ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ...

411
ﺑﺮ اﺻـﺮار ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﺑﺮ اﺻـﺮار ﺑﻮدن اﻧﺴﺎن اﻧﺘﺸﺎراتHPG

Transcript of ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ...

Page 1: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

سوسياليسم اصـرار بر انسان بودن اصـرار بر

HPG انتشارات

Page 2: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

عبداهللا اوجاالن

اصرار بر سوسياليسماصرار بر انسان

بودن

انتشارات گريال

Page 3: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصـرار بـر :نام آتاب انسان بودن

عبداهللا اوجاالن :ي نوشته

ي ارد مرآز ترمجه :ي ترمجه

نشر گريال :ناشر

)ارد(ي دمكراتيك ي روشنگر احتاديه :آرايي تايپ و صفحه

آزادي :ي چاپخانه

500 :ترياژ

1381شهريور :چاپ اول

Öcalan , Abdullah اوجاالن، عبداهللا عبداهللا / اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

172، 1381مرآز انتشارات ارد، شهريور / ي اوجاالن، ترمجه .ص

.Sosyalizmde ısrar insan olmakta ısrardır /ترآي: عنوان اصلي . 87 ي نشر مشاره، 1998 ي فوريه ، SERXWEBÛNانتشارات سوسياليسم ـ سياست، جنگ، سازمان . 1 رئال سوسياليسم ـ نقد و حتليل. 2. PKK 4سوسياليسم ـ حزب آارگران آردستان. 3

سوسياليسم ـ گفتگو، سخنراني، حتليالت

Page 4: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

فـهــــرســــــــت

7 ……………………………………………………………گفتار پيش

خبش اول

ي سوسياليسم يگانه آينده 11…………….…..……….………انسانيت

14……........ …شوند نياز وجود دارد به مدهلايي آه با رنج بيگانه مني

20.…..….شخصييت مصنوعي و برده نه، بلكه شخصييت انديشمند و

24 …….…………………….……تواند به اگر ارتش داميي شود مي

29...…………………شكايف عظيم ميان جامعه و طبيعت وجود دارد

خبش دوم

35…………….……برخي از خصوصيات جنبش سوسياليسيت نوين

43..………………...…..……باقي 19ي آارگر ديگر مهانند قرن طبقه

PKK 47.………………………….…………جنبش رنج وتالش است

خبش سوم 53….……………….…………شود ي انقالهباي مدرن آغاز مي مرحله

خبش چهارم

65….……داري الزم است اي طوالني و صبورانه با سرمايه مبارزه

نويت، هم براي اولني انسان و ايدئولوژي و مع ……...…………..69

82.…...……مراحل رآود اساسي در تاريخ ايدئولوژي سوسياليسم

86……….…رسد سوسياليسم از طريق تشكيل دولت به اهدافش مني

97.………….…………تاسيس انرتناسيوناليسمي جديد باعث اجياد

102..………….……………در سوسياليسم" رهرب ـ مبارز"واقعيت

Page 5: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

بينانه نيست اآنون ديگر تقسيم دنيا به بلوآها، واقع ……………107

111…………………….سوسياليسم يك مشكل آيفي و مربوط به

116………………….……………آنيم و آنيم، زندگي مي توليد مي

خبش پنجم

متان، آمريكا و ترآيه، هرگز سخين را مبين بر اينكه مبارز

127.…….…….…………وده است، از ما خنواهند شنيدتروريسم ب

خبش ششم

درصدد رهايي انسانيتم و هرگز

149……………...……………داري خنواهيم شد تسليم سرمايه

خبش هفتم

PKK159………………..……اي عظيم در سوسياليسم ، مرحله

160..…………………..……..…………!يا سوسياليسم يا هيچ

164……….…………….ت و هم علمسوسياليسم هم خيال اس

Page 6: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

رساترين صداي سوسياليسم ؛به رهرب آپو

و

به شيفتگان آزادي فتارگشيپ

، آفرينش انسـاني نـوين و زنـدگي PKKي هدف اصلي مبارزهي ايـن ويژگـي مبـارزه . د نويين است آه اين انسان بنا مي

ايـن، . ، بسيار بارز و گويـا اسـت PKKآردستان حتت رهربي ي زندگي است؛ حتوالت، دستاوردها و پريوزيها بر ايـن مبارزه

و بويژه رهربي آن بيش از دمشنـان PKK. آيند اساس پديد ميبيگمان، مترآز . شوند بر روي اين موضوعات متمرآز ميخارجي

ي انسان و مفهوم زنـدگي، در عـني در اين عرصه يعين دربارهاگـر . ي مبارزه با دمشنان خـارجي اسـت حال مناسبرتين شيوه

ي دروني و طبقـاتي اسـت اين شيوه آه نام ديگر آن مبارزهبه اهدافش غري ممكن PKKبطور مداوم صورت نپذيرد، دستيابي

ي مـرد و زن رهرب آپو حتليالتـي دقيـق دربـاره . خواهد بودــام ــه اجن ــوين ب ــاتي ن ــان و حي ــي انس ــور آل ــوين و بط ن

ــانده ــد رس ــق . ان ــا و موف ــييت توان ــا، شخص ــن مبن ــر اي بگردد، مهني شخصيت آنچه باعث رسيدن به پريوزي مي. آفرينند ميين و تغـيريات بـا پس از گذشت صدها سال نيز، نـوآفري . است

.توجه به شرايط جديد، امري حياتي و گريزناپذير استPKK آه داراي اعتقاد و اميان با خلق يك شخصيت سوسياليسيت

است براي پـريوزي انقـالب عظـيم » نه مملوك و نه مالك بودن «انساني و سوسياليسيت خاورميانه مبارزه آـرده و بـه رغـم

در ايـن راه بـراي . د آردمتام موانع موجود، پيشرفت خواهزده آسب پريوزي، گامهايي برخواهد داشت آه دنيـا را شـگفت

اش، به مفهوم پـريوزي سوسياليسـم موفقيت ايي. خواهد آرد .علمي است

ي آتاب خبشي از مقدمه

Page 7: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

( SERXWEBÛN )انتشارات

Page 8: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

عبداهللا اوجاالن

اصرار بر سوسياليسم

اصرار بر انسان بودن

HPGانتشارات

Öcalan , Abdullahاوجاالن، عبداهللا عبداهللا / اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

، 1381مرآز انتشارات ارد، شهريور / ي رمجهاوجاالن، ت .ص 172

.Sosyalizmde ısrar insan olmakta ısrardır /ترآي: عنوان اصلي 87ي نشر ، مشاره1998ي ، فوريه SERXWEBÛNانتشارات .

سوسياليسم ـ سياست، جنگ، سازمان . 1 يلرئال سوسياليسم ـ نقد و حتل. 2 PKKسوسياليسم ـ حزب آارگران آردستان. 3

سوسياليسم ـ گفتگو، سخنراني، حتليالت

Page 9: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

2

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن :نام آتاب

عبداهللا اوجاالن :ي نوشته

:ي نــهچاپخا روژ

200 :ترياژ

1381شهريور :چاپ اول

1387اسفند :چاپ دوم

ـــرســــــــتفـهـ

Page 10: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

3

گفتار پيش5………………………………………………………

خبش اول

ي سوسياليسم يگانه آينده 6 ......………….....………………سانيتان

شوند نياز به مدهلايي آه با رنج بيگانه مني ........................................داردوجود .......... 8

نه، بلكه شخصييت شخصييت مصنوعي و برده انديشمند و .….................................. 14

تواند به اگر ارتش داميي شود مي ..…….……........…….………….…… 17

شكايف عظيم ميان جامعه و طبيعت وجود دارد ............…...……………....…...21

خبش دوم

ت جنبش سوسياليسيت برخي از خصوصيا 25............................................……نوين

19ي آارگر ديگر مهانند قرن طبقه 32..…………...……...…...........……باقي

PKK جنبش رنج وتالش 36.……………………….…………......…است

خبش سومشود ي انقالهباي مدرن آغاز مي مرحله

….............…….…….………………..38

خبش چهارم

داري اي طوالني و صبورانه با سرمايه مبارزه الزم 46....................................……است

ايدئولوژي و معنويت، هم براي اولني انسان و ……...…................………........50

61....................................……سوسياليسم مراحل رآود اساسي در تاريخ ايدئولوژي

Page 11: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

4

سوسياليسم از طريق تشكيل دولت به اهدافش 65............................…….…رسد مني

تاسيس انرتناسيوناليسمي جديد باعث 74.…….....................…….…………اجياد

در " رهرب ـ مبارز"واقعيت .......................………سوسياليسم

…….…………..78

بينانه نيست واقعاآنون ديگر تقسيم دنيا به بلوآها، …….......................................81

سوسياليسم يك مشكل آيفي و مربوط 85 ...………................................…….به

آنيم و آنيم، زندگي مي توليد مي ………….................….………………..89

خبش پنجم

متان، مبارزآمريكا و ترآيه، هرگز سخين را مبين بر اينكـه

تروريســـم بـــوده اســـت، از مـــا خنواهنـــد .….....….…….……...….................…شنيد 97

خبش ششم

درصدد رهايي انسانيتم و هرگز

داري خنـــــــواهيم تســـــــليم ســـــــرمايه ...................................................……..…شد 115

خبش هفتم

PKKاي عظيم در ، مرحله............................……...…..……سوسياليسم

.......122

يا سوسياليسم يا .…..……...…........................……!هيچ

………………..123

سوسياليســــم هــــم خيــــال اســــت و هــــم ..........................….…….………....علــم

....... 127

Page 12: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

5

به رهرب آپو؛ رساترين صداي سوسياليسم و

به شيفتگان آزادي

پيشگفتار

، آفـرينش انسـاني نـوين و PKKي هدف اصـلي مبـارزه اين ويژگـي . د زندگي نويين است آه اين انسان بنا مي

، بسيار بارز و گويـا PKKي آردستان حتت رهربي مبارزهندگي است؛ حتـوالت، دسـتاوردها و ي ز اين، مبارزه. است

و بـويژه PKK. آينـد پريوزيها بر اين اساس پديد مـي رهربي آن بيش از دمشنان خارجي بـر روي ايـن موضـوعات

بيگمـان، مترآـز در ايـن عرصـه يعـين . شوند متمرآز ميي انسان و مفهوم زندگي، در عني حال مناسـبرتين دربارهاگر اين شيوه آه . تي مبارزه با دمشنان خارجي اس شيوه

ي درونـي و طبقـاتي اسـت بطـور نام ديگر آن مبـارزه به اهدافش غري ممكـن PKKمداوم صورت نپذيرد، دستيابي

ي مرد و زن رهرب آپو حتليالتي دقيق درباره. خواهد بودنوين و بطور آلـي انسـان و حيـاتي نـوين بـه اجنـام

بـر ايـن مبنـا، شخصـييت توانـا و موفـق . اند رساندهگـردد، مهـني آنچه باعث رسيدن به پريوزي مي. آفرينند مي

پس از گذشت صدها سـال نيـز، نـوآفريين و . شخصيت استتغيريات با توجـه بـه شـرايط جديـد، امـري حيـاتي و

.گريزناپذير استPKK آه داراي اعتقاد و با خلق يك شخصيت سوسياليسيت

ي است براي پريوز» نه مملوك و نه مالك بودن «اميان انقالب عظيم انساني و سوسياليسيت خاورميانه مبارزه . آرده و به رغم متام موانع موجود، پيشرفت خواهد آرد

در اين راه براي آسب پريوزي، گامهايي برخواهد داشت

Page 13: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

6

اش، به موفقيت ايي. زده خواهد آرد آه دنيا را شگفت . مفهوم پريوزي سوسياليسم علمي است

:خبش اول

ي انسانيت انه آيندهسوسياليسم يگ

بدون شك لنني در تاريخ براي متامي زمحتكشـان، داراي

ــت ــي اس ــاه عظيم ــش و جايگ ــطه. نق ــداف و بواس ي اه

ي اوضــاع سيســتم فعاليتــهاي حزبــي آــه مهچــون نتيجــه

داري و بـر اسـاس مارآسيسـمي امپرياليسـم ـ سـرمايه

منطبق با شرايط روسيه ظهور آـرد، سيسـتم مزبـور در

گرفت و بدين ترتيب خبشي از اين سيستم از تنگنا قرار

به دليل آن آه روسيه اولـني مكـان ونيـز . آن جدا شد

اولني باري بـود آـه مارآسيسـم بـدان شـيوه در آجنـا

توان آنرا جزو گامهاي آغازين سوسياليسم ظهورآرد، مي

.دانست

به مهني . در واقع، متامي انقالهبا تا حدودي بسان مهند

شـكل حـزب بلشـويك در برابـر ايـن دليل نيز مـدل و

مسئول است وگرنه اشاره منودن به بعضي چيزهاي ديگـر،

ميزان و شـدت بكـارگريي . تواند توضيح دهنده باشد مني

ــونت روش ــاي خش ــرت از ه ــه آم ــالب فرانس ــز در انق آمي

به عـالوه، اآثـر انقالهبـاي . راهكارهاي بلوشيكي نبود

خشـونت آميـز و بورژوازي نيز با بكارگريي راهكارهاي

مهچـنني در مراحـل . انـد ترور وحشيانه به پريوزي رسيده

داري و فئودايل نيز خشونت به طرز چشمگريي به آار برده

.گرفته شده است

پندارند، از مفاهيم اين فروپاشي چنانكه بعضيها مي

تـوان گريد، به مهني دليل نيـز منـي حزب لنينيست منشا مني

. ايـن فروپاشـي دانسـت مدل حزب بلوشـيكي را مسـئول

Page 14: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

7

توان با الگو گـرفنت از ايـن مـدل حزبـي، مهچنانكه مي

سوسياليسمي عايل و شايسته را بنيان اد، به مهانگونه

نيز اگر ضروريات آن بـه جـاي آورده نشـود، احتمـال

. چرخشي در جهت خمالف وجود خواهد داشت

گومي آـه مـارآس و انگلـس از آشكارا و با جسارت مي

تـرين بانيـان شناسان عصر خود و برجسـته امعههبرتين ج

تــا آن مرحلــه . انــد پيشــرفتهاي علمــي جامعــه بــوده

اي علمي، جامعه را توضـيح دهـد، اي آه به شيوه نظريه

حتقيقاتي در مورد فلسفه، سوسياليسم . ارائه نشده بود

اي و اقتصاد وجود داشت، اما براي اولـني بـار نظريـه

منسـجم و آامـل بـوده و ارائه گرديد آه تا اين حـد

لنني بـا ارائـه تئـوري . توانست رواج و اعتبار يابد

انقالبي، حـزب انقالبـي سوسياليسـت را تاسـيس منـود و

سياست و تاآتيكهاي آنرا مشخص سـاخت؛ ايـن نيـز بـر

مـا ايـن فروپاشـي را . ابتكارات قبلي وي افزوده شد

بيش از فروپاشـي رئـال سوسياليسـم، فروپاشـي اولـني

ي دانـيم آـه از سـويي در حماصـره ون سوسياليسم ميآزم

امپرياليسم قرار داشت و از سـويي ديگـر در سـرزميين

داري در آن چنـان پيشـرفيت ظهور آرد آه هنوز سـرمايه

ننموده و تاثريات فئوداليسـم و طبقـات ميانـه در آن

بازتاب شديد هويت روسي ـ آه طي يك روند . بسيار بود

د ـ در حدي بود آه حيت هنگـامي اجتماعي شكل گرفته بو

سقوط آـرد، بلشـويكها بـر ] سيستم تزاري[اين سيستم

بقاياي دولـت تكيـه منودنـد و ناچـار شـدند آـه در

داري را تـا سياستهاي اقتصادي خود، اقتصـاد سـرمايه

مهچـنني، نكـات بسـياري در مـورد . سطحي عملـي سـازند

Page 15: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

8

امات انتقادات تروتسكي مبين بر مسئوليت استالني، اقـد

و عملكردهاي او در اين فروپاشي ـ آه بعدها بـه حنـو

. آشكارتري به حبث و گفتگو گذاشـته شـد ـ وجـود دارد

.ي اصلي اين نيست اما به نظر من، مسئله

ي عقـب از نظر اقتصادي، گامهـايي آـه جهـت توسـعه

تـرين اقتصـاد ترين اقتصـاد بـه سـطح پيشـرفته مانده

راتـر، ـاده شـدند، داري و حـيت از آن نيـز ف سرمايه

هر چند ايـن اقتصـاد از . چندان مورد انتقاد نيستند

تـوان عوامل فروپاشي شوروي نبود، اما در عني حال منـي

دانـيم مهانطور آه مي. گفت آه اقتصادي سوسياليسيت بود

اي اسـت داري داري دوليت، راهكار تعاوني سرمايه سرمايه

در راسـتاي برند و آه دولتهاي واپسگر به آن پناه مي

داري از ايـن رسيدن هر چه سريعرت به سيسـتمي سـرمايه

آنچه در ترآيه نيز بـه اجـراي . آنند مدل استفاده مي

هنـوز . گذاشته شده است، چندان تفاوتي با اين ندارد

ي دوليت، خبش اعظم اقتصاد روسـيه را تشـكيل هم سرمايه

ي چـنني وضـعي داري خصوصي نيز در نتيجه سرمايه. دهد مي

ها در جهان بسيارند ـ آـه آيد ـ اين منونه به وجود مي

. اين به شكلي گسرتده در روسيه قابل مشاهده است

اي را پيشرفت دهيم، آيا به داري اگر ما چنني سرمايه

آيـا اگـر بـه . آل اسـت؟ خـري معناي سوسياليسمي ايده

شد، امكان اجياد اقتصادي سوسياليسيت ـ عمومي تبديل مي

ياليسيت آامل وجود داشت؟ اين موضـوع بـه يك نظام سوس

آيا اقتصادي آـه مـا را بـه . حبث و گفتگو نياز دارد

ي دولـيت اسـت؟ دار سوسياليسم رهنمـون سـازد، سـرمايه

آيـا ايـن . توانيم در اين مورد نيز گفتگو منـاييم مي

Page 16: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

9

اي است آه اسـاس سوسياليسـم را داري زير بناي سرمايه

سازد؟ مشخص مي

شوند، نياز وجود دهلايي آه با رنج بيگانه منيبه م

دارد

شخصي آه بيشرت از حاصـل دسـرتنج خـود خبواهـد و بـا

بكارگريي راههاي گوناگون، اسـتثمار را توسـعه دهـد،

آند، اين امر آشكاري اعالم مي" دزد"سوسياليسم وي را

اي در مورد انباشـت سـرمايه وجـود دارد؛ تئوري. است

هاي حاصله به شكلي صحيح توزيـع ايهاگر در جايي، سرم

ها در دست نگردند، فساد وجود دارد، خواه اين سرمايه

مهم آنست آه بـر ". دولت باشد خواه در دست خبش خصوصي

اساس ميزان وابستگي به ابزار توليد، توزيعي مطـابق

تواند توسط دولـت و اين مي. با ميزان آار اجياد گردد

ر راهكارها نيـز پيشـربد يا توسط تعاوني و يا با ديگ

توان در اين رابطه راهكارهـاي بسـياري مي. داده شود

ي شايد اقتصـاد خبـش خصوصـي نيـز بـه انـدازه . آزمود

از . اقتصاد خبش عمـومي بـه سوسياليسـم نزديـك باشـد

اقتصادي منحصر به افرادي معدود گرفته تـا اقتصـادي

ي وسيعرتي از افـراد، بسـان اقتصـاد با مشارآت گسرته

Page 17: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

10

. توانند در يك مـدل سوسياليسـيت جـاي گرينـد گروهي مي

.اي داشت نبايد در اين مورد برخوردهاي تنگ و آليشه

سوسياليســم آن نيســت آــه هــر آــس را بــه آــارگر

مالكيت خصوصي نيز حتـت . داري دوليت تبديل منايد سرمايه

ــرمايه ــرايطي، س ــر ش ــت ه ــت و . داري نيس آزادي مالكي

توليد و يا نريوي آار خـود، استفاده از زمني، ابزار

صـرفا نظـارت بـر ابـزار . تواند سوسياليسم باشـد مي

مهچنانكه در روسـيه مشـاهده . توليد، سوسياليسم نيست

شد، هر گـاه ابـزار توليـد در اختيـار قشـر معـدود

ي نـويين از ي ظهـور طبقـه بورآراهتا قرار گريد، زمينـه

. ناك استشود، به مهني دليل نيز خطر بورژوازي فراهم مي

فكـر . داري خصوصي نيز خطرناآرت باشـد شايد از سرمايه

آنم در يك سيسـتم سوسياليسـيت، فـرد و گروههـا در مي

تواننـد مالـك سطحي حمدود و بر اساس سطح تالش خود مـي

دانـيم، سوسياليسـم مهچنانكه مـي . ابزار توليد باشند

اي فشرده ميان تنها حمدود به توليد نيست، بلكه رابطه

.ارهاي توليد و توليد وجود داردابز

چرا توزيع درآمد حاصل از توليـد بـه شـكل توزيـع

ابزار توليد نباشد؟ اگر بتوان هم مالك ابزار توليد

بود و هـم مالـك درآمـدهاي حاصـل از توليـد، ايـن،

مهم آنست آه سطح اپتـيمم . سوسياليسم بدي خنواهد بود

ي نـدازه اگر يك گروه ده نفره به ا. توليد مشخص گردد

ابزارهاي توليدي آه در اختيار دارند تالش مناينـد و

توانند يـك واحـد سوسياليسـيت تشـكيل توليد آنند، مي

ابزارها و درآمد حاصله از توليدات نيز متعلق . دهند

Page 18: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

11

مهچنني با ديگر واحدها در ارتباط . به آنان خواهد بود

.خواهند بود

بــه نظــر مــن تاآيــد و تامــل در ايــن راهكارهــا،

ي اقتصـاد روشنايي و تنـويري هـر چـه بيشـرت دربـاره

مهچنانكه در عمل نيز مشـاهده . سوسياليسيت خواهد بود

ابتدا زمني و ابزارهاي توليـد را « ؛ گردد طرز فكر مي

» به مالكيت دولت درآورمي، بعـد آنـرا تقسـيم منـاييم

بـه جـاي ايـن . نتايج خطرناآي به دنبال داشته است

اد شود آـه افـزايش قطعـي توليـد را الزم است مديل اجي

اساس قرار دهد و از چنـان متخصصـان ابـزار توليـدي

.برخوردار باشد آه از رنج و تالش بيگانه نشده باشند

دليل اصلي عدم اجياد سوسياليسمي آامل از آجنا ناشي

گرديد آه ابتدا حزب و سـپس دولـت بـا رنـج بيگانـه

ربنا پديد آمد، بعد از آنكه انباشيت معني در زي. شدند

خواستند آنرا به راهكاري سوسياليسـيت مبـدل سـازند،

اما ايدئولوژي حـزب و دولـت، نـاگزير يـا بـه سـوي

اد و يا صاحب سرمايه و قـدرت بورآراتيسمي ايستا رو

ــادي ــه زي ــك طبق ــز ي ــن ني ــد؛ اي ــاالي گردي ي رده ب

بيگمان آنچـه رخ داد، مهـني . داري را اجياد منود سرمايه

.بود

ه دليل آن آه توليد و توزيع بر اساس رنج و تالش ب

نبود و به مهني ترتيب رنج نيز مظهر دمكراتيكي نداشت،

بورآراسي در حزب پيشرفت منـود و قـدرتي آـه در دسـت

افرادي معدود مجع شده بود، دولت را به حاآمييت مطلـق

ي سيسـتم مهگام با تبـديل متـامي جامعـه . تبديل ساخت

بورژوازي مجعي نيز به شـكلي گسـرتده شوروي به آارگر،

Page 19: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

12

پديد آمد آه هيچ ارگاني بـراي نظـارت و آـنرتل چـنني

بدين ترتيب ايـدئولوژي، سياسـت و . وضعي وجود نداشت

دمكراسي سوسياليسـيت بـه وضـعييت آشـانده شـد آـه از

تـر باشـد يـا هبـرت داري عقب افتـاده معيارهاي سرمايه

انسـيل پيشـرفت بگوييم در وضعييت قرار گرفت آه از پت

.برخوردار نباشد

در خارج، رويارويي بـا هتديـدات امپرياليسـم و در

( داخل نيز به سبب امهيت دادن بيش از حد به اقتصـاد

و عـدم توجـه و ) مردم را فقط و فقط به آار واداشـنت

پيشرفت ندادن ارزشهاي معنوي و دمكراتيك و مهچـنني از

ير ادها، باعـث ميان رفنت تاثري و نقش سنديكاها و سا

ي فرهنـگ بـورژوازي گسرتش فساد و بورآراتيسم و توسعه

اين وضعيت بسيار خطرناك بود زيرا رواج فرهنگ . گشت

مـالكني خصوصـي بسـيار . گرايـي را در پـي داشـت مصرف

انـد، ي خود بوده و به حمصول آن وابسـته پايبند حرفه

چـنني چيـزي نيـز وجـود ] احتاد شـوروي [اما در اينجا

تنها، رقـابيت جهـت تصـاحب قـدرت، ارزشـها و . داردن

. دستاوردها در ميان است

ترتيب متامي پرنسيبهاي سوسياليسم را از ميـان بدين

اي در خدمت قشري بـورآرات آـه برده و آنرا به وسيله

نه توانسـتند . در دولت مجع شده بودند، تبديل ساختند

اصـلي از جـوهر [مانع از بيگانه شدن رنج و زمحتكشان

گردند و نه به انرتناسيوناليسم و انقالهبا امهيـت ] خود

ايـن منـافع ". منافع شـوروي : "گفتند مهيشه مي. دادند

نيز منفعت تعدادي تكنوآرات و بورآرات حزبي بود آـه

. آننـد ها را در ميان خود تقسيم مي امروز اين سرمايه

Page 20: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

13

اآنون اين قشر بورآرات، سرمايه و تواناييهاي عظـيم

گريد آه اينرا نيز به طـرزي را به خدمت خود مي شوروي

. دهد وار و مفسدانه اجنام مي انگل

ــذرانيم، ــر بگ ــود را از نظ ــارب خ ــه جت ــامي آ هنگ

تــوانيم بــه پيشــرفتهاي چشــمگريي اشــاره آنــيم؛ مــي

مهچون چه مدل حزبي مورد بررسي قـرار گـريد، PKKاينكه

ر رنج امهيت ندارد زيرا در آخرين حتليل، جنبشي متكي ب

آيد ـ ايـن نريوي فكر چند نفر گرد هم مي. و تالش است

اي ديگر، به نـام خلقـي اي باشد يا طبقه به نام طبقه

.آيد يا اقلييت ـ سپس اين فكر به عمل در مي

به عنوان مثال؛ اگر بنام بورژواها انقالب را صورت

از سـوي طبقـاتش . دهد، حزبي توليد آننده خواهد بود

نقـش تـارخيي خـود را بـازي . شـود برده مـي به آمساا

رد درون آن . ي اين حزهبا نيز بسيارند منايد آه منونه مي

آنكه به چالشهاي طبقاتي خـدميت بنماينـد و ها بي برخي

انقالب را به پـريوزي برسـانند، بـه گروهـي راهـزن و

انگيـز گردند و مهواره به طرزي غـم طلب تبديل مي منفعت

.يابند پايان مي

مان حزبي متكي بر رنج و تالش، بسـيار متفـاوترت بيگ

به ويژه در جايي آه فقر ملي وجود داشته . از آن است

به عنـوان مثـال در . و شرايط اجتماعي نامساعد باشد

واقعيت آردستان اگر خبواهي چنني حزبي تاسيس آين و سعي

منايي تا ماهيت زمحتكش آن از ميان نرود، ناچار خواهي

اقبت از يـك گيـاه، زنـدگي انسـاا را بود مهانند مر

اگر چـنني نباشـد، . تضمني منوده و از او نگهداري منايي

Page 21: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

14

آن حزب از آنرتل خـارج شـده و در مقابـل تـو خواهـد

.اين يك قانون عمومي است. ايستاد

در آيني اسالم، براي جلوگريي از رواج فساد، جهاد با

جـود اي و عرفا و اولياي بلند مرتبـه . نفس وجود دارد

هـا بـه دارند آه متامي عمر خود را در دير و خلوتكده

.اند سر برده

ــاي ــق غن ــن طري ــه از اي ــت آ ــدان معناس ــن ب اي

تداوم تاثري اين انقالهبا تـا . شود ايدئولوژيك حاصل مي

به امروز از بكارگريي و پيشربد چنني راهكارهايي منشـا

ي در ايران به غري از دولت، تكايا و خانقاهها. گريد مي

يكي وجـود دارنـد آـه ژبسياري بعنوان مراآز ايدئولو

اآنـون نيـز ايـن . مهينها باعث پيشرفت انقالب گشـتند

مراآز به شكلي معمويل در خـدمت انقـالب بكـار گرفتـه

اينها مكاايي هستند آه ماديات را رد آرده . شوند مي

و به آن نظري ندارند و مهيشه مطابق بـا پرنسـيبها و

درآيني مسيح نيز اين امـر در . آنند يمباني خود عمل م

ــرتده ــطح گس ــود دارد س ــايي در . اي وج ــنني اده ــا چ ام

سوسياليسم اجياد نشدند، مهه چيز در خدمت حزب بـوده و

در درون حزب نيز مهه چيز در خدمت و حتت فرمـان گـروه

به عبارت ديگر، ايدئولوژي را بـه . معدودي بوده است

.قتل رساندند

ه چيز در خدمت سياستهاي اقتصادي و به سبب اينكه مه

روزانه قرار گرفته بود، مبدا و قانوني باقي منانـده

حيت در اسالم نيز شيخ مسلمانان به شكلي مستقل و . بود

جدا از دولت وجود دارد، امـا در شـوروي چـنني چيـزي

آار به جايي رسيد آه انتقادها، جرم به . وجود نداشت

Page 22: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

15

تـر از قـرون وسـطي حساب آمده و بـه شـكلي وحشـيانه

منتقدان جمازات شده و اين به حدي رسيد آـه مباحـث و

گفتگوهاي ايدئولوژيكي پايان يافت و چنان شد آـه از

تـر گفتگوهاي مذهيب قرون وسطي نيـز پـيش پـا افتـاده

حبث و گفتگوها پايان يافت يا به سردي گراييـد . باشد

بدون شـك ايـن . و تنها يك صدا و يك اراده حاآم گشت

.باشد عيت با سرشت انسان در تضاد ميوض

اگر اآنون سرمايه داري تا حدودي اعتبـار خـود را

بـه . حفظ منوده، علت اساسي آن پيشـربد دمكراسـي اسـت

داري، فاشيسم را پيشرفت داد، اما عنوان مثال سرمايه

زيرا با پريوي از فاشيسـم، . اتكاي زيادي برآن ننمود

. يافت براي پيشرفت منيداري فرصت و شانس زيادي سرمايه

ي خــاص از تــاريخ و در ا فاشيســم هــر چنــد در مرحلــه

راستاي اهدايف ويژه ظهور آرده باشد، امـا بعـدها از

اگر چـه دمكراسـي . راه بدر شده و به آناري اده شد

داري وجود داشته باشـد، امـا حمدودي در سيستم سرمايه

ني شود آه ايـن نيـز طـوال معيارهاي آن اساس گرفته مي

اندآي . داري را بدنبال دارد شدن و تداوم عمر سرمايه

دهد آه اين نيز راه را بـراي حق بيان به زمحتكشان مي

اما چـنني . خبشد رقابت گشوده و به سيستم تداوم عمر مي

سوسياليسم به وجود نيامد، هيچگاه بـه چيزي در رئال

الزم بـود . انديشيدند دمكراسي و رقابت سوسياليسيت مني

.ر سيستم سوسياليسم نيز، دمكراسي توسعه داده شودد

دمكراسي چيست؟ سطح شرح حال و بيان خلـق از خـود؛

مــردم بايــد از نظــر فكــري و سياســي داراي ادهــاي

الزم بود چنني ادهايي فراتر از حـزب . متفاوتي باشند

Page 23: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

16

زيرا در سوسياليسم علمـي، . باشند نه بازتابي از آن

اي از پيشـرفت عد از طي مرحلـه اي است آه ب حزب وسيله

به هر تقدير پيشرفت دولت . بايد به آناري اده شود

. تا اين حد در تئوري سوسياليسم، غري قابل قبول است

اي باقي مناند آه دولـت در آن نفـوذ در شوروي خانه

ــد، نكنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

. اسـت ] با جوهر سوسياليسـم [اين بيگانگي خطرناآي

انكـار و رد تئـوري قدرمتند بودن حزب تـا ايـن حـد،

دقت آنيد وضعييت پيش آمد آه انسـاا . سوسياليسم است

تنها به فكر شكم خود باشند و جمبور بودند بـا ديـدي

بينانه و يا با ديـدي آـامال بدبينانـه بـه متاما خوش

اميـدها، آرزوهـا و رقابـت از ميـان . جهان بنگرنـد

اين نيز باعث فلـج شـدن نـريوي آـار شـد و . اند رفته

.ي آن، فرسودگي و استهالك بود تيجهن

اي آري، تعــاون و مهكــاري در آارهــا و وجــود اراده

مشرتك، امري مثبـت و جباسـت، امـا بـه مهـان انـدازه،

تنـها . ابتكار عمل فرد و گروهها نيز مورد نياز است

بنشني، بلند شو، حرف بـزن، سـاآت "با دستوراتي مهچون

ابتكـارات، بـه در شوروي . ، اين آار شدني نيست"باش

مهيشـه خواسـتند تـا از . هيچ وجه مد نظر قرار نگرفت

! تابع مطق دولت بـاش "آا اطاعت شود، مهيشه گفتند

هبرتيـن شـهروند، آسـي اسـت آـه تـا ! سكوت اختيار آن

باالترين حد پايبند دولت باشد، خواه سياستهاي دولـت

اين سياستها آه عليـه منـافع " !درست باشد خواه غلط

رويـه اي مطلق و بي باشد، به شيوه و زمحتكشان مي خلقها

در شوروي ايدئولوژي بردگي حاآم . به اجرا گذاشته شد

Page 24: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

17

اي آه در چنني وضعييت قرار گريد، يقينا بود و هر جامعه

.اي سوسياليسيت خنواهد بود جامعه

هر چند شخصيت لنني به حد آايف رشد نيافته بود، اما

نقـش . هاي سوسياليسيت بـود توان گفت آه داراي جنبه مي

باشـد ـ رهرب ـ در آيينها متكي به رهـربي معنـوي مـي

نباشد، معلوم " پري، مرشد"اگر . بسيار حائز امهيت است

امام هر آـاري . "نيست آه چه بر سر طريقت خواهد آمد

، به نظر من در اينجـا "آنند بكند، مردم نيز چنان مي

از سـتالني بـيش ا. نيز وضعييت مشابه اين در ميان است

آسي بود . بود] براي سوسياليسم[اي تك جانبه حد جمري

آرد، اما به ديگر آه مطابق با واقعيات آلي رفتار مي

شخصـييت اسـت آـه . ها و عمق مسائل توجهي نداشـت جنبه

معلوم نيست تا چه حد مباني سوسياليسم را درك منـوده

ازه و تا چه حدي شخصيت خود را حتليل منوده و چـه انـد

.خود را از خصوصيات فئودايل رهانيده است

توان بيش از اين از با توجه به شرايط آن زمان، مني

استالني بر دمكراسي سوسياليسـيت . استالني انتظار داشت

ي لـنني را تاآيد ننموده و آنرا ـ حـيت اقـدامات دوره

او صداها و ديدگاههاي . دانست نيز ـ لوآس و جتملي مي

ارچوب دمكراسـي سوسياليسـيت بـه شـكلي خمتلف را در چـ

آور را جـاي آن فضـايي خفقـان مهاهنگ در نياورده و به

شايد اين عمل در آغاز يك هـدف تـاآتيكي . حاآم ساخت

بوده است ـ بيگمان متامي اقدامات استالني در آغاز يك

تاآتيك بود، اما بعد از آن به اصول وي تبديل شـد و

ها سازد ـ بدين ترتيب نتوانست خود را از قيد آا ر

لنني نيـز در مـورد . مباالتي آغاز شد انگاري و بي سهل

Page 25: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

18

او پيماـاي خمفـي را . جانشني خود چنني اظهاراتي دارد

مهچنني گفته است آه بايد ابزارهـايي . از ميان برداشت

آورند از ميـان ي انسان را حتت حاآميت در مي آه اراده

لـنني بـا . نني آردبرداشته شوند و خود نيز در عمل چ

ظلم و فشار روي خلقها به مقابلـه برخاسـته و بـراي

اين اهداف در . هتيدستان، آزادي به ارمغان آورده است

ي او جايگاه خاصي داشته و در عمل نيز به هبرتين فلسفه

. وجه آن را حتقق خبشيد آه به پريوزيهايي نيز دست يافت

يزه نگشت يـا دولت، دمكرات. را ادينه نساخت اما آن

به ديگر سخن، دولت با تكيه بر مباني دمكراسي تكامل

در واقع از ديدگاه لنني، دولت مهـان دمكراسـي . نيافت

. است

Page 26: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

19

شخصييت مصنوعي و برده نه، بلكه شخصييت

گريي انـديشمند و داراي قــدرت تصـميم

ر عقـب مانـده ي آردستان بسيا به عنوان مثال جامعه

فئوداليسم حاآم بر آردستان به مراتب بيشـرت از . است

ي تزاري واپسگرا است و حيت به دليـل فئوداليسم روسيه

داري بسيار عقب مانـده بـه گرايي و سرمايه آنكه عشريه

مهــراه اســتعماري وحشــيانه در آردســتان وجــود دارد،

. تر ببينيم توانيم اين واقعيات را بسيار واضح مي

" تاثريات آماليسم"اي مثال، اصطالحاتي حتت عنوان بر

اي گسـرتده و مهراه بـا ايـن، بـه شـيوه . مطرح ساختيم

را بـه " اي و فئوداليسـم تاثريات عشـريه "مداوم اصطالح

به اين مسائل چنان عمقي خبشيدمي آه ديگـر . برمي آار مي

تــوان در مارآسيســم آنــرا اقــداماتي مطــابق بــا مــي

الزم ديدمي آه راهكار روانشناسـي . مروانشناسي بناميي

زيـرا اگـر . سوسياليسيت را به شكلي گسرتده عملي سازمي

يابي نگردد و آمادگي ي آادرهاي سوسياليست چاره مسئله

الزم در آا اجياد نشود، آنگاه اگر چه به پريوزي نيـز

دست يافته باشي و يا خمتصر فعاليتهاي سياسي و نظامي

رود آـه در يـك حلظـه احتمال مي نيز صورت داده باشي،

متامي ايـن پيشـرفتها در جهـيت خمـالف خـود را منايـان

Page 27: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

20

اگر به شكلي مداوم در مورد شخصيت سوسياليسيت . سازند

هـايي صـورت نگـريد، در آن صـورت چـنني مبارزان بررسي

شخصييت حاضر است در يك حلظـه ايـن حـزب عظـيم را بـه

.ديل منايداي در خدمت خشونت فئودايل خود تب وسيله

در آردستان افراد و شخصيتهايي پرمشار برخاسـته از

. هاي آريستوآرات و يا فاقد زمني وجود دارنـد خانواده

پسـرم بـزرگ شـود و "ها با تكيه بر طرزفكـر خانواده

حيت در . آنند فرزندان خويش را تربيت مي" پادشاه گردد

ها نيز تربيت فرزنـدان بـر ايـن مستمندترين خانواده

اي مطـابق بـا آداب و رسـوم عشـريه . استوار است اساس

آنچه الگو قرار داده شده و در اولويـت قـرار دارد،

اگـر ايـن اوضـاع را . ي تربيت و پرورش اسـت مهني شيوه

حتليل نكنيم و پرورش فرزنـدان شـكل صـحيحي بـه خـود

گريد آه مهچون داستان مشهورآويل به نگريد، شخصييت شكل مي

دشاهي نشست، ابتدا پدر خود را بـه حمض آنكه بر ختت پا

اگر چنني شخصييت قدرتي به دست آورد، از ! آويزد دار مي

ترين خمالفت را در صدر ميان برداشنت خمالفان و حيت آوچك

.دهد امور خود قرار مي

در ترآيه،آماليسم اين را به شكلي بسيار متفـاوترت

اي نـاچيز وبـي ديگران را به شكل برده. عملي ميسازد

خود آماليستها نيـز در . توا، فرمانربدارخود ميسازدحم

بـه مهـني دليـل . مدتي آوتاه به بردگي آشانده ميشوند

نيز بطـور مـداوم درميـان مـا اقـدامات اخاللگرانـه

آارانه صورت ميگريد آه ما جمبورمي آنان را حمدود وتصفيه

هـرآس . گـردد مـي PKKچنني اقدامي باعث پيشرفت . سازمي

ررهربي نبود، ايـن اخاللگـران مـا را حتـت اگ:"گويد مي

Page 28: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

21

بـدون ". آردنـد جمازاهتاي شديدي قرار داده و نابود مي

بـه . انـد باقيمانده نيز به بندگي در آمـده % 75شك

دليل آنكه دمشن بسيار پيشرفته است، چنني شخصييت تنـها

توان اين را خواهد داشت آه چند مـاهي در ميـان مـا

. شـود د گراييده و نابود ميمباند و سپس سريعا به فسا

چنني شخصييت به افق سياسـي نظـر نداشـته و از فرهنـگ

شخصييت خود مدار و خـود راي . دمكراسي بسيار بدوراست

به مهني . سازد بوده و خود را به مرآز هرچيزي تبديل مي

حـيت " . مرگ بر آسي آه مرا دوست ندارد:"گويد دليل مي

نيـز بـه خشـونت در ابراز مهر و حمبت و دوسـت داشـنت

اي آـه حـاآي از ابتكـار و شود و هرگز جنبه متوسل مي

توانـد اجنـام آنچه مي. خالقيت باشد در وي وجود ندارد

، متامي انگيزي دهد، مهني است آه با بكارگريي فشار و رعب

ارزشهاي حزب را آه حاصل رنج ميليوا انسان بـوده و

د ، اگـر هـم حمصول تاريخ است، حتت اختيار خـود درآور

مانعي بر سر راه رسيدن بـه اهـدافش قـرار گـريد بـا

ي آنرا از ميان برداشته وسراجنام گر استفاده از توطئه

بـدين ترتيـب دسـرتنج . خود را حاآم يگانه اعالم منايد

.بلعد ميليوا انسان را مي

؟ اگر به وضعيت اين شخصيت بنگرمي،خـواهيم اين چيست

فئودايل خشن و با نفـوذ باشـد، تواند ديد آه تنها مي

حيت خنواهد توانسـت چنـان يـك رهـرب سياسـي در سيسـتم

ــب ــز عق ــد، از آن ني ــرمايه داري باش ــورژوازي و س ب

توانـد چنني شخصييت به هيچ وجـه حـيت منـي . تر است مانده

خواهي بورژوا باشد، يك دهـاتي دمكـرات چنان دمكراسي

اه بـه او، چرا چنني است؟ بـا نگـ ! تواند باشد نيز مني

Page 29: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

22

گـردد آـه آيـا جاسـوس اين سوال به ذهن متبـادر مـي

استعمارگران نيست؟ از هفت سالگي بـه بعـد اينگونـه

او در حمـيط خـانواده . پرورش يافته و بزرگ شده است

نه نريويي داشت، نه مقام و نه جايگاهي، اما در درون

.آورد ي اينها را بدست مي حزب مهه

نيـز روي داد ، تفـاوتي آنچه در درون حزب بلشويك

اسـتالينهاي "ميتوان اين اشـخاص را . با اين نداشت

اين حقيقيت بود آه در سـطح دنيـا از . ناميد "آوچك

بايست در مقابلـه بـا چـنني در واقع مي. آن پريوي شد

از هـر . آميز مبارزه شـود اي موفقيت وضعييت، به شيوه

ايـن بينـيم آـه ، مـي جنبه آه به اين موضـوع بنگـرمي

به مهني دليـل نيـز . اند شخصيتها مهديگر را پرورش داده

"حـزب رياآـاران "، حـزب بلشـويك را در زمان استالني

ــد ــتالني از . ميخواندن ــور اس ــيتهايي در حض ــنني شخص چ

پرداختند، اما در بـاطن منوده و به حتسني وي مي اومتجيد

ــتند ــرت داش ــورد . از او نف ــكو"درم ــرب " [چائوشس ره

صـحيح . اين مسئله به خوبي آشكار گرديد نيز] روماني

در حضور وي . آنست آه اين شخصيتها را منافق بناميم

منايد، امـا هنگـامي ، برايش آف زده و از او متجيد مي

گردد، تا حـد ممكـن بـه او آه خود با مشكلي روبرو مي

از بـروز ايـن ] در درون خـود [بايـد . آند خيانت مي

خواهم اين را در مـورد مي .وضعيت ممانعت به عمل آورمي

.خود عملي سازم، يبشرت روابطم بر اين اساسند

ي آا انساايي دلسوزند، مهه. با چنني روابطي خمالفم

اساسا خواستار اجياد روابطي منافقانـه و رياآارانـه

آيا شخصيتشان تـا ايـن حـد در برابـر ايـن . نيستند

Page 30: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

23

ي يـه روابط ياراي مقاومت خواهد داشت؟ روابطي بـر پا

تـا چـه حـد ارزش خواهـد ] ساده لـوحي [دهاتي بودن

افكارش در خدمت زنـدگي شخصـي او بـوده و % 90داشت؟

ديگر آن، اگر وجـود داشـته باشـد بـراي مـادرش % 10

ي ا با تكيه بـر سـرمايه . خواهد بود و يا براي خدايش

ايــن، . نــاچيز، بســيار از خــود متشــكر خواهــد شــد

ز پايبنـدي و دلبسـتگي سوسياليسم نيست، بلكه شكلي ا

خرده بورژوازي است آه هر حلظه احتمال بـروز تغـيري و

شـايد در آغـاز بـه سـتايش . ترديد در آن وجود دارد

منايـد؛ چـنني خدايش بپردازد اما بعدا به او خيانت مي

.زند چيزي در عمل نيز از او سر مي

آــنم، راهكارهــايي آــه مــن از آــا اســتفاده مــي

ي گذار از چـنني شخصـيتهايي اسـت و يابي درراستا چاره

ي اين تدبريي در راستاي سوسياليست منودن حزب و توسـعه

اين . بايد شخصييت مبارز و منونه آفريد. آزادي ميباشد

شخصيت نبايد مقلد و برده باشـد، بايـد بيانديشـد و

تصميم بگريد، نبايـد بـرده و يـا خـود راي و مسـتبد

خـود را انكـار ]موجوديـت [باشد، بايد در ميان مجـع

.ننمايد و در عني حال خود را مالك هر چيزي نپندارد

تالشـهايي مـن % 90. راه حل اينست و اين ساده نيست

تالشهايي را آه در جنگ علـين عليـه . در اين راستاست

توان گفـت دهم در سطح پاييين بوده و مي ترآيه صورت مي

اگـر پيشـرفيت حقيقـي درآادرهـا . وجود ندارد"آه اصال

.گردد نابود مي PKKصورت نگريد،

Page 31: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

24

توانــد به اگر ارتـش داميـي شـود مي

اي حاآم و استثمارگر تبديل شود طبقه

اي عليـه ي سوسياليسيت، در عـني حـال مبـارزه مبارزه

.توحش سيستم امپرياليسيت است

عـام چه حيواني تا اين حد مهنـوع خـود را بـا قتـل

بـه نـابودي آشـانده روبرو ساخته يا اين تعـداد را

توضـيح ديگـري بـراي ايـن ! است؟ اين اوج توحش اسـت

اگـر . ايـن توحشـي خطرنـاك اسـت . مسئله وجود ندارد

اي اجتمــاعي و سوسياليســيت را گســرتش خبــواهيم مبــارزه

دهيم، يقينا الزم است عالوه بـر اسـتبداد عليـه چـنني

اين در متام آيينـها وجـود . توحشي نيز مبارزه مناييم

دين مسيح، اسالم و اديان ديگر نيز در راستاي .دارد

نيل به چنني هديف به طـور مـداوم در برابـر ظاملـان و

.منايند بيدادگران مبارزه مي

تـــرين شـــكل ايـــن آري، سوسياليســـم، پيشـــرفته

تـرين حزب سوسياليسـت نيـز پيشـرفته . ايدئولوژيهاست

من چنني آاري را به تنهايي و يـا . ي آن ميباشد وسيله

رسامن، بلكه آنرا با راه با گروهي آوچك به اجنام منيمه

حـيت اگـر الزم . ترين حزب عملي خـواهم سـاخت پيشرفته

. ي دولت نيـز بـه اجنـام مريسـامن باشد، آنرا به وسيله

منصـبان و دولت صرفا براي مبارزه با استبداد و صاحب

Page 32: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

25

به غـري از ايـن، . مقتدرهاي نامشروع مورد نياز است

تئـوري . توان از وجود دولت دفاع منـود ل منيبه هيچ شك

اگر " :سوسياليسيت اين واقعيت را نشان داده و ميگويد

استثمارگر و ظـامل وجـود داشـته باشـد، عليـه آن از

در غري اين صورت بكارگريي خشونت، . "خشونت استفاده آن

جاي تعجب است، چـنني ارتـش . اقدامي منطقي خنواهد بود

بـراي رسـيدن بـه پـريوزي الزم ؟ شايد!بزرگي براي چه

. باشد، اما بعدها از ميان برداشنت ارتش ضـروري اسـت

پس از اينكه به پريوزي دست يافيت ، ديگر چه نيازي به

ارتش داري؟ آيا حفظ ارتش مفهومي خواهد داشـت؟ اگـر

تـداوم يابـد، بـه "ابـزاري ويـژه "وجود ارتش مهچون

ارتشـها . اي حاآم و استثمارگر مبدل خواهـد شـد طبقه

مـوثرترين تـدبري . چنني خطراتي را به دنبـال دارنـد

براي مقابله با اشغالگران و ظاملان آنست آه خلق بـه

سطحي ارتقا داده شود آه هر حلظه آمادگي تشكيل ارتـش

.را داشته باشد

ي ارتش را متفرق ساز، بورآراتيسـم وادهـاي ويـژه

د جامعـه جاسوسي را متالشي آن، به جاي آن خلق و افرا

خطـرات و هتديـداتي ":شايد بگوينـد . را نريومند ساز

در آن صـورت افـراد جامعـه را چنـان ،"وجود دارنـد

نريومند آن آه هرگاه الزم باشـد بـراي دفـاع ازمـيهن

ي مردم بيشرت و هبـرت از ارتـش و قابـل توده. بپاخيزند

ــاع ــيهن دف ــهاي م ــا، از ارزش ــادترين بورآراهت اعتم

چيزي در شوروي صورت نگرفت و جبـاي آن، چنني . منايند مي

KGBسازمان جاسوسـي . توسعه يافتند" ابزارهاي ويژه"

اآنـون . آوري نريومند شده بود و ارتش سرخ به شكل حريت

Page 33: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

26

گويند ارتش سرخ به يك مصيبت تبديل شده اسـت، حـيت مي

ايـن نتيجـه آشـكار . بقاياي آن نيز دردسرآفرين است

ايـن . سيستم سازگار نبودبا ] ارتش سرخ[ بود زيرا

در مورد بورژواها و فئوداهلـا متفـاوترت اسـت؛ آنـان

ميرتسند، به مهني دليـل نيـز بـه طـور مـداوم، ظلـم و

اي روزانه نيـز بـه استثمار را بكارگرفته و به شيوه

امــا . اهــرم فشــار و ادهــاي ســرآوب نيــاز دارنــد

اگـر در . سوسياليستها به چنني ادهايي نياز ندارنـد

جايي يك رهرب سوسياليست ايـن اهرمهـا و ابزارهـا را

توسعه خبشيد، نبايد به وي اطمينان منود، بايد از او

.ترسيد؛ زيرا اين با تئوري سوسياليسم در تضاد است

آيا نبايد از خود دفاع منـود؟ بلـه بايـد از خـود

دفاع منود، اما با ابزار و ادهايي ويژه چـنني امـري

ايد اين آار را به فرماندهاني معدود نب. شود ميسر مني

واگذار آرد؛اين شبيه مبارزان تازه وارد حزب ما است

.آه تنها در پي آسب مقام هستند

مناسبرتين مدل به نظر من چنني اسـت؛ چنـان شـرايطي

متعلق به مهه باشد و آسي نگويد PKKآورم آه پديد مي

اسـت متعلق به من PKKاز آن من نيست، در عني حال آل

اين بدان معناست . اما هيچ چيز آن به من تعلق ندارد

.ابزار و ملكي خصوصي نيست PKKآه

اگر در جايي، وظيفـه و مسـئولييت بـه آسـي سـپرده

ايـن . شود، براي پيشربد انقـالب در آن منطقـه اسـت مي

مــاه مســئوليت و مقــام بــراي آنســت آــه در طــي شــش

هـا ضي زمينهداري مسئوليت، موفقيتهايي را در بع عهده

مقام و وظيفه به تو واگذار نشده اسـت . به دست آورد

Page 34: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

27

بـه نظـر مـن بايـد مفهـوم ! اجيـاد آـين " امـارت "آه

بايد بـراي بـه .سوسياليسيت مقام و مسئوليت چنني باشد

اي ضـروري، ابـزار معـيين را آـه اجنام رساندن وظيفـه

متعلق به سازمان است بكار بگـريي و بعـد از آن، هـم

گريي و هم او را از مقام را از دست او مياين ابزار

ي به عنوان مثال اگر وظيفـه . منايي و مسئوليتش عزل مي

دبريآلي بصورت مادام العمر به شخصـي واگـذار گـردد،

. انگار آه مهه چيز براي او متام و آمـال خواهـد بـود

بدون شك، ثابت ماندن مست دبريآلي و ابزارها، خمتص بـه

متاسفانه اينها . استعمارگر است سيستم طبقات حاآم و

بايد چنني وضـعييت از . در رئال سوسياليسم پديد آمدند

.ميان برداشته شود و اين امر حمايل نيست

اگر به جتارب خلقها نظري بيافكنيم، خواهيم ديد آه

. اي نيستند ويژه] ارتش[تا اين حد پايبند چنني ابزار

ه باشـند، اگر ستمكاران و استثمارگران وجـود نداشـت

هرگز سالح بر دوش گرفنت و جتهيز تسـليحاتي و بكـارگريي

ابــزار و ادهــاي ويــژه و ســازمااي خمفــي، ضــرورتي

چـه آسـي از سـازماا خمفـي اسـتفاده . خنواهند داشـت

گريد؟ ايـن، آند؟ چه آسي ابزارهاي ويژه را بكار مي مي

زيـرا نسـبت بـه . ترسند آار آساني است آه از خود مي

. آنـان در اقليـت هسـتند . اند بدي روا داشته بعضيها

چرا؟ زيرا براي خويش دمشن . مهچنني دمشنان زيادي دارند

آنند، آنـان نيـازي سوسياليستها چنني مني. اند تراشيده

.به حفاظت خود در برابر خلق ندارند

ي ارتش و اهرمهـاي بورآراسـي توان گفت آه توسعه مني

دفـاع در برابـر تا اين حـد در شـوروي تنـها بـراي

Page 35: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

28

اينها بـراي % 90خري، . امپرياليسم آمريكا بوده است

متـامي ايـن . ي شـوروي بـوده اسـت مقابله بـا جامعـه

سازمان . ي شوروي خمفي بودند ساختارها از ديدرس جامعه

نتيجـه؛ . از هم جدا شده بودند" جاسوسي و ارتش آامال

.متامي اينها اشتباه بود. پوچي و فساد

برمي آـه در آن ايط و اوضاعي به سر مياگر چه در شر

را مهچـون مـديل خـاص PKKامپرياليسم حاآم است، امـا

هرگـــز راهكارهـــايي را آـــه . دهـــيم پيشـــرفت مـــي

آـرد، سوسياليسم توسعه داده و از آا پـريوي مـي رئال

. اگر چنني مناييم، پايدار خنـواهيم مانـد . گريمي بكار مني

فرد را هـم از حلـاظ حل را در آن ديدمي آه يگانه راه

. ايدئولوژيك و هم مانند يـك مبـارز، نريومنـد سـازمي

داران است آه بـا ي سرمايه دردست سرمايه زيرا بيشينه

ترين شكل استبداد و خـود حمـوري اتكا بر آن ناعادالنه

آري، بايد مديل بيـافرينيم آـه بـر .دهند را توسعه مي

ه مهـني بـ . سرمايه و خودمداري آنان برتري داشته باشد

ي آردستان ثابت آند توانست به فرد و جامعه PKKدليل

گرايي و فئـودايل، هـيچ نفعـي آه متامي راهكارهاي ملي

براي خلق آرد نداشته و تـاآنون ارمغـاني بـه مهـراه

، احتاد و معنويت و انسـاني PKKاما مدل . اند نياورده

نريومند و دالور آفريده است آه مهـني، منشـا نريومنـديش

.است

آورند، اما من در مورد گرايي سخن به ميان مي از مجع

حبـث " ي سطحي از ادينگي حيـاتي بـراي جامعـه توسعه"

بايد وجـود " اد ايدئولوژيك و معنويات حتما. منامي مي

هـر (اد معنويات و ايدئولوژيك چيسـت؟ . داشته باشد

Page 36: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

29

ادي است آـه ) نامي آه بر آن بگذارند تفاوتي ندارد

تـرين ر پيشرفت و نظارت بر ارزشـها و اساسـي در براب

بر مهني اساس، ما . باشد آداب و رسوم اجتماعي مسئول مي

توان گفت تـا حـدودي موفـق امي آه مي سيستمي بنا اده

اولـني خصـوص ضـروري، ادينـه شـدن و . نيز بوده است

بايـد . تشكيل شورايي دفاعي، دومني خصوص حيـاتي اسـت

شوراي دفاعي . معناي ارتش نيستگفت آه اد دفاعي به

چهـل تـا . تواند از افرادي آگاه و خربه تشكيل شود مي

توانند به طور مـداوم نـاظر بـر امـور پنجاه نفر مي

.دفاعي و حافظيت باشند

به عنوان مثال اگر شرايط چنني اجياب منايد، بتوانند

ارتشـي گـرد هـم ) ساعت 24حداآثر (در آوتاهرتين مدت

حالت ارتـش و اهرمهـايي ويـژه وجـود در اين. آورند

. ندارند، به جاي آا، ادهاي مـذآور وجـود دارنـد

توان شورا يا اجنمين در مـورد امـور اقتصـادي نيـز مي

توان اجنمـن و گروههـايي خـاص در مهچنني مي. تشكيل داد

اينــها . زيســت تشــكيل داد هــاي فرهنــگ و حمــيط زمينــه

ي خود را به هبرتين ادهايي هستند آه بايد وظايف حقيق

در اين حالت دولت به معنـاي . شيوه به اجنام برسانند

به ديگر سخن دولت، حاآميت و . آالسيكي آن وجود ندارد

بـدون شـك نبايـد . ي چنداني در اختيار ندارد سرمايه

قدرت، سرمايه و افراد زيادي در اختيار دولـت قـرار

اي اندك تنها بايد سرمايه. گريد؛ دولت بايد خالق باشد

ي حيات ـ و افراد معـدودي در اختيـار ـ براي ادامه

بدين شكل آسي خنواهد توانست بـه . آن قرار خواهي داد

. يك ديكتاتور مبدل گردد، زيرا چنـان قـدرتي نـدارد

Page 37: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

30

ي دفاعي نيـز تنـها افـراد معـدودي درآن جـاي آميته

مهچنني اد . توانند دست به آودتا بزنند اند و مني گرفته

دمكراسي . ت نيز متوازن بوده و قدرتش حمدود استمعنوي

گـرا آـه از آن حبـث سوسياليسيت و يـا دمكراسـي آثـرت

"رقابـت سوسياليسـيت "بايـد آنـرا . آنيم، مهني اسـت مي

هاي متفـاوت و خمتلـف، طـرز فكـر به جز سليقه. خواند

. مورد پسند واقع خنواهـد شـد ) تك منطقي(مونولوتيكي

ي دارد و سرشـت انسـان از آن ا طبيعت، ساختار پيچيده

بر اين باورم آه رقابت و آزادي بيان . تر است پيچيده

و آزادي تشكيل گروهها در سوسياليسيت، بايد بيشـرت از

زيرا اين ادها براي آن به وجـود . داري باشد سرمايه

توانـد فـرد مـي . آيند آه ضامن منافع خلـق باشـند مي

هـا بـراي شـكوفايي وجود اين اد. مبتكر و خالق باشد

نبايد گفت بايـد از رهـربان و . خالقيت فرد ضروري است

خري، زيرا اگـر قدرتشـان زيـاد . پيشوايان اطاعت منود

ايـن نيـز باعـث رواج اطـاعيت . شـوند گردد، مغرور مي

در اين مورد نيـز وجـود تـوازن، . گردد آورآورانه مي

بايد چنـان مـديل پيشـرفت . مورد توجه قرا گرفته است

ده شود آه نه تنـها سـد راه ابتكـار عمـل ادهـا دا

نگردد، بلكه ويژگي پيشـرفت دادن ابتكـار افـراد را

دمكراسي سوسياليسـيت تنـها از ايـن . نيز داشته باشد

.منايد راه پيشرفت مي

توان آاپيتاليسـم را بـه در صورت اجياد چنني مديل مي

ا ي عصر مـ داري، وحشتناآرتين درنده سرمايه. آناري اد

بدون شك، خود اين سيستم است آه تضادهاي ميـان . است

.جامعه را عميقرت ساخته و گسرتش داده است

Page 38: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

31

شكايف عظيم ميان جامعه و طبيعت وجود دارد

امروزه تضادها از چارچوب جوامع خارج گشـته و بـه

ايـن، وضـعيت بسـيار . است تضاد با طبيعت مبدل گشته

ي ها در حمـدوده از سـويي، تضـادها تنـ . خطرناآي اسـت

داري را فـرا ي سـرمايه طبقات باقي منانده و آل جامعه

ماهيت تضـادها بصـورت چـالش بـا طبيعـت . گرفته است

نـه ] سـرمايه داري [اين هيـوالي خطرنـاك . اند درآمده

تنها تفاوهتـاي فـاحش طبقـاتي و اسـتثمار را بوجـود

حـيت بـه . منايد آورده است بلكه طبيعت را نيز ختريب مي

اگر اين وضع ادامـه . ي ازن نيز آسيب رسانده است اليه

ي انسـاني يابد، توازنات طبيعت به هم خورده و جامعه

انـد، ريزي آـرده مهه جا را بنت. رسد ي پايان مي به نقطه

شـايد ازديـاد . جايي براي زندگي بـاقي منانـده اسـت

ي مجعيت چنان شرايطي به وجود آورد آه نه تنها رويه بي

ه در ديگر آرات نيـز جـايي بـراي زنـدگي در زمني بلك

انـد بيماريهاي مسري خطرناآي گسرتش يافته. باقي مناند

اي اين، خطـري جـدي . آه احتمال ابتال به آا باال است

علـت اساسـي، . آنـد است آه حيات بشريت را هتديـد مـي

.داري اجياد آرده است تضادهايي است آه هيوالي سرمايه

ادهاي قـرن نـوزدهم و حـيت ماهيت تضادها از مرز تض

تضــادهاي ابتــداي قــرن بيســتم نيــز بســيار فراتــر

داري، تضـاد در قرن نوزدهم تضادهاي سرمايه. اند رفته

Page 39: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

32

آار ـ سرمايه و يا تضـاد ميـان خلقهـاي سـتمديده و

.دولتهاي استعمارگر بود

بينيم نظري بيافكنيم، مي 20ي دوم قرن اگر به نيمه

وم خــود را از دســت آــه تضــادهاي مــورد اشــاره مفهــ

. ي طبقاتي امهيت چنداني ندارد ديگر، مبارزه. اند داده

مهچنني، استعمار هم در چنـان شـرايطي قـرار دارد آـه

اگر خطري نيز داشته باشـد، حمـدود . ديگر امهييت ندارد

تضادها عموميـت يافتـه و شـكل نـويين بـه خـود . است

هـاي به نظر من، امروزه خطرناآرتين رويكرد. اند گرفته

داري آن اسـت آـه متـامي سيستم امپرياليسيت ـ سـرمايه

اسـتثمار و . دهنـد ي انساني را هـدف قـرار مـي جامعه

بـه . انـد آوري رشد منوده ابزارهاي مديرييت به شكل حريت

تـوان بـه رشـد احنصـارگري و تاسـيس عنوان مثال؛ مـي

[ هـاي خـارجي شرآتهاي چند ملييت وابسته بـه سـرمايه

[ هاي گروهـي و رسانه] استثماري نوين ي بعنوان شيوه

آور مـديريت ي وحشـت بعنوان ابزارهاي بسيار پيشـرفته

چنان شرايطي پديد . اشاره منود] رساني اطالعات و اطالع

منظـور . آمده آه متامي جامعه را تابع خود آرده اسـت

اي را بـا هر طبقه. ما از جامعه، متامي طبقات آن است

آور به شكلي حـريت . گريد بازي ميراهكارهايي متفاوت به

اي عجيب زن را به به شيوه. آند از آودآان استفاده مي

دار متوسـط را نيـز بـه ي سرمايه حيت طبقه. گريد آار مي

در ايـن چـارچوب، . گـريد اي متفاوتر به آـار مـي شيوه

اند و هم ابعاد آا بسـيار تضادها، هم عموميت يافته

.بزرگرتشده است

Page 40: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

33

جهــاني شــدن ايــن اســت آــه سيســتم هــدف آنــان از

داري ـ امپرياليسيت مهچون هيواليي متامي جهان را سرمايه

مهچون يك غلطك هر چيز را لـه و . حتت آنرتل خود درآورد

بدون شـك آنچـه . لورده آرده و از روي آن عبور منايد

آه راه را بر چنني شـرايطي مهـوار سـاخت، پيشـرفتهاي

ــود ــك ب ــنني در. تكنولوژي ــ 50مهچ ــاثريات س ــري، ت ال اخ

اين، . ها پيشرفت منوده است العاده و ناحمدود رسانه فوق

رود خدمات زيادي به انسـانيت خنواهـد چنانكه گمان مي

منود بلكه حيت هتديدات و خطـرات بسـياري را نيـز بـه

.مهراه دارد

توانيم اين تضاد را بـدين شـكل فرمولـه آنـيم؛ مي

سـتمديده بـا نبايد گفت آه صرفا تضاد ميـان طبقـات

طبقات ستمگر، يـا ميـان خلقهـاي مظلـوم و دولتـهاي

استعمارگر وجود دارد، بلكه عالوه يـر اينـها تضـادي

است ميان جامعه و اقليت معدودي آه قـدرت سـازمااي

اي را با دستاوردهاي تكنولوژيكي يكي سـاخته و رسانه

از اين طريـق بـه . اند آنرا در احنصار خود قرار داده

.اند اآم و مدير مبدل شدهقدرتي ح

امروزه اصطالحي وجـود دارد آـه گويـا آمريكـا يـك

در واقع حتت عنوان نظم نوين جهـاني، . است" ابرقدرت"

متامي انسانيت با هتديدات بزرگي روبرو است؛ اين اولني

دومني تضـاد، بـروز شـكايف ميـان جامعـه و . تضاد است

.طبيعت است

سال اخري به وجود 50ختريبات و ويرانگريهايي آه در

اند، بسيار بيشرت از ويرانگريهـايي اسـت آـه از آمده

در . انـد ابتداي ظهور انسان تا بدان روز صورت گرفته

Page 41: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

34

زيسـت آلـوده اي از تاريخ، تا بدين حد حميط هيچ مرحله

ي آلودگي حميط زيست، بلكـه تنها مسئله نه. است نشده

هـا از گونـه . خطر از ميان رفنت طبيعت نيز وجود دارد

هاي حيواني و گيـاهي سـريعا و بني مريوند؛ تعداد گونه

گـردد، هوا آلـوده مـي . يابد آوري آاهش مي به شكل حريت

آوههاي خيي ذوب شده و گرماي هـوا بـه مـرور افـزايش

ي زمني به روند چنني ادامه يابد، آره اگر اين. يابد مي

. داينها خطراتـي جـدي هسـتن . شود اي تبديل مي ويرانه

اين تضادها به مراتب خطرنـاآرت از تضـادهاي طبقـاتي

قبل از مهه، قـدرت پايـداري انسـانيت از ميـان . است

.يابد رود و سطح اخالق و معنويات تنزل مي مي

زندگي در منازل و حميطهاي بتوني، سراجنام انسان را

داري انسان را به آري، سرمايه. سازد مهچون مورچگان مي

تنها چيزي آه بايد از سيستم . است مورچه تبديل آرده

هنگام حبث و گفتگـو . داري انتظار داشت مهني است سرمايه

پريامون برنامه و تئوري سوسياليسم نوين، اين مـوارد

.را حتما بايد مدنظر قرار داد

اگر در مـورد ايـن مسـائل بيشـرت دقـت منـاييم، در

د يابيم آه بايد هر چه سريعرت مديل سوسياليسـيت اجيـا مي

ي ايـن سيسـتم، انسـانيت آـنم در سـايه گمان مي. شود

. خواهد توانست بـا متـامي ايـن خطـرات مقابلـه آنـد

ي مجعيـت، نظـارت و رويه ي افزايش بي تواند بر مسئله مي

توانيـد ايـن را بـه جامعـه مـي . آنرتل داشـته باشـد

داري هرگز به جامعه اميـان نـدارد، بقبوالنيد؛ سرمايه

د، از آن سو استفاده آرده و نـابودش ده بدان امهيت مني

سوسياليسم، جامعه . سازد، اما سوسياليسم چنني نيست مي

Page 42: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

35

آند آه افـراد داوطلبانـه سازد و آاري مي را قانع مي

. خطرات آنوني جدي هسـتند . در متامي امور شرآت منايند

شـود ميـزان دي اآسـيدآربن مثال هنگامي آه گفتـه مـي

دهـد، ، آسي بدان امهيت منيموجود در هوا را آاهش دهيم

پندارند آه آلـودگي مزبـور باعـث آـاهش زيرا چنني مي

ي بيشـرتي بـراي مجعيت شده و از اين طريق امكان تغذيه

.شود آنان فراهم مي

. گراي عجييب به وجود آمده است ي طفيلي و مصرف جامعه

خواهد بيشرت به دست آورد و بيشرت از مهـه بـه هر آس مي

اي نزديك هـرآس در آينده. وار روي آورد اي انگل زندگي

شـود، آـه در آنصـورت در به انگلي خطرناك تبديل مـي

دنيا چيزي باقي خنواهد ماند؛ قطعا مهديگر را خواهنـد

.خورد

در مدل سوسياليسم علمي، نه ختريب طبيعت و نه ! بله

تنظـيم مجعيـت . آينـد مشكالت آنوني جامعه به وجود مـي

ريـزي شـده بـه شـكلي برنامـه .تواند صورت پـذيرد مي

آري، امـروزه . توان يك توازن اقتصادي اجيـاد آـرد مي

اي اسـت آـه در مقابـل سوسياليسم نامي براي مبـارزه

گرايي و بـه اسـارت درآمـدن روند ختريب طبيعت و مصرف

هـاي گلوباليسـيت و نيـز ديگـر جامعه از سـوي رسـانه

.گريد ها و بيماريها، صورت مي پديده

مفـاهيم سوسياليسـيت قـرن نـوزدهم بـراي بدون شك،

رسيدن به اين اهداف آايف نيستند، زيرا مفاهيمي خشـن

اي عليـه ي طبقـه مبـارزه "و مطلقي هستند آه بر اساس

" رهـايي ملـي عليـه اسـتعمارگران "و " اي ديگـر طبقه

اي اينها تا حدي الزمنـد، امـا جنبـه . اند فرموله شده

Page 43: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

36

ايد، پيشربد دمكراسي من اساسي آه اآنون خود را مطرح مي

ي اساسـي، مقابلـه بـا رونـد مبارزه. سوسياليسيت است

. باشـد گرايي مـي زيست و پيامدهاي منفي مصرف ختريب حميط

ي نوين سوسياليسم بايد بر ايـن اسـاس تنظـيم برنامه

اي بيانگر سوسياليسم خواهد بـود و چنني برنامه. گردد

.اهد داشتدر عني حال رهايي انسانيت را به دنبال خو

ي انسـانيت سوسياليسم، تنها آينـده "در مهني چارچوب

."است

اآنون مـا . شدن در ميان بود در گذشته، حبث اجتماعي

اگر رونـد اجتمـاعي شـدن . خوانيم آنرا سوسياليسم مي

در سيســتم . گــردد متوقــف گــردد، حيوانيــت آغــاز مــي

بـه . گردنـد ترين جانوران ظاهر مي داري، درنده سرمايه

ي حاآميـت سيسـتم دليل در اين مرحلـه آـه مرحلـه مهني

ــرمايه ــه س ــت، روي آوردن ب ــيت اس داري ـ امپرياليس

بـه . ي سوسياليسيت تنها راه رهايي خواهد بـود مبارزه

عبارت ديگر، مطابق با معيارهاي سيستم امپرياليسـيت،

ي اگـر رونـد سـقوط در ورطـه . زندگي ميسر خنواهد بود

دهد ـ متوقف آنرا تعميم مي داري حيوانيت ـ آه سرمايه

" بـه مهـني دليـل . نگردد، انسانيت پايان خواهد يافـت

".اصرار بر سوسياليسم، اصرار بر انسان بودن است

Page 44: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

37

:خبش دوم

برخي از خصوصيات جنبش سوسياليسيت نوين

پرمعناترين اقدام در امل ماه مه آه به يك

ته و روز احتاد، مهكاري فرهنگ و عادت اجتماعي مبدل گش

ي طبقات زمحتكش است، مصر و مطلع بودن و مبارزه

بيين خاص ي برخوردهايي اساسي و پاسخگو به جهان درباره

.باشد ي عمل آن مي اين طبقه و شيوه

دهنده و پراآتيزه منودن دستيابي به نريوي ترقي

. سازد اي مهم خود را منايان مي آن نيز، مهچون وظيفه

ت اين روز به شكلي پرمعنا و با برپايي بزرگداش

هاي شكومهند مردمي و خبشيدن مفهومي واال بدان، مراسم

آميز اين ضرورتي انكارناپذير براي اداي موفقيت

Page 45: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

38

وظيفه و بي تاثري ساخنت تبليغاتي است آه بعد از

سوسياليسم به راه انداختند و طي آن فروپاشي رئال

. مفهوم جلوه دهند بيخواستند سوسياليسم را بدنام و

در حني اجنام اين وظيفه، مهچنانكه بايد مسائل اساسي

ي حل اين مسئله جسنت راه انسان را مدنظر قرار دهيم،

ساز آن و نيز دستيابي به نريوي عملي" تارخيي ـ معاصر"

اين موضوع روز به روز . را نبايد از نظرها دور داشت

ايف و حيت وظايفي بيشرت حمسوس شده و قبل از متامي وظ

.گريد شوند، قرار مي آه فوري و غري قابل تاخري حمسوب مي

سوسياليسم از مشكالت بدون شك، فروپاشي رئال

داري نكاسته است و يا علريغم اينكه ادعا سرمايه

آامال بر . داري نيست شود به مفهوم پريوزي سرمايه مي

عكس بر بار مشكالتش افزوده شده و آنرا با چنان

سائل دشواري روبرو ساخته آه تاب حتمل آا را م

.ندارد

حبث بر سر اين است آه امروزه آاپيتاليسم چنان

عالميي از پوسيدگي و فساد از خود بروز داده است آه

ي ديگري قابل مقايسه نبوده و حيت با هيچ مرحله

ي توقف سري ترين مفسرين و انديشمندان، درباره خوشبني

« :شايد برخي بگويند . آورند ن ميتاريخ حبث به ميا

اما متامي عالمي و . »داري است اين پريوزي ايي سرمايه

ها حاآي از آنند آه اين وضعيت به قيامت نشانه

بدين ترتيب بشريت را در چنان زندگي . نزديكرتاست

توان اند آه نظريي براي آن مني واري گرفتار ساخته انگل

و با چنني سرعيت، ] اتيتسليح[يافت؛ در خالل مسابقات

نفس انسانيت را بريده و به چنان وضعييت دچار

Page 46: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

39

اند آه عواقب و فرجام آن و مقصد اييش غري ساخته

بنيان بدبيين و حبران مهني . بيين و ارزيابي است قابل پيش

.است

خبصوص بي بطور آلي متام طبقات استثمارگر و زورگو و

ري و بورژوازي بر دا ترين طبقه آه سيستم سرمايه مروت

آن تكيه دارد ـ هر چند آه تغيري چهره هم داده باشد

.است ـ از دير باز به بالي جان جامعه مبدل گشته

شود آه انقالب اآترب، انقالبي قبل غالبا گفته مي

از اينرو راه . از موعد بود و تولدي زود هنگام داشت

را بر شكلي از سوسياليسم گشود آه ارآان آن بر

تاري ناسامل و عقيم بنيان اده شده بود، بطوري ساخ

.آه نتواند خود را از نابودي حمفوظ بدارد

چنني حقيقيت در مورد انقالهباي گذشته و حيت آايي آه در

در هر . نيز صادق است اند هاي دور رخ داده گذشته

اي آه دگرگوني مهم يا در هر انقالبي، آمابيش طبقه

انقالبي را تشكيل مي دهد، ساختار بنيادين حكومت

ترين شرايط ترين سطح و سخت اي است آه در پايني طبقه

بردگان، سپس رعايا و بعدها آارگران . آند زندگي مي

دهند آه تغيري چهره ي زمحتكشي را تشكيل مي مهان طبقه

.اند داده

دانيم طبقات حاآم نيز با تغيري چهره تا مهچنانكه مي

داري ـ امپرياليسيت سيستم سرمايه. اند به امروز رسيده

اطالع " نيز با بكارگريي پيشرفتهاي تكنولوژيك، سيستم

اي گسرتده و و به شيوه" رساني ـ انتشاراتي

سيستماتيك، جنگي رواني، ايدئولوژيك و فرهنگي را

اعمال منوده و حقايق طبقات را منحرف ساخته و آنان

Page 47: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

40

ام مبارزات را به وضعييت دچار آرد آه قادر به اجن

مهچنني در اثناي هتامجي آه عليه جامعه صورت . نباشند

.نفس آن را بريده است داده،

طبقات حاآم در گذشته سعي بر آن داشتند آه جوامع

را از طريق سالحهاي آشتار مجعي به زانو درآورند، ويل

جباي آن جنگ امروزه به اين روش جنگي نيازي ندارند،

و فرهنگي موثرتر گشته است و رواني، ايدئولوژيكي

پيشرفتهاي تكنولوژيكي نيز فرصت عظيمي جهت بكارگريي

در چنني وضعييت، . است چنني راهكارهايي فراهم آورده

آميزد و در اين ميان فرصيت اختالف طبقاتي در هم مي

جهت به آنرتل در آوردن متام امور از طريق استفاده از

فشار پنهاني بدست ي استثمار و هاي مكارانه شيوه

ي مرزي معني علت اساسي اينكه امروزه در حمدوده. آيد مي

اي خاص حبث به ميان ، ازطبقه و برنامه ريزي شده

در واقع هر چند موضوع رنج و . آورمي، مهني موضوع است مني

ي متكي بر آن، تغيرياتي ظاهري و باطين به خود طبقه

ي زمحتكش را هديده باشد ، اما باز هم اين طبقه، طبق

ي حاآم را به خوبي الزم است طبقه. دهد تشكيل مي

شناخت، چرا آه بيش از پيش تغيري قيافه داده است؛ به

عبارتي خود را تعميم داده و در متامي جامعه انتشار

.يافته است

، )دارن برده(اآنون ديگر تعاريفي چون صاحبان برده

ها گاهو صاحبـــان آار) ارباهبا (صاحبان زمني

از سويي، . توانند پاسخگو باشند مني) سرمايه داران(

خرده (اصطالحاتي مهچون بورژواي متوسط، بورژواي آوچك

اگر خبواهيم سوسياليسم را . نيز آايف نيستند) بورژوا

Page 48: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

41

به حنو هبرتي درك مناييم ، بايد طبقات را بر اساس

به . واقعيات موجود، مورد ارزيابي و بررسي قرار داد

يژه اگر مهچون ترآيه آه از آغاز بنيانگذاريش و

، عمل »ما خلقي فاقد طبقه و اختالف هستيم « :گويد مي

اي آنيم و اگر اولني گام را بر اساس چنني ايدئولوژي

.بردارمي، اين، وضعييت درخور توجه فراوان خواهد بود

گرا، جاي خود را آميز و مطلق امروزه روشهاي خشونت

دئولوژيك و جنگهاي رواني داده و روز به فشارهاي اي

شرآتهاي اطالع رساني و . يابند به روز گسرتش بيشرتي مي

خوانده » اي امپراتوريهاي رسانه«انتشاراتي آه

شوند از اقتدار بيشرتي در مقايسه با حكومتها مي

آور و اي رعب برخوردارند و جامعه را به شيوه

منافع خويش انگيز از راه بدر آرده و مطابق هراس

جايگاه تكنولوژي در فرايند توليد، . آنند دهي مي جهت

به جاي . توسعه و توزيع، امهيت زيادي يافته است

، توليد، هر چند در اصل باز هم متكي "فكر ـ يد" رنج

بدان باشد، به مديريتهاي تكنولوژيكي جديد حمول شده

به. تاثري گرديده است بي" فكر ـ يد"و بدين شكل رنج

" فكر ـ يد" عبارت ديگر، حبث بر سر تضعيف امهيت رنج

.است آه زمحتكشان بر آن تكيه دارند

ي آار در سايه امروزه آمپانيها و شرآتهاي حمافظه

، آه از دستاوردهاي آن "علمي ـ تكنولوژيك"انقالب

چندان « : گويند آنند، به آارگران مي استفاده مي

اي وسيع و تيب بيكاريبدين تر .»لزومي به مشا ندارمي

داري بوجود تا حدودي ناشي از اين ويژگيهاي سرمايه

داري آنوني حاليت يافته است آه سرمايه. آمده است

Page 49: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

42

اما در . داند مفهوم مي وجود جامعه را غري ضروري و بي

داري است آه آامال بدون معنا واقع خود اين سرمايه

گري ي سلطهبا در دست داشنت ابزارهاي بسيار آارا. است

و با بكارگريي روشهايي تاثريگذار، قادر به قبوالندن

:تواند بگويد اين طرز فكر بوده است، طوري آه مي

.»مفهومي تو بي! جامعه«

ي ما را مورد جتاوز و تعدي از اين هم گذشته، سياره

قرار داده و خواستار مسدود منودن جماري تنفسي آن

حلاظي به معناي بريدن البته آه ختريب طبيعت از . است

ي ما از بني خواهند چرت سياره مي. جمراي نفس بشريت است

ي ازن، زمني در برابر هرگونه ديدگي اليه با آسيب. بربند

از طرف ديگر نيز هر . خطر احتمايل قرار گرفته است

اي مرگبار در اثر هتديد و حلظه، احتمال وقوع فاجعه

كي نيست آه ش. خطرات سالحهاي امتي، وجود دارد

داري مسئول انتشار امراض بسياري مهچون سرطان سرمايه

و ايدز و افزايش ناحمدود و نامهاهنگ مجعيت جهان بوده

و از اين رو معلوم نيست جهان را به چه وضعييت دچار

مهواره بر پيچيدگي و دشواري اين مشكالت . خواهد ساخت

در . افزوده و آن را به سطح حبراني هولناك مي رساند

اين جا حبث از قتل انسانيت از حلاظ روحي و جسمي به

منابع اساسي حيات بشري ختريب شده و از . آيد ميان مي

شوند، به نقش آيني و رود، زيباييها نابود مي بني مي

رواج بردگي و ازدحام . فلسفه خامته داده مي شود

انساايي آوتوله و پوچ به مثابه خطر و هتديدي جدي

.است

Page 50: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

43

داري سياليسم نيز آه رقييب مدعي در برابر سرمايهسو

حال به . شود، دچار آاستيها و نواقصي گشت حمسوب مي

توان به چگونه مي. پردازمي بررسي عوامل اين امر مي

آمادگي و توان آايف براي رويارويي با سيستم

داري دست يافت؟ امپرياليسيت ـ سرمايه

باشد، مهني امل ميدر واقع موضوعي آه نيازمند تعمق و ت

اي داري به مفهوم قبول فاجعه دفاع از سرمايه. است

مرگبار براي بشريت و تباهي آينده خواهد بود؛ به

اي است آه از زندگي مفهوم حمكوميت بشر به چنان زندگي

توحش آنوني و . تر است مانده انسااي اوليه نيز عقب

را سهولت ي چنني تعريفي ي طفيلي، ارائه واقعيت جامعه

مادام آه انسانيت بايد تداوم حيات يابد، . مي خبشد

چنني وضعييت بنا بر قوانني طبيعي و قوانني بشري قابل

براي بررسي وضعيت و دستيابي به . قبول خنواهد بود

اي بنيادين و پراآتيزه حل، ايدئولوژي و فلسفه راه

منودن آن مورد نياز است؛ اعم از اينكه آنرا

لمي و يا سوسياليسمي آه تا حدي نوبنياد سوسياليسم ع

.است، بناميم

دانيم آه سوسياليسم علمي يك روزه ظهور به خوبي مي

ننموده و حاصل جتارب آشوري خاص نيست، حيت حمصول

آاپيتاليسم اروپا هم نيست؛ بلكه در متام مراحل

بويژه . جامعه و اجتماعي شدن پيشرفت منوده است

در دگرگونيهاي انقالبي حتوالت تالشهاي اقشار جامعه آه

اند، در پيشربد آن افكار و اي به خود ديده ريشه

بنابراين، سوسياليسم، . اند فعاليتها نقش داشته

انديشه و عملي است آه مهراه با روند اجتماعي شدن

Page 51: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

44

داري، مفهوم و ي سرمايه مرحله. پيشرفت منوده است

ه مرور نريويي علمي بدين انديشه و جنبش خبشيده و ب

.زمان به فرمول سوسياليسم علمي دست يافته است

. اي اساسي مورد نياز است اي نوين و فلسفه ايدئولوژي

بدون شك، مهانطوري آه در ديگر نظامهاي اجتماعي

گردد؛ حمتمال سوسياليسم علمي نيز از نواقص مشاهده مي

. و اشتباهات مربا نيست

ين طبقه در داري راديكالرت در دوران توحش سرمايه

شد، بعدها نيز انقالب فرانسه، آمونيست ناميده مي

جناحهاي چپ انقالهباي بورژوازي، سوسياليست و آمونيست

آمونيستها در اين . از اين ويژگي برخوردار بودند

تاثريگذار ) 1848ـ 1870(مرحله تا زمان آمون پاريس

اند، در انقالب اآترب نيز زمام امور را بدست بوده

اي عظيمي را پديد رفته و سپس مهني امر، جنبش تودهگ

بدون شك در اين مرحله، سوسياليسم به سوي . آورد

توان گفت آه علمي شدن گام اده است، اما باز هم مني

پيش از موقع «ي گفته. اين آخرين سخن سوسياليسم است

، از جانب آشورهاي »به آمونيسم دست يافتيم

.نانه نيستسوسياليست، واقع بي رئال

آنيم؛ در اآنون به شكل هبرتي اين موضوع را درك مي

متامي انقالهباي اساسي در طول تاريخ هر جنبش متكي بر

رنج آه به اوج رسيده باشد از گوهري سوسياليسيت

برخوردار بوده يا اينكه زمينه ساز سوسياليسم بوده

از ضت اسپارتاآوس گرفته ـ آه اساسي ترين . است

داري بود ـ تا متامي مراحل مهم عصر برده قيام در

در ] اي توده[ انقالبي، مهگي از محايت و مشارآت

Page 52: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

45

يا بعبارتي، در تاريخ مبارزات . مبارزه برخوردارند

.گريند سوسياليسيت جاي مي

حيت در انقالب اسالم نيز آشمكش ميان اسالم رمسي و اسالم

ان آنرا تو مي. اي برخوردار است خمالف از چنني ويژگي

بعنوان مثال؛ . نام اد" سين ـ علوي" آشمكش

طبق ) ع(راديكالرتين جناح يعين طرفداران حضرت علي

اسالم . رو بودند شرايط آن زمان جناح سوسياليست يا چپ

.موجود، اسالم رمسي يا اسالم سين است

گرا گرفته در انقالب فرانسه از طبقات و اقشار راست

در . اند چپگرا وجود داشتهي تا راديكالرتين طبقه

رو وجود گرا و ميانه انقالب اآترب نيز جناحهاي راست

راديكالرتين قشر، آمونيستهايي بودند آه به . داشتند

.حزب بلشويك شهرت يافته بودند

شود؛ مبارزات سوسياليسم و در اينجا موضوعي آشكار مي

اما . آمونيسم حقيقيت به قدمت تاريخ بشري دارند

مثال . اهد تكرار اختاذ مواضع افراطي هستيممهواره ش

دچار چنني ارزيابي اشتباهي شدند ] سوسياليسم در رئال[

آه در مدتي آوتاه خط فكري خود را در سراسر جهان

حيت تا حدودي به سان . حاآم و موفق اعالم منايند

پيامربان ارزيابيهايي مهچون آخرين دين و آخرين آالم

ا پيشرفت جامعه، امهيت هر مهگام ب. ارائه شده است

اين . رود مرحله بر طبق پيشرفتهاي جديد از بني مي

اظهار نظرات نه مهچون سخناني ابدي، بلكه مهانند

. مانند اصطالحاتي آهنه و از رده خارج شده بر جاي مي

اما اين نه بدان معناست آه اين سخنان فاقد امهيت و

الم، زيرا مهچنانكه مي بينيم؛ اس. مفهوم باشند

Page 53: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

46

ليرباليسم بورژوازي و سوسياليسم مطابق زمان، مكان و

عصر خود راه را بر پيشرفتهاي بسياري گشوده و انگ

اند و مرياث تارخيي مهمي از خود بر خود را بر آن زده

از اين رو ظهور اين ايدئولوژيها . اند جاي گذاشته

بيهوده نبوده، بلكه پيشرفت جامعه و آزادي تا حدي

ي سوسياليسيت بويژه مبارزه. رزات آنان استمديون مبا

ترين پيشرفتهاست؛ از اين نظر بيانگر اساسي

پيشرفتهاي متكي بر رنج، توليد و خالقيت ـ آه

اند ـ بيش از هر چيز مديون انسانيت را تعايل خبشيده

.باشند اين ديدگاه ايدئولوژيك مي

. ندا توان گفت امروزه حبراايي پيچيده بوجود آمده مي

داري مهچنانكه در گذشته مدعي بود، امروزه نيز سرمايه

. آند آه داراي سيستمي جامع در سطح جهان است ادعا مي

ي نقايص و ضعفهايش سوسياليسم در نتيجه فروپاشي رئال

داري فرصيت جهت نريومندتر ساخنت اين ادعا به سرمايه

اما مهچنانكه اشاره منودمي اآنون وضعييت آامال. خبشيد

.متضاد با اين ادعا وجود دارد

تر شدن روزافزون حبرااي موجود، نياز به پيچيده

.دهد سوسياليسم را افزايش مي

. گسست از سوسياليسم، به معناي نابودي انسانيت است

امروزه بيش از پيش حل مسائل ناشي از اين حبرااي

به . پذير شده است پيچيده از طريق سوسياليسم امكان

بيانگر سطح آگاهي و سطح علمي جامعه و طوريكه

داري در چنني دنيايي زيرا سرمايه. اجتماعي شدن باشد

ي بروز مشكالت پيچيده و دشوار، ويرانه و در حببوحه

.باشد حل مني ي راه قادر به ارائه

Page 54: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

47

يابي مسائل چاره" علمي ـ تكنولوژيك" با انقالب

داري مايهسيستم اين انقالب آه در خدمت سر. گردند مني

تر منودن حبرااي موجود نقش ديگري است، به غري از عميق

.ندارد

يابي اساسي با حقيقت اجتماعي سوسياليسم ميسر چاره

گردد؛ اما چگونه سوسياليسمي؟ الزم است سوسياليسم مي

ـ چه از نظر تئوريكي و چه از حلاظ علمي ـ استحكام و

د بر طرف ساخنت به مهان اندازه آه نيازمن. تكامل يابد

اين آمبودها و نقايص است، به مهان نسبت الزم است به

ارزيابي دقيق حبرااي پيچيده امروزي بپردازد و بايد

تا زماني آه . يابي خويش را آشكار سازد نريوي چاره

ي ي مربوط به بازسازي اقتصادي، شيوه سياستهاي ويژه

ربد داده پرداخنت به سياست، ارزيابي و تفسري اوضاع پيش

نشوند و مهچنني پاسخي به مشكالت روحي و رواني ارائه

چگونه «توان پاسخي مناسب به سوال نگردد، مني

.، ارائه داد»سوسياليسمي

خواهند از طريق مهچنانكه در آغاز اشاره منودمي؛ مي

داري، جمراي تنفسي جهان را مشكالت ناشي از سرمايه

خطرات و . استازن آسيب ديده ي اليه. مسدود آنند

اند، انساايي هاي قيامت هتديداتي آه مهچون نشانه

.اند آوتوله، پوچ و حقري پديد آورده

در اينجا، نوعي رهنمود و برخوردي سوسياليسيت

مورد نياز است آه ارزشي دوباره به انسان ببخشد،

فكر و اخالقش را با طبيعت آشيت داده و حيت االمكان در

ي آنوني انسان با طبيعت تدابريي برابر تشديد تضادها

.اختاذ منايد

Page 55: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

48

امپرياليسيت ـ " توان گفت سيستمهاي مي

، توازن ميان انسان و طبيعت را به "داري سرمايه

ازسويي، . اند تضادي هراسناك و ويرانگر تبديل منوده

ساختار اجتماعي آنان نيز، ماهيت روابط انساني را

.اند به سطح روابط طفيلي تنزل داده

سوسياليسم از طريق حل اين دو تضاد ! لهب

به . اي صحيح خود را مطرح آند تواند به شيوه اساسي مي

ي ارتباط انســان با شرط آنكه حتليل صحيحي از حنوه

توان آنرا ارتباط با طبيعت صــــــــورت بگريد ـ مي

يابي زيست نيز خواند ـ و مهچنني شكلي از چاره حميط

[ زيست و مشكل آه سازمااي حميطانقالبي براي حل اين

سبز با بياني رفرميسيت بدان اشاره دارند، ] احزاب

.ارائه گردد

ي مهچنني الزم است در مقابله با مدل جامعه

حمتوا است ـ امپرياليسيت ـ آه مدل انسااي پوچ و بي

تعريفي نوين براي انسان از حلاظ دروني و اخالقي در

ريزيهاي ته تا برنامههاي مجعيت انساني گرف عرصه

توليد، بازسازي روبنا و مديل در اين باره ارائه

ياب الزم است سوسياليسم را به عنوان نريوي چاره. گردد

اي، مطرح منود، زيرا تعريف آن در چنني تضادهاي پيچيده

.يك چارچوب تنگ طبقاتي آايف خنواهد بود

Page 56: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

49

قي منانده استي آارگر ديگر مهانند قرن نوزدهم با طبقه

رآودي در سوسياليسم وجود دارد زيرا هنوز هم بر

ي نظريات قرن نوزدهم به حتليل مسائل پرداخته و پايه

ي طبقه«: گويند مي. دهند آنان را مورد بررسي قرار مي

اي اما در حقيقت طبقه. »آارگري بدان يا بدين شيوه

توان گفت بدين صورت باقي منانده است يا اينكه مي

زمان آنكه امپرياليسم تنها به استثمار طبقاتي

.قناعت ورزيده و بسنده آند، به سر آمده است

ويل . در مفهوم آلي هنوز هم استثمار وجود دارد

بسيار تعميم يافته است و مهچنانكه گفتيم انقالب علمي

ـ تكنولوژيكي و پيشرفتهاي جهاني اطالع رساني راه را

امپرياليسم توانسته است بر آن گشوده و بدين ترتيب

روشهاي چپاول و فشار . جامعه را به اسارت در آورد

Page 57: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

50

اند آه به هيچ وجه قابل مقايسه با چنان پيشرفت آرده

.قرن نوزدهم نيست

بنابراين ارزيابي مسائل بر اساس حتليلهاي آن زمان

ي درك واقعيات و عدم شناخت به مفهوم اشتباه درباره

امون سوسياليسم بايد دانست در گفتگو پري. آنان است

آه وضعييت بدين شيوه وجود دارد و اين خود عبارت از

ارزيابي و حتليل اين وضعيت، . اي مرگبار است فاجعه

روشنگر روشهاي جنگ و مسائل تاآتيكي جديد نيز مي

امروزه ديگر تاآتيكهاي سابق ناآايف بوده و . باشد

.آار برد چنداني ندارند

ه در زير منگنة فشار و استثماري از آجنايي آه جامع

اي از مبارزه عمومي قرار داده شده است، چنان شيوه

.الزم است آه آل جامعه را در بر گريد

داري توازن طبيعي آل سيستم امپرياليسيت ـ سرمايه

بنابراين چنان رهنمودي . انسانيت را بر هم زده است

مورد نياز است آه وسيعرتين اقشار جامعه را خماطب

اي اي آه برنامه بعبارتي؛ به مهان اندازه. قرار دهد

ي سوسياليسيت متكي بر ديدگاهي صحيح و ارائه

تاآتيكهاي عملي آن مورد نياز است و بايد جوابگوي

مشكالت باشد، به مهان اندازه نيز سوسياليسم اين

آند پرنسيپي است آه استحكام واقعيت را اثبات مي

.ياب مسائل است ي چارهخويش را باز يافته و نريو

لذا آنانكه عميقا . چنني حبث و گفتگويي صحيح و جباست

گريي به سرنوشت انسانيت پايبند بوده و خواستار موضع

اساسي در قبال مشكالت بشري هستند ـ در صورت پرداخنت

Page 58: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

51

بيشرت به آا ـ به سوسياليسم ابراز عالقه آرده و خود

اساس ميزان لياقت را به آن نزديك خواهند ساخت و بر

. حل مسائل و مشكالت نوين و قدرت درك براي يافنت راه

.از خود واآنش نشان خواهند داد

تا آنون در حبث و . وظايفي پيش روي ما قرار دارند

اي حاصل نشده و به گفتگوهاي پريامون اين مسئله نتيجه

. اند تكرار آردن تعاريف و اصطالحات آالسيك بسنده آرده

توان مي. ي گفتگوها ضروري است طرح دوبارهبنابراين

تعريفي نوين از سوسياليسم ارائه داد و برنامه،

ي فعاليت و تاآتيكهاي آنرا مورد بررسي قرار حنوه

توان احزاب نوين سوسياليسيت در اين راستا مي. داد

اي را رشد و گسرتش هاي فعاليت توده تاسيس منود و شيوه

ي ـ تكنولوژيك را در سايه توان انقالب علمي مي. داد

ديدگاهي سوسياليسيت به يك نريوي عملي موثر جهت

بدون شك برخوردي . يابي مشكالت موجود تبديل ساخت چاره

از اين دست، در مدت زمان آوتاهي ميزان محايت از

سوسياليسم را افزايش داده و اين واقعيت را آشكارتر

ق پوچي و ميسازدآه بر خالف آاپيتاليسمي آه در باتال

بيهودگي گرفتار است، سوسياليسم منشاء اساسي

يابي است و بدين ترتيب عصر سوسياليسم فرا چاره

.خواهد رسيد

، جنبشي است آه از مهان آغاز نسبت به PKKحزمبان

سوسياليسم واآنش نشان عواقب و تاثريات منفي رئال

داده و در عني حال از بازتاهباي اين عواقب منفي در

عمل آورده است و بدين ترتيب اين خود، ممانعت بهدرون

واقعيت را به اثبات رسانيد آه سوسياليسمي مطلق از

Page 59: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

52

نواقص و آاستيهاي زيادي برخوردار خواهد بود؛ با

اينحال جنبشي است آه پيوسته به سوسياليسم معتقد

.بوده و چنني برخوردي در قبال آن داشته است

و با اعتماد به نفس به ويژه اين را به شكلي مستقل

ترين جوامع در آردستان ـ آه در رديف عقب مانده

از اين رو نريويي است آه دست . است ـ اجنام داده است

آوردهاي مهمي داشته و حزبي است آه بر اين اساس شكل

جنبش پيشرفت PKKدر اين مفهوم، آزمون . گرفته است

ود سوسياليسم با وج آه رئال است، درست در هنگامي

داري ـ سرمايه"ي قدرت با سيستم دستيابي به موازنه

بستهاي داخلي فرو ي مشكالت و بن در نتيجه" امپرياليسيت

داري با سواستفاده از اين، خواستار پاشيد و سرمايه

موفق به دستيابي PKKبد نام ساخنت سوسياليسم بود،

مشي ايدئولوژيكي و مبارزاتي عظيم به يك خط

توان با توجه به شرايط موجود، مي. ديدسوسياليسيت گر

PKK را تا حدودي مشابه جنبشهايي دانست آه در دوران

ي حيات خود شده و از حاآميت ارجتاع قادر به ادامه

مسلما در . باشند جايگاه و منزليت شايسته برخوردار مي

دوراني آه سيستم رمسي حاآم با متام نريو، رفتاري

داده و مهچنني متامي جناحها منطبق با منافع خود بروز

ي منايند، سازماني آه عرصه حتت حاآميت ارجتاع عمل مي

هاي خود اصرار مبارزه را خايل ننموده و بر خواسته

در عني حال جنبشي است . ورزد، جنبشي دالور و جسور است

.تواند سخنگوي انسانيت باشد آه مي

هر جنبش شكومهندآزادي خواه به فراخور نشان دادن

آاري جهاني عصر، نه تنها به واآنش در برابر حمافظه

Page 60: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

53

حل براي مسائل خلق و سرزمينش اآتفا ي راه ارائه

تواند به سخنگوي منايد، بلكه مهزمان با آن مي مني

اي، اين نقش را در مرحله. انسانيت مبدل شود

اي ديگر مسلمني و در مراحلي نيز صليبيون، در مرحله

ترب ايفا منوده و توانستند انقالهباي فرانسه و اآ

چنني نقشي نبايد . پاسخگوي بسياري از مسائل گردند

.ناديده گرفته شود

در آغاز از آمادگي الزم برخوردار نبوده و PKKاگر

رسيد، اما اوضاع آنوني مهچون جنبشي ملي بنظر مي

را در سطح PKKاي، اصطالح املللي و پيشرفتهاي منطقه بني

سوسياليسيت و مظهر راستني آن منايان جهاني مهچون جنبشي

را از ايفاي چنني نقشي ناگزير PKKمنايد، چنانكه مي

PKKهر چند در آغاز چنني نگرشي نسبت به . سازد مي

اي را وجود نداشت، اما تغيري سريع اوضاع، چنني وظيفه

ي افتخار و سرافرازي د آه اين مايه بر دوش حزمبان مي

ك صحيح اين وظيفه و ارزيابي و در عني حال در. ماست

تشخيص جوانيب آه قادر به مشارآت در آا و تقويتشان

.هستيم، الزم و ضروري است

اي است آه در طول تاريخ، خاورميانه عرصه

ايدئولوژيها و به ويژه اديان متعددي حتت نام

انسانيت در آن ظهور يافته و فعاليتهاي بسياري در

ي نقش با مشاهده. است اين عرصه به اجنام رسيده

ي ظهور متامي خاورميانه به عنوان مهد بشريت و سرچشمه

متداي اساسي، نقش حقيقي آن در پيشرفت انسانيت

از اين روست آه اوضاع سخت و ناگوار . شود آشكارتر مي

Page 61: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

54

انسانيت در اين منطقه و اصرار بر حل آا، علريغم

. نيستپيچيدگي حبرااي امپرياليسم، امري تصاديف

تاريخ اين واقعيت را آشكار ساخته است؛ در جايي آه

هاي تر شوند به مهان نسبت قيامها و جنبش حبراا پيچيده

آردستان آه . پيوندند انقالبي در آجنا به وقوع مي

ي خاورميانه است و خلق آرد، ترين منطقه مانده عقب

خلقي از ياد رفته و دور شده از انسانيت، امروزه

در . آند بار ديگر بر روي زندگي لبخند بگشايد ميتالش

اين حني سعي بر آن دارد با جهشي، متامي مراحلي را آه

اين . ي پيشرفت انسانيت طي منوده است، بپيمايد قافله

است و هويت خويش را در PKKي نيز تا حدودي وظيفه

.سازد عظمت آن متجلي مي

بوده و در در اين راستا حزمبان بر اين موضوع واقف

در اين . تالش است به پردار و سخنگوي آن تبديل شود

ي آايف گوهر ملي خود را نيز آشكار خصوص، به اندازه

ساخته است، با رشادت و جان بر آفي ثابت منود آه از

هاي خود دفاع منوده، آا را برجسته ساخته و به گفته

آه مهچنني بر اين باور است . گذارد ي اجرا مي مرحله

هرگاه خلقش را به سوي آزادي رهنمون گرداند، بشريت

را نيز آزاد خواهد ساخت آه البته در اين مورد گامي

ي درك اين موضوع، آنرا اساسي نيز برداشته و بر پايه

.به اجنام خواهد رساند

Page 62: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

55

PKK جنبش رنج و تالش است

مراحل تاريخ جنبشي است آه در متامي PKKبه مهني دليل،

املللي رودررو مانده ي بني هاي مرجتعانه خود با توطئه

هايي در اين مقياس عليه هيچ آنم دسيسه فكر مي. است

به خاطر اينكه . ريزي نشده باشند جنبش ديگري طرح

تنها جنبش پابرجا و نريومند سوسياليسيت و رهايي ملي

اما .املللي قرار گرفت ي بني است، رودرروي چنني توطئه

گريي با محالتي نوين و تصميم. پايداري منود و مغلوب نشد

ي تداوم جنگ، اين مطلب را خاطر نشان ساخت در باره

تر از آن، با حيت فرا. آه سوسياليسم شكست ناپذير است

Page 63: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

56

شود و اين دارد به پريوزي نزديكرت مي گامهايي آه بر مي

ش ترين و نريومندترين جنب آند آه پيشرفته ثابت مي

ي اجياد اين البته، ويژگي اساسي و سرچشمه. معاصر است

بدون شك .پيشرفتها در سوسياليست بودن آن فته است

ي تاريخ و حال الزم است تعريف و بياني علمي درباره

مهچنني الزم است پاسخي نوين جهت حل . ارائه گردد

مسائل، ارائه شود و بر مبنايي نوين، حزب رنج و

ليسيت و روابط دولت ـ مردم تعريف شوند دمكراسي سوسيا

و با راهكاري مبتكرانه و استفاده از تاآتيكهاي

.اي فراگريي را پديد آورمي خمتلف، جنبش توده

حزمبان تنها به گشودن راه رهايي فقريترين اقشار

بسنده نكرده، بلكه در عني حال راه را بر پيشرفت

توان در مي. گشايد ديگر طبقات و اقشار جامعه نيز مي

برابر استثمار رنج، به بردگي آشاندن زنان و

ي تبعيضهاي مذهيب و تضادهاي فشارهايي آه در نتيجه

. جويانه نشان داد شوند، واآنشي چاره ملي اعمال مي

PKK علريغم مشكالت و آاستيهايش، پيشرفتهاي خود را

ي احرتام به رنج، به آوشد بر پايه تداوم خبشيده و مي

چنان حتليلي از شخصيت . تكشان تبديل شودحزب زمح

ي نوع بشر شايسته اي ي زندگي قهرمان و فداآار و شيوه

حال هيچ حزبي به حد آايف ارائه داده است آه تا به

.بدان نپرداخته و چنني پاسخي به آن نداده باشد

حال اگر به نام . امي تا آنون گامهايي چند برداشته

يي برسانيم، بسيار واضح خلقمان آنرا به پريوزي ا

است آه اين، دستاورد عظيمي به نام بشريت خواهد

از مهني رو موفق شدمي و دانستيم آه چگونه رهايي . بود

Page 64: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

57

به مهني ترتيب، . يك فرد را به رهايي خلقي تبديل سازمي

در حال حاضر بيش از هر زمان ديگر درصدد آنيم آه

مي بشريت رهايي ملي را متحول ساخته و به رهايي متا

ما به انسانيت معتقدمي و بر اين باورمي .تبديل مناييم

هبمني خاطر . اي درخور انسانيت وجود دارد آه زندگي

شديدا به اين واقعيت پايبندمي؛ از اينروست آه زندگي

دهيم آه در خويش را آنچنان در خدمت انسانيت قرار مي

جنبشي آه تا اين حد . هيچ حزبي قابل مشاهده نيست

ي اجتماعي بودن باشد و در اين راستا تا اين ايندهمن

اندازه فداآاري و شجاعت از خود بروز دهد لياقت

بدين . اعطاي عنوان جنبش راستني سوسياليسم را دارد

شكي نيست آه با . شده است PKKسبب چنني افتخاري نصيب

نظري از اين ويژگي اساسي حزمبان پاسداري حساسييت بي

برآفيهاميان بر اين مبنا و در و جان ايثار. آنيم مي

اين مقاومتها و ايثارگريهاي عظيم . اين راستا است

اي به دست آمده و در عني ي چنني گوهر ارزنده در سايه

. حال در راستاي پاسداري از آن به اجنام رسيده است

ما نيز بر اساس چنني اعتقادي سر بر آورده و عظمت

ا پاسداري و مستحكم ساخنت مهچنني معتقدمي آه ب. يافتيم

اي اين گوهر، عظمت خواهيم يافت و آن را مهچون وظيفه

به درك عميقي نسبت به اين . بينيم اساسي براي خود مي

امي و مهچنني سطح نظري و عملي آن نيز مسئله دست يافته

.در اوج قرار دارد

. سرعت و قدرت عملمان تا حد زيادي پيشرفت منوده است

خلق را « : گويد ه اين حتليل رهربي آه ميچنان پاسخي ب

در ماهيت خود بيافرين، انسانيت نوين را در ذات

Page 65: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

58

خود بيافرين، در اين راستا نيز خود را به اوج

ادعاي انسانيت برسان و هر آنچه آه الزم است اجنام

. توان آنرا ناديده گرفت داده شده است آه مني» بده

از نريوهاي حزبي واقعياتي آه از جانب تعدادي آمي

درك شده است از اين به بعد به سيلي مبدل خواهد شد

آه امواج آن در ميان خلقمان، خلقهاي منطقه و

پايبندي به شكومهندي . انسانيت بازتاب خواهد يافت

پرنسيپهاي سوسياليسم و نشاندادن برخوردي علمي، به

.يك حقيقت اساسي تبديل خواهد شد

بر اين مبنا رشد يافته است، ما آه جنبش سوسياليسيت

. ترين حزب معاصر در آمده است امروزه به صورت مطرح

تر و تر، مصمم شكي نيست از اين پس نيز به حنوي شايسته

تر در راه نيل به اهدافش گام اده و مسري موفق

از اينروست آه . پيشرفت خود را تعيني خواهد منود

مه ـ روز /1ود ترين اقدام را به يادب گوييم مناسب مي

امي و در رنج، احتاد، مهكاري و مبارزه ـ اجنام داده

اين راستا نيز پايبندي خود به متامي زمحتكشان جهان

امي آه به تاريخ و حال داده ما نشان. خبشيم را تداوم مي

ي انسانيت اعتقاد داشته و در اين چارچوب به آينده

.درخشان خويش اميدوارمي

Page 66: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

59

:خبش سوم

شود ي انقالهباي مدرن آغاز مي همرحل

. املللي اسـت آمريكا هنوز هم امپراتور اسرتاتژي بني

اي در يـك چـنني ترآيه و سران دولت ترك جايگاه ويـژه

آمريكــا در مــورد مســائل . املللــي دارنــد سيتســم بــني

بالكان، قفقاز و خاورميانـه روابـط اسـرتاتژيك بـا

روز بـه روز در حتكيم ايـن روابـط . سران ترآيه دارد

اين روند به معناي تـداوم مهبسـتگي . حال افزايش است

ي وابسـتگي و آآنـده بني آا نيست، بلكه برعكس نشانه

ترآيه از اين امر صرف نظـر . از اهبامات و ترديدهاست

آند اما بدليل اينكه هر حلظه احتمال قطـع روابـط، مني

ه اين موضوع بارهـا تكـرار شـد . بدنبال جايگزيين است

« شود آه است؛ بويژه از طرف خنست وزير ترآيه ادعا مي

آننـد، ايـن اولـني تا حدود زيادي از ما پشتيباني مي

ي نريوهاي بني املللي با مـا در چـنني بار است آه رابطه

گريد؛ به امهيـت اسـرتاتژيك مـا پـي سطح وسيعي قرار مي

اند، اما بـه حمققا به امهيت ترآيه پي برده. »اند برده

دهي، گذرا است دانند آه اين اعتنا و امهيت وبي هم ميخ

تـوان از طريـق و به مهني دليل واقفنـد آـه ديگـر منـي

جاسوسي آارها را رو به راه آرد، لذا تـدابري ديگـري

.آنند اختاذ مي

از . برخورد آمريكا تـا حـدودي اينگونـه اسـت

بيست و چهار «: آيد گويي بگويد اسرتاتژي آن چنني بر مي

، يا حداقل يك ساعت قبل از فروپاشي و سـرنگوني ساعت

دولت ترآيه، بيشرتين حساسيت را از خود بـروز خـواهم

Page 67: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

60

اما از طرف ديگر، پرسشي اساسي از خود پرسيده . »داد

. شـود توان آرد؟ بدين دليل دچار اضطراب مـي آه چه مي

منايـد و را تروريست درجه يك اعالم مـي PKKاز سويي،

ي برقراري ارتباطي غري مستقيم نديشهاز سوي ديگر در ا

با آن بوده و مزدوران و نوآران خود را بسيج منوده و

. آورد در باالترين سـطح از آنـان دعـوت بـه عمـل مـي

بسياري از جاسوسهاي پست وابسته خـود را وارد صـحنه

رو در به آساني آه درصدد اجياد جنـاحي ميانـه . آند مي

جهـت . دهـد بز نشان ميدرون صفوف حزمبان هستند چراغ س

رو، مصرانه و بـدون هـيچ پروايـي در پيشربد خط ميانه

.تالش است

« : گويند در حايل آه از طريف در باالترين سطح مي

PKKاي ، از طرف ديگـر موضـع و خواسـته »تروريست است

» يـي ميانـه رو .PKK" شديد و ملتمسانه جهـت تاسـيس

به عنوان PKKاين، آمادگي براي پذيرش . آنند مطرح مي

بـر اسـاس چـنني . دهـد يك نـريوي سياسـي را نشـان مـي

توان به صراحت خاطر نشان ساخت آه حمـتمال برخوردي، مي

را معـرتف گشـته و در PKK امروز يا فردا موجوديـت

.با آن برآيد جستجوي برقراري رابطه

ارزيابي و تفسريي مبين بـر اينكـه در اسـرتاتژي

ت به اين جنبش انقالبي نشان آمريكا عنايت و امهييت نسب

ناميـده و خواسـتار تروريستشود و حيت آن را داده مني

. از ميان برداشنت آن است، بسـيار نـاقص خواهـد بـود

رخنـه ] مـا [آمريكا در تالش است در درون صفوف انقـالب

را اسـاس » رو ميانـه «گويد جناح از هم اآنون مي. آند

ست نيابد، آنگاه اگر در اين باره به پريوزي د. گريم مي

Page 68: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

61

رو اجياد آند با نفوذ در درون آن، جناحي ميانه تالش مي

ده و حيت پنجاه سال بعد از پريوزي هـم بـه ايـن . آند

دهد، در اين بـاره هـيچ گرييها ادامه مي تالشها و موضع

گوييم در اين باره هيچ زماني آه مي. شكي وجود ندارد

. ال آن نيسـت توجهي و امه شكي وجود ندارد به معناي بي

بايسيت پيش از هر چيز دقيقا، اسرتاتژي، ماهيت روابـط

بر اين اساس، هراسـي . و اهداف آمريكا را درك مناييم

ــز ــا آن ني ــط ب ــاد رواب ــدارمي و از اجي ــا ن از آمريك

ترســيم، امــا در عــني حــال خمــالف آمــال و اهــداف منــي

. ي امپرياليسم نيـز هسـتيم چپاولگرانه و استثمارانه

شناسيم و چـه امـروز و چـه ده ا به خوبي ميآمريكا ر

سال يا پنجاه سال ديگر، مهواره اين حقايق را ديده و

در برابر سياستهايش از خود موضع نشان خـواهيم داد؛

اين . حيت آن را وادار به برقراري ارتباط خواهيم آرد

برقراري رابطه به خاطر ايـن اسـت آـه آنـان را هبـرت

ي صدها ياستهاي پست فطرتانهبشناسيم و بدليل اعمال س

.ساله، آنان را مورد مواخذه قرار دهيم

توان بزرگرتين نريوي امپراتوري عصر را ناديده گرفت مني

به هـيچ . و يا اينكه متام جوانب آنرا ارزيابي ننمود

حنوي نبايد آنرا انكار منـود؛ اعـم از اينكـه بـا آن

ايـن الزم اسـت . اي داشته و يا نداشته نباشـيم رابطه

واقعيت را مشاهده آنـيم پيشـربد مبـارزه، در هـر دو

مهچنانكـه امپرياليسـم . حالت نيز حـائز امهيـت اسـت

ي حيـات پيوسته در حال نوشدن است و بدين شكل ادامـه

دهد، مسلما نوشدن انقالب ما نيـز ـ بـراي قابليـت مي

.ي رشد و آسب پريوزي مداوم است تداوم مبارزه ـ الزمه

Page 69: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

62

هنوز هم پا برجاست و اين، امـري امپرياليسم

زماني چنني اصـطالحي بـه وفـور از . واضح و آشكار است

شد، اما امروزه حيت طرف نريوهاي چپ ترآيه استعمال مي

آورنـد و يـا از نامي از امپرياليسم نيز به ميان مني

برداشت بسيار ناقص و اشتباهي در . شود آنان شنيده مني

ون ديگـر چنـان رفتـار اآنـ . مورد امپرياليسم دارند

.آنند آه گويي امپرياليسمي وجود ندارد مي

توانـد امپرياليسم هنوز هم وجود دارد؛ حيت مـي

اي ريز و ظريفانه به درون اعماق انسـان راه به شيوه

توان گفت آه قادر است خود را در به بياني، مي. يابد

شـايد در . ي انسـان جـاي دهـد اعماق روان و انديشـه

مار و فشار مطلق نظامي، سياسي و اقتصادي دوران استث

چنني نبود، اما امپرياليسم اآنـون از چنـان پيشـرفيت

فوق تصور برخوردار است آه انسان را براحيت بـه سـوي

پرسـيت و حيوانيـت احساسي و تشديد غريزه فرهنگي، بي بي

.دهد سوق مي

الزم است آه اين ويژگيهاي جديد امپرياليسم را

اي مهه جانبه عليـه طبيعـت، انسـان، لهمح. مشاهده منود

حميط زيست، روح انسان و بويژه تاريخ انسان، از طريق

نابودسازي طبيعت ـ آه در اين اواخر به آلودگي حمـيط

وضعييت فراهم . زيست معروف شده است ـ ترتيب داده است

آورده آه ديگر زمينه و امكـان زنـدگي بـاقي منانـده

ي وحشــيانه و محلــه ايــن نيــز يكــي از نتــايج. اســت

.ي امپرياليسم است ناجوامنردانه

هتامجي عليه تاريخ و ارزشهاي تـارخيي در جريـان

ي زنـدگي خواهد از طريـق حتميـل شـيوه آمريكا مي. است

Page 70: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

63

. تاريخ به آخر رسيده استامپرياليسيت، اعالم بداردآه

از اين طريق درصدد است متامي ارزشهاي اخالقي و تارخيي

ي آل بشريت اسـت ـ بـه فراموشـي سـپرده ـ آه سرمايه

آيا آنچه پايان يافته، تاريخ و بشريت است يا . شوند

اينكه امپرياليسم بدون تاريخ؟ اين موضوع بايسيت به خوبي ديده شود آه

. شود امپرياليسم باعث تريگي روح و وجدان مي

گريد بلكه در ي منافع شكل مني امپرياليسم تنها بر پايه

ي روح گمشده. تثمار مطلقي نيز در آار استاساس آن اس

. گردد انسان، دوباره آشف شده و در بازار عرضه مي

انگيز و حراج احساسات اي حريت حراج زن به شيوه! آري

امپرياليسم از طريق آهنگ و . انسان مورد حبث است

گذارد و حتت عنوان موزيك، احساسات را به حراج مي

لي گسرتده و در حجمي عظيم هاي نوين زندگي، به شك شيوه

.پردازد مي» غرايز«به جتارت

، »جهـاني شـدن «مهچنني امپرياليسم، حتـت عنـوان

حقيقت ملي، فرهنگـي و معنـوي خلقهـا را در بيشـرتين

ابعاد نابود ساخته و عليه آنان جنگي بـر پـا منـوده

پايـان در اختيـار از طرف ديگر، فرصـتهايي بـي . است

املللـي قـرار داده حمتكـران بـني اي از سودجويان و عده

است؛ به آنان فرصت زندگي داده طوريكه تـا ايـن حـد

.متهاجم باشند

Page 71: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

64

بينيم آـه نـه تنـها با توجه به مطالب فوق مي

حبثي از نابودي امپرياليسم در آار نيسـت، بلكـه بـر

بـه جـاي نـابودي، . عكس، در حال رشد و پيشرفت اسـت

م بــه درون امپرياليســ. نريومنــد شــدن آن مطــرح اســت

.دهد ي نفوذ خود را گسرتش مي انساا رخنه آرده و عرصه

البته از آجنايي آه در ماهيت متامي پيشرفتها و

هايي از فروپاشـي امپرياليسـم بـه چشـم حتوالت، نشانه

توان به فروپاشي و پايان عمر خورد، از اين نظر مي مي

ــيد ــدن . آن انديش ــاني ش ــاي جه ــه ج ــابراين ب بن

. شـود تاثري شـدن آن آغـاز مـي م ، روند بيامپرياليسي

توان ايـن واقعيـت را ناديـده گرفـت؛ دوران ضـعف مني

بويژه اسـتقالل آشـورها و . امپرياليسم آغاز شده است

متايل بيشرت خلقها به سوي مهبستگي، قابل مقايسـه بـا

دوران سابق نيست؛ متامي اين مـوارد حـاآي از پسـرفت

آـه قرـاي نـوزده و پر واضح اسـت . امپرياليسم است

ي رهايي خبش بيست، بيش از هر زمان ديگر دوران مبارزه

ملي ـ ميهين و مهچنني دوران مبارزه با اسـتثمار مطلـق

اآنـون در مقايسـه بـا ايـن هـر دو قـرن، . رنج بود

هاي اعمال فشار سياسي تا استثمار امپرياليسيت و شيوه

از . نـد ا حد زيادي آاهش يافته و به آناري اده شـده

اينرو چنني احتمايل وجود دارد آه قرن بيست و يـك بـه

قرن پايان تاثريگذاري ختريبات و احنرافات امپرياليسيم

بويژه؛ . بر روي ذهن، روح و فرهنگ انساني تبديل شود

بازگرداندن طبيعت به وضعييت آـه امكـان حيـات در آن

موجود باشد، آنرتل رشد مجعيت جهـان، اجيـاد حمـدوديت و

وگريي از روند نابودسازي مرياثهاي تارخيي و روحيه و جل

Page 72: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

65

ارزشهاي انساني، حمـدود سـاخنت اسـتثمار، پيشـگريي از

ي جنسي وي به آاال و جبـاي آن رشـد و تبديل زن و جنبه

گذاري به انسـانيت، آشـنا شكوفا ساخنت زنان جهت خدمت

منودن جمدد انسان با فرهنگ و تارخيش، مهه و مهه وظـايفي

آه در اين قرن با موفقيـت بـه اجنـام خواهنـد هستند

توان گفت آـه ضـرورت بوجـود مهچنني به صراحت مي. رسيد

ي آزادي زنـان از هـم آوردن پيشرفيت عظـيم در مسـئله

اآنون خود را مهچون يكي از اهداف اساسي انقالهباي قرن

به مهني دليل دوران انقالهبا نه . دهد بيست و يك نشان مي

تـري ي اساسـي رسد، بلكه وارد مرحله منيتنها به پايان

.خواهد شد

انقالهبا، ويژگي صرفا طبقاتي و ملي بـودن خـود

اند و از اين پس بـه صـورت انقالهبـاي را از دست داده

ي اجتماعي، فرهنگي، معنوي و روانـي وسيع و فراجانبه

اين انقالهبا، حداقل از ارزشي معـادل بـا . آيند در مي

در . ياسـي و اقتصـادي برخوردارنـد انقالهباي نظامي، س

صورت عدم وقوع انقالبـي راسـتني، اجتمـاعي و معنـوي،

توان از صحت و استحكام انقالهبا حبث منود؟ چگونه مي

بنـــابراين در برابـــر ايـــن هتـــاجم فـــراگري

ــه ــي ريش ــه انقالب ــم، ب ــه امپرياليس ــاز دارمي آ اي ني

هاي روحي، معنوي ـ اخالقي، تـارخيي و فرهنگـي را عرصه

امروزه حبث از وقوع چنني انقالبـي در ميـان . در برگريد

.است

بدون شك، امپرياليسم مهچون سابق صرفا بـا توسـل بـه

نــريوي نظــامي بــر انقــالب خلقهــا و بنيــان اجتمــاعي

آنـيم ايـن مهچنانكه مشاهده مـي . انسانيت خنواهد تاخت

Page 73: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

66

. رسـاند هـايي خمتلـف بـه اجنـام مـي هتامجات را به شيوه

با بكارگريي تكنولوژي و اخرتاعـات علمـي، امپرياليسم

. منايـد انگيـز بـر دنيـا حتميـل مـي يك جو رواني حـريت

راهكارهاي علمـي ـ تكنولوژيـك را در جهـان پيشـرفت

داده و بر اين مبنا اسارت انسان را مورد هدف قرار

آند زيـرا در ديگر از نريوي امت استفاده مني. داده است

وضعييت خواهد شد آـه خـود اين صورت، جهان دچار چنان

.ي زندگي را خنواهد داشت او نيز امكان ادامه

اآنون ديگر امپرياليسم نياز چنداني به اشغال

سرزمينها ندارد زيرا از سـويي، جـايي بـراي اشـغال

. باقي منانده و از سوي ديگر، هيچ نيازي به آن ندارد

ي نـويين بنابراين امپرياليسم ناگزير از پيشربد شـيوه

. ز استعمار و بكارگريي اسلحه و تكنولوژي ديگري استا

شود؛ تاآتيك جنـگ بدين ترتيب، اهداف جديدش مشخص مي

اي بسيار مـوثر بكـار گرفتـه و در رواني را به شيوه

.آينده نيز آنرا تداوم خواهد خبشيد

ي ذهـن و در اينجا حبث از انتقال جنگ به عرصـه

ديدي بني روح و ذهن ي ج رابطه. شود روح انساا مطرح مي

از . اجياد شده آه سعي بر تعميق هر چه بيشرت آن دارند

هـاي آن مهني رو، حبث از انقالب ذهن و روح و پيشربد شيوه

انقالبي آه به پاسـداري از ارزشـهاي . آيد به ميان مي

بنيادين انسانيت برخاسته و اجازه ندهد آـه بـيش از

شـود و از اين، روح و روان به معـرض فـروش گـذارده

توان از آن به عنوان مي. استقالل فكر دفاع بعمل آورد

زيـرا هرگـاه درصـدد . نيز يـاد آـرد انقالب پاسداري

نابودي انسانيت برآمدنـد بايـد بـه پاسـداري از آن

Page 74: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

67

هرگاه طبيعت آلوده و نابود شد، تو با توسل . برخاست

به يك تكنولوژي مناسب به مقابله بـا آن برخاسـته و

مهچـنني بـه مقابلـه بـا رونـد . خواهي شد مانع از آن

هاي اتنيكي ـ اجتماعي و حتريف زبان و نابودسازي گروه

زيرا انداخنت انسان به دام اسرتس . خيزي فرهنگشان برمي

و واآنشهاي غري منطقي، نوعي بيماري نـوين اسـت؛ حـيت

ي احنرافات جنسـي، در نتيجه. ي متامي امراض است سرچشمه

رهانـدن انسـانيت . يابد و شيوع ميبيماري ايدز بروز

اجيـاد وحشـت و . از اين وضـعيت نـاگوار ضـروري اسـت

هــاي اضــطراب و شــيوع دادن امــراض جديــد، از خصيصــه

مبارزه با آا، به معنـاي مبـارزه . امپرياليسم است

بايد در جستجوي يـافنت راه و . باشد با امپرياليسم مي

ايدز به يك چرا آه هم اآنون. اي بود روش چنني مبارزه

ايـن هـم از نتـايج . مصيبت عظـيم تبـديل شـده اسـت

توان با توسل به مفهوم حقيقـي مي. احنرافات جنسي است

حـيت دانشـمندان . غريزه جنسي، راه را بر آن سد منود

. ي امپرياليسم نيز به اين واقعيت معرتفنـد پرورده دست

حل اساسـي مطـرح اينجاست آه انقالب، بعنوان تنها راه

.شود مي

بيماريهاي گوناگوني، ناشي از سرشت پيشرفتهاي

وضعييت آه اسرتس ناميده . آيند امپرياليسيم بوجود مي

توان آنـرا بـا شود، مرض بسيار خطرناآي است آه مي مي

استفاده از سازماندهي و برخـورداري از يـك پايگـاه

. نوين اجتماعي ـ از طريق انقالب ـ از ميـان برداشـت

.در جستجوي يافنت ابزار جديدي هستيمبه مهني دليل

Page 75: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

68

توان با استناد به حتليالت قرن نوزدهم، ديگر مني

بـه . تئوري سوسياليسم را پيشرفت داد و تقويـت منـود

توان گفت آه با اتكا بر ارزيابيهـا و عبارت ديگر مي

حتليالت سوسياليسـم در قـرن نـوزده و بيسـت و دوران

وسعه تئوري سوسياليسم انقالهباي رهايي ملي، پيشربد و ت

.امكانپذير نيست

متامي اينها بيانگر آنست آـه نـه تنـها دوران

سوسياليسم به آخـر نرسـيده، بلكـه بـا اسـتفاده از

مبارزه، مسلما قادر به پيشربد تئوري نوين و از اين

هم مهمرت، پراآتيزه منودن روشهاي نوين خود خواهد بود

. خـوردار اسـت و در اين راسـتا از خالقيـت زيـادي بر

بنابراين سوسياليسم به فراخـور ميـزان مبـارزه بـا

امپرياليسم و بر عهده گرفنت منايندگي راسـتني آن، بـه

.مرحله نويين راه مي يابد

در حاليكه آمريكا نقـش اساسـي در امپراتـوري

جهاني امپرياليسم بر عهده دارد، آملان نيز نقش قابل

ن در قـرن بيسـتم آملا. اي را بر عهده گرفته است توجه

نيز مهانند قرن نـوزدهم متـايالت امپرياليسـيت از خـود

بروز داده و آتش دو جنگ بزرگ جهـاني و چنـدين جنـگ

آوچك و بزرگ را بر افروخته است و آا را بـه باليـي

ايـن نيـز رشـد فاشيسـم، . بر سر انسانيت تبديل آرد

. نابودي خلقها و بالياي عظيمي با خود به مهراه داشـت

ئله، تنها به آشتار يهوديان حمدود نيست؛ آيا ممكـن مس

»احتاد و ترقي«است بتوان پشتيباني آملان را از جنبش

ـ آه مسبب آشتار ارمنيان بـود ـ ناديـده گرفـت؟ از

توان مسـاعدهتا و پشـتيبانيهاي اين هم گذشته، مگر مي

Page 76: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

69

عام آردهـا را ناديـده گرفـت؟ در واقـع آملان از قتل

عامهاي داخلي و پرياليسم آملان در قتلي نقش ام مشاهده

خارجي و آشكار منودن آن از امهيت فراوانـي برخـوردار

.است

خود را مجع و جور آرده ] پس از دوران جنگ[ژاپن

حـال . و بتازگي شروع به گسرتش خود در جهان منوده است

ژاپن براي نگهداري و پرورش چنني سيستم فاشيسيت و عقب

ملان چگونه تالش خواهـد آـرد؟ در مناندن از آمريكا و آ

آند، بايـد از چگونگي وابستگي اقتصادي حبث مي حاليكه

تالشهاي آنرا در جهت رسـيدن بـه خاورميانـه مشـاهده

جنبد، اما بـه شـكل نـاگواري آنـرا بـه دير مي. منود

ي ي حتليلـي صـحيح دربـاره ارائه. نتيجه خواهد رسانيد

آيـا . اياني استرويداد فروپاشي شوروي داراي امهيت ش

روسيه آشـوري امپرياليسـيت اسـت؟ آيـا آنچـه پـس از

سوسياليسم در روسيه پيشرفت خواهد منود، فروپاشي رئال

امپرياليسم است يا پيشرفت نويين از سوسياليسم؟

ويژگي متضاد سياسي روسيه بايد به هبرتين شـيوه

سوسياليسـم بـه مفهـوم فروپاشـي رئـال . ارزيابي شود

بـدين ترتيـب از طـريف، نريوهـاي . نيست پايان هر چيز

يابند و از طـرف ديگـر، آشـمكش سوسياليسيت پيشرفت مي

داري گرا و نريوهاي متمايل به سرمايه ميان نريوهاي ملي

ي وجـود اين نريوهـا، بواسـطه . شود به حمل حبث تبديل مي

تضادهاي ميانشان، روابط خود را به ويژه با دولتهاي

مهچنني بايسـيت تـاثريات . اهند دادامپرياليسيت توسعه خو

اين مسئله را بر مناطق بالكان، قفقاز و خاورميانه،

گـريي انقـالب بايسـيت چگـونگي هبـره . خبوبي مشاهده منـود

Page 77: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

70

ــه ــود در درون جبهـ ــهاي موجـ ــتان از آشمكشـ ي آردسـ

امپرياليسم را به خـوبي ارزيـابي منـوده و راههـاي

ن گفـت آـه تـوا در اين چارچوب مي. افزايش آنرا يافت

ــال ــي رئ ــورهاي فروپاش ــان آش ــاد مي ــم، تض سوسياليس

امپرياليسيت را تشديد منـوده و ميـزان آنـرا افـزايش

بنابراين بايسيت اين وضعيت رو به زوال را . داده است

نظمي آمريكا طرح بي. به خوبي مورد استفاده قرار داد

شـود و وضـعيت خوانـده مـي " نظم نـوين "آه به عنوان

شرايط مناسيب جهت پيشربد انقالب به دسـت حبراني موجود،

در حال حاضر پيشرفتهاي چشمگريي در منطقه و در .دهد مي

تضاد و دمشين اعراب . شود آشورهاي خاورميانه مشاهده مي

بينيم شد، مي ـ اسرائيل، آه مهچون تضادي ابدي ديده مي

يـابي رهنمـون آه اآنون بر مبناي سازش به سوي چـاره

ه ذآر است آه اين امر، امكان برقراري الزم ب. گردد مي

نـژاد . صلح و سازش را با خود به مهراه خنواهـد داشـت

ــاي ــه جغرافي ــها ب ــتها تن ــا صهيونيس ــرائيلي و ي اس

اسرائيل حمدود خنواهند ماند، زيـرا صهيونيسـم نريويـي

گر در سطح جهـان اسـت و تنـها بـه تاثريگذار و هدايت

آـرد، بلكـه فلسطني و آشـورهاي عـرب بسـنده خنواهنـد

ميــزان . خواهــان گســرتش مرزهــاي خــود خواهنــد بــود

تاثريگذاري آن بر دولت ترآيه و امهيت آن در نظر سران

آامال بر ايـن امـر . دانيم دولت ترآيه را به خوبي مي

واقفيم آه اسرائيل خواستار تاثريگذاري بيشرت خود بـر

ي مجهوريهاي تـرك نشـني اسـت؛ حـيت در ايـن بـاره آليه

دانيم بسياري از مهچنانكه مي. ذار نيز بوده استتاثريگ

اين نيـز بيـانگر ايـن . سران عرب نيز متكي به آنند

Page 78: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

71

واقعيت است آه اين تضاد به يكباره خامتـه نيافتـه و

اي عمـيقرت تـداوم خواهـد حل خنواهد شد؛ بلكه به شيوه

اما از طرف ديگر، اين امر نيز آشكار شده است . يافت

ي است زيرا از توازن آنـوني بـني آه سازش نيازي حيات

ي آيد آه سران عرب و اسرائيل و شيوه نريوها چنني بر مي

شـان، آـا را نـاگزير از سـازش مبارزه و رويـارويي

اآنون ديگر پافشاري بر روشها و برخوردهـاي . منايد مي

تواننـد اسـرائيل را نه اعراب مي. سابق فاقد معناست

وانـد متـامي آشـورهاي ت نابود سازند و نه اسرائيل مي

لذا حبث از موفقيت آامل و . عربي را به زانو در آورد

ــايي در مــورد هــر دو طــرف نيــز امكــان ناپــذير و

سـاز رسـيدن بـه سـازش و اين امر نيز زمينه. ناجباست

. نتيجتا آغاز مذاآرات ضروري خواهـد بـود . مداراست

نه شرايط حتميلي اسرائيل و نه شرايط حتميلـي اعـراب،

حلي ميانه بـه راه ي يچكدام ممكن خنواهد بود، در نقطهه

براي حتقق اين امر نيز به اجنـام . توافق خواهند رسيد

. مذاآرات دو جانبه و چند جانبه اقدام خواهنـد منـود

اين موضوع قابل ذآر است؛ مهچنانكه برپاآردن جنگي بر

اساس احما و نابودي غري ممكن است، صلحي مهيشگي و ـايي

.برقرار خنواهد شد نيز

اي ناپايـدار اسـت و هـر حلظـه اين راه حلي گذرا در مرحلـه

بـه عبـارتي؛ . احتمال به هم خوردن اين وضـعيت وجـود دارد

سازش هبمراه خواهد داشت، امـا ايـن سـازش شـامل ويژگيهـاي

بطور روزانه عملي . متعدد و بروز اختالف و درگريي خواهد بود

.مشاهده استشدن و به هم خوردن آن قابل

Page 79: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

72

. وضعيت ايران را نيز بايد بر اين موضوع افزود

ي عرب، قفقاز، ايران مهواره با نريوهايي آه از شبه جزيره

اند، در حال جنگ و درگريي بوده آناتويل و آسياي ميانه آمده

مهچون تداوم اين وضعيت تارخيي " عراق ـ ايران"جنگ . است

. ربنايي تارخيي داردمهچنني اختالفش با ترآيه نيز زي. است

ي وجود اختالفات مذهيب، چندان تضاد مهمي نيست، بلكه مسئله

جنگي سياسي است آه به طور آلي به تضادهاي ميانشان بستگي

بنابراين به راحيت با ترآيه از در سازش در نيامده و . دارد

مهچنني . بويژه دوسيت قابل اعتمادي با آن برقرار خنواهد ساخت

نزديك قادر به برقراري دوسيت مداوم با آشورهاي اي در آينده

عربي و بويژه رژمي عراق خنواهد بود و مهواره اختالفاتي جدي

از اينرو ايران بعنوان يكي . در ميان آا وجود خواهد داشت

با در نظر گرفنت شرايط . اي، درگري تضاد است از نريوهاي منطقه

ترـ وار و حبرانيرود آه به وضعييت دش آنوني، احتمال آن مي

اما به سبب وجود مشكالت مهه. مهچون دوران لوي ـ دچار شود

ي تضاد خود را با بريون گسرتش خنواهد ي دروني، دامنه جانبه

البته آرامش چنداني به خود خنواهد ديد؛ الزم است اين . داد

.مطلب را نيز به خوبي مشاهده منود

:خبش چهارم

داري الزم است انه با سرمايهاي طوالني و صبور مبارزه

ي ختيـل او ي نزديكي با قوه پيشرفت انسان، رابطه

تا زمانيكه قوه تصور در پيشرفت انسـاني يـا . دارد

ي آن بـر وضـعيت به بيـاني ديگـر، انديشـه و اراده

رواني تاثري نگذارد، زندگي در عمـل پيشـرفت خنواهـد

Page 80: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

73

به اگر انسان موضوع حبث باشد، پيش از هر چيز. داشت

حيـوان . يك چنني قوه ختيل و پيشرفت ذهـين نيـاز دارد

چرا حيوان است؟ در حاليكه در حيوانـات نيـز آـم و

ــه راه ــود دارد آ ــال وج ــد امي ــايي در ح ــيش چيزه ب

روند، در غري اين صورت يك حيوان مهانند يك سنگ از مي

هنگـامي آـه انسـان رونـد . آـرد جاي خود حرآـت منـي

، موجودي بود آه بدون شـك اجتماعي شدن را آغاز منود

. ي تفكري آن غالبيت داشت جنبه

دليل اشاره مـن بـه ايـن موضـوعات ايـن اسـت؛

عملكردتان از تفكرتان گسسته اسـت آـه ايـن بسـيار

بروز رفتارهايي چـون [زيرا خطري بسان . خطرناك است

انسـان در . باشـد موجودات ابتدايي در آن فته مي]

ا نـريوي فكـر جوابگـو برابر مشكالت عظـيم طبيعـت بـ

يابد و باز هـم در صـدد چنني روندي ادامه مي. شود مي

. باشـد يابي مشكالت اجتماعي خود با نريوي فكر مي چاره

به طور خالصه اگر انديشـه، تصـورات و خيـاالت وجـود

.نداشته باشد، زندگي وجود خنواهد داشت

ايد و آنچه را تقريبا فكر آردن را فراموش آرده

ي مشا به اندازه. نگاريد از زندگي گسسته استا فكر مي

الزم به سوال چگونه و تا چـه انـدازه انديشـيدن در

ايـد و جريان زندگي و مبارزه الزم است؟ پاسخ نـداده

ايـن موضـوع را بـه . رويد اآنون نيز از آن طفره مي

باشد، به سبب آنكه تا چه اندازه اشتباهي خطرناك مي

بنـا بـر ايـن، موجـود . دارم عنوان هشدار بيان مـي

Page 81: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

74

در . اجتماعي به يك چنني پيش شرط تفكـري نيـاز دارد

. نيستيم اينجا ما در صدد تشريح مفصل تاريخ انديشه

ي مهچنني مشكلي مهچون بررسي سري پيشرفت تـارخيي انديشـه

اين يك موضوع آآادميـك اسـت، در . انسان نيز ندارمي

ار آن آسي آـه خواسـت . اينجا اشاره به آن الزم نيست

است ميتواند اين تاريخ را مورد حتقيق و بررسي قرار

اساسا موضوع تاريخ انديشه به عنوان درس مهمي . دهد

.شود در متام دانشگاهها تدريس مي

در .باشـد تاريخ انديشه داراي مراحل اساسـي مـي

در . توانيم به طور خالصه بدان اشاره آنـيم اينجا مي

ي فكـر مانده يار عقبابتدا در نوع انسان، يك سطح بس

و حيت به شكل ابتدايي حتت عنوان پرمييتيف وجود داشت،

آه آن نيز بيشرت خـود را در پيـدايش جـادو، سـحر و

هـم سـحر و هـم جـادو و هـم . سـاخت اديان منايان مي

. باشـند ي تفكر مي جريااي ديين در واقع اشكال اوليه

امــا وضــعييت بســيار . ديــن نيــز نــوعي تفكــر اســت

تر از نظامي آه آنـرا علميـت مينـاميم را اندهم عقب

سـحر و . حيات دين ادامه خواهد داشـت . دارد بيان مي

دليـل آن . جادوگري نيز وجود داشته و خواهـد داشـت

.اين است آه اينها با موجوديت انسان در ارتباطند

تواند آامال علمي باشد؟ آيا انسان مي

نـاي آيا انسان ميتواند متام حرآـاتش را بـر مب

علم به پيش بربد؟ آشكار است آه اين موضوعات، مسائل

Page 82: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

75

در اين باره ادعاهـايي وجـود دارد و . فلسفي هستند

امـا احتمـال از . شـود آامال به صورت علمي متحول مي

. ميان برداشنت خيال، دگما و دين چندان وجود نـدارد

اين هم در سرشت انسان فته است و انسان جمبورا بنا

يش بايد بـراي خيـال، دگمـا و ارزشـهاي به سرشت خو

مقدسي آه موضوعات ديين ميناميم و نيـز بـراي اخـالق

ويژه اگـر معنويـت به. ومعنويت نيز امهيت قائل شود

حتقق نيابد، رشد سامل انسان و حيت زندگي وي بسيار به

.دشواري ادامه خواهد يافت

رآود موجود در ايـدئولوژي سوسياليسـم نيـز از

.يت سرچشمه گرفته استآمبود معنو

ــي ــي فروپاشـ ــل اساسـ ــي از عوامـ ــد يكـ بايـ

سوسياليسم، در نظر نگرفنت جايگاه دين و معنويت رئال

باز هم اگر مطابق ماترياليسم خشن گفته شـود . باشد

رود، ايـن آه هر چيز مهانند پيچيدن نسخه به پيش مـي

ــي ــان م ــناخت انس ــدم ش ــاي ع ــه معن ــد ب در . باش

د ماترياليسم خشـن بـه اجـرا سوسياليسم تا حدو رئال

باشد آـه نتايج آن، شكسيت بسيار سنگني مي. گذاشته شد

.بدون ترديد ميتوان درسهاي متعددي از آن گرفت

ي انساني چرا بدين شكل است؟ جامعه

آشكار است آه ديالكتيك تا حدودي اين موضوع را

. ديالكتيك داراي قوانني اساسـي اسـت . سازد آشكار مي

با ماترياليسم خشن منحـرف نشـوند، يعـين ها اگر اين

Page 83: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

76

اگــر بتــوانيم سوسياليســمي را آــه تــا بــه امــروز

امي را سپري آنيم، قدرت خودشناسـي مـا بيشـرت شناخته

اگر علمي بودن را اينگونـه بـه تنـهايي . خواهد شد

ي دگماهـاي ديـين مدنظر قرار دهيم، حداقل به اندازه

.خطرساز خواهد بود

باشـيم؛ ي فلسفه مني درباره در اينجا در صدد حبث

يعين روح بر ماده مقدم اسـت يـا بـالعكس و يـا بـه

آنـد و سواالت فلسفي مهچون انديشه، ماده را تعيني مـي

علم هـر چنـد . دهيم يا ماده ، انديشه را ؟جواب مني

پيشرفت آرده است، اما هنوز هم جواب آامـل آـا را

فيزيـك، پيشرفتهاي اخـري در علـوم . پيدا نكرده است

دهنـد آـه ايـن شناسي و حيت روانشناسي نشان مـي زيست

.سواالت، ساده و معمويل نيستند

ي اينكه ذرات ماده، موجـوداتي داراي حيت درباره

رسد چنان به نظر مي. پذيرد احساس هستند، حبث صورت مي

آه از يك نقطه به بعد تبديل ماده ـ انـرژي، مهچـنني

آدام يك از آـا بـر .شود ترآيب روح ـ ماده حذف مي

ديگري مقدم است؟ اگر عميقرت بـه مسـئله بنگـرمي، در

واقع متافيزيك و يا ماوراء روح ـ آـه بـه آن خـدا

ايـت خـارج از شود ـ موضوعي است آه بي نيز گفته مي

يعين در انسان نسبيت يعـين . ي انسان است ظرفيت حافظه

چنـد توان گفت هـر حمدودييت قابل توجه وجود دارد؛ مي

آه انسان خود را به جاي خدا بـه حسـاب آورد، امـا

تواند خود را از اطاعت شود و اگر هم باشد مني چنني مني

Page 84: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

77

پـذيري پيشـرفت تـاثري . از قوانني ديالكتيك رها سازد

فكري از ماديات، مهـم اسـت زيـرا زنـدگي را تعـيني

.آند مي

گرايي، توجه بيش از در عني حال، به اندازه ماده

.گردد بست مي حيات نيز باعث رسيدن به بنحد به رو

ظـاهرا ايـن، . ترين مشكل عصر ما است اين اساس

نزد . مشكل انسان خنستني و انسان آنوني نيز بوده است

هـاي انسان اوليه اصطالحات، نريوها، انديشه و پرسـتش

. اين تا حدودي حتليل گرديد. شگفت انگيزي وجود داشت

ذشـته وجـود دارد آـه اما هنوز خطراتي شـبيه بـه گ

تفاوهتـاي انـدآي . هاي علمي آن هسـتند حل بدنبال راه

ميان آا وجود دارد و شايد مشكالت آنوني از مشـكالت

در . تر باشد دهها هزار سال قبل انسانيت بسيار سنگني

حيت . واقع امكان بررسي بيشرت در اين باره وجود دارد

ت را بـه ي فكري انسان با ماده و طبيعـ توان جنبه مي

ي اما اين خارج ازحوصـله . صورت متداخل در نظر گرفت

ي فلسـفه در اينجا ضرورت حبث بيشرت دربـاره . حبث ماست

وجود ندارد، اما واضح است آه بدون مرتبط سـاخنت آن

.توانيم آنرا در نظر بگريمي با فلسفه، مني

Page 85: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

78

انايدئولوژي و معنويت، هم براي اولني انس

و هــم بـراي آخريــن انسـان الزم اسـت

ي از يــك پايــه PKKهــيچ آــس عــدم برخــورداري

بـالعكس، داراي . نريومند ايدئولوژيكي را تصور نكند

هـم .باشـد ي ايدئولوژيكي بسيار پيشرفته مـي يك پايه

سوسياليسم و با شود شباهيت با رئال چنانكه مشاهده مي

در نـزد مـا يـك .اين و يـا آن ايـدئولوژي نـدارد

اي آــه باعــث تــداوم پيشــرفت برخــورد ايــدئولوژيكي

اما نبايد تنـها بـه . شود، وجود دارد ديناميكي مي

اگر پيوندتان را . ذآر پيشرفت ايدئولوژي بسنده منود

.با ايدئولوژي بگسالنيد، به حيوان تبديل ميشويد

ترين عاملي آه مـانع از خـود اساسا اآنون اصلي

ــا مي ــنرتيل مش ــه آ ــك زمين ــود ي ــردد، از نب ــل گ ي آام

Page 86: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

79

در گذشته گفته ميشد آـه . گردد ايدئولوژيكي ناشي مي

اخـالق، خطرسـاز و انسـان بـي . دين و اخالق هسـتيد بي

دين بسيار خطرناك بود آه جامعه هـر دو را انسان بي

اآنـون . آـرد نفرين آرده و آنان را شديدا جمازات مي

. گرفتـه اسـت ايدئولوژي جاي متام ايـن اصـطالحات را

بويژه در نزد ما، ايدئولوژي، شرطي غريقابـل اغمـاض

از ايدئولوژي ماترياليسم خشـن و يـا از حنـوه . است

. آنم سوسياليسم به اين يا آن شكل، حبث مني اجراي رئال

از يك نياز بسيار ضروري، نياز به ايـدئولوژي، حبـث

PKKويژه اين نه تنها حاال و يا به سـبب به. آنم مي

بودنتان مورد نياز است، بلكه مهواره مورد نيـاز يي

است، براي انسان اوليه و هـم بـراي انسـان آنـوني

اما در طول اعصار تفاوهتايي به خود . مورد نياز است

.بيند مي

اگر امروز به عنوان يك خلـق، در وضـعييت قـرار

دارمي آه بيش از مهه خود را مورد نفرين قرار داده و

، از حمروميت ما از اين ايـدئولوژي، گريزمي از خود مي

ــهاي ــه و ارزش ــود، انديش ــادي خ ــت م ــين از واقعي يع

اگر خلقي آه قادر به اجيـاد . گريد معنوميان سرچشمه مي

ارتباط بني نريوي انديشه و معنويات با واقعيت مـادي

اين وضعيت . آمد بودمي، مطمئنا وضعيت آنوني پيش مني مي

ــي ــون را م ــيحي چ ــا توض ــوان ب ــاريخ د"ت ــول ت ر ط

گري، خلقمان را به اين يا آن حنـو از نـريوي استعمار

امـا . ارائـه داد "انـد معنوي و ايدئولوژي گسـالنده

.آنچه امهيت دارد، پيدايش اين وضعيت است

Page 87: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

80

" خلقمان جاهل و بدون فكر اسـت "ي به جاي گفته

دارند، به طور آلي چنني آه مهگان مكررا آنرا بيان مي

قمان بدون ايدئولوژي، بـدون معنويـات خل" :گوييم مي

است و به سبب اينكه از اين اصطالحات اساسي گسسـته،

به سطح حيواني رسـانده شـده و تـا آن انـدازه آـه

خبواهند، استثمار شـده، بـر آن سـوار شـده و آشـته

آند، اگر در مقابل اين وظعيت هيچ اعرتاضي مني. شود مي

."گريد هم اعرتاضي بكند، آسي او را جدي مني

ام به صدايي اگر قادر شده. به وضعيت من بنگريد

رسا تبديل شوم، دليل اساسي آن پيشرفت دادن خود از

اگر دقت شود من در واقـع . باشد حلاظ ايدئولوژيكي مي

ام، با پول هم آاري اجنام با اسلحه آاري اجنام نداده

.باشد ي آار من با ايدئولوژي مي شيوه.ام نداده

ه من متناسـب بـا واقعيـت مادميـان به سبب اينك

داراي يك نريوي عظيم فكري هستم، ونيز قدرت آفـرينش

فكر و عمل به آن را دارم، به انفجاري عظيم تبـديل

.ام شده

توامن تاثري گذار باشـم؟ زيـرا چرا تا اين حد مي

ي آـرد را در فقدان معنويت و ايـدئولوژي در جامعـه

ه سطح عملكرد خود شخص خود حتليل آرده و به دليل آنك

ام، اآنـون در را با شرايط مادي خود سازگار سـاخته

اساسـا . گـريم گر مورد ارزيابي قرار مـي حد يك معجزه

.خصلت هر ظهور تارخيي به اين خصوص بستگي دارد

Page 88: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

81

شرايط مادي اعراب شبه جزيره عربسـتان را قبـل

از ظهور اسالم و شرايط مادي اروپـا قبـل از انقـالب

شرايط مادي روسيه قبل از انقـالب اآتـرب فرانسه، حيت

به دليـل اينكـه اينـها انقالهبـاي -را در نظر بگريمي

مشـاهده -آـنم شناخته شده هستند به آا اشـاره مـي

آنيم آه فاصله بسياري بـا ايـدئولوژي و معنويـت مي

وجود دارد و يا حكومتهايي آه منافع مهگان را فـداي

بـه سـبب آن بـه (د آننـ منافع قشري بسيار حمدود مـي

بـه آن، . وجود دارد) معنوييت معناي وجود جهالت و بي

توانـد گفتـه ي ديكتاتوري و ظلم هم مـي ي اداره شيوه

ها ظاهر گشـته و پيشـاهنگي در اين اوضاع برخي. شود

ايدئولوژي و معنويت افراد گسسـته از ايـدئولوژي و

گريند و هر چند آنـان، فـرد و معنويت را بر عهده مي

ا افرادي معدود هم باشند، در مدت آوتاهي بـه يـك ي

شـود؛ نـام آن هـم انفجار عظيم اجتماعي تبـديل مـي

.انقالب است

عظمت حضرت حممد به چـه چيـزي بسـتگي دارد؟ بـه

جوابگويي او با فكري پيشـرفته و معنـوييت عظـيم در

اي آه شرايط بسيار خشـن و ابتـدايي اجتمـاعي مرحله

هاي ديـين آوري مانده با مجع. دشو وجود داشت، مرتبط مي

هــاي ديــين بيــان ـــ در آن روزگــار افكــار بــا واژه

گرديـد ـ و يكـي سـاخنت آن بـا قـرآن، بـه شـكل مـي

بـدين شـكل يـك . دهـد تري آا را ارائه مـي پيشرفته

شرايط مادي آن زمان . دهد انفجار عظيم اسالمي روي مي

ه مانده بوده و با فكر نيـز بيگانـ اعراب بسيار عقب

Page 89: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

82

بدين شيوه انسانيت به سهولت در راه منافعي . بودند

به عـالوه اوضـاع لعـنيت . گرديد پا افتاده فدا مي پيش

ظهـور حممـد، چـاره ايـن . مشابه بسياري وجود داشـت

.يابد اوضاع را مي

در جريان انقالب فرانسه نيـز، پرولتـار شـدن و

معلق بودن آريستوآراتي بـه ابعـاد غـري قابـل حتمـل

يك طرف از بـاال در وضـعييت حيـواني و . دندرسيده بو

بـرد، البتـه ديگري از پايني در مهان وضعيت به سر مي

آه در اين حالت بايد بوسيله يك ظهور ايدئولوژيك ـ

اين در حـايل اسـت آـه . شد معنوي عظيم جواب داده مي

ي آن دوران جزو بزرگرتين متفكـران و جـزو بـز فالسفه

ي آن انقـالب فرانسـه جـه نتي. سازندگان اخالق بودنـد

.بود

. يابـد در انقالب روسيه نيز چنني وضعييت تداوم مي

ي قبل از انقالب يك وضعيت حيواني شديدتر و در روسيه

تر، هم در باال هم در پايني در مقابله وجود مانده عقب

در مقابل با ايـن اوضـاع از طريـق برخـوردي . داشت

و معنويت آن بسيار راديكال سوسياليسيت و با انديشه

.گردد اين نيز انقالبي عظيم مي. شود جواب داده مي

اوضاع عيين آردستان نيز تا حدودي با آن شـباهت

ــود دارد . دارد ــواني وج ــامال حي ــي آ ــق . رژمي از طري

مديرييت حيوان گونه از باال، آنانكه در پـايني قـرار

مـا ايـن اوضـاع را . شوند دارند به حيوان تبديل مي

ي رفع آن، با فكـر مي و در صدد تشخيص حنوهمشاهده منود

Page 90: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

83

ي آن نيز انفجاري عظـيم در نتيجه. و معنويت برآمدمي

در غـري . نـاميم، روي داد آه آنرا انقالب آردستان مي

امي؟ مــا ايــن صــورت قــدرمتان را از آجــا اخــذ منــوده

ي اجتمـاعي و حـيت بـر اشـكال برثروت، عـادات آهنـه

بر . نيز تكيه نكردمي ي طبقات اجتماعي سازماندهي شده

زيرا متـام آـا . عكس، متام آا را آامال متالشي منودمي

آنچه ما ارائـه دادمي، . به احنطاط آشانده شده بودند

ي خود و طـرح مناسـبرتين فكـر و بينانه ارزيابي واقع

.باشد معنويت براي رهايي از آا مي

زيـرا . توان اين موضـوع را سـاده بپنداريـد مني

من به مهني دليـل برخـورد نـا . ت مشا آشكار استواقعي

ي زنـدگي خاطرنشـان آايف معنوي و فكريتان را درباره

هنوز هم نريوي انديشه و معنوياتتان حيت براي . شوم مي

خــود را از وضــعييت . باشــد رهــايي خودتــان آــايف منــي

هـا داراي آـدام يـك از مشـا . خبشيد زبونانه رهايي مني

فكرش جوابگوي شرايط مـادي وي معنويت برتر هستيد و

باشد؟ به دليل اينكه فاقد ايـن هسـتيد، بـه مشـا مي

به دليل آنكه مشـا بـه . ها پرنسيب غافالن و بي: گومي مي

ايـد، بـه حتليل و به ويژه به حتليل رهربي دست نيافته

يـي جعلـي در PKKمانده و حيت به حالت يك وضعييت عقب

نيـد زيـرا پيشـرفت آ از اين رو، پيشرفت مني. آييد مي

.قوانيين خاص دارد

Page 91: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

84

بنابر اين، به طور آلي انديشه و به ويژه شـكل

اي يعـين رابطـه . باشد ايدئولولوژيكي آن موضوع حبث مي

.تواند اجياد گردد بني فكر و ايدئولوژي مي

باشد انديشه؛ تصورات و افكار آلي مي

ايدئولوژي افكاري است منطبق با شـرايط مـادي

منافعي آه براي آن جامعه در نظر گرفته يك جامعه و

.شده و حيت افكاري فرموله شده است

برخوردهاي حمافظه آارانه و يا برخوردهـاي مـبين

بر پيشرفت و يا پسرفت در واقعيت يك جامعه، بيانگر

ايدئولوژيهايي پيشـرفته . باشد طرز فكر آن جامعه مي

ني آنانكه خواستار دگرگـو . و يا ارجتاعي وجود دارند

ايدئولوژيها به . و اجياد تغيريات هستند، وجود دارند

.وضعيت عيين جوامع بستگي دارد

در طول تاريخ نيز، پيشرفت ايـدئولوژيها وجـود

ايـدئولوژيهاي ديـين در ايـن و يـا آن . داشته اسـت

اين وضـعيت . آنند جامعه و در سطوحي خمتلف پيشرفت مي

عمـدتا بـه عـالوه، ايـدئولوژيهايي . يابـد ادامه مي

.فلسفي نيز وجود دارند

بايد در اينجا طبقه بندي ايدئولوژيها را درك

فلسفه از دين ريشه گرفته و يا پس از مراحلي . آنيم

. گـردد مشخص از پيشرفت دين در مقابلمان هويـدا مـي

Page 92: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

85

ي دين داراي تـاريخ يعين فلسفه نيز حداقل به اندازه

.باشد مي

علم استوجهه تفاوت فلسفه، قرابت آن با

ــي ــفه من ــه فلس ــنني " گويدآ ــود دارد و چ اهللا وج

طبيعـت وجـود دارد و چـنني " ، به جـاي آن "فرمايد مي

يعـين فلسـفه جـدا از برخـي . دهـد را توضيح مي "است

دگماها، مطابق با واقعيـت طبيعـت، فكـر را توسـعه

با مهديگر . جوانب مشابه بسياري با دين دارد. خبشد مي

. اوهتايي نيز با مهديگر دارنـد اما تف. اند ترآيب شده

. فلسفه تا حدودي درصدد ارزيابي واقعيت طبيعت اسـت

در حاليكه دين آامال ـ منظور از آامـل، طبيعـت را

گريد ـ بر معيارهاي مـاوراء طبيعـه هرگز در نظر مني

ي اين خدا و يـا فرمـوده :" گويد دين مي. آند تكيه مي

ت و زنـدگي و در صدد نظام خبشـيدن بـه طبيعـ " خداست

نبايد فراموش آـرد آـه ايـن نيـز نـوعي . مادي است

مهواره شيئي در ماوراء طبيعه، نـه بـه . انديشه است

ي اي اسـت آـه جنبـه سبب آنكه خداست، بلكـه انديشـه

اي ثابـت، نـريو معنوي آن غالب بـوده و بـه انديشـه

.خبشد مي

فكر خدا چگونه و آي پديد آمد؟

ددي عبور آـرده و اين فكر از مراحل تكاملي متع

هنوز هم آامال چه چيزي را با اصطالح خدا مـورد هـدف

Page 93: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

86

حيت در نزد انيشتني آـه . دهند، درك نشده است قرار مي

علم را بيش از مهه توسعه خبشيد، نيز فكر خـدا وجـود

در نزد انساني آه هر نريوي ابتدايي طبيعت را . داشت

ا امـ . داند نيز فكـر خـدا وجـود دارد مهانند خدا مي

حيت علـم نيـز از . تفاوهتايي ميان اين دو وجود دارد

ي طبيعت و يـا قـوانني تعريفي چون نريوي اداره آننده

هدف من چنني است آـه هنـوز اصـطالح . آند طبيعت حبث مي

خدا در حال پيشـرفت اسـت و يـا رونـد حتـول آن -اهللا

اما هر شيئي را مرتبط با اين فكر در . شود متوقف مني

بيان پيشرفت آن بدين شيوه، چندان ممكن نظر گرفته و

فلسـفه تـا . آيـد ميان مي در اينجا فلسفه به. نيست

حدودي به علم نـزديكرت اسـت و در صـدد تعـينب اصـول

.باشد پيشرفت طبيعي مي

دانيم جريااي فلسـفي متعـددي وجـود چنانكه مي

ها و آليسيت، ماترياليسيت و شيوه دارند؛ جريااي ايده

از يـك طـرف . ي آنـان و غـريه رد اسـتفاده متدهاي مو

آساني آه در صدد توضيح مسائل با برخورد متافيزيكي

ــورد ــق برخ ــه از طري ــاني آ ــر آس ــرف ديگ و از ط

ماترياليســيت در صــدد توضــيح مســائل هســتند، وجــود

ي ماترياليسـم در حاليكه ديالكتيك به فلسفه. دارند

م ي ايدهءآليسـ تر اسـت، متافيزيـك بـا فلسـفه نزديك

.قرابت دارد

اين موضوع را در اينجا بيشرتمورد بررسـي قـرار

ي اجتمـاعي ي آنان با توسـعه اما آمابيش مهه. دهيم مني

Page 94: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

87

در مراحل اوليه وآنوني تاريخ انسان . ارتباط دارند

آنچه مهم است، مـدنظر قـرار دادن . نيز وجود دارند

نقش دين و فلسفه در روند رشد انسـان و درك مفهـوم

يعين اآنون مشا مطابق دين يا فلسفه فكـر . شدبا آن مي

واضح است آه در اينجـا آاتـاگوري ديگـر، . آنيد مي

تفكر علمي نسبت به تفكـر ديـين يـا . تفكر علمي است

. دارد تر بيان مي فلسفي، زندگي مادي را به صورت عيين

دارد؛ داراي چـنني آيفـييت " 2×2=4"يعين ادعايي چـون

ي متـايالتي دربـاره . اردنـامش بـا آن تناسـب د . است

ي بكارگريي تفكر علمي در علوم اجتماعي، حيت در زمينه

ــيمي و ــك، ش ــوم فيزي ــد عل ــز مهانن ــي ني روانشناس

. شناسي وجود دارد زيست

تفاوت تفكر علمي با ساير اشكال تفكر در چيست؟

تفكر علمي در مقايسه با ساير اشكال تفكـر هبـرت

ــي ــه م ــد عرص ــ توان ــان، طبيع ــه را اي از آيه ت وجامع

تواند چرايـي ونتـايج آن را بيـان مي. شناسايي آند

آشكار است آه اين به انسان، نوعي نريو خبشـيده .دارد

فكر آردن برمبناي علم اآنـون اساسـي بـوده و . است

اما دبـن نيـز در . انسان با آن در حال پيشرفت است

طول تاريخ انسان را پيشـرفت داده و او را سـر پـا

فلسفه نيز مهان نقش را بازي منوده و . نگه داشته است

. خورد اآنون تنها در علم پيشرفت به چشم مي. منايد مي

علم در گذشته نيز هنگام آغاز فعاليت انسـان وجـود

يعين علـم در زمـاني آـه شـكار و برخـي . داشته است

. فعاليتهاي زراعـي را توسـعه خبشـيده، وجـود داشـت

Page 95: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

88

گر مـن اينچـنني ا" ي علمي اين فعاليتها چيست؟ جنبه

به صيد محله بربم و يا اين آار را بكنم، آنرا خواهم

اگر ايـن آشـتزار "يا . ، اين برخوردي علمي است"زد

را چنني بكـارم، در مقابـل، چـنني حمصـويل را برداشـت

، اين برخورد نيـز تفكـر علمـي اسـت آـه "خواهم زد

يعين تفكر علمي . اي معادل تاريخ انسانيت دارد گذشته

امـا در روزگـار مـا . تص به روزگار ما نيستتنها خم

هـا بسيار سيسـتماتيك بـوده و در بسـياري از عرصـه

.بسيار توسعه يافته است

در حايل آه دين در اوايل تاريخ انسـانيت داراي

رسـد آـه جايگاه مهمرتي بود، امروزه چنان به نظر مي

آـه مهچنني درحـايل . اي نقش آن حمدود شده است تا اندازه

ــفه ــل فلس ــيت در اواي ــطي و ح ــه و وس ــرون اولي در ق

يافـت، اآنـون داري به طور غالب تداوم مي عصرسرمايه

ي دوم امهيت تقليل يافته و يا چنان به نظـر به درجه

علم نيز در اوايل حمدود بود اما اآنـون هـر . رسد مي

اي اين نيز مسئله. شود چيز مطابق با آن انديشيده مي

.باشد مهم مي

ويژه تكنولـوژي منـتج از ع علم، بهامروزه موضو

سازد؟ مـورد آن، انسانيت را با چه خطراتي مواجه مي

اي آه علم آنرا امروزه تكنولوژي.حبث قرار گرفته است

ي دگماهـاي ديـين و به وجود آورده حداقل به انـدازه

ي ي برخي از جريااي فلسـفي، جامعـه مهچنني به اندازه

تـوان گفـت آـه در مـي حـيت . آنـد انساني را هتديد مي

Page 96: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

89

توانـد نسـل اي نزديك، تكنيك متكي بر علم مـي آينده

اگر تـدابري آن اختـاذ نگـردد، . انسان را از بني بربد

ايـن . خوار بيافريند تواند هيوالهايي انسان تكنيك مي

هيواليي آـه . در حايل است آه نريوي امت خود يك هيوالست

.نيك استسازد، تك امروزه طبيعت را آامال ختريب مي

امـا . در گذشته نيـز هيوالهـايي وجـود داشـتند

توانستند خـود را در مقابـل آـا حمافظـت انساا مي

انساني آه در اعصـار اوليـه و دوران خنسـتني . منايند

توانست از خود حمافظت منايد، اآنون قادر به حمافظت مي

حيت احتمال . باشد از خود در برابر هيوالهاي تكنيك مني

انورهاي تكنيكي در چند قرن آينده خطرنـاآرت اينكه ج

البتـه انسـان در اينجـا بايـد . باشند، وجود دارد

.ي حمافظت از خويش را بداند حنوه

آننـد عموما انساا عصري را آه در آن زندگي مي

هـر چنـد . آننـد را به عنوان آخرين عصر ارزيابي مي

. ستمهيشه اينچنني به نظر برسد اما در واقع چنني ني

بله، دگرگوني جزو شـروط . دگرگوني امهيت اساسي دارد

اما بايد اين را نيز به طـور . اساسي ديالكتيك است

دگرگوني به معناي عـدم در نظـر . صحيح ارزيابي منود

هـر مرحلـه داراي . آيد، نيست گرفنت آنچه به وجود مي

در صورتيكه آا . سطحي اساسي از پيشرفت و ارزش است

بر عكس، . يابد شوند، دگرگوني معنا ميدر نظر گرفته

شود، يك وراج خواهي اگر بگويي آه هر چيز دگرگون مي

آنم آه در نزد ما نيز دگرگوني تا حدودي فكر مي. شد

Page 97: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

90

گـردد، بـراي درك دگرگـوني زني درك مي به صورت بلوف

. مانـد را در نظـر گرفـت الزم است آنچه پايـدار مـي

ثابت و غـري قابـل ارزشهايي آه در طول تاريخ بشريت

اما ارزشهايي وجود دارنـد آـه . تغريند، وجود دارند

بايد داراي يك چـنني طـرز تفكـر . بايد دگرگون شوند

.ي دگرگوني باشيم فلسفي درباره

طور خالصه موضوعاتي آه بايد به آن امهيت داد، به

ي انديشه و ايـدئولوژيها در جريـان توسـعه : اند چنني

، جادو، دين و يـا فلسـفه و انسان، آه به صورت سحر

شــوند، مطمئنــا بــا زنــدگي در هــم علــم بيــان مــي

ها وجـود نداشـته باشـند، اگر اين نظام. اند آميخته

.يابد زندگي ادامه مني

ي ختيل و فلسفي و علمي سـاخنت انسان به فراخور قوه

خويش، انسان است

از آجـا . دهـد اما از آجا به آجا بدان امهيت مي

در آجـا دچـار . دهـد ا مبنـا قـرار مـي تا به آجا ر

در آجا و تا چه انـدازه و . گردد دگرگوني و تغيري مي

در . به آدام شكل به ايدئولوژي احتيـاج وجـود دارد

آجا و تا چه اندازه به نظم، حتقق، معنويت و اخـالق

اي اينها به آن نياز وجود دارد؟ اگر در مورد جامعه

معـه سـامل و آزاد طور صحيح تشخيص داده شوند، آن جا

. باشـد ي حيـات مـي آن جامعه قادر به ادامه. باشد مي

ي اما اگر جامعه قادر به اين امـر نبـوده و مسـئله

Page 98: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

91

ايدئولوژي و معنويت خود را چـاره يـابي نكنـد، آن

حـاآميتش را از دسـت داده و . يابـد جامعه احنطاط مي

.متالشي و منهدم خواهد شد

ي گويـاي يـك ي آنوني آرد نيـز تـا حـدود جامعه

اي ي آرد، جامعـه جامعه. ي منحط و پراآنده است جامعه

. منهدم و از آن بدتر رودرروي پراآندگي قـرار دارد

زيرا واقعيت اجتماعي آن، بيانگر ساختار متالشي شده

PKKدرسـت در مهـني نقطـه، . ايدئولوژي و معنويت است

چيست؟

PKK قبل از هر چيز جنبش بازيابي ايـدئولوژي و

ويت خلقي است آه ايدئولوژي و معنويـت خـويش را معن

اين موضوع را بايسيت به خوبي درك . از دست داده است

اما هنگاميكـه . منود، زيرا داراي مفهومي آليدي است

آنم و درصدد ي مشا با اجتماعي بودن نگاه مي به رابطه

درك هدف مشـا از تغـيريات هسـتم، وضـعيت مشـا را بـه

وبدسـيت خـويش را بلنـد آـرده روستائيان قدميي آـه چ

جـايگزيين . آـنم وخواستار دگرگوني هستند، تشبيه مـي

اسلحه به جاي چوبدسيت، از حلـاظ تكنيكـي تفـاوت بـه

آورد، اما در طـرز تفكرتـان تفـاوتي وجـود وجود مي

اش را بلنــد آــرده و نــدارد؛ روســتايي هــم چوبدســيت

. "شـو زمنت برو از جلوي چشـمم گـم مردك مي : "گويد مي

به آسياب بـادي "آيشوت ي دن محله"اما در ايت مهانند

فراموش نكنيد آـه در دسـت . بدون نتيجه خواهد ماند

حـيت از . ماند گرفنت اسلحه توسط اآثريت مشا به اين مي

Page 99: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

92

زيـرا اگـر بـا اسـلحه اداي . هم خطرناك تر است آن

اساسا ايـن . بيين آيشوت را درآوري، بسيار زيان مي دن

. يده و خواسـتار جلـوگريي از آن هسـتيم را هولناك د

آيشوهتاي مسلح جـزو اآنون خارج ساخنت مشا از وضعيت دن

.آيد حساب مي يكي از وظايف اساسي ما به

توانيم از آن جلوگريي آنيم؟ مهانطور آه چگونه مي

به آن اشاره آردم، پيش از هر چيـز بـا خلـق نـريوي

ز پراآندگي اي آه باعث جلوگريي ا فكري و ايدئولوژيكي

و احنطاط اجتماعي مـا شـده و مهچـنني بـا نشـان دادن

اي برتـر مهـراه بـا معنوييت آه آن نريو را بـا اراده

تـوانيم پايبندي به زندگي و با متحقق ساخنت آن، مـي

بـدان احتيـاج . از اين روند جلوگريي بـه عمـل آورمي

.بينم اي غري از آن را مني به عالوه من چاره. دارمي

بـه . دئولوژيها داراي ادعـايي هسـتند اآثر ايـ

عنوان مثـال ايـدئولوژيهاي مـدرني آـه مـرتبط بـا

اينها . اند، وجود دارند پيشرفتهاي معاصر پديد آمده

تـوانيم آن گرايي و اشكال آن آه مـي آدامهايند؟ ملي

ــورژوازي ــت ب ــا واقعي ــرتبط ب ــدئولوژيهاي م را اي

گرايـي ايدئولوژيهايي مهچون ليرباليسم، دولت. بناميم

گراي مشـابه ايـن و يـا آن جريـان و جريااي انبوه

تـرين ويژگـي مـا بـني آـا اما اساسـي . وجود دارند

ايـدئولوژيهاي قبلـي بـه . گرايي باشـد تواند ملي مي

ي آنان با اجتماعي بـودن، از دليل حمدود بودن رابطه

اي و تر بوده و بيشرت، جوامع عشـريه مانده سطح ملي عقب

Page 100: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

93

مجاعتـهايي بـه شـكل . دادند مبنا قرار ميمجاعتها را

حيت ايدئولوژيهاي خـدايي . خانواده تشكيل شده بودند

و مكاتب فلسفي نيز، منـافع حمـدود گروهـي را مبنـا

دادند و در اساس، ايدئولوژي آنان بود و از قرار مي

.آن متام جامعه نبود

حيت . تر است ي بورژوا، گامي پيشرفته گريي طبقه شكل

اين نيز در واقعيـت . گريد مليت را در نظر ميبراي خود

ايـدئولوژي . گرايـي آشـكار ميگـردد ايدئولوژي ملـي

خبشـد، اي را تعايل مي گرايي چيست؟ بورژوازي جامعه ملي

بودن ملت اجباري . خبشد مليت از اين جامعه را تعايل مي

زيرا بورژوازي به دولت ملي، فرهنـگ و سـرزمني . است

اين راستا يك تفكر عظيم دولت در. ملي احتياج دارد

ي عظيم فرهنـگ ملـي، تفكـر اقتصـاد ملي، يك انديشه

ملــي، احــزاب وســاير ابعــاد متعــدد ملــي پيشــرفت

امـا . گرايي قابل توجه است اين هم يك ملي. يابند مي

هيتلـر . ـد به داليلي خمتلف به سـوي فاشيسـم رو مـي

گرايــي شوونيســيت اســت، او ي شــديدترين ملــي مناينــده

نژاد آملان برترين است و ساير نژادهـا مهگـي "گويد مي

اي آــه پيشــرفت ي اساســي خطرنــاآرتين نقطــه". پســتند

ــني ــت، مه ــيده اس ــه آن رس ــورژوازي ب ــدئولوژيكي ب اي

.باشد مي

تـوان ارتبـاط ايـدئولوژيها بـا البته آـه منـي

اجتماعي بودن و طبقات اجتمـاعي را ناديـده گرفـت؛

اما ايدئولوژيها به . اند طعموما با انسان در ارتبا

Page 101: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

94

( ي انسـان يعـين بـا پيشـرفت طبقـات ويژه با جامعـه

امكان ناديـده گـرفنت . ارتباط دارند) گريي طبقات شكل

ارتباط بسياري از ايدئولوژيها عموما بـا جامعـه و

بورژوازي نيز داراي . به ويژه با طبقات وجود ندارد

اال هـم باشـد و حـ يك چنني سري پيشرفت ايدئولوژيكي مي

ليرباليسـم و . يابد پيشرفت آن با سرعت متام ادامه مي

.گرايي هستند گرايي نيز شكل ديگري از ملي دولت

اي دهـي بـه ايـدئولوژي در مقابل آن، براي شـكل

آش ي زمحت مهاهنگ با برادر دوقلوي بورژوازي، يعين طبقه

يا پرولتاريا آه مهراه آن در تاريخ بـه طـور وسـيع

دانـيم بـه آن مهچنانكه مـي . شود الش ميظهور يافته، ت

ي ايدئولوژي ريشه. شود ايدئولوژي سوسياليسم گفته مي

در طـول . گـردد هـا برمـي سوسياليسم نيز بـه گذشـته

گرايي به آريستو آراتي و حيت بـه تاريخ، چنانچه ملي

ي تـوان ريشـه ي صـاحب بردگـان تكيـه آنـد، مـي طبقه

هـا، پلبـها و تـرين سوسياليسم را نيز بـه سـتمديده

بـا شـورش پلبهاي سوسياليسيت جتربه. ها تكيه داد سرف

ها نيـز در قـرون وسـطي وجود دارد، سرف اسپارتاآوس

اما پيشرفت . آمواي متعدد اجتماعي را تشكيل دادند

تـوان آنـرا اي آـه مـي در مرحله 19خود را در قرون

.نيز تعبري منود، آسب منود سوسياليسم علميي مرحله

. هر عصر، سوسياليسمي مطابق بـا خـود دارد يعين

گـري، در حضرت علـي و علـوي ] شخصيت[به عنوان مثال

اسالم به طور عمومي تـا حـدودي بيـانگر سوسياليسـم

Page 102: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

95

در قرون وسطي هر ديين، شكل خمتص بـه خـود . اسالم است

حيت اين در قرون اوليـه . از سوسياليسم را دارا بود

سم علمي آه عموما بـا مهچنني سوسيالي. نيز وجود داشت

داري ايدئولوژي علمي ظهـور يافتـه در عصـر سـرمايه

بـراي جـدا سـاخنت آن از . ارتباط دارد، وجـود دارد

ساير سوسياليسـمها، بـدان سوسياليسـم علمـي گفتـه

.شود مي

، يك قرن علمـي اسـت و 19چرا علمي؟ اساسا قرن

اين پيشـرفت . ها خود را ابراز منود علم در متام عرصه

يا به عبـارتي . گذارد ر علوم اجتماعي نيز تاثري ميب

. گردد سوسياليسم بعنوان جوهر علوم اجتماعي ظاهر مي

بنابراين سوسياليسم علمي و يا نسبت علمي بودن بـه

اين اسم هـم چنـدان امهـييت . گردد سوسياليسم اطالق مي

.ندارد

ــاي ــدئولوژيها، داراي ادع ــاريخ اي ــم در ت سوسياليس

است ترين آ علمي

تــرين دليــل آن ايــن هــم داليلــي دارد و اساســي

طبقات حـاآم جمبورنـد . ي زمحتكش است پايبندي به طبقه

ي زمحتكش جمبـور اما طبقه. باشند بني گو و غري واقع دروغ

زيـرا نيـازي بـه . است آه واقع بني يعين علمي باشـد

ي به مهني دليل، طبقـه . دروغ و استثمار ديگران ندارد

اين از حلاظ نسـيب . اي علمي بودن مستعد استزمحتكش بر

انسان به طور اساسي مهـواره نيازمنـد . نيز چنني است

ايـن . امـا اتوپياهـا غرايـز نيسـتند . اتوپياهاست

Page 103: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

96

توان ويژگي اتوپيكي سوسياليسـم را درحايل است آه مني

در واقــع متــام ايــدئولوژيها، . در نظــر نگرفــت

ايـد ايـن چـنني اتوپيايند، سوسياليزم نيز اجبارا ب

سوسياليسم خواستار سپري آـردن رئال. اتوپيايي باشد

اين و درصدد بـه پـيش بـردن سوسياليسـمي عـاري از

اين . ي آن شكست بود اما نتيجه.اتوپيا و معنويت بود

توان به عنوان شكلي منحرف از جوهر ايدئولوژي را مي

مهانند هر احنـرايف، نـاموفق . سوسياليسم در نظر گرفت

.آن اجتناب ناپذير بودبودن

مراحل رآود اساسي در تاريخ ايدئولوژي سوسياليسم

اآنــون بايــد بــه ســواالتي چــون آيــا بــه يــك

ــا ــا آي ــود دارد و ي ــاز وج ــي ني ــدئولوژي علم اي

. ايدئولوژيها اجبارا بايد علمي باشند؟ جواب بدهيم

بـه . آنـد ي انسان بتدريج حالت علمي پيدا مي انديشه

Page 104: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

97

مهچنانكه در علوم فيزيك، شـيمي و يـا سـاير عبارتي

ها يك رشد نسيب علمي بودن وجود داشته باشد، يك رشته

رشد نسيب علمي بـودن در علـوم اجتمـاعي نيـز وجـود

ي قوانني اساسي طبيعت اما مهچنانكه علم درباره. دارد

آامال خود را به توضيح صددرصد نرسانده اسـت، علـوم

اينكـه آـامال حالـت . هستنداجتماعي نيز بسيار نسيب

زيرا خـود جامعـه داراي . علمي پيدا آند، ممكن نيست

گنجانـدن آن در . ويژگي خيايل است، روح و تصور اسـت

عمومـا . يك فرمول قطعي و به صورت صددرصد ممكن نيست

خود انسان موجودي نيست آه به طور آـامال علمـي بـه

اني در اگر خواسته شود آه چنني انسـ . توليد بپردازد

نظر گرفته شود، به يك فاشيسم خالق نژاد خالص آملان

حـيت . شود آه اين نيز خطرناآرتين وضعيت است منتهي مي

اين در سوسياليسم نيز تا حدودي به آار گرفتـه شـد

.آه موجب شكست گرديد

ــورژوازي ــر ب ــم عم ــدئولوژي آ ــك اي ــم ي فاشيس

سوسياليسم نيز به دليل اينكـه يـك احنـراف رئال.بود

سوسياليســم در رئــال.وسياليســيت بــود، فــرو پاشــيدس

وار خواستار آفرينش جامعه و فردي بدون روح و ماشـني

.بودند

توان سوسياليسم را در سطح اصـطالح بـه صـورت مي

روش تعيني آزادترين نوع روابط اجتماعي انسان تعريف

سوسياليسم خمالف گسستگي از واقعيـت اجتمـاعي، . منود

. باشد مي..…سرآوبگر، استثمارگر و ي مافوق آن، طبقه

Page 105: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

98

، اگـر "ايـن چـنني باشـيم "گـوييم اما هنگاميكه مـي

منظورمان اين است آه مهگان بايد در جامعه به صـورت

هاي شانه مهسان باشند، به معناي انكار رونـد دندانه

زيرا هـيچ آـدام از پيشـرفتهاي . طبيعي پيشرفت است

آزادانـه بـه مهـني سـبب مشـارآت . طبيعي چنني نيستند

.ترين آاست صحيح

بايد مشارآت اجتماعي مطـابق بـا اسـتعداد و تـالش

باشد

به جاي . شود اساسا سوسياليسم نيز چنني تعريف مي

آن، مشارآت بورآراتيك، مشارآت بر اسـاس او امـر و

يا مشارآيت از پيش تعيني شـده و قطعيـت يافتـه، بـا

در شكست عدم سازگاري آن . طبيعت انسان سازگار نيست

.شود سوسياليسم مشاهده مي رئال

داري و فئوداليسم يك فرد خود را در دوران برده

اآنـون خـود . گذاشت در وراي جامعه و به جاي خدا مي

چگونه آـه آن خـدايان . گذارد را به جاي آارفرما مي

امـا . رونـد از بني رفتند، آارفرمايان نيز از بني مي

تبديل شـود، ايـن اگر در سوسياليسم انسان به ماشني

.آزادي نيست. يك احنراف است

آشـان و تفكـرات ي سوسياليسيت زمحـت عموما انديشه

توســط مــارآس و 19آزادي و برابــري آنــان در قــرن

انگلس توسعه يافته و به يك توضيح علمي ارتقا داده

اين بيان علمي سوسياليسمي آه مـارآس و انگلـس . شد

Page 106: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

99

ات آنـان بـوده و آنرا پيشرفت دادند، دال بـر خـدم

آنان اتوپياي سوسياليسم و اصول . دستاوردهايي دارد

بـه سـطح توضـيح آنرا به ويژه از حلاظ ايدئولوژيكي

هاي نريومندي آه در اين ميان زمينه. اند علمي رسانده

ي فرانسه، اقتصـاد سياسـي از آن هبره گرفتند؛ فلسفه

در يعـين . انگلستان و ماترياليسم تارخيي آملان بودند

مورد متام اينها به نظر پرداخته و در ايت بـه يـك

بـراي اينكـه سوسياليسـم . يابند توضيح علمي دست مي

ــرا ــم آن ــازند، اس ــايز بس ــايرين متم ــود را از س خ

اي مهم اسـت و اين مرحله. گذارند سوسياليسم علمي مي

.توان آنرا آوچك انگاشت مني

ا از يك طرف در حايل آه ايدئولوژي سوسياليسـم ر

ساختند، از طرف ديگر درصـدد تر مي تر و علمي اختصاصي

اولـني انرتناسيوناليسـم . ارگانيزه آردن آن برآمدند

. گـذاري منودنـد را پايـه ) ليگاي آمونيسـت (آمونيست

اينها به سنديكاهاي آارگري منتـهي شـده آـه بـراي

] سوسياليسـم [امـا . آنان سازمان و بينش آسب ميكند

آمون پاريس يك آزمايش بـود . يدآامال به اقتدار نرس

.آه به موفقيت آامل دست نيافت

سوسياليسم لنني با سياسي شـدن، متـام اينـها را

-اي پيشـرفته از سياسـت مرحلـه . برد گامي به پيش مي

تـوان آنـرا انقـالب عمل در انقالب سوسياليسيت آه مـي

.بلشويك حتت رهربي لنني ناميد، وجود دارد

Page 107: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

100

ه سوسياليسـم، سياسـي منـودن آن مهمرتين خدمت لنني ب

باشد مي

او جهشي عظيم از ايدئولوژي بـه سياسـت اجنـام

ي انقـالب داراي دانيم لنني دربـاره مهچنانكه مي. داد

در تئوري انقالب امپرياليسـم بـه . باشد يك نظريه مي

مهچــنني . آنــد اشــاره مــي" گسســت از ضــعيفرتين حلقــه"

ي قيـام و نيـز ي حزب پيشرو، تاآتيك مبارزات درباره

بـه . باشد داراي نظرياتي مي) چريك ( ي گريال درباره

. از اوسـت " ديكتـاتوري پرولتاريـا "ي عالوه، نظريـه

آورد و برنامـه اينها را هم به صورت اصطالحات در مي

آنرا تنظيم آرده و هم بـا پيشـاهنگي حـزب آـا را

. حيت اينرا به صورت دولـت درآورد . آرد سازماندهي مي

ي استالني و بعدها راحل بعدي ـ به ويژه در دوره در م

آنچـه را . ـ آنرا به صـورت دولـت، توسـعه خبشـيدند

ي دولـت استالني حتت نام سوسياليسم اجنام داد، توسـعه

اين وضعيت آنچنان توسعه داده شد و يا تـا آن . بود

اندازه تك بعدي در نظر گرفته شـدآه ايـدئولوژي در

ــيت در درو ــت و ح ــد درون سياس ــاد ذوب گردي . ن اقتص

ايدئولوژي بعنوان نريوي معنوي در درون دولت و حـزب

اين در حايل است آه دولت و . ناپديد گشت، فرسوده شد

مـارآس . توانند از ميان برداشته شوند حزب هر دو مي

درابتـدا . انـد و انگلس معيارهاي آنرا ارائـه داده

. ددولت مورد نياز است اما بعدها بايد از ميان برو

Page 108: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

101

شود امـا بعـد از مهچنني حزب نيز از ميان برداشته مي

دولـت و حـزب هـر دو ابـراز . دستيابي بـه اهـدافش

.عبورند

در مجاهري شوروي، حزب از ميان برداشته شـد امـا

ايدئولوژي از ميان برداشته شده . به دولت تبديل شد

. و به سطح سياسـتهاي خـارجي و داخلـي تنـزل يافـت

حل و ذوب منـودن ايـدئولوژي در البته آه بدين شيوه

.درون سياست، خطرات عظيمي در بردارد

تاسيس . چنانچه ميدانيم اين وضعيت آشكار گرديد

سيستم شورايي و حيت تشـكيل ارگـان حزبـي آـه بشـدت

ي ارآان متـامي قـدرت در سـطح سياسي شده و نيز قبضه

دنيا از سوي ارگان دولت و يا از سوي دبـري آـل يـك

ــاي ــزب، راهگش ــب ح ــعييت عق ــروز وض ــده ب ــر از مان ت

. اين يك احنراف است. داري گرديد سرمايه

بله، از هـر حلـاظ بـه يـك دولـت پرولتاريـايي

اما تبديل يك حزب تا اين درجـه . احتياج وجود دارد

به دولت، با داليل وجودش در تضـاد بـوده آـه ايـن،

چنني وضعييت در احتاد شوروي تعميق يافتـه . احنراف است

بست نيـز بـه ايتا اين بن. بست منتهي گرديد نب و به

.طور طبيعي به فروپاشي اجناميد

اي از منظره. اين وضعيت در دنيا نيز وجود داشت

ي سيسـتم سوسياليسـم و سيسـتم دنيا آه به دو جبهـه

تقريبـا . داري تفكيك يافت بوده وجـود داشـت سرمايه

، بـه عـالوه . هفتاد سال به اين شيوه ارزيابي گرديد

Page 109: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

102

مــورد "عصــر انقالهبــاي پرولتاريــا"ايــن بــه عنــوان

رسـد آـه پـس از چنني به نظر مي. ارزيابي قرار گرفت

سوسياليســم، اعتبــار بكــارگريي ايــن فروپاشــي رئــال

اآنون عصـر انقالهبـاي . اصطالحات به پايان رسيده است

پرولتاريا و اصـطالح ديكتـاتوري پرولتاريـا چنـدان

حـيت اآنـون فروپاشـي . گـريد مورد استفاده قـرار منـي

. دولتهاي رئال سوسياليست موجود، مورد حبث است

هـر . گـريد امروزه وضعيت جديدي مورد حبث قرار مي

داري نيز گفتـه شـود، امـا چند به آن پريوزي سرمايه

. باشـد منـي ] 20[داري آغاز اين قرن اين مهان سرمايه

وضعيت آامال متفاوت بوده و اساسـا سـعي بـر درك آن

.گردد يم

رسد سوسياليسم از طريق تشكيل دولت به اهدافش مني

بايد برخي از مشكالت تبديل سوسياليسم به نـريوي

اساسا بدون حل ايـن مشـكالت، . سياسي را مشاهده منود

Page 110: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

103

مهچنانچـه در هـر . رهايي جمـدد امكـان ناپـذير اسـت

اي نيز وجود دارد، بدون شك سوسياليسم هم ايدئولوژي

.ي اقتدار برخورد خواهد آرد طور صحيح با مسئلهبه

گــريي ايــدئولوژيها خواهــان تشــكيل دولــت، در دســت

اقتدار و جايگريي در جوامع هستند

امـا مسـئله . گريد اين از ماهيت آنان سرچشمه مي

اين است تا چه حد و چگونه؟ به عبـارتي سوسياليسـم

باشـد، را به سبب اينكه خواسـتار تشـكيل دولـت مـي

بدون شك، سوسياليسم به . توان برآرسي اهتام نشاند مني

اساسا . آشان خواستار تشكيل دولت خواهد بود نفع زمحت

امـا آيـا . باشد يكي از ضروريات بنيادين آن، مهني مي

متامي مسائل سوسيالسم از طريق تشكيل دولت قابل حـل

.آيند خواهند بود؟ درست در مهني نقطه، مشكالت پديد مي

رسد اليسم از طريق تشكيل دولت به اهدافش منيسوسي

اگر تشكيل دولت به عنوان يكي از اهـداف جزئـي

برخـي . باشد سوسياليسم در نظر گرفته شود، صحيحرت مي

از اهداف سوسياليسيت وجود دارند آه از طريق تشـكيل

دولت براي حمو ارجتاع و خنثـي . دولت قابل حتقق هستند

.م مورد نياز استساخنت خطرخارجي امپرياليس

ــنت، ــار داش ــت انتظ ــزي را از دول ــر چي ــا ه ام

ايـن نيـز . دهـد سوسياليسم را به سوي احنراف سوق مي

اديـان . مشابه انتظار هر چيزي را از خدا داشنت است

Page 111: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

104

نيز در ابتدا داراي مفهوم و جوابگوي نيازي ضـروري

اما . شود شود و دولت مي دولت با دين آغاز مي. هستند

ظاهر شده و دين را در خدايي واحد خالصـه بعدها يكي

اين هم سلطاني . "ي خدا هستم من سايه"گويد آرده و مي

سوسياليسم رئال. شود مهتا مي مونارشيك و ديكتاتوري بي

دولت بايد وجود داشته باشـد و . ماند نيز به اين مي

بعدها در راس هـر چيـز . در ابتدا هم دمكراتيك است

از طريق انرتناسيوناليسم، به يك دبريآل قرا گرفت آه

!يك مقام رهربي در سطح جهاني رسيد

هرچيز از طريـق دولـت صـورت پـذيرفت و بعـدها

برويي آه به جاي اهللا گـذارده شـد، دبريآل و يا پوليت

.اين احنراف است! ظاهر گشت

بر ايـن مبنـا نگـاهي بـه وضـعيت درونـي خـود

ت آسي آه تا حـدودي قـدرت حـزب را در دسـ : بيندازمي

گريد به هر اقدامي، حيت بـه جـان سـتاندن انسـاا مي

هدف از نشان دادن واقعيت مسائل درونـي، . خيزد برمي

اشاره به خطـرات رسـيدن يـك ايـدئولوژي بـه مسـند

اين وضعيت در احتاد شوروي بسيار معمول . اقتدار است

گرديد و آنچه راهگشاي اين وضـعيت بـود تـا حـدودي

در واقع آنچـه . ياليسم بودي اجراي سوس اشكال اوليه

ــي ــكل وحش ــد، ش ــال گردي ــاز اعم ــوروي در آغ در ش

هنگـامي . سوسياليسم بود آه قبل از آن وجود نداشـت

آه عوامل ديگـري بـا خصوصـيات شخصـييت اسـتالني مجـع

ي دولـت گرديد، منجر به اغراقي تا اين حـد دربـاره

Page 112: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

105

گرديد و تقريبا باعث تبـديل سوسياليسـم بـه صـورت

.و خارجي و منحصر به اقتصاد شد سياست داخلي

توان مباحثات سوسياليسـم نـوين در مهني نقطه، مي

را به صورت متداخل با سياست، مورد ارزيـابي قـرار

ي اقتدار، دولت و مشكل در زمان لنني نيز مسئله. داد

دمكراســي قــومي بســيار مــورد حبــث قــرار گرفتــه و

حلهاي متعـددي بـر اسـاس نگـرش طبقـاتي ارائـه راه

اين مباحث بـا توجـه بـه شـرايط آن دوران، . گرديد

پيشرفيت قابل توجه در سياست بـود؛ اتوپيـاي رهـايي

اي شديد، موجب انسان را تشكيل داد و با اجياد جاذبه

.شد 20بروز متايل فراوان به سوسياليسم در طول قرن

چرا چنني بود؟ زيرا هم از حلـاظ ايـدئولوژيكي و

از دنيـايي غـين برخـوردار هم از حلاظ سياسي، واقعا

به عـالوه، . توانست به انسانيت ارائه دهد بود آه مي

. ي اتوپيايش مورد حبث بـود احتمال حتقق آن به اندازه

.اما به احنراف آشانده شد

اما چگونه به احنراف آشانده شد؟

هــر چيــز در راســتاي منــافع احتــاد شــوروي، در

ر درون آن چارچوب آن نيز در راستاي منافع روسيه، د

هم در راستاي منافع بورآراسي، در درون آن نيـز در

راســتاي منــافع يــك حــزب، در درون آن نيــز مرآــز،

آل آن بـود، در ايـت درصـدد قـرار برو و دبري پوليت

.دادن منافع متام انسانيت در خدمت يك اليت برآمدند

Page 113: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

106

ــم ــتفاده از سوسياليس ــدد سوءاس ــنني درص ــن چ اي

آشكار بـود آـه ايـن سيسـتم از مهان آغاز. برآمدند

اساسا ماهيت سوسياليسـم بـا آن در . شد موفق خنواهد

دانيم بـه سـرعت از هـم فـرو تضاد بود و چنانچه مي

بيين مهگـان اين تقريبا خارج از انتظار و پيش. پاشيد

اين موضوع به دليـل آنكـه سـري حتـوالت . صورت پذيرفت

درك بسيار با ماهيت سوسياليسم در تضاد بود، قابـل

. ي آن تعجب منـود نبايد از فروپاشي يك روزه. باشد مي

در اينجـا بايـد بيـان . بـود زيرا اين امري طبيعي

.آنيم آه ديكتاتوري آن بسيار ستمگرانه بود

در درون ما نيز . اين احنراف، بسيار خطرناك بود

در ابتدا يك شخص هيچ است، امـا پـس از آسـب مقـام

ي فعاليتهاميان در عرصه. دشو حزبي، به هيوال تبديل مي

ايـن . ام به صدها منونه از اين اشخاص برخـورد منـوده

تـر در تـر و عمـومي اي تا حـدي مـدرن وضعيت به شيوه

آنچه در اين ميان مورد نياز اسـت . شوروي پديد آمد

قـدرت ـ "ي بني ايدئولوژي سوسياليسـم بـا تعني رابطه

چگونـه .ي آـامال سـامل اسـت ا و سياست به شيوه" مقام

ي سامل اين آار را اجنـام داد؟ ايـن ا توان به شيوه مي

امر از طريق مد نظر قرار دادن شفافيت ايدئولوژيكي

.اي آامل ممكن است به شيوه

Page 114: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

107

نبايد ايدئولوژي با سياست ختريب شود

آليت بـراي تـامني منـافع يـك نبايد سياست را به

ت آنوني ي حمدود و يا يك اليت حمدودـ حيت در وضعي طبقه

نه در راستاي منافع يك طبقه ـ يـا منـافع شخصـي و

براي اينكار چه چيزي مورد نيـاز . گروهي تبديل منود

امـروزه . است؟يك ارگان ايدئولوژيكي مورد نياز است

باشـد، در رژمي در ايران آه چندان مورد قبول ما منـي

داراي يك چنـان . وجود دارد »اد آيت اهللا«آخوندها،

د آه شاه را ـ آه داراي قدرتي فوق العاده نريويي بو

متـام نـريوي ايـن ـاد، از قـدرت . بود ـ برانـداخت

آيـت اهللا يـك " اساسا. گريد ايدئولوژيكي آن سرچشمه مي

ها بـا اسـتفاده از آيت اهللا. ارگان ايدئولوژيكي است

آننـد و اآنـون نيـز ايدئولوژي، آارها را اداره مي

. ذار باشندايت تاثري گ توانند بي مي

ارگـان . اين ـاد در سوسياليسـم وجـود نداشـت

ايدئولوژيك، خواه با مطبوعاتش، خواه با ايـدئولوگ

هايش و يا خواه با سخنگويانش امهيت خود را از دسـت

ارزش دولـت ها بـه صـورت طوطيـان بـي ايدئولوگ. داد

اين منافع داخلي است و "در شوروي با گفنت . آمدند در

مهگان را به آلت شـدن بـراي دروغ "جياين منافع خار

نتيجتا بدين شيوه به ايدئولوژي خيانت . دعوت آردند

اين در حايل است آـه ايـدئولوژي سوسياليسـم . گرديد

چنانچـه . دهـد متامي انسانيت را مورد خطاب قرار مـي

Page 115: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

108

گويند آه مـا اسـالم را ها نيز مي دانيم حيت آيت اهللا مي

ي متـام انسـانيت تنها براي ايـران نـه، بلكـه بـرا

در شـوروي نيـز، . تواند شيوع يابد خواهيم اين مي مي

انرتناسيوناليسم در آغاز براي متـام انسـانيت بـود،

اما بعدها متاما در راستاي منافع شوروي، ملت روس و

.يا يك اليت قرار گرفت

براي جلوگريي از اين وضعيت، قطعا به برخورداري

املللـي نيـاز وجـود از ايدئولوژي در سطح ملي و بني

ــتفاده از . دارد ــا اس ــاز ب ــن ني ــع اي ــدد رف درص

انرتناسيوناليسم بـر آمدنـد و انرتناسيوناليسـمهايي

اما در هر حال قادر به رهـايي شـوروي . تشكيل شدند

گوييم آـه در ايـن رابطـه مني. از اين فرجام نگشتند

اما نتيجه، احنراف و فروپاشـي . نقشي بازي ننمودند

.بود

ن الزم است آه مفهوم و ضرورت ايدئولوژي بنابراي

. سوسياليسم و تفـاوت آن بـا سياسـت را مشـخص منـود

نبايد سوسياليسـم بـه آلـيت بـراي منـافع گروهـي و

ديكتاتوري تبديل شود، بلكه بايد از حلاظ زمحتكشان و

ي متام انسانيت ايفاي نقـش ي آنان براي آينده بواسطه

.آند

ي نفــوذ يطــهسوسياليســم بايــد مهــواره در ح

آه ارتباط داميي آن با تاريخ، آينـده، ) مغزي(مرآزي

اش را بـيين شـده اتوپيا، علم، درجه حتقق و اهداف پيش

. دهــد، قــرار بگــريد مــورد حبــث و گفتگــو قــرار مــي

Page 116: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

109

سوسياليسم نبايد به منافع يك طبقه يا يك ملت حمدود

مانده، بلكه بايد مهچون ارگـاني متعهـد بـه طبقـات

رنج ـ به فراخور اجياد ارتباط با انسـانيت ي مناينده

بـاره بـوده و ديـدگاه و يا حقايق و پيشرفت در اين

سوسياليسـم بايـد بـه . طبقاتي خود را پيشرفت دهـد

عنوان ارگاني آه واقعيت ملـي را ناديـده نگرفتـه،

اما در عني حال خود را در منافع يك ملت غرق نسازد،

نه با متام ملتها برخـورد آـرده رعايـت به طور عادال

اصل حق تعيني سرنوشت مهچنني دمكرات بوده و ديكتاتوري

را تنها منحصر به منـافع حمـدود يـك گـروه در نظـر

اي بــراي از ميــان نگرفتــه و داراي طــرح و برنامــه

، ارگااي )ي اقتدار وسيله( برداشنت ديكتاتوري، دولت

مهچـنني . اد حتول باشدستمگر و غريضروري و نوسازي و اجي

باره ايفـاي اصول اخالقي آا را تعيني آند، و در اين

.نقش منايد

در . ي در حال ترقي نيسـت يك پديده" انسان صرفا

داري سوسياليسم تقريبا حتت نام اينكه با سرمايه رئال

آند، انسان را به يـك حيـواني آـه مهـواره رقابت مي

دانـيم چنانچه مـي . دآشامد، تبديل منودن خورد و مي مي

حـيت . ها محلـه بردنـد هنگام فروپاشي، مردم به مغازه

پرآردن دور و بـرش بـا مـواد غـذايي، بـه يكـي از

بلـه، . خصوصيات اساسي انسان شوروي تبديل شده بـود

پيشرفت اقتصادي مورد نياز است، اما اگر انسـان را

مواد خوراآي را «به سطح يك حيوان آه تنها به فكر

Page 117: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

110

باشد تقليل دهي، ايـن، » جا و آجنا ذخريه سازددر اين

.سوسياليسم نيست

هـر . معنويات براي سوسياليسم مورد نيـاز اسـت

انسـان آـامال بـا «: گوينـد چند دينها هـم چـنني مـي

آنـد، مطـابق اصـلي مقـدس زنـدگي معنويات زندگي مي

چـنني نباشـد، امـا در واقـع " اگر چه آامال. »آند مي

اگر درصدد تطمـيح " اساسا. تمعنويت شرطي الزامي اس

تواند، برآيي، انسان به ماديات تا آن اندازه آه مي

در واقع ختريب طبيعت ، فرسودگي جامعـه و . شود سري مني

گرايـي جامعـه سرطاني شدن انسان، از قالبهاي مصـرف

.گريد سرچشمه مي

داري اروپـا در واقـع ي سرمايه آشورهاي پيشرفته

.باشند ي پيشرفته مي هآنند گروهي از جوامع مصرف

آننـده تبـديل تا آن اندازه بـه جـوامعي مصـرف

اند آه ديگر طبيعت ياراي مقاومت در برابر آنان شده

مهچنــان آــه دنيــا بــراي ايــن قالبــهاي . را نــدارد

گرايي جوامع، آوچك شده و اين وضعيت در آينـده مصرف

بـر ايـن مشـكالت، سـرطان . نيز ادامه خواهـد يافـت

مهچنانكه اآنون سـرطان . گردد افزوده مياجتماعي نيز

در معناي واقعي خود وجـود دارد، سـرطان در معنـاي

بيماريهاي ملـي مشـابه ايـن . عمومي نيز وجود دارد

ي ايـن در نتيجـه . آيند اي رايج پديد مي نيز به شيوه

امر، بيماري و سرطان به عنوان هـدايايي بـه شـيوع

گرايـي سرچشـمه متامي اين موارد از مصـرف . اند يافته

Page 118: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

111

گرايي در جنسيت، موجـب پيـدايش ايـدز مصرف. گريند مي

آن هــم يــك بيمــاري اســت و از قالبــهاي . گــردد مــي

هـاي اسـرتس، نـاآرامي . گريد گرايي جامعه نشات مي مصرف

رايج شيوع يافته به طور اجتناب ناپذيري باعث ظهور

حيت بيماريهـايي جديـد شـيوع . شوند اين بيماريها مي

زيرا نريوي مقاومت انسـان در برابـر ايـن . يابند مي

گرايي جامعـه از ميـان برداشـته شـده قالبهاي مصرف

. است

چنني مواردي در مراحل ديگري از تاريخ نيز وجود

گــاهي بيمــاري وبــا و يــا بيماريهــاي گــاه. دارنــد

متامي اين موارد قطعا . اند واگريدار ديگر شيوع يافته

هنگامي آـه انسـان . دبا احنطاط اجتماعي در ارتباطن

نريوي پايداريش يعـين نـريوي معنـوي خـود را از دسـت

.شود بدهد، نابود مي

وضعيت خلق ما در آل شبيه بـه بيمـاري سـرطاني

زيرا نريوي پايداري و معنويش را از دسـت داده . است

ي ما هر نوع بيماري بـه راحـيت شـيوع در جامعه. است

يـن جامعـه را در واقع براي اينكه افراد ا. يابد مي

من واقعـا متـام . سامل بپندارمي، هزار شاهد الزم دارمي

دامن و متام نـريوي انقالبـي خـويش را آا را بيمار مي

اگر مرا بكشـيد هـم، . آنم ي آنان صرف مي براي معاجله

آنان از حلـاظ . هيچگاه مهانند آنان زندگي خنواهم آرد

. رنـد روحي و معنوي بيمارند، از حلاظ جسمي نيز بيما

زنـدگي آنـان . انـد استفاده و بيچـاره به عبارتي بال

Page 119: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

112

دانيم زبـان چنانچه مي. ناسامل و معنويتشان صفر است

اآنون اگر تو بگويي آـه . و فرهنگش از بني رفته است

اي بيمــار زنــدگي خــواهم آــرد، در بــا چــنني جامعــه

. اشتباهي

مشكالت بنيادين، اينها هستند و چگونگي رفع آا

ي شـيوه واضح است آه بـه . گردد ليسم مطرح ميبا سوسيا

اگـر مهاننـد . سوسياليسم قابل حل خنواهنـد بـود رئال

داري تنها سريآردن شكمت را مبنا قـرار سيستم سرمايه

تر از خملوقات مانده دهي، انساا را به موجوداتي عقب

ايـن واقعيـت . داري تبديل خواهي ساخت سيستم سرمايه

بديهي است آه اگـر . وجود آمد سوسياليسم به در رئال

معنويت را از ميـان بـرداري و دمكراسـي را توسـعه

داري پديـد تـر از سـرمايه مانـده نبخشي، وضعييت عقـب

.آيد و تو را دچار عقب ماندگي خواهد ساخت مي

اين وضعيت مهچنان آه اشاره منودمي، به دليل عـدم

سوسياليسـم ي دمكراسي و معنويت از سـوي رئـال توسعه

ــرف ــهاي مص ــنت قالب ــان برداش ــدم از مي ــي وع گراي

بعبارتي بـا ايـدئولوژي بـه . داري پديد آمد سرمايه

" ايدئولوژي سوسياليسم مطمئنـا . تضاد درافتاده بود

داري را براي انسانيت مبنـا تواند نرمهاي سرمايه مني

داري ايـن انـدازه سـرمايه «قرار دهد نبايد بگوييد

تو بايد به . »خواهم دادداده، من هم مهني اندازه را

برخيها چيزي ندهي و در عوض چيزهـايي را آـه فاقـد

بايـد ايـن وضـعيت را مـورد بررسـي و . آنند، بدهي

Page 120: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

113

شناسايي قرار داد؛ درك اين موضوع، مشكل سوسياليسم

زيسـت و طبيعـت را آلـوده مـي داري حميط سرمايه. است

سازد، جامعه را دچار سرطان مي سازد، آنگاه تو هـم

در غري اين صـورت اگـر . اي براي آن بيابي د چارهباي

، "داري توليـد خـواهم آـرد بيشرت از سرمايه"حتت نام

ــيط ــات و حم ــازي، معنوي ــوده س ــت را آل ــت و طبيع زيس

ــها ــه تن ــن ن ــرداري، اي ــان ب ــي را از مي دمكراس

توانـد آاريكـاتور آن سوسياليسم نيست، بلكه حيت منـي

.شته استنيز باشد آه صحت اين موضوع آشكار گ

سوسياليسم نيازي حياتي است

داري و وسطي نيز وجـود آه در اعصار برده مهچنان

داشت، امروزه هم اگر مطابق با ميل طبقه استثمارگر

ـ چنانچه قبال نيـز اشـاره . حاآم ومنايندگانش باشد

منودمي ـ هيوالهاي وحشتناآي به شكل غري قابـل مقايسـه

از هـم . خواهند آمد با اعصار اوليه، بر سر اقتدار

اآنون اين هيوالهـا در ايـن امـر مشـارآت دارنـد و

چنانكـه به مهني دليل هم. سازند انسانيت را فرسوده مي

داري، در ابتدا عليـه سـرمايه ] سوسياليسم[استادان

سوسياليسم را مطرح ساخته و با ادعاي فراوان و بـا

تـر زنـدگي آـرده و در ايـن راه مبـارزه معنوييت بر

. دند، تو هم بايد مهانند آنان باشيآر

ــق ــا از طري ــن هيواله ــه اي ــروزه ب ــد ام باي

ايـن چگونـه پاسـخي . تر پاسخ دهـي سوسياليسمي موثر

Page 121: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

114

است؟ البته جوابي بسيار راحت اسـت زيـرا قالبـهاي

. داري شكسـت ناپـذير نيسـتند گرا و خمرب سرمايه مصرف

. اي معنـوي ـ اسـت اما اين مستلزم مبارزه ـ مبارزه

هـا و هاي جديـد، برنامـه ين امر مستلزم سازماندهيا

در غـري اينصـورت، گفتـه . باشـد مباحثاتي گسرتده مـي

سوسيياليسم از ميان رفت يا به عبـارتي ورشكسـتگي «

ي ايـدئولوژيكي در واقـع محلـه » آن به اثبـات رسـيد

دهد آه اآنون اين نظر شـايع داري را نشان مي سرمايه

.شده است

اي مقابله با سوسياليسم به شدت تالش داري بر سرمايه

آند مي

بـه شـدت 20داري در طـول قـرن در واقع سرمايه

واقعيت آن اسـت . مورد دادگاهي و حمكوميت قرار گرفت

امـا بنـا . باشد آه متالشي ساخنت آن، چندان دشوار مني

به داليلي شناخته شده و تا حدودي به دليل عدم بلوغ

داري بـه تـاخري ايهشرايط ايـن عصـر، فروپاشـي سـرم

اما هيچ آس عمر آن را بيشـرت از عمـر آن در . افتاد

.اوايل اين قرن و يا سالمت آنرا تصور نكند

داري قبل از پايان اين قرن فـرو سرمايه«ي گفته

يك خطا و » توان به آمونيسم دست يافت پاشد، حيت مي مي

در واقع اين شكل منحرف يك اتوپيـا . گويي بود اغراق

سوسياليسـم از حلـاظي در زيرا در حايل آه رئـال . بود

تـر بـود، امـا از حلـاظ مانده داري عقب برابر سرمايه

Page 122: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

115

ايـن اغـراق و . ديگر ادعاي تاسيس آمونيسم را داشت

.سوسياليسم مشاهده منود توان در رئال احنراف را مي

داري نيـاز در واقع به يك جنگ طوالني بـا سـرمايه

وجود دارد

ي اين جنگ را صدها سال بيـان دورهاساتيد، طول

داري هزار سـال ي سرمايه اند، اما تقريبا گذشته منوده

اگر تاريخ پيشـرفت سوسياليسـم هـم چنـدين . باشد مي

هزار سـال باشـد، نبايـد از آن تعجـب آـرد، زيـرا

گنجاندن هر چيز در چنـدين دهـه بـه عنـوان تـاريخ

.سوسياليسم امكان ناپذير است

ي تاريخ سوسياليسـم بـه انـدازه گوييم آه ما مي

اش نيـز چـنني تاريخ انسانيت قـدمت داشـته و آينـده

تـوانيم در اما با ايراد اين موضوع، مني. خواهد بود

داري آنوني بدون ايدئولوژي و يا بدون مقابل سرمايه

حـال در عني. مبارزه با آن و تالش براي اقتدار مبانيم

مـذآور و نيـز ي جمبورمي آه چگـونگي و حـدود مبـارزه

. اشكال و تاآتيكهاي اساسي آنرا تعني مناييم

براي ايـن منظـور الزم اسـت مباحثـاتي روزانـه

در ايـن مباحثـات . پريامون سوسياليسم صـورت پـذيرد

آنچه بايد در ابتدا مورد برسي قـرار گـريد، مشـكالت

يعـين . باشد داري مي حتميلي بر انسانيت از سوي سرمايه

ي پيشگريي از روندي آـه باعـث حنوهبه مباحثي پريامون

ــتم ــات س ــابودي طبق ــانيت و در راس آن ن ــده، انس دي

Page 123: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

116

ملتهاي استثمار شـده، ختريـب طبيعـت و حـيت نـابودي

بـه . شود، احتيـاج وجـود دارد داري مي جوامع سرمايه

سوسياليسم مـورد طور خالصه آنچه پس از فروپاشي رئال

اي عـين دوره ي. باشـد نياز است، اجنام حتليالتي مفصل مي

اي جديـد جـايگزين آن به پايان رسيد و چگونـه دوره

. شود مي

اين موضوع بايد از طريق اجنام مباحثاتي آشـكار

اگـر دقـت شـود، مباحثـاتي عظـيم در تـاريخ . گردد

گري و سين حيت مباحثات بني علوي. سوسياليسم وجود دارد

داري و در اسالم، در يك جايي به مباحثات بني سـرمايه

به مهان شيوه آـه مـذهب سـين بـه . ماند وسياليسم ميس

گـري را عنوان شكل حاآم دولت در طـول تـاريخ علـوي

وادار به اختفا آرده و به يك مذهب تبديل سـاخته و

آن هم در آوههـا خمفـي شـده باشـد، بـه مهـان شـيوه

داري سوسياليسم نيز در روزگار مـا از سـوي سـرمايه

نيز درصـدد . شود ل ميرمسي سرآوب شده و به مذهب تبدي

است بصورت سيستمي غري قابل حتمل آنرا به جامعه نشان

.دهند

گري ـ در يك معنا شود آه علوي چنانچه خواسته مي

ناميـد ـ بـه دولـت سوسياليسم اسـالمي توان آنرا مي

اش دور نگـه داشـته وابسته شده و از ماهيت انقالبـي

م محلـه داري بـر سوسياليسـ شود، به مهان شيوه سرمايه

داري با اين محله توانسته چندين سنگر سرمايه. برد مي

را تسخري منايد و درصدد است آه سوسياليسم موجـود را

Page 124: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

117

در واقـع تـا حـدودي در . نيز به خود وابسته سـازد

مثال در ترآيه متامي آادرهـاي . اينكار موفق شده است

انـد؛ داري درآمـده سابق سوسياليست به خدمت سـرمايه

گري، حيت درصـددند آـه خي از منايندگان علويمهانند بر

ــي ــا را در درون برخ ــت PKKه ــدمت دول ــه خ ــز ب ني

.درآوردند

اين وضعيت در طول تاريخ بدين حنو بـوده اسـت و

تـوانيم جوانـب آه مني مهچنان. باشد امروزه نيز چنني مي

سـيزي اسـالم را ناديـده بگـريمي، ضد ظلم و ويژگي ستم

سوسياليسم آه در سطحي جهاني با توانيم جوانيب از مني

ظلم و استثمار و حيت با خطراتي آه آـل انسـانيت را

در ايـن . آند، خمالف بـوده را انكـار آنـيم هتديد مي

آارهايي وجود دارند آه بايـد اجنـام " وضعيت مطمئنا

.بگريند

تاسيس انرتناسيوناليسمي جديد باعث

شود اجياد جهش در سوسياليسم مي

Page 125: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

118

آه در تاريخ صورت پذيرفتـه، سوسياليسـم مهچنان

با . تواند به آاملرتين بيان علمي ارتقا داده شود مي

شود آه دو بلوك قبلـي بررسي وضعيت آنوني مشاهده مي

اآنون دنيا با قطب مشال ـ جنوب ويـا . اند پاشيده فرو

بايد منـافع مشـرتك بـني . شود با اشكايل ديگر بيان مي

دودي قادرند خود را به صورت متامي آشورهايي آه تا ح

يك سيستم اداره آننـد و آـل انسـانييت آـه از دسـت

بـرد ـ آـه در درون داري در ناراحيت به سر مي سرمايه

آن خلقهاي ستمديده، طبقات استثمار شده و طرفداران

ــيط ــابق حم ــود؛ مط ــدا من ــد ـ پي ــود دارن ــت وج زيس

. انرتناسيوناليســــم اول در تــــاريخ سوسياليســــم

ونال اول در صدد موفقيت در اجياد وحدت بـني انرتناسي

و از آن هـم ) نه به يك ملـت ( متامي زمحت آشان ملتها

بيشرت اجياد وحدت ايدئولوژيكي بني آنـان بـود آـه در

. واقع در اين آار موفق گرديد

ــدودي ــا ح ــاختاري ت ــيونال دوم داراي س انرتناس

اما در اين آار . اي تر و براي آسب اقتدار بود توده

موفق نگرديد و در واقع به مهـني سـبب نيـز از ميـان

سومني اتنرتناسيونال در واقـع انرتناسـيونايل در . رفت

امـا آن . راستاي تشكيل دولت براي سوسياليسـم بـود

اي منفي به آار گرفت و بـدليل نيز دولت را به شيوه

ي بني دولت و سوسياليسم را به طور صـحيح آنكه رابطه

.نداد، از ميان رفتمورد ارزيابي قرار

Page 126: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

119

اآنون نيز احتياج به تاسيس انرتناسيونايل جديـد

در واقع سطح مباحثات آنوني نيز ضـرورت . وجود دارد

انرتناسـيونال سوسياليسـم . آنرا مطرح خواهـد سـاخت

بايد به چه شـيوه باشـد؟ انرتناسـيونال سوسياليسـم

تاســيس يافتــه بايــد داراي سوسياليســمي چنــان

آه در سطح جهاني با توجه به وضعيت دار باشد برنامه

آلي براي متامي ملتها و حيت براي هر قاره و منطقـه

قابليت انطباق داشته باشد، حيت بايد سوسياليسمي را

براي متام بيين آند آه براي هر مليت و در درون آن پيش

يعـين ايـن بـه . طبقات قابليت انطباق داشـته باشـد

ايـن . باشـد مي] ياليسمسوس[ي تاسيس جمدد معناي دوره

اساسـا اصـل . به صـورت چنـدين مرحلـه خواهـد بـود

اگر در جايي پيشـرفيت بـه وجـود . سوسياليسم مهني است

. اي ديگر آغاز منـود توان مرحله آيد در جايي ديگر مي

ي ي وحـدت ايـدئولوژيكي، دوره به عنـوان مثـال دوره

ي اوليـه بـه دليـل ي شكسـت جتربـه تشكيل دولت، دوره

ي ورود بــه تاســيس سوسياليســمي تش و دورهمشــكال

توان نام برد، نبايد اينها را مورد پايدارتر را مي

.شوند ها سپري مي اهتام قرار داد زيرا اين دوره

آنچه امهيت دارد بررسي صحيح مشـكالت سوسياليسـم

تـوان ايـن مـي . باشـد در چارچوب مسائل روزانـه مـي

: رديـف منـود موضوعات را در خطوط آلي به ايـن شـكل

سوسياليسم و دولت، سوسياليسم و ترقي، سوسياليسم و

ــم و ــي، سوسياليس ــكل مل ــم و مش ــت، سوسياليس معنوي

فرهنگ، سوسياليسم و اقتصاد، سوسياليسم و اتوپيـا،

Page 127: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

120

سوسياليسم و علم، سوسياليسم و ديـن، سوسياليسـم و

زن، سوسياليسم و حق تعيني سرنوشت ملتها، سوسياليسم

ياليسـم و روابـط حزبـي؛ متـامي ايـن ودمكراسي، سوس

. موضوعات بايسيت جمددا مورد ارزيابي قرار گريند

يعــين تعريــف اصــطالحات جديــد بــراي ايــدئولوژي

سوسياليسم و پس از آشكار شدن تدرجيي اين اصـطالحات،

هايي براي خود الزم اسـت آـه پـس از آن تعيني برنامه

. عمل شودبايد خود را جمددا سازماندهي منوده و وارد

ناپـذيري بـا عبـور از ايـن پيشرفت به طور اجتنـاب

شـايد اآنـون داراي چنـدان . مراحل آسب خواهـد شـد

ادعايي نباشد و مباحثي تنـگ و سـطحي وجـود داشـته

باشند اما به تدريج مهانند انرتناسيوناهلاي اول، دوم

تواننـد و سوم، انرتناسيوناهلاي چهارم و پنجم نيز مي

.تشكيل شوند

ي رسيدن به اقتـدار و سياسـي گامي آه مسئلههن

شدن ايدئولوژي سوسياليسم را در خطوط آلـي در نظـر

در اينجـا . توانيم به واقعيت خود برگـردمي بگريمي، مي

چـنني . دهـيم ي اصطالح سياست مي توضيحاتي آايف در باره

دهم آه يكي از موضوعاتي آه بيشـرت از مهـه احتمال مي

ي سياسـت كل ميگرديـد، مسـئله ي آن دچار مشـ در باره

توانيد سياست را به عنـوان يـك مشا مهچنانكه مني. است

ي حتت عنوان پيشرفت سياسي ا اصطالح تعريف آنيد، مسئله

در واقــع ايــن وضــعيت . شناســيد را نيــز چنــدان منــي

من در صدد روشن . آند ي ايدئولوژي نيز صدق مي درباره

Page 128: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

121

ه مشا تا چه حـد اينك. ساخنت اصطالح ايدئولوژي برآمدم

قادر به درك و نتيجه گرفنت از آن مطـابق ديـدگاه و

ي ا توانيد بـه درجـه رشد ايدئولوژيكي خود هستيد، مي

. از پيشرفت دست يابيد

اين موضوع را آشكارا بيان داشتم تا زماني آـه

رشد ايدئولوژيكي نداشته باشيد قادر بـه رهـايي از

اگر اين جامعه هبعالو. حالت حيوان بودن خنواهيد بود

نيز از حلاظ ايـدئولوژيكي رشـد نيابـد، از نـابودي

اي بــدون ايــدئولوژي جامعــه. رهــايي خنواهــد يافــت

اي ابتدايي، بيمـار و رو بـه مطمئنا از حالت جامعه

اين موضوع مهانند تعريـف . نابودي رهايي خنواهد يافت

و طرح ضرورت آن براي يك فرد، در مورد جامعـه نيـز

ها با عقل ابتدايي و غرايـز خودتـان مشا. ندآ صدق مي

توانيد انقـالب را بـه مثـر برسـانيد حـيت نه تنها مني

قدرت و برتـرمي . توانيد زندگي خود را اداره آنيد مني

.گريد از آفرينش ايدئولوژيكيم سرچشمه مي

واضح است آه پيشرفت ايدئولوژيكي من، مرا رهـرب

ــي ــازد م ــدئولوژيك . س ــربي اي ــطح ره ــن س ــل اي و حتلي

واقعيتهاي اجتماعي و به ويژه به دليل آنكه حتلـيالت

ي سوسياليسـم مذآور با استفاده از روشهاي مبتكرانه

اند، مرا بيش از بيش نريومند ساخته علمي صورت گرفته

ــت ــن . اس ــر اي ــت و اگ ــدئولوژيك اس ــامال اي ــن آ اي

ايدئولوژيكي با سياست به اجرا درآيـد، بـه نريويـي

.ودش عظيم تبديل مي

Page 129: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

122

در اينجا اگر سياست تعريف شود؛ مرحلـه گـذاري

سياسـي . باشـد شدن مـي از ايدئولوژي به سوي اجتماعي

شدن عبارت است از تبديل تفكر به نريو، سـازماندهي،

ــه ــك جامع ــه مل ــات و درآوردن آن ب ــربي . تبليغ ره

ايدئولوژيك، نياز فكري جامعه را آماده منـوده و آن

مشـكل " بعدا. آند ريف ميرا در چارچوب اصويل صحيح تع

مراآـز و . گـردد نشر آن از طريق سازماندهي رفع مـي

روابط سازماني در ايـت بـه فراخـور مشـارآت دادن

.يابند؛ اين هم سياسي شدن است ها، قدرت مي توده

ما سياسي شدن و اصول ايدئولوژي را در توضيحات

بايد ايدئولوژي به . اساسي برنامه ارائه داده بودمي

ي سـازمان ها انتقال يابد آه اين هم به وسيله هتود

براي اين منظور سازمان اجبـارا بـه . پذيرد صورت مي

تواند بـه شـكل اين فعاليت هم مي. پردازد فعاليت مي

درواقع ما به مسلح بـودن، . سياسي باشد و هم نظامي

.سياست بگوييم

گري نيز بايد اين موضوع را بيان دارمي آه نظامي

ي گري شكل غنـا يافتـه حيت نظامي. باشد ست مياساس سيا

گري را ادي متفاوت هيچ آس نبايد نظامي. سياست است

زيرا سطح باالتري از سياست، . با سياست در نظر بگريد

. گري است ي آن از طريق اسلحه و نظامي شكل اجرا شده

. باشــد ي سياســت مــي گــري، شــكل پيشــرفته نظــامي

متفاوت و يا جـايگزين بـا اي گري داراي ويژگي نظامي

در واقع سياست هـم شـكل غـين شـده و . باشد سياست مني

Page 130: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

123

به عبارتي صحيحرت، . ي تفكر و ايدئولوژي است پيشرفته

.باشد آه به ملك جامعه درآمده است حاليت از تفكر مي

به عنـوان مثـال، اگـر سياسـت را بـا واقعيـت

ا شود آه آرده اجتماعي آردها تطبيق دهيم، مشاهده مي

براي رهايي ملي . به رشد و رهايي ملي احتياج دارند

اي خاص و رد اشكال استثمارگر و دولـيت به سازماندهي

. سازماندهي و براي آن به فعاليت نيـاز وجـود دارد

اينـها . بايد سازماني فعال تاسيس شود" يعين اجبارا

توضيحاتي ايدئولوژيك هستند، بياييد اينـها را بـه

ــذارمي ــل بگ ــد. عم ــيم، ابت ــيس آن ــرا تاس ــزب آن ا ح

ي در نتيجه. سازماندهي و فعاليت آنرا توسعه ببخشيم

. يـك نـريوي سياسـي اسـت آيد آه آن سياست به وجود مي

. هاي اساسي، موجد نـريوي مـادي اسـت بيين منافع و پيش

خلق دادم ، تا تا چه اندازه به« گفته يعين اگر اين

انـدازه چه اندازه سازماندهي اجياد آـردم، تـا چـه

را از خود پرسيده و شروط آنـرا »فعاليت اجنام دادم

شـوي به جاي آوري، در اين معنا به سياست نزديك مـي

.شوي در اين معنا سياستمدار مي

پنداريد سياست، ها مي بنابر اين چنانچه اآثر مشا

تا آن انـدازه آـه بتـواني . نيست) زني چانه(پر حريف

آن اندازه آه بتـواني ها را سازماندهي آين، تا توده

انساا را آموزش دهي، تا آن اندازه آه بتواني آا

تعـاريف . را اداره آين، به مهـان نسـبت سياسـي هسـيت

منافع اساسي ملي، سازمان ملي، دولت ملـي و انقـالب

Page 131: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

124

هـا ملي از حلاظ ايدئولوژيكي بيان شده و در برنامـه

ك مابقي عملكرد است آه بـه آن تاآتيـ . گردند درج مي

تبليغات آنيد، سازماندهي آنيـد، يكـي . شود گفته مي

. شـويد دو مورد تظاهرات برپا آنيد، سياسـتمدار مـي

سياسي شدن در اين معين، حتويل به سوي نريومند شـدن از

. باشد ايدئولوژي و حقايق آن مي

در سوسياليسم" رهرب ـ مبارز"واقعيت

در ابتدا : توامن خود را مثال بزمن باره مي در اين

ي ملـي، حقايق را بيان داشتم؛قبل از هر چيز مسـئله

ي ي حزب در مسـئله ي ملي، برنامه موضوع حزب در مسئله

ي ملي را مطرح سـاختم ملي و تعاريف اساسي در مسئله

ي آرد داراي جامعه. و پس از آن دست به تبليغات زدم

بــراي اينــها بــه داد و . باشــد حقــايقي مشــهود مــي

پـس . م؛ اين تبليغات و آژيتاسيون اسـت فريادپرداخت

از اينــها ـ بــه دليــل ناآــايف بــودن ـ دســت بــه

هـا ها منايندگي، بـه برخـي سازماندهي زدم و به برخي

ها بـه راه انـداخنت ها، به برخي ي تشكيل آميته وظيفه

ها اسلحه دادم و از ايـن طريـق تظاهرات و به برخي

ايـن هـم بـه . دادم ي بيان اصول را به آا مي وظيفه

Page 132: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

125

جنبش سياسي و رفته رفته به جنبش نظامي تبديل شد و

من از حالت يك ايدئولوگ به حالت مبلغ، آژيتاتور و

ايدئولوگها در پشت يك ميز " عموما. پراآتسني درآمدم

نشسته و مسايلي را آشف و مطـرح سـاخته و مبـارزان

بينيـد بـه آـه مـي اما مهچنان. آنند نيز آنرا نشر مي

نكه تعداد مبارزان در بـني مـا چنـدان زيـاد دليل آ

يكـي " باشند، ايدئولوگ و مبلـغ آن نيـز تقريبـا مني

اين وضعيت به مـدتي طـوالني در بـني مـا بـدين . است

.منوال گذشت

واضح است آه عدم درك آامل و اجراي جزئي آـا،

مشكالت سياسي ـ ايـدئولوژيك و يـا مشـكالت سـازماني

امـا . آورنـد نه به بار ميسياست و يا مشكالتي جداگا

: ي ما بدين شكل بوده اگر دقت شود پيشرفت شكومهندانه

اش خود را در ابتدا فردي در مقايسه با جامعه و خلق

از حلاظ ايدئولوژيكي اعتال خبشـيده و سـپس آنـرا بـه

صورت يك حزب درآورده، بـراي جبـاي آوردن شـروط آن،

و براي اين ايت مناسب را اختاذ منوده تاآتيكهايي بي

.امر مناطقي امن پيدا آرده است

واضح است اگر آموزشي در سطح باال وجود نداشـته

زيرا ايدئولوژي را تنها . يابد باشد اين امر حتقق مني

بدون . تواني از طريق آموزش به انسان منتقل سازي مي

باشد اي مي آموزش، انسان در درون ما به صورت بيچاره

به مهني دليـل . آند طي طريق مي آه در مرز توحشي عميق

ــد ــق آن باي ــوزش روي آورده و از طري ــه آم ــد ب باي

Page 133: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

126

اگر در صدد رهايي انسان و يا خودت از . نريومند شوي

ماندگي، توحش، ستمديدگي و فشار هسيت، بايد خـود عقب

آموزش براي برخورداري تـو از نـريوي . را آموزش دهي

برخـي از تبليغات، نريوي سازماني و براي آشكار شدن

ــروري ــو ض ــاني ت ــرات انس ــي و تفك ــتعدادهاي روح اس

اين نيز از طريق روشـن سـاخنت اطرافيانـت، . باشد مي

سازماندهي و واداشنت آا به فعاليت، خـود را نشـان

ــي ــد م ــي و . ده ــاظ آموزش ــو از حل ــت ت ــاه واقعي آنگ

واضح است آه چنني فردي بنا . شود سازماندهي آشكار مي

.باشد و يا فردي نظامي مي به ضرورت، فردي سياسي

گري با ايـدئولوژي و وجود ارتباط سياست و نظام

ي پيشرفت جامعه بسيار ارتباط بني ايدئولوژي با درجه

ي آرد، اين موضـوع بـيش در واقعيت جامعه. واضح است

اي گسسـته از ي آرد، جامعـه جامعه. از مهه واضحرت است

ــ ــيميله ش ــده و آس ــت، پراآن ــدئولوژي و معنوي ده اي

ايدئولوژي در يك فرد و عملي سـاخنت آن از . باشد مي

طريق يك حزب ـ هر چند ضعيف ـ و انتقال سريع آن به

باشد جامعه به دليل آنكه جوابگوي يك نياز تارخيي مي

و تبديل آن به يك جنبش رهايي خبش با موفقيـت صـورت

بــه مهــني دليــل مهگــان بــه ســوي آن . پذيرفتــه اســت

ق يك آمـوزش مقـدماتي و پراتيكـي از طري. شتابند مي

آيد زيرا ايـن اي به دست مي معمويل، نتايج قابل توجه

.يك نياز تارخيي است

Page 134: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

127

. بنابر اين الزم است آه سياست را هبرت درك آنيـد

واضح است آه ارتبـاط بـني سياسـت بـا ايـدئولوژي و

ارتباط ايدئولوژي با سـطح پراآنـدگي جامعـه وجـود

. ي رفــع آن را دارد دارد آــه ايــدئولوژي وظيفــه

يعـين ايـدئولوژي . اي اساسي آن نيز سياست است وسيله

گويـد دهد و يا ايدئولوگ مي گويد و سياست اجنام مي مي

اگر سرباز هستيد، بايد . آورد و مبارز به عمل در مي

اما اگـر تنـها . به شكلي نريومندتر به عمل درآوريد

ه يك پراآتسني باشـيد، مهاننـد يـك دهـاتي هسـتيد آـ

دهد، و در ايـت شكسـت اش را در هوا حرآت مي چوبدسيت

دانيم در درگرييهاي روستا، مي مهچنانكه. خواهيد خورد

شوند زيـرا بـدون متامي روستاييان و عشاير متضرر مي

. ايدئولوژي، اهداف و وظايف اساسي اجتمـاعي هسـتند

اي است آه خود آنـان را از درگريي بني آردها، درگريي

.برد ميان مي

خيلي از مشاها در زندگي روزانه دست به تبليغات

زنيد اما به دليل آن آـه تبليغاتتـان از مـاهييت مي

. باشد، پرحـريف وغيبـت اسـت ايدئولوژيك برخوردار مني

زمن امـا در عـني حـال خيلـي مثال من هم بسيار حرف مي

بـا منـافع اصـلي " هامي آـامال زيرا گفته. موفق هستم

توانـد مـرا بـه آـس منـي هـيچ .اسـت جامعه در ارتباط

غيبتگويي و يا ايراد حبثي غرياز منـافع اصـلي وادار

متـام . دهم در واقع من چنني فرصيت را به دست مني. سازد

به عبـارتي . اند هامي با منافع اساسي در ارتباط گفته

Page 135: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

128

هم مبلغي برجسته و هم ايـدئولوگي عـايل هسـتم و در

.ايت بسيار تاثري گذار هستم

اهــا چــرا تــاثري گــذار نيســتيد؟ زيــرا قــدرت مش

عالوه بـر ايـن آـه از . ايدئولوژيكي چنداني نداريد

ايدئولوژي برخوردار نيسـتيد، در عـني حـال يـك روش

به دليل اينكـه در . تبليغات غيبت گويانه هم داريد

آنيـد، فعاليتهايتان دهاتي و غري سازماني رفتار مـي

مبارزي حقري، بدون در نتيجه، . چندان پيشرفيت نداريد

آموزش، بـدون سـازماندهي و ضـعيف از آب درآمـده و

.آيد وضعييت به دور از ايدئولوژي پديد مي

ي مسلحانه، واقعيت مبارزي بازتاب آن در مبارزه

است آه مطابق ميلش از اسلحه استفاده آـرده، بـدون

آه بدان زيرا مهچنان. ماند تاآتيك و خارج از اصول مي

ي درباره. در اينجا ايدئولوژي رهنماست اشاره منودم،

تبليغات، سياست وسازمان اطالعي ندارد و در عني حـال

در اين وضعيت آشكار اسـت . اسلحه در دست گرفته است

ها نيز چنني دهد آه خيلي آه خود را مورد هدف قرار مي

ي رهـايي از ايـن اين در حايل اسـت آـه حنـوه . آردند

ر آسي وجود دارد آه خلق اگ. وضعيت بسيار واضح است

سـازد، در مقابـل آن بايـد بـا زبـاني را متضرر مي

دانيد آه مي. ايدئولوژيك وطرز سياسي آن مبارزه منود

حيت براي اسـتفاده از . گريد هر چيز با اسلحه اجنام مني

اسلحه نيز بايد پپيش از هر چيز سازمان وجود داشته

سـلحه زيرا اگر هر آس مطـابق ميـل خـود از ا . باشد

Page 136: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

129

اگر ميل نداشته باشـم از آن "آند و بگويد استفاده

استفاده خنواهم آرد، عمليات نظامي اجنام داده و يـا

بـراي . خطرنـاآرتين حالـت اسـت ، ايـن "دهـم اجنام مني

پيشگريي از آن، سازمان مورد نياز است يعـين قبـل از

هر چيز بايد وابسته به برنامه و سـازماني از حـزب

چنني در سازمان به وجود آيـد و مي ايناگر نظا. باشي

ارتباط آن به طور صحيح بـا اهـداف اساسـي برقـرار

.توان حبث از موفقيت منود گردد، مي

اگـر اهـداف ملـي، طبقـاتي و :" گـومي اآنون مـي

ي مرگ و زنـدگي در ميـان نباشـد، مـن خنـواهم مسئله

اگر مشا هم خواستار درك من هستيد، قبل از هر ". بود

اهداف اساسي ملـي را در . ك ايدئولوگ هستمچيز من ي

سـازم ـ گريم و مهه را با اهداف ملي مرتبط مـي نظر مي

گـريم ـ ايـن بـه گومي، اين را در نظـر مـي اين را مي

. گـريم معناي رهربي ملي است آه نريوي خود را از آن مي

گومي آه حزب مورد نياز است و اصول آنـرا تعـني من مي

براي حزب، سازمان و مبارز الزم من ميگومي آه. آنم مي

سطح اصلي ملي و سطح سياسي . آفرينم است و آا را مي

ايـن چـنني :" گومي مي. مبارز بودن حزب چنني خواهد بود

مبلغ و داراي قدرت خواهد شد وخط مشي حزب را بـدين

". آورد شيوه سازماندهي آرده و آنرا به اجرا در مـي

گري را نيـز ن نظاميتوا با اين طرز برخورد بعدها مي

بدين شكل نظم و نظام پديـد آمـده، . به اجنام رساند

منايـد اسلحه در جاي و براي اهدايف مناسب استفاده مي

اجنـام يـك . باشـد آه اين نيز خط مشي نظامي صحيح مي

Page 137: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

130

. باشـد مبارزه نظامي صحيح به معناي تشكيل ارتش مـي

ر بطور خالصه اگر اين مشكالت را بطور متـداخل در نظـ

. توانيد بيشرت بر حقايق واقف شويد بگريد، مي

بينانه نيست اآنون ديگر تقسيم دنيا به بلوآها، واقع

اگر الزم باشد سياستهاي روزانه آردسـتان تعـيني

شود بايد بيان آنيم آه ما در گذشته بطور مفصل بـه

سوسياليسـم حيت مطابق با رئـال . پرداختيم اين امر مي

ايـن نـه عيـب و نـه . ورزيدمي ميبه اين آار مبادرت

توانيم به مها ن شيوه عمل اما اآنون مني. اشتباه بود

" : در مانيفستوميان چنني بيان شده اسـت " مثال. مناييم

دنيا يك چنني دنيايي است؛ در اين طرفش چنني اوضـاعي

وجود دارد و در طرف ديگرش اوضاعي آنچنان، دنيـايي

ــرم ــت ـ سـ ــاي امپرياليسـ داري و ايهداراي نريوهـ

البتـه آـه ".هاي رهايي خبـش ملـي سوسياليسم و جنبش

ويژه پس از سـاهلاي به. اآنون اين وضعيت وجود ندارد

تالش . باشند ، اين تعاريف چندان واقع بينانه مني1990

شود آه دنيا بصورت دنيايي تا حدودي گلوبال تعبري مي

توانيم تعريـف صـحيح آن را اما ما چگونه مي. گردد

) تضـاد ( ائه دهيم؟ برخيها آن را به صورت آشـمكش ار

اين هم تعريفي در معناي . سازند مشال ـ جنوب مطرح مي

باشد و جدا ساخنت دنيـا بصـورت مشـال ـ جنـوب آلي مي

اما در معناي آلي اگـر . باشد چندان واقع بينانه مني

بگوييم تضادي اساسـي اسـت ـ آـه احتيـاج بـه چـنني

Page 138: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

131

امپرياليسـم بـا . باشد ح مياصطالحي وجود دارد ـ صحي

ــده ــدايت آنن ــاي ه ــتم نريوه ــنت سيس ــت داش ي در دس

داري احنصارگرا در راس و وضعيت آنان آه بدين سرمايه

افتـد در پـايني، ميتوانـد شكل منافعشان به خطر مـي

توانـد بـه مـي . بصورت تضاد مشال ـ جنوب بيان گـردد

و . گر ـ سـرآوب شـوند صورت اصطالحاتي از قبيل سرآوب

. يا ملتهاي حتت استثمار ـ استثمارگران تعريف گـردد

.به نظر من اين چندان امهييت ندارد

امـــا ايـــن موضـــوع آشـــكار گرديـــد آـــه در

سوسياليسم آنچه به وقوع پيوست، چنني بود؛ دنيا رئال

را به دو قطب تقسيم آن، حيت در ميان دو قطب هر چيز

از از آن شوروي و وابسته به سياست خارجي آن و پـس

و يا ديگـر مبـارزه ! هر چيز بدان وابسته است" آن

باشد و هر آه با عليه امپرياليسم وابسته به اين مي

هـم " واقعـا !" آن خمالفت بورزد، او سوسياليست نيست

ي اشتباه و جنبه" اساسا. در گذشته چنني صورت پذيرفت

.خطر ساز هم، مهني بود

هـم هر چيز در خدمت منافع شـوروي، در درون آن

اگر رفتـه رفتـه . هر چيز در خدمت منافع روسيه بود

ايـت برو باشد، امور بـي هر چيز منوط به نظر پوليت

واضح است آه اين سيسـتم در مقابـل . گردد خطرناك مي

مهچنانكه اين وقـايع را . امپرياليسم موفق خنواهد شد

گذاري بـراي مشاهده منودمي شخص گورباچف حاضر به خدمت

فـردي مهچـون ] يـا . [آاري مهچون ريگان شدفرد حمافظه

Page 139: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

132

ــي ــني م ــه يلتس ــتفاده از زبال ــراي اس ــاي رود و ب ه

تـا حـدودي در صـدد آشـكار . آند داري تالش مي سرمايه

.ساخنت داليل اين امر برآمدمي

ي دنيا چنـدان داراي ديگر حتليلي اينچنني درباره

يعين دنيا را اينچنني به بلوآها تقسيم . باشد معنا مني

ــرد ــلهآ ــاد فاص ــدان ن و اجي ــا چن ــني آ ــوالني ب اي ط

داري از آشكار گرديد آه سرمايه. باشد بينانه مني واقع

.اين وضعيت سود برد

سوسياليسم و بطور نيز حتليالتي پريامون رئال" قبال

عمومي رآود موجـود در تـاريخ مبـارزات سوسياليسـيت

در عني حال آـه موجـب بـروز رآـود در . بيان داشتيم

سـاله، 60ـ 70ي ي سوسياليسيت گرديد، يك دوره همبارز

ايـن چـنني . داري دارد فرصت نفس آشـيدن بـه سـرمايه

تفكيك و اجياد خطوط مرزي معني؛ اگر جباي ساخنت ديـوار

ي آن براي خلقهـا و بود نتيجه برلن، دنيا متداخل مي

ايـن در حـايل اسـت آـه سوسياليسـم . شد ملتها هبرت مي

برعكس، به فروپاشاندن . ندارداحتياجي به ديوارها

اما متام آشورهاي سوسياليست در . ديوارها نياز دارد

تـر داري، ديوارهايي ضخيم مقايسه با آشورهاي سرمايه

زيـرا سوسياليسـم . گرايي آنان بنا اد از اصول ملي

ها بـر رژميي نيست آه درصدد حمافظت خود از طريق قلعه

هنگـام تاسـيس . نـد ها خمتص قرون وسطي بود قلعه. آيد

دار درصـدد حمافظـت داري نيز، دولتهاي سرمايه سرمايه

از مناطق حتت استثمار خود با مرزهاي ملي برآمدند و

Page 140: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

133

در اينجا، نه تنها . ديوارهاي گمرآي را اجياد آردند

مهچنانكه اجياد ديوارهايي مقاومرت توسـط سوسياليسـم،

انتخابي اشتباه بـود، بلكـه آنچـه الزم بـود صـورت

داري پذيرد محله به ديوارهاي بنا شده توسـط سـرمايه

. بود

داري انساا را به شكل طبقـه، قبيلـه و سرمايه

آاستهاي متعددي را به . ساير اشكال تقسيم منوده است

صحيحرتين برخـورد، محلـه بـردن بـه . وجود آورده است

اينها از طريق دمكراسي و ابتكـار عمـل سوسياليسـيت

ه انسااي سوسياليست آماده شـده بدين شيو. باشد مي

آمريكـا و اروپـا . شـوند و به هر طرف پراآنـده مـي

هـاي جوامـع داري بـر انسـان ي سرمايه با شيوه" آامال

داري خود حكم راندند آه اين باعث دسـتيابي سـرمايه

هيچگـاه از آن برخـوردار نبـود، " به نريويي آه قبال

.گرديد

ايـن رونـد را .شود اين وضعيت اآنون دگرگون مي

پـس از فروپاشـي . نبايد بصورت منفي ارزيـابي منـود

توانيم بگـوييم آـه از آن بـه هـيچ وجـه شوروي، مني

" آـامال . آثاري از سوسياليسم بـر جـاي منانـده اسـت

داري در حـال برعكس، اظهار داشتيم آه مشكالت سرمايه

. رسـد ازدياد است آه اين نظر اآنون بـه اثبـات مـي

مناسبرتي براي ظهور سوسياليسـم مطـرح ي بعالوه زمينه

فروپاشـي . گردد اين اآنون هبرت قابل درك مي. شده است

بورآراسي، حتول مثبيت است زيرا انسـاا بـار ديگـر

Page 141: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

134

اين رابطه . آنند توانند با مهديگر ارتباط برقرار مي

مورد نياز است، زيرا اگر بني دو طرف شـكافهايي بـه

د با سالح امتي مورد هتديـد توان وجود آيد، انسانيت مي

توانـد يك سرمايه دار ديوانه به راحيت مي. قرار گريد

اين در حايل اسـت آـه سـالح . از مبب امتي استفاده آند

ايـن . امتي از سوي آمريكا مورد استفاده قرار گرفـت

در برابر خطر مبب . نيز به معناي پايان انسانيت است

منـود؟ بايـد امتي، چگونه از انسـاا حمافظـت خـواهي

ي طبقاتي را تا درون آمريكا اشـاعه بـدهي و مبارزه

انسانيت را آنچنان با مهديگر متحد سازي تـا آـه از

يعـين تنـها . داري خارج شود هديف براي مبب امتي سرمايه

ــعه ــميم و توس ــي، تص ــالح امت ــاخنت س ــل س ي راه منفع

ــها ــام ملت ــك مت ــه مل ــم و در آوردن آن ب سوسياليس

بندي و نها اين خطر، اشتباه بودن بلوكحيت ت. باشد مي

موردي چون سـالح نيز ضرورت پرهيز از اظهار نظرات بي

داري را نشـان امتي سوسياليسـم و سـالح امتـي سـرمايه

.دهد مي

الزم است آه سوسياليسم به ملك متـام انسـانيت ـ

انســـاايي آـــه در آشـــورهاي سوسياليســـيت و يـــا

مده و مهچنني بايد به آنند ـ درآ داري زندگي مي سرمايه

اين طرف تا اين اندازه سوسياليسـت و " جاي ديدگاه

، "باشـد طرف ديگر تـا ايـن انـدازه سوسياليسـت منـي

.ديدگاهي متعادلرت جايگزين گردد

Page 142: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

135

تواني يك دولت سوسياليسيت باشي، اما با متـام مي

اين . آشورها نيز ارتباط داشته باشي، حيت با آمريكا

. داري نيست يت و يا قبول سرمايهروابط دال بر تسليم

باشــند و مهيشــه مــورد اينــها روابــط و تاآتيــك مــي

در اين روابط، هم تو آنرا حتت تـاثري قـرار . نيازند

او . خواهي و هم تو را حتـت تـاثري قـرار خواهـد داد

ــي ــته ـ م ــروه وابس ــك گ ــورت ي ــد در درون آش خواه

دار تشكيل دهد، تو هم خواهان تشكيل يك گروه سرمايه

او بـه تـو . سوسياليست در درون آشورش خـواهي بـود

شوي آه ايـن شود و تو هم به او وابسته مي وابسته مي

اين، امكـان روي دادن جنگهـاي . هم بسيار ساملرت است

دارد و مهچـنني اي و ويرانگـر را از ميـان برمـي توده

تنها شود؛ شرايط پيشرفت را نه باعث پيشرفت عمومي مي

. آورد براي متام ملتها فـراهم مـي براي يك ملت بلكه

در شوروي بـيش از مهـه از طريـق سوسياليسـم مليت آه

پيشــرفت آــرد، ملــت روس بــود و ســاير ملتــها عقــب

حيت در خارج از شوروي ـ در اآثر آا ـ عقب . ماندند

اما در ماهيت سوسياليسم، پيشرفت . ماندگي پديد آمد

حـيت در دادن يك ملت در مقايسه بـا سـاير ملتـها و

درون آن يك طبقه در مقايسه با طبقـات ديگـر وجـود

ترقي متعادالنـه انسـاني و پيشـرفت متعـادل . ندارد

.باشد اجتماعي، جزو اصول اساسي سوسياليسم مي

Page 143: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

136

سوسياليسم يك مشكل آيفي و مربوط به

باشد سوسيـاليست شدن خود انسـان مي

زانه در اين رابطه الزم است آه وضعيت سياسي رو

"اين قسمتش داخل بلوك نگرديد"با گفنت. را حتليل آرد

در گذشته يـك سـوم . احتياجي به ناراحيت وجود ندارد

ي يك سـوم قبل از هر چيز گفته! دنيا سوسياليست بود

دنيا يا يك چهارم و يا يك ششم آن سوسياليست اسـت،

سوسياليسم يك مشكل آمي . باشد مني چندان واقع بينانه

ضح است آه با گفنت يك سـوم و يـا يـك ششـم وا. نيست

.توانيم خود را فريب دهيم دنيا سوسياليست است مني

در واقع سوسياليسم يك مشكل آيفي و مربـوط بـه

اگـر ده سوسياليسـت . سوسياليست شدن خود انسان است

تـر واقعي وجود داشته باشد، شايد دنيايي سوسياليست

تـوان دليـل منـي به مهني. آيد از يك ششم دنيا پديد مي

سوسياليسم را را به سطح يك اصطالح جغرافيايي تقليل

اين تعداد انسان حتت تاثري سوسياليسـم " حيت گفنت. داد

. دهـد نيز موفقيت سوسياليسم را نشـان منـي " باشند مي

. گردد گرا معلوم مي موفقيت سوسياليسم با انسان عمل

شـكل يك مرآز مت. اين نيز يك مشكل آيفي است نه آمي

ــده ــم از ده از ده مناين ــد سوسياليس ــيار نريومن ي بس

ميليون سوسياليست حتميق شده ويا از متـامي انسـااي

Page 144: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

137

. داري از قدرت بيشرتي برخوردار اسـت حتت تاثري سرمايه

اگر چنني مرآزي در بني متام ملتها تاسيس شود، اين از

امكـان . تر است سوسياليست بودن يك سوم دنيا ارزمشند

. باشد ر وجود دارد آه در عني حال صحيح نيز مياين ام

يعين آفريـدن . از سويي به چنني چيزي نياز وجود دارد

انسان سوسياليست ـ بدون در نظر گرفنت متـايز ملـي ـ

.در مهه جا ضرورت دارد

اجياد يك سيستم سوسياليسيت برتر و يا بـر ايـن

اساس سيسـتمي آـه در بـني خلقهـا غالبيـت يافتـه و

آنان را تعيني منايد، انساني واال را به صورت سرنوشت

بــا مــد نظــر قــرار دادن اصــول " متعــادل و واقعــا

املللي نيـز در دهد و در سطح بني ايدئولوژيكي پيشرفت

برابر خطـرات عظيمـي مهچـون سـالح امتـي آـه از سـوي

شـود و شـود، ادينـه انسانيت مي داري متوجه سرمايه

ب صـورت پـذيرد و شـكل اگر رايزني سياسي بـني احـزا

انرتناسيونال آن نيز اجياد شود، اين سيستم از اغراق

اين قسمت راجنات دادمي و در "سوسياليسم آه گويي رئال

بسـيار "سازمي آينده نيز فالن قسمت را به خود ملحق مي

البته ايـن بـدان معـين نيسـت آـه . تر است با مفهوم

ا نريومند ام. سوسياليسم در مهه جا نريومند خواهد بود

بودن سوسياليسم در يك جا و فقدان آن در جايي ديگر

باشد و اين بيانگر يك احنراف اسـت، مهچـنني خطرناك مي

يعـين . تاسيس سوسياليسم در هر جا امكان پذير نيسـت

اي است آه اگـر راهگشـاي سوسياليسم چنان ايدئولوژي

سوسياليسـت و " وضعييت گردد آه در آن يك طـرف آـامال

Page 145: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

138

فاشيست باشد، در آنصورت با دستهاي " ر آامالطرف ديگ

اين در مـورد يـك . سازي خود سوسياليسم را نابود مي

اگر يك قسم بسـيار سوسياليسـت . آند حزب نيز صدق مي

وقسم ديگر بسيار دهاتي باشد، بدان معنا است آه آن

اي يعـين در ماهيـت سوسياليسـم، حزب را نابود ساخته

. دترقي دادن متعادل وجود دار

اگر نگاهي به سوسياليسـت بـودن مـن بينـدازمي،

شود آه تا چه اندازه براي اجياد يـك حـزب مشاهده مي

ي سوسياليسيت در درون مبـارزه منـوده و بـراي توسـعه

، تا چه اندازه PKKسوسياليسم در آردستان حتت رهربي

ــيده ــعه خبش ــود توس ــا خ ــه . ام آن را ب ــن الزم ي اي

. سوسياليسم است

تـوامن يـك سوسياليسـت ن مثال، من هم ميبه عنوا

" تـوامن مهاننـد چـپ آـامال من هم مي! بورآراتيك باشم

بورآراتيك ترآيه، دو گفته را بر زبان رانده و بعد

توامن مهچون يـك به حرفهاي خود پايبند نباشم و يا مي

مرآز باشم و بقيه را هـم مهاننـد يـك عضـو وابسـته

آنكـه طـرز تفكـر اما بـه دليـل ! خود اداره آنم به

سوسياليسيت من آنرا قبول ندارد هيچگاه اين آـار را

.خنواهم آرد

سوسياليسم به طور آلي، سطح سوسياليست بودن يك

سطح سوسياليست بودن يـك حـزب . دارد حزب را بيان مي

بايد سطح آزادي توده را بازتـاب داده و آنـرا بـه

ن نيز به دليل آنكه م. املللي نيزانتقال دهد عرصه بني

Page 146: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

139

خود را مرتبط با چنني تعريفي از سوسياليسم در دسـت

در . توامن سوسياليسيت مـاهر و سـامل باشـيم گريم، مي مي

حاليكه اعتبار متام سوسياليستهاي بورآراتيـك و حـيت

رود، از اينكه من چگونه خود روساي دولتها از بني مي

. توان درسهاي زيادي آسب منود ام، مي را نريومند ساخته

سوسياليسـم آالسـيك از بـني رفـت، "پرسد آه ر آس ميه

استالني هم شكست خورد، امـا تـو چگونـه بـه عنـوان

اين در حـايل اسـت . "اي آخرين سوسياليست باقي مانده

مـا . آننـد آه ما چگونه سوسياليسيت هستيم را درك مني

ــك، ــتهاي بورآراتي ــال، سوسياليس ــتهاي رئ سوسيالس

ليستهاي خرده بـورژوا سوسياليستهاي فئودال و سوسيا

شناسيم و يا از دور يا نزديـك بـا آـا را هرگز مني

بـا PKKآـامال بـرعكس، مـا در درون . اي ندارمي رابطه

انبـوهي از اربابـان، . آنيم مبارزه مي" آنان شديدا

ها حتت عنـوان سوسياليسـت در خرده بورژواها و دهاتي

ي آــا در مقابلــه بــا مهــه. وجــود دارنــد PKKدرون

اسـتقرار PKKنتيجتا . امان صورت دادمي اي بي بارزهم

. دانيم اين هنوز هم پا برجاست چنانچه مي. يافت

از طريـق سـطح حتلـيالت و PKK داند آـه هر آس مي

توانـد ي حتقق آن تقريبا به وضعييت رسيده آه مـي درجه

. اين را حتقق خبشيدمي. املللي ايفاي نقش آند در سطح بني

ــرب ــدگي ره ــزب و مناين ــدگي ح ــق، مناين ــدگي خل ي، مناين

منايندگي دمكراسي به شكلي آامل با اسـتفاده از يـك

جـواب . طرز تفكر صحيح سوسياليسـيت بـه اجنـام رسـيد

Page 147: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

140

داري داده صحيحي به مشكالت انسانيت و حتميالت سـرمايه

.اين هم يك پيشرفت است. شد

پذيري آن نزد ما، در ي حتقق يابي و درجه سطح چاره

توان گفت آه پـريوزي سوسياليسـم ا به راحيت مييك معن

توانـد انكـار آنـد اين را نه مشا و نه دمشن مي. است

ام و دانند آه چگونه آنرا متحقق ساخته زيرا مهگان مي

اين را بـا اسـتفاده از ايـن . اين قابل اثبات است

.ام گريي و مبارزه متحقق ساخته نوع طرز تفكر، موضع

چگونـه انسـاني؟ انسـاني من هم يك انسامن، اما

پايبند ايـدئولوژي، سياسـت پراتيكـي، مبـارزه بـا

داري، اعتالي انسـااي سـتمديده يعـين تـا آن سرمايه

در . توانيد فكر آنيد، انساني فرابعدي اندازه آه مي

توان گفت قدرت حتليل سوسياليسيت پديد آمـده نتيجه مي

يـت ، پيشرفيت است آه در چـارچوب واقع PKKدر عينيت

ملت آرد، به تدريج بر منطقه تاثري گذار بوده و حـيت

به طور خالصه . يابد املللي نيز انتشار مي ي بني در عرصه

حتليـل و حتقـق ي ي اوضاع سياسي جهـان و درجـه درباره

.توان اين موارد را برمشرد مي PKKسوسياليسم در

آـه جايگـاهي بـراي تكـرب در اين توضيحات مهچنان

ارد، جايگاهي براي طرز تفكـر فـرار و بيجا وجود ند

ديگـر «به فرار وادار آردن از طريـق حتليالتـي چـون

سوسياليسم شكست خورد ـ آه اين در چپ ترآيه بسـيار

داري مشهود است ـ آنچـه بـاقي مانـده، راه سـرمايه

ي گذشـته از انـدازه ما نـه بـه . ، وجود ندارد»است

Page 148: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

141

اطر فروپاشـي سوسياليسم سرمست شدمي و نه خب وجود رئال

اي معنادارتر برعكس، به شيوه" آامال. آن ناراحت شدمي

بـه واال بـودن . تر به راه خودمان روي آوردمي و مصمم

ــن، ــيش از اي ــت ب ــه الزم اس ــان و اينك ارزش حتليالمت

سوسياليسم را متحقق سازمي، اميان آورده، بر آن واقف

در ايـت چپگرايـي . گشته و بـر آن اصـرار ورزيـدمي

سوسياليسـيت گرايـي رئـال آراتيك و جعلي و نيز چپبور

ما . شكست خوردند و بار ديگر قادر به برخاسنت نشدند

اگر با مهـني سـرعت . هر روز بيش از پيش پيشرفت منودمي

به پيش برومي و پنج يا ده شخصيت سوسياليست نريومنـد

با يك طرز رهربي پر ادعاتر ظاهر شوند، هم " و واقعا

هم ارجتاع خاورميانه از بـني خواهـد فاشيسم ترآيه و

حيت اگر سوسياليستهايي پر ادعاتر ظاهر شـده و . رفت

مهان شيوه را آنان نيز مطابق با شرايط زمان و مكان

اي مناسب مبـارزه آننـد، به اجرا گذاشته و به شيوه

.اين انرتناسيونايل عظيم است

ما به فروتين بيش از حد اعتقاد دارمي امـا اگـر

حيت به ايـن شـكل حتقـق يافتـه نيـز پايبنـد برخيها

سطحي . يابد باشند، بدون شك ارزش يك انرتناسيونال مي

از سوسياليسم را آـه مـا در عينيـت آردسـتان بنـا

توانـد بـه عينيـت خاورميانـه امي به آساني مـي اده

واضح است آه پـيش از مهـه بـه ترآيـه . انتقال يابد

نيـز بـه معنـاي اين " نتيجتا. باشد قابل انتقال مي

تواند بـيش باشد آه مي ي بني املللي مي انتقال به عرصه

.از انقالب بلشويك در تاريخ جايگاه بيابد

Page 149: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

142

ي ملـي، حـيت بـا مسـائل اما اآنون ما با مسئله

به جاي ملتهاي ديگر و حيت ساير . درون حزبي مشغوليم

نريوهــاي سياســي آردســتان، بــا مســائل درونــي خــود

نيـز ، PKKحيت در درون . يح استمشغوليم؛ آه اين صح

من تنها با يك نفر مشغول شدم؛ با خود مشغول شـدم،

ترين و مثـره خبشـرتين اين صحيح. با مبارزه مشغول شدم

.اقدام بود

اي صحيح به شيوه آنيم و آنيم، زندگي مي توليد مي آنيم مبارزه مي

به سطح فرد تقليل يافته اسـت؛ " حتليالت ما آامال

ريزترين خبشهاي شخصـيت فـرد تقليـل يافتـه ر بهانگا

درواقـع . آشكار اسـت آـه ايـن يـك متـد اسـت . است

اي است آه بيش از مهه به انسان سوسياليسم ايدئولوژي

امهيت داده، از دگماها بدور بوده و امكان ارزيـابي

ما نيز بـه . آورد انسان با متام جوانبش را فراهم مي

در . امي را به اجرا گذاشتهآن مهني معنا را داده و آن

امي، انسـاني آـه بـه مـرز نتيجه، آنچه را بنا اده

Page 150: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

143

ــود را در درون ــه ب ــل يافت ــت تقلي ــه PKKحيواني ب

اعـتال يافتـه و داراي قابليـت " انساني آـه تـدرجيا

رسـيدن PKK در درون. شود، تبديل منـودمي يابي مي چاره

به اين انسان در حد آـايف، آسـب بيـنش ملـي، اجنـام

ي فاشيسـم عاليت و سپري آـردن ظـاملرتين جنـگ ويـژه ف

اين پيشرفت عظيمي است آه به اثبات . متحقق شده است

ي بني املللي آن نيـز از امهيت فوق العاده. رسيده است

ي گريد زيـرا در پـس جنـگ ويـژه اين موضوع سرچشمه مي

اعمال شده توسط ترآيه، آشورهاي آمريكـا، اروپـا و

ار دارند آه حلظه به حلظه منتظـر ارجتاع خاورميانه قر

به عبارتي، جنگي را آه . پريوزي اين جنگ ننگني هستند

اجنام دادمي، جنگ يك انرتناسـيونال عظـيم PKKحتت نام

ي انرتناسيوناليسـيت ي ملـي و هـم جنبـه هم جنبه. است

احمـاي ملـي توسـط ] سياست[ي ملي آن عليه جنبه.دارد

اسيوناليسيت آن عليـه ي انرتن استعمار گري و نيز جنبه

واضح است آـه . باشد ي قدرهتاي حامي جنگ ويژه مي آليه

ــيت ــاده انرتناسيوناليس ــوق الع ــي ف ــن داراي ارزش اي

.باشد مي

در عني زمان به توليد نيـز PKKانسان در درون

پردازد مي

اين توليد، توليد سياسي و ايدئولوژيكي انسـان

حزمبـان در زيـرا . باشـد و از نو بنا ادن حـزب مـي

داراي برخوردي مبتكرانـه ] تاريخ خود[مراحل اساسي

Page 151: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

144

ي هر دوره، تعيني وظايف حتليل واقع بينانه. بوده است

و آموزش اعضاي حزب و به مبارزه وا داشـنت آنـان را

بــه PKKي مــداوم ي آن توســعه نتيجــه. امي اجنــام داده

در بطـن . عنوان حزب ويا سازماني شكست ناپذير اسـت

تفكر صحيح مبارزه و رهربيت وجود دارد؛ ايـن آن طرز

بتدريج به طـرف طـرز تفكـري صـحيح در فرمانـدهي و

اگـر ايـن برخـورد بـا متـام . يابد گري سوق مي نظامي

توانـد اي ادامـه يابـد، مـي جوانبش به صـورت ريشـه

.راهگشاي تشكيل ارتشي نريومند و بزرگ شود

ام شود، متـ اي آه در آردستان تشكيل مي ارتش خلقي

ايـــن . خـــاور ميانـــه را در بـــر خواهـــد گرفـــت

انرتناسيوناليسم " ارتش،دمكراسي، سوسياليسم و ايتا

.را به ارمغان خواهد آورد

يابد؛ مهم اثبـات آـا از اين سري رشد ادامه مي

به عنوان مثال من خـود را بعنـوان . باشد سوي ما مي

ام بـه سوسياليسـم، پايبنـدي . بيـنم اثباتي عظيم مي

اگر فـرد سوسياليسـت . نگر اثبامت بدين شيوه استبيا

بدين شيوه خود را اثبات آند، جـوابي عظـيم خواهـد

تواند مـا را بعنـوان يـك سوسياليسـت هرآس مي. داد

امان، بلكـه در واقعي نه تنها در چارچوب حقيقت ملي

.واقعيت بني املللي نيز بشناسد

ف علريغم تالش متامي سرمايه داران، قادر به متوقـ

ي شــخص مــن ســاخنت ســري پيشــرفتمان و بــويژه مبــارزه

گفتيــد سيســتم نــابود شــد، آجاســت مــي. باشــند منــي

Page 152: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

145

اگر اين موضوع ! سوسياليسم ارزش خود را از دست داد

توانند جلوي مرا سد آنند؟ زيرا من صحت دارد چرا مني

اي دارم، بـه شـيوه اي صحيح به آفـرينش وامـي شيوه به

اي صحيح به دارم و به شيوه يصحيح به زندگي آردن وام

در جاي آوچكي قـرار دارم، امـا . دارم مبارزه وا مي

اي صحيح آنچه امهيت دارد اين است آه خود را به شيوه

آماده ساخته و به ايدئولوگ، سياستمدار، مـردم دار

ي آن پيشرفيت اسـت نتيجه. ام و انسان دوست تبديل شده

چـنني ايـن ده مه. آه آسي قادر به ايستاندن آن نيسـت

داري خـود را بسـيار موفـق سايل آـه سـرمايه پانزده

پنداشت، به ساهلاي بزرگرتين پيشرفت ما تبديل شـده مي

.است

ــال ــطالح، رئ ــه اص ــورد و ب ــت خ ــم شكس سوسياليس

امي، اما ما نيز موفـق شـده . داري پريوز گرديد سرمايه

داري درواقع آنكه موفق شد سـرمايه . اين تصاديف نيست

ي سوسياليسـم آنچه شكست خورد نيز تنها تفاله نبود،

.بود

ي مهچنني آساني مهچون ما آه به زمحت قادر به ادامه

داري و هـم از سـوي حيات بودند، هم از سوي سـرمايه

اما يك جنـبش . سوسياليسم مورد قبول واقع نگرديدند

سوسياليسيت واقعي ـ آه به خـوبي از فرصـت فروپاشـي

ايـن . بـه موفقيـت دسـت يافـت آنان استفاده منود ـ

موفقيت با استفاده از مناسبرتين تاآتيكهاي مبـارزه

اگـر خيانـت نشـود . بدست آمده است PKKو حتت رهربيت

Page 153: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

146

ما . سطح آنوني ، سطحي است آه به پريوزي خواهد رسيد

از طريق خلق يك شخصيت سوسياليسيت آه انسـان را بـا

دسـت آنـد، بـه ايـن نـريو ترين شيوه حتليـل مـي صحيح

.يافتيم

اجراي . اين يك پريوزي شكومهند براي انسانيت است

جزئيات آنرا مشا اجنام دهيد، هـزاران جمـري آن پديـد

ي آن فكر مشا خود به پريوزي دست يابيد و درباره. آيد

سوسياليسم به معنـاي تـالش و . بايد تالش آنيد. آنيد

تئوري به معناي تاآتيك است، بـه معنـاي . آوشش است

ويژه در حميطي مهچون حميط اجتمـاعي به. شدن است انسان

ما آه به سطح حيوانات رسانده شده است، سوسياليسـم

به معناي بزرگرتين ادعاي انسان، حتليل و خودسازي او

باشد، قدرت عملي ساخنت ايـن مـدل هم " قسما. باشد مي

آنگاه چگونگي رسـيدن . ي ما را داشته باشيد به شيوه

امـا ايـن نيـز . هده خواهيد آـرد به موفقيت را مشا

آه به آن اشاره آردم، به علـم، اراده، نـريوي مهچنان

اينـها . فكر، عملكرد، تئوري و فعاليت احتياج دارد

توانيد به صورت متداخل و مرتبط با يكـديگر و را مي

شان و نيز با علم بر اسرتاتژي بودن آا مطابق قوانني

. د نظر قرار دهيدو رعايت آامل اصول تاآتيكي آا م

اين مبارزه را هيچ نريويي . مشا مبارزان صادقي هستيد

آه قادر به متوقف سـاخنت تواند متوقف سازد؛ مهچنان مني

. من نشدند

Page 154: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

147

. باشد واضح است آه نقش تارخيي يك انسان حمدود مي

توانيد او را به ماوراء الطبيعه ارتقاء دهيـد و مني

يك . آمك او سپري آنيد توانيد با يا متام قرا را مني

ي خـود را بـه جـاي انسان داراي نقش تارخيي، وظيفـه

اين درحايل . رسانند آورده و سايرين آنرا به امتام مي

و داراي نقـش ] مشخص[است آه امروزه رهربيت يك اد

.مبارز بودن نيز يك اد است و داراي نقش. باشد مي

د، جبـاي آور " اگر هر آس وظـايف خـويش را آـامال

اگر يك پاي انسان از بني . آيد موفقيت بيشرتي بدست مي

به مهني سبب ما حزبـي را مبنـا . لنگد برود، انسان مي

دهيم آه هر آس در آن بـه وظـايف خـود عمـل قرار مي

اگر فعاليتهاي جبهه، ارتش، سازماندهي مـردم، . آند

گـريي سازماندهي داخلي، شفافيت ايـدئولوژيكي و جهـت

اين شيوه و به صـورت متعـادل صـورت سياسي حزبي به

پذيرد، شكست اين حزب و يا اد رهـربي آن غـري قابـل

. تصور است

عــدم درك آن بــا متــام . اســت PKKي ايــن جتربــه

ي وجود يـك پديـده . جوانبش، اشتباهي مربوط به مشاست

املللـي زنـدگي ي بني من در عرصه. گومي عيين را به مشا مي

.آنم مي

توانند مـرا از جـامي نمرت هم منيچرا حيت يك سانتي

عقب برانند؟ بلكه برعكس هر روز بيش از پـيش قـدرت

زيرا وضعيت دنيا . دهم تاثريگذاري خويش را افزايش مي

. آـنم طـور صـحيح ارزيـابي مـي ي روابطم را به و حنوه

Page 155: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

148

حنوه و مكان حرآتم، نوع و . سوسياليسيت واقع بني هستم

ــوه و م ــاآتيكم، حن ــارگريي ت ــان بك ــراري مك ــان برق ك

روابطم، حنوه و مكان امضاي پيماـا و حنـوه و زمـان

اينها . ام خمالفتم را به طور واقع بينانه تعيني منوده

.دهم را با روحيه، فكر و گامهايي مناسب اجنام مي

منيتوانيـد بگوييـد . آنم شوم و زندگي مي موفق مي

، مـن بينـهايت »گري، تـو يـك خيـال هسـيت تو معجزه«

فردي هستم آـه بـا ! عملگرا هستم. لم هستمطرفدار ع

ي مشا و شرايط عـيين دنيـا بـه در نظر گرفنت وضعيت مهه

نيز حزبـي اسـت آـه بـدين PKK. ام زندگي روي آورده

اگر با مـانع مواجـه . خواهد به پريوزي برسد شيوه مي

نشود و برخيها در داخل و يا خارج، آنرا دچار شكست

ن بـه تـدريج غالبيـت نسازند و بويژه شيوه ي عمل م

اگر ايـن موضـوع را . يابد، اين يك پريوزي آامل است

ــه ــت آ ــديهي اس ــد، ب ــر بگريي ــوانبش در نظ ــا ج ب

ســطح . شــود مســئوليتهايي بــر دوش مشــا گــذارده مــي

ايدئولوژي ـ سياسي و سازماندهي تا چه حد باشد، به

اگـر . تـر خواهـد بـود مهان اندازه مسئوليتتان سنگني

. ن بدهيد، عضوي فعال خواهيد بـود جوابي مناسب به آ

اگر اينها . آورد عضوي فعال، در عمل موفقيت بدست مي

را در نظر نگرفته و بدون اينكه تالشي اجنام دهيـد و

آسـاني بگوييـد يابي آوشش آنيد، سپس و به براي چاره

اگر . ، اين هم غري ممكن است»پريوزي به دست آيد« آه

علمي و سازماندهي قطع ي خود را با ايدئولوژي رابطه

Page 156: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

149

رسيد بلكه عامل يك شكسـت تنها به پريوزي مني آنيد، نه

سنگني نيز خواهيد بود آه مهـراه بـا خـود ميتوانيـد

بسياري از دستاوردها و انسـاا را بـه فنـا حمكـوم

چنانچه ميدانيم وضعيت اآثـر مشاهـا بـه مهـني . سازيد

. صورت است

امي يافتـه بدان دسـت PKKآنچه آه اآنون دردرون

سطحي از حتقق ايدئولوژي و سياسيت ماهرانـه و تـارخيي

املللي بـه بررسـي ويژه اگر در شرايط عيين بني به. است

آنـيم آـه حـزب مـا پـس از آن بپردازمي، مشاهده مـي

نـابودي احـزاب " سوسياليسم و تقريبـا فروپاشي رئال

اي آسب منوده و بتدريج العاده رمسي آمونيسيت، قدرت فوق

ي خـود بـه اغـراق مـا دربـاره . اي ادعا ميگردددار

منيپردازمي، اما به هـر حـال يكـي از پـر ادعـاترين

انرتناسيوناليسـم ] تاسـيس [احزابي هستيم آـه بـراي

. آمادگي دارمي

اي است انقالب آردستان يك انقالب خاورميانه

املللـي انقالب خاورميانه نيز بنا به موقعيت بـني

. مثرتـرين انقـالب خواهـد بـود ترين و پر آن، پيشرفته

آنـيم آـه مهراه با حتليل متامي اين موارد، مشاهده مي

بـر [امروزه ايدئولوژي ديين نيز درصدد تاثري گـذاري

از توضيح بيشرت در اين باره پرهيـز . باشد مي] مسايل

حيت اين ايدئولوژي نيـز درصـدد روزآمـدآردن . آنم مي

ي آسب اقتدار سو خود و تشكيل حزب برآمده و بسرعت به

Page 157: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

150

العـاده قابـل اينها نيـز موضـوعاتي فـوق . شتابد مي

.اند توجه

ويژه در خاورميانه يك بيـداري اسـالمي و يـا به

. اسـت صورت تشكيل دولت اسالمي پديد آمـده پيشرفيت به

توان اين موضـوع را در ارتبـاط بـا واضح است آه مي

اسالم حقيقي، مشكالت روزانه و مشكالت طبقاتي و ملـي،

. ي قابل حبث درنظـر گرفـت به عنوان موضوعات پيچيده

گرايـي بـورژوازي و در درون آن عالوه بر ايـن، ملـي

. گرايي وابسته نيز وجود دارنـد بورژوازي و ملي خرده

گرايي مهچنانكه در متام دنيا وجود دارد در اشكال ملي

خاورميانه و بويژه در آردستان نيز درصددند آه بـي

امـروزه نيـز مهاننـد گذشـته . ر شـوند ايت تاثريگذا

مفاهيم ايدئولوژيكي، سياسي و سازماني آـا را هبـرت

يـك ] آردسـتان [بويژه در جنوب . توانيم درك آنيم مي

مهچـنني . گـريي اسـت دوليت وابسته در حـال شـكل مدل شبه

در گذشـته . انبوهي از رفرميستهاي مدعي وجود دارند

آــه متــام ايــن انتقــادات فراوانــي از آــا منــودمي

.باشند انتقادات صحيح مي

توانيم اين انتقادات را بـيش از پـيش اآنون مي

اي در مقابـل جنـبش مـا چـه موضـعگريي . روزآمد سازمي

دارند؛ با آنان چگونه برخورد خواهيم آـرد؟ چگونـه

بـورژوا، دولـت گرايـان خـرده با حرآت اسـالمي، ملـي

ز حلـاظ و فاشيسـم ترآيـه ا » مدرن«ي فدراتيو وابسته

سياسي برخورد خواهيم آرد؟ آيا امكان حتليل رهيافت

Page 158: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

151

وجود دارد؟ اگر وجود داشته باشد، مشروط بـه سياسي

چيست؟ در آدام سطح نظامي، رهيافـت سياسـي اعتبـار

عنوان يـك مرحلـه دارد؟ حتميل فدراسيون بر ترآيه به

بينانه است؟ حمتـواي آن از مبارزه، از چه حلاظي واقع

چه خواهد بـود؟ ارتبـاط آن بـا دمكراسـي فدراسيون

ي آن چگونـه ميباشـد؟ از ايـن ي مبارزه ترآيه و حنوه

حلاظ، پيشرفت چپگرايـان و نريوهـاي انقالبـي ترآيـه

بيانگر چه ميباشد و داراي چه تاثريي خواهنـد بـود؟

آنان را بايد به چه نوع پيشرفيت وادار سازمي؟

طـور و به اين موارد بايد در سرتيرتهاي جداگانه

مهچنني مفهوم . مفصل مورد ارزيابي و بررسي قرار گريند

ارتباط سياسي با امپرياليسم، اروپاي آن، آمريكـاي

آن و حيت با دولتهاي خمتلف خاورميانـه چگونـه اسـت؟

آيا قطع روابط صحيح ميباشد؟ اگر جواب منفي اسـت و

ي تسـلميت گونـه در نظـر ي سياسي مهانند رابطه رابطه

منيشود، در آنصورت شـكل صـحيح روابـط چگونـه گرفته

ي فدراتيو و يـا دولت وابسته ي شبه است؟ به جاي منونه

مــدل مــورد نظــر ســاير ســازمااي خــرده بــورژوا،

گريي صـحيح در برابـر ترآيـه ترآيـه، دولتـهاي موضع

هـاي نشـيين از خواسـته منطقه و آمريكا ـ بـدون عقـب

باشد؟ استقالل و آزادي ـ آدام مي

ي توان پريامون متام اين موضـوعات هـم دربـاره يم

ي سطح عملـي آـا، حتليالتـي را اصطالحات و هم درباره

توان اين حتليالت را بيشـرت هـم توسـعه مي. ارائه منود

Page 159: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

152

ي ايـن در اينجا درصدد توضيحات بيشرتي درباره. خبشيد

جزئيـات، چنـدان مـورد نيـاز مـا . موضوعات نيسـتم

است آه ما بسياري از حتلـيالت و اين در حايل. باشد مني

باره داراي حزب ما در اين. امي جزئيات را مطرح ساخته

ي حتليالت است آه اسناد اي در ارائه العاده قابليت فوق

واضح است آنانكـه درجريـان . آن به وفور وجود دارد

ي آب و ي حزب داراي ادعا هستند، بـه انـدازه مبارزه

آنان بايد به ايـن . ندنان به اين قابليت نياز دار

. قابليت دست يافته و نتايج مطلوب را بدسـت آورنـد

ي خويش را به جـاي اين باره وظيفه ما مدهتاست آه در

امـان آن را درك آايف است آه مبارزان حزبي. امي آورده

.آنند

ـ مهانند بيشرت PKKتواند ادعا آند آه هيچكس مني

ه بطور خودخبودي آنند ـ جنبشي است آ آسانيكه تصور مي

ي حيـات و يا با اجنام برخي فعاليتهاي نظامي ادامـه

به عالوه بر اين باورم آه آنچه صورت گرفته . يابد مي

تـا آنـون . چندان فعاليت نظـامي نيـز نبـوده اسـت

ام آه حـيت يـك عمليـات گرياليـي واقعـي صـورت نگفته

. ام آه اين چنني صورت گرفته اسـت گريد، مهچنني نگفته مي

بـه يـك " شهايي وجود دارند، اما اينها نيز قطعاتال

بيين آرده است، احتياج پيش PKKنظام خبشي به شكلي آه

گفتيم، اآنون اينها را از مهان ابتدا نيز مي. دارند

خـط مشـي نظـامي . آنـيم آا را بيان مي" نيز موآدا

Page 160: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

153

و سـازماندهي آن هنـوز بـه PKKقابل قبول از سـوي

.آند برمان جلوه ميعنوان يك مشكل در برا

عالوه بر اينها، سازماندهي مردم نيز يـك مشـكل

از حلاظ انتقال ايدئولوژي به اين عرصه نيز . باشد مي

اجنــام تبليغــات و آژيتاســيون . مشــكالتي وجــود دارد

ــاره ــاي درب ــتفاده از ارگا ــا اس ــدئولوژي ب ي اي

. باشـد اي اساسي مـي ، وظيفه"مطبوعاتي ـ انتشاراتي "

. آيـد ي آامل به عمل منـي هاي حزب استفاده هاز روزنام

" مطبوعــاتي ـ انتشــاراتي "از امكانــات عظــيم

باشـيم و برخوردارمي اما قادر به استفاده از آا مني

ي آايف از آا براي آژيتاسيون و تبليغـات به اندازه

از سويي، بـه عنـوان يـك ابـزار مـوثر . گريمي هبره مني

بايـد ايـن موضـوع را در . شـود بداا امهيت داده مني

ارتباط با مشكل ايدئولوژيك نيز مشاهده منـود؛ يعـين

ي نشر ايدئولوژي را مرتبط بـا آن در نظـر بايد حنوه

انـدازي اآنون آانال تلويزيـوني در حـال راه . گرفت

توان به تعداد دخلواه ايستگاه راديويي شدن است و مي

غـري مطبوعات هـم وجـود دارد؛ قـانوني و . داير منود

اي هم در خارج و هـم در قانوني، امكانات قابل توجه

بايــد بــه خــوبي از آــا . داخــل آشــور وجــود دارد

.استفاده منود

از حلاظ سياسي نيز پيشرفتهايي عظـيم بـه وجـود

ميليوا نفر با اشتياق فـراوان و انگـار . اند آمده

ي گرسنگي نسبت به سياسي شـدن ابـراز عالقـه در درجه

Page 161: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

154

تواند آا را بـه ي فعال حزب مي مناينده يك. آنند مي

مردم در هـر جـا . سرعت به سازماندهي سياسي برساند

خواهان رسيدن به اقتدار و دستيابي به مناينـدگي آن

بايد منايندگي دمكراسي را به صورت منايندگي . باشد مي

ي مـورد توان بـه انـدازه از اين پس مي. حزب درآورد

مهچنـان آـه گفـتم . ن زدنياز،دست به تاسـيس سـازما

.ايت وجود دارد يابي بي امكان چاره

آنيم آه سـطح سياسـي ـ ايـدئولوژيكي مشاهده مي

PKKي خاص ، تنها پيشرفيت خمتص به مليت و حيت يك مرحله

باشـد، بلكـه سـطحي اسـت آـه داراي ارزش تارخيي منـي

اي و بني املللي بوده و دوست و دمشن نيز بسـيار منطقه

ها به عنوان واضح است آه مشا. گذارند ام ميبه آن احرت

مبارزان اين حزب بايد بيش از مهـه ايـن پيشـرفت را

مشــاهده آــرده و بــه فراخــور درك اصــول سياســي ـ

اي دقيق بـه حتليـل آن ايدئولوژيك آن، بايد به شيوه

پرداخته و مهمرت از مهه، موفقيت و متحقق ساخنت آن را

ي بـا خـروج از دايـره در شخص خود اجرا آرده و نيز

خود و بدين شـيوه يكـي شـدن بـا واقعيـت سياسـي ـ

اگـر ايـن . ايدئولوژيك حزب، آنرا به اجنام برسانيد

مهتا و موفقييت واال بـراي را متحقق سازيد، پيشرفيت بي

حزبي آه با چنني مبارزاتي از . مشا به دست خواهد آمد

ي نو بنياد شود، به مهان نسبت آه ضامن اساسـي پـريوز

خواهد بود، راهپيمايي خود به سوي پـريوزي را بطـور

.رساند قطع به اجنام مي

Page 162: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

155

:خبش پنجم

Page 163: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

156

آمريكا و ترآيه هرگز سخين را مبين بر اينكه مبارزامتان،

فعاليتهايـي تروريسيت بوده است، از مـا خنواهند شنيـد

رب حـزب جناب آقاي عبداهللا اوجاالن، رهـ :آورن.1.ديويد

چند سال قبـل در امـور ديپلماسـي ! آارگران آردستان

ي آمريكا مشغول فعاليت بودم، اآنون باز اياالت متحده

مهچنانكه در آن زمان به طـور مـداوم و . ام نشسته شده

نوشتم، درايـن فشرده در مورد مسئله ي آرد مقاالتي مي

اواخر نيز چنني آاري را در مورد آردهـاي ترآيـه بـه

.رسامن مياجنام

به حتقيق و بررسـي PKKي خواهم درباره در حال حاضر مي

ي حتريـر هايي بـه رشـته بپردازم و در اين مورد نوشته

از سـوي PKKخواهم خاطر نشان سـازم آـه مي. درآورم

پـا املللي بعنوان سـازماني بسـيار پـيش هاي بني رسانه

افتاده و معمويل شناسـانده شـده و مـورد حبـث قـرار

جهت اجنام اين حتقيق خواستم تا ديداري با . فته استگر

مشا داشته باشم، اما متاسفانه به دليل آنكه امكانات

سفر به خاورميانه مهيا نبود، ناگزير شـدم پرسشـهامي

.ي آتيب ارسال منامي را به شيوه

در حال فكر آردن به ايـن مسـائل پرسشـها را آمـاده

اسگزارم و پاسـخها منودم، پيشاپيش از پاسخگويي مشا سپ

مطمئنم آه اين خـواهش مـن را . گذارم را به مشا وا مي

. .خواهيد پذيرفت

Page 164: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

157

آورن من نيز از مشا تشـكر . 1.آقاي ديويد : رهرب آپو

اين اولني بار است يك ديپلمات ـ آه در امـور . آنم مي

ديپلماسي دولت آمريكا اجنام وظيفه منوده است ، خبواهد

ايـن ابـراز . خلق آرد بنگارد مقاالتي در مورد وضعيت

با ارزش و پرمعنا است مهچنان PKKي مشا نسبت به عالقه

ــي ــع م ــد در واق ــاره منودي ــاز اش ــه در آغ ــد آ خواهن

ترين و نارواترين نظريات را در مورد حزمبـان، پايه بي

بـدون شـك مشـا نيـز . در افكار عمـومي اشـاعه دهنـد

عه ي ايـن ي آمريكـا در اشـا دانيد آه اياالت متحده مي

.نظريات سهم زيادي دارد

در امـور CIAتوامن يادآوري آنم آه اآنـون معـاون مي

امللل، حزمبان را بزرگرتين سازمان تروريسـيت در سـطح بني

آند و براحيت اين نظر را در مسينارهاي جهان قلمداد مي

مهچنني مشا . او شخصي معمويل نيست. دارد گوناگون بيان مي

بـي . يك سازمان موثر در جهان اسـت CIAدانيد آه مي

آنكه ديداري با ما داشته باشد و يا اينكه حقيقت ما

ــراز ــنني اب ــند، چ ــرار داده باش ــي ق ــورد بررس را م

در . نظرياتي يك طرفه، آاري ناصـحيح و خطرنـاك اسـت

اي در مورد خلقـي آـه بـيش از مهـه واقع چنني ارزيابي

آـه بـه جـز يي PKKاملللي بوده و قرباني تروريسم بني

استفاده از حق مقدس دفاع مشـروع از راهكـار ديگـري

اي استفاده نكرده است، هم ظلمي عظيم و هم اعالم دمشـين

.بي پايان است

خلقي آه رو در روي احما و نابودي قرار گرفته باشد،

مشكلش فقط و فقط آسب و پيشربد هويت ملي و رسيدن بـه

چرا مقاومت در .هاي ملي ـ دمكراتيك خود است خواسته

Page 165: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

158

املللي تعـبري را تروريسم بني) آشي نسل(برابر ژنوسايد

اي نـاروا و صـرفا اظهـارنظري آنند؟ چنني ارزيابي مي

شناسد، اين نيز هـيچ امپرياليسيت است آه حد و مرز مني

ارتبــاطي بــا عــدالت ، انســانيت و واقعيــات سياســي

خنت اين ديدگاهي امپرياليسيت است آه متـهم سـا . ندارد

.پندارد خلقي را آرامت خويش مي

دانـد آـه امـروزه خلـق مـا خبوبي مي CIAجناب مشاور

دانـد آـه از هر آس مي. بزرگرتين قرباني تروريسم است

مهان اوايل تاريخ، بربريت ترك و مجهوري ترآيه، قدرتي

به طور حتم . عام خلقها و فرهنگها بوده است براي قتل

رايي، حق حفظ بقا و هويت گ انسانيت، جلوه دادن انسان

را اينچنني معكـوس، بـه عنـوان سـنگينرتين اهتامـات و

. آند گناهان ارزيابي مي

حتليل و ارزيابي اين نظر را ـ آه به نظر رمسـي دولـت

گذارم، زيرا مشا آمريكا هم نزديك است ـ به مشا وا مي

. ي اين واقعيت را داريد از نزديك امان مشاهده

م اين نكته را درك آـنم آـه منـافع در واقع سعي دار

آمريكا بعنوان يك دولت تا چه اندازه با اين نظريات

در ارتباط است؟ بر مهني مبنا نيز پرسشهاي مشا مهچنانكه

ي چنان تعريف سـاده و اشـتباهي از توضيح دادمي ارائه

PKK از اين رو بر اين . سازد را تا حدي بي اعتبار مي

ي آه بدين پرسشها مي دهم، باورم آه از طريق پاسخهاي

اي راه را بـر ارزيابيهـاي هر چند خمتصر، تا انـدازه

.خواهم بست PKKغلط در مورد

. اي واقعيتها را بازتاب دهيد اميدوارم مشا تا اندازه

را PKKخواهم آمريكا نظريات اشتباه خود راجع بـه مي

Page 166: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

159

دوباره مراتب قـدر و سـپاس خـويش را بـر . اصالح آند

ما در برابر متامي ايدئولوژيهايي آه از . رامن زبان مي

العمل نشـان آورند، عكس پيشرفت فرد معانعت به عمل مي

.داده و از آا بيزارمي

املللي بطـور هاي بني خبش عظيمي از رسانه :آورن.1.ديويد

PKK «ســازند آــه مــداوم ايــن مطلــب را مــنعكس مــي

PKKهـدف «: گوينـد و مـي » .سازماني جدايي طلـب اسـت

آيـا .»تاسيس يك دولت مستقل مارآسيت ـ لنينيسيت است

است؟ آيـا ايـدئولوژي PKK واقعا استقالل جزو اهداف

PKK مارآسيست ـ لنينسيت است؟

اعالم و اصرار بر اينكه حزب ما يك سـازمان :رهرب آپو

جدايي طلب است و يا حزب ما هر چيز خود را در خـدمت

آميـز ت، اغـراق تأسيس يك دولت مستقل قـرار داده اسـ

مهچنني مقايسه آردن آن بـا احـزاب آالسـيك . خواهد بود

مهچنانكه اشـاره منـودمي؛ خـط . آمونيسيت، جبا خنواهد بود

مشي سياسي ـ ايدئولوژيكي حـزب مـا بـه سـان احـزاب

بـود، بـدون شـك اگـر چـنني مـي . آالسيك آمونيسيت نيست

مهچنانكه با فروپاشي رئـال سوسياليسـم، ايـن احـزاب

حتـوالت . گشت بايست حزب ما نيز منحل مي گشتند، مي منحل

املللـي و بـه ويـژه فروپاشـي رئـال اخري در سـطح بـني

سوسياليسم در احتاد مجاهري شوروي به خوبي اين مطلب را

سازند آه نبايسيت حـزب مـا را بـدين شـيوه آشكار مي

بدون شك سوسياليسمي را آـه . مورد ارزيابي قرار داد

آغاز مبناي خود قرار داد، سوسياليسمي حزمبان از مهان

زيرا ايـن سوسياليسـمي علمـي . درست و صحيح مي باشد

اي توانـد بـه شـيوه مـي PKKما براين باورمي آه . است

Page 167: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

160

مـا بـه تـدريج در . علمي حقيقت جوامع را مشخص سازد

اين مورد يك مفهوم سوسياليسيت خمتص به خويش را پيشربد

و هم در مـورد مراآـزي اين، هم در مورد ما . دهيم مي

بايسـيت پيشـربد . آه با مـا در ارتباطنـد صـادق اسـت

نظريات ايدئولوژيكي ما و ضروريات مفاهيم انسانيت و

جامعه و ملـيت . جامعه را به شكلي طبيعي در نظر گرفت

مطابق با واقعياتي آـه . بدون ايدئولوژي وجود ندارد

بعنوان اي را توانند ايدئولوژي در آن قرار دارند، مي

.حل، بپذيرند يك راه

تــوانيم بــه شــكلي آشــكار بيــان منــاييم، رئــال مــي

سوسياليسم و احزاب حتت هدايت و آنرتل آن، نه تنها به

اند، بلكه در انكار اين خلق حقيقت آرد اعتنا ننموده

و حيت در نريومند ساخنت حكومت ترآيـه، تـا بـدين حـد،

. انـد منـوده امكانات و ضروريات اساسي آنرا نيز مهيا

اين سوسياليسم و آمونيسم زيااي بسياري بـه حـزب و

ويل علريغم اين، نريومنـدي مفهـوم . خلق ما رسانده است

ي ژرفاي عشق بـه آزادي و عدالت در نزد ما به اندازه

از اينرو مهيشه ضرورت پيشربد حقوق خلقهـا . انسان است

را ديـــده و در راســـتاي آزادي و عـــدالت مبـــارزه

.يممناي مي

اي هسـتيم آـه مهخـوان بـا گـوهر ما داراي خـط مشـي

منايد و با هر نوع بيعداليت و ظلم انسانيت، پيشرفت مي

در ميان ملتها، طبقات، اديـان . خيزمي به مقابله برمي

،مذاهب، جنسها، فرهنگها و بطور خالصه در سطح ملـي و

املللــي در مقابــل هرگونــه مفهــوم و طــرز فكــري بــني

در اين . در برابر آزادي اجياد مانع آندايستيم آه مي

Page 168: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

161

آور مجعيـت و زيسـت و افـزايش سرسـام ميان آلودگي حميط

به تدريج وضعيت خطرنـاآي "تكنولوژي امتي "مهچنني خطر

تعريف ما بسان جنبشـي آـه د صـدد . آورند به وجود مي

است راديكالرتين ديـدگاهها و نظريـات را عليـه ايـن

راديكاليسم را نيز مهچون خطرات داشته باشد ـ آه اين

خواهد خود داند ـ و مهچنني مي ضرورت نگرش سوسياليسيت مي

را مهچون حزبي فراپرنسييب بنياد ـد و صـاحب چـارچوب

تـر اي اينگونه باشد، بسيار واقعيبينانه ايدئولوژيكي

.خواهد بود

بطور خالصه؛ اآنون جمال آنرا ندارم آـه متـامي ابعـاد

در . را براي مشا توضيح دهـم PKKمفاهيم سوسياليسمي

طي ساهلاي گذشته ارزيابيهاي گوناگوني در ايـن مـورد

توانيـد در مـورد آن حتقيـق مشا نيز مي. امي ارائه داده

توامن به سادگي اين را بـر زبـان بـرامن آـه مي. آنيد

اي اعتقادات سوسياليسيت ما به آشورهاي فاقد دمكراسي

مهچـنني . مانـد اآم بود، منيسوسياليسم در آا ح آه رئال

آن سوسياليسمي خنواهد بود آه تا حـد تـوان، فـرد را

حـيت مـا . خبشد مورد حتقري قرار داده و دولت را تعايل مي

داراي چنان برداشيت از دمكراسـي هسـتيم آـه بـيش از

داري، اآثريـت را مبنـا قـرار اغلب آشورهاي سـرمايه

زچـارچوب عميقـا معتقـدمي آـه دولـت بايـد ا . دهيم مي

مهچنني براين باورمي آـه . مفاهيم آالسيك خود خارج گردد

داري دوليت و سوسياليسـم متكـي بـر آن، تاسيس سرمايه

مهچـنني . برخوردي صرفا اقتصادي است و آنرا مني پـذيرمي

معتقدمي آه بايد نوسازي اقتصادي صورت گريد طـوري آـه

Page 169: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

162

به شكل مستقل و آزاد تواناييهـاي خـود را ] جامعه[

. پيشرفت دهد

ما در برابر متامي ايدئولوژيهايي آه بـه نـام دولـت

العمل نشان داده و گردند، عكس مانع از پيشرفت فرد مي

منظورم اين است، نبـود آزادي مطلـق . از آا متنفرمي

. ي عصر حجر هولنـاآرت اسـت فرهنگي از شرايط يك جامعه

و بطور خالصه؛ با سيستمي موافقيم آه هر فرد، فرهنـگ

ايـن . ايت پيشربد دهـد امكانات غين خود را بتواند بي

يكي از ضروريات ايدئولوژي ما است آه بسـيار بـه آن

"ايت از نگرشهاي خطرناآي مهچون ما بي. امي امهيت داده

دولت مهه چيز است و فرد امهييت ندارد، ويا مهه چيـز در

، بـه "خدمت فرد است و منافع اجتماعي امهـييت ندارنـد

.ورمي و با آا خمالفيمد

ي نيـاز بـه جامعـه، حقـوق فـردي، منـافع به اندازه

اجتماعي و نظام افكار عمومي؛ اينها مـواردي هسـتند

بـه . امي آه مهچون اصلي درصدد پايبندي به آنان برآمده

. نظرم اين توضيحات جهت شناساندن ما آايف باشد

ي آمريكــا، مــا نيــز خواهــان فدراليســم بــه انــدازه

…هستيم

ي جدايي طليب بايـد بگـومي آـه حتـت هـر در مورد مسئله

موضـوعي . ورزمي شرايطي بر تأسيس دوليت مستقل اصرار مني

خواهيم آشكارا در مورد آن سخن بگومي مديل از را آه مي

دولــت اســت آــه در آن از حقــوق بنيــادين اقتصــادي،

بـه . فرهنگي، اجتماعي و سياسي پاسداري به عمل آيـد

توان در ساختار حكوميت چـنني دولـيت از يوه آه ميمهان ش

اين حقوق هبره گرفت، در دوليت مستقل نيز به مهان شـكل

Page 170: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

163

بندي اشكال خمتلف دولـت بصـورت مطلـق؛ يـا طبقه. است

يامستقل و جداگانه، بـا واقعيـات ] يكپارچه[يونيرت

.ترند املللي متفاوت واقعيات بني. گنجد دنياي امروز مني

هاي سياسي آنيم آه به تدريج احتاديه دگي ميدر عصري زن

ي ايـاالت متحـده . گـريي هسـتند گوناگوني در حـال شـكل

اگر چه مجعيت آملـان . آمريكا نيز يك سيستم فدرايل است

آن ] سياسـي [دهد، امـا نظـام را مليت واحد تشكيل مي

اگرچه بلژيك متشكل از ملتهايي جداگانـه . فدرايل است

. راسيوني متشكل از يك دولت استاست، اما نظام يك فد

در اسپانيا رژميي وجود دارد آه حكومتـهاي خـودگردان

ي دولتـهاي احتاديـه . گردد متعددي را در درون شامل مي

ي اروپا فعال احتاديه. گريي است آمريكاي مشايل در حال شكل

اي در حال اجيـاد حيت در ترآيه نيز احتاديه. وجود دارد

املنافع را نيز بدان آشورهاي مشرتك ي بايد احتاديه. است

مهچنني بايسيت روند اجياد يك فدراسيون در روسيه . افزود

مهچنانكـه در . را مهچون مثايل بارز، مـدنظر قـرار داد

شود امكـان آن وجـود دارد متامي اين مثاهلا مشاهده مي

آه خلقها حتت لواي دوليت بتوانند در درون يـك سيسـتم

اگـر . و مسـتقل داشـته باشـند اي آزاد فدرال، زندگي

تواننـد دوليت مستقل نيزداشته باشند، اين دولتها مـي

از طرق خمتلف گرد هـم آمـده و يـك فدراسـيون تشـكيل

روندتدرجيي حتوالت اين واقعيـت را نشـان خواهـد . دهند

. داد

با مدنظر قرار دادن متامي اين واقعيات آشكار خواهـد

ر قـيميت درصـدد بـه هـ PKK شد آه حبث از اينكه گويـا

در عني حـال، مانـدن . خواهي است، واقعيت ندارد جدايي

Page 171: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

164

ــه در آن ــاآم آ ــونيرت و ح ــاختار ي ــك س در درون ي

ترين دولت، يعين مجهوري ترآيه حاآم است، قابـل فاشيست

. قبول خنواهد بود

اگر در ساختار آنوني دولت يونيرت دقـت شـود، متوجـه

ي اول نيمـه خواهيم شد آه در واقـع ايـن راهكـار در

از ســوي مصــطفي آمــال ارائــه شــد آــه از 20ي ســده

سوسياليسم ـ در زمان استالني ـ و پيش از آن نيـز از

دانند يقينا مهگي مي. هيتلر و موسوليين متاثر شده بود

آه ترآيه دوليت دمكرات نيسـت، در ترآيـه بـراي هـيچ

اش دورغـني اسـت و فرهنگي آزادي وجود ندارد، دمكراسي

. داند آه ارتـش نريويـي طفيلـي اسـت هر آس مي امروزه

ساختار آنوني دولـت يـونيرت مجهـوري ترآيـه، يكـي از

. ساختارهاي ضد دمكراسي است

دولت ترآيه تنها به انكار حقوق ملت آرد و اقليتهاي

آند، بلكه ملي ترآيه و به رمسيت نشناخنت آا اآتفا مني

تضاد بـا داراي ساختاري است آه در درون خود نيز در

اين، طـرز برخـورد . گريد حقوق افراد ملت خود قرار مي

اش نيز تنها ظاهرسـازي و فاقـد دمكراسي. صحيحي نيست

از هر نظر آه به آن نگريسته شود، تنها ارزش است ـ

دوليت فاشيست منايان است و بس ــ از اينرو ما عليـه

چنني دوليت و بطور آلي جهـت دمكراتيـزه منـودن ترآيـه

طليب ي جدايي اگر اين مبارزه، مبارزه. مناييم ارزه ميمب

قلمداد شود، به مفهوم حتريف واقعيـات و جـدي نگـرفنت

تـر آن اسـت آـه ايـن مبـارزه را صـحيح . حقايق اسـت

ي ي دمكراســي يــا بــه بيــان ديگــر، مبــارزه مبــارزه

. خواستهاي دمكراتيك خواند

Page 172: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

165

به حنـوي اگر دقت شود؛ متامي حتوالت ملي ـ سياسي ترآيه

از احناء با مبارزات ما در ارتباط بوده و پيشرفتهاي

رژمي آماليست به ويـژه . تدرجيي آن را نشان خواهد داد

اي آه در اين اواخر در جنـوب با عمليات نظامي گسرتده

اي رسـيده آـه يـا ، به نقطـه آردستان به اجنام رساند

بايد در راستاي اصـالحات گامهـايي تـدرجيي بـردارد و

ن شيوه حاآميت خود را تداوم خبشد، يا در آن قالب بدي

تنگ و حمدود يونيرتي خود حمـدودتر گشـته و بـه وضـعييت

اي از حبراـا گرفتـار آيـد و دچار گردد آه به زجنـريه

. سراجنام درهم شكسته و سرنگون شود

امي آـه از اين رو ما بارها اين نكته را بيـان منـوده

طريق اصالحات پيشـرفتهاي اگر مجهوري ترآيه خبواهد از«

حيت مـا گفتـيم . »دمكراتيك اجياد منايد، ما نيز حاضرمي

. آه به نريوي اساسي وضامن دمكراسي مبدل خواهيم شد

گوييم چنان مرضي ندارمي آه بطـور ما آشكارا به مشا مي

اگـر طـرف مقابـل . طليب اصـرار بـورزمي مطلق بر جدايي

خـود را بـراي اعتماد به نفس داشته باشد و آمـادگي

تـوان در درون گفتگوي سياسي اعالم منايـد، آنگـاه مـي

مرزهاي موجـود ، آزادي و عـدالت را بـراي خلـق بـه

هاي ملي ـ دمكراتيـك را توان خواسته مي. ارمغان آورد

توانـد دمكراسـي مـي . در سطحي پيشرفته فرمولـه منـود

مـا . پيشرفتهاي چشمگريي براي ترآيه به ارمغـان آورد

بنابراين تعبري اين پيشـنهاد . امي امر آماده براي اين

بدون شك، حداقل . معنا خواهد بود طليب بي بعنوان جدايي

ي آمريكايي آه از مليت يگانـه تشـكيل شـده به اندازه

ي آملان و ما به اندازه. است، خواهان فدراليسم هستيم

Page 173: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

166

خواهيم و يك سيستم فدرال ـ آـه اسپانيا دمكراسي مي

. د اين دمكراسي است ـ را خواهانيمي پيشرب الزمه

اي، جدايي طليب باشد؟ چرا چنني خواسته

خواهـد هويـت و توان طرزتفكر و برخوردي آه مني آيا مني

نام يك خلق را به رمسيت بشناسد و در اين راسـتا حـيت

ترين حقوقش را پاميال ساخته است، به سـادگي، ابتدايي

آيـا انكـار هويـت طليب و شوونيسيت قلمداد منود؟ جدايي

مليت چند ميليوني بـا قـدميت تـارخيي، نـادرترين نـوع

طليب نيست، چـرا ايـن واقعيـات ناديـده گرفتـه جدايي

شوند، اما در عوض هنگاميكه ما به شكلي بسيار جبـا مي

طلـيب خيزمي، آنرا جـدايي به دفاع مشروع از خويش بر مي

آنند؟ تعبري مي

پايـه و با اهتامي بـي دانيد آه ما مشا نيز به خوبي مي

خواهنـد، هر انـدازه آـه مـي . امي ساز روبرو شده منحرف

ايــن جنــبش بــر ايــدئولوژي مارآسيســم ـ «: بگوينــد

لنينيسم متكـي اسـت و يـا بـزرگرتين جنـبش تروريسـيت

اينها تنها اهتامـاتي بـيش نبـوده و ،»طلب است جدايي

ي حقـايق تـا اينجـا دربـاره . هرگز واقعيـت ندارنـد

. ي ارائه منودم توضيحات

هـاي در سـال ! جناب آقاي اوجـاالن :آورن. ا. ديويد

طرفداري آردهاي ترآيه را بدست آورده و حيت PKKاخري،

توان گفت آه به طور گسرتده از مهكـاري و پشـتيباني مي

دهيد؟ گرييد؛ اين را به چه ربط مي آا هبره مي

توان ديـد آـه ايـن امـر بـا به روشين مي :رهرب آپو

پاسخگويي هر چند حمدود به آرزوهاي تارخيي خلقمـان در

بعالوه الزم است فراموش نشود آه خلق آرد . ارتباط است

Page 174: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

167

تـرين شـرايط بـا براي اولني بـار در تـاريخ در سـخت

مشارآت جسته است PKKفدارآاريهايي عظيم در مبارزات

و در اين راه هزاران قهرمان جهت دستيابي بـه هويـت

درنگ جان خـويش مهچنني در راه خلق، بي ملي، دمكراسي و

ــد ــار آردن ــرآت و . را نث ــلي ش ــل اص ــا، عام در اينج

مهكاريهاي خلق نيز به مشاهده و ارزيابي ايـن حقيقـت

. گردد باز مي

از . خلق آرد بارها در تاريخ فريب داده شـده اسـت

خواهد به آساني به هر رهـربي اعتمـاد اين روست آه مني

خود ببيند آه جنبشـي بـراي او هرگاه با چشمان . آند

آنـد و قهرمانانـه از عظيمرتين فداآاريها فروگذار مني

ورزد، در آنصـورت ترين جاا دريغ منـي از نثار ارزمشند

با اهداي متامي دار و ندار خود با اين جنـبش مهكـاري

. آند منوده و از آن محايت و پشتيباني مي

PKK اآتيكهاي جنبشي است آه توانسته با بكارگريي ت

مناسب و صحيح در مدت قريب به بيست سال پيشـرفتهايي

حاصل آند و مهراه با ايـن پيشـرفتها، سـنت عصـيااي

ابتدايي آه در مدت چند ماه راه را بر بدترين نتايج

گشودند ـ و اين بارها در تـاريخ آردهـا مشـاهده مي

. شده است ـ رامنسوخ سازد

داليـل شكسـت، مهگام با آغاز قيـام و برطـرف سـاخنت

بتدريج قيامي را آه به تنهايي آغاز منوده بودم گسرتش

بروز توانايي گسرتش قيام از سوي ما چنان آـرد . دادم

. آه عصيان يك شخص به سطح جنگ يك خلـق ارتقـا يابـد

ورزي عظيم خلق و ارزيـابي آن اين نيز راه را بر عشق

. بسان يك معجزه، گشود

Page 175: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

168

تاريخ آردستان چنني امري براي اولني بار است آه در

خواهيـد حقيقتـا سـطح ايـن اگر مـي . پيوندد بوقوع مي

از . مهكاري را درك مناييد، بايسيت بر آن تاآيد ورزيـد

آجنايي آه متامي عصياا براحيت شكسـت خـورده و راه را

بر شكسيت بدتر از قبل گشوده بودند، در مهچون شـرايطي

ر به مهكاري با ما خلق آرد بدون ارزيابي و حتليل، حاض

زمانيكه مشاهده منود جنبشمان شكست ناپذير است . نبود

ريـزي ي پريوزيهاي عظيم را براي ساهلاي آتي طرح و نقشه

آرده است به شكلي باور نكردنـي، عالقمنـدي و مهكـاري

. خود را نشان داد

اگر اين خلق علريغم رودررو ماندن با تروري

لي آه هزاران انسان سال اخري، به شك 11وحشيانه طي

به دست فاعالن جمهول به قتل رسيده، ميليوا نفر از

روستاهايشان آواره شده، گرسنه مانده، صدها هزار آس

با شكنجه مواجه شده و دهها هزار نفر تاآنون نيز در

روز [ آگوست 15بند به سر ميربند ـ و مهزمان با گام

روز نيز با تا به ام] PPKي ي مسلحانه آغاز مبارزه

PKK وسيعا مهكاري آند، بدين سبب است آه اين حزب به

سرعت و قهرمانانه خواستار نگاشنت تارخيي براي خود

اگر چنني . است بطوريكه بتواند اليق خلق آرد باشد

اي تا اين حقيقيت در آار نبود اين خلق به هيچ هبانه

. آرد حد با حزمبان مهكاري مني

ز خلقمان، فداآاري استي ما ا تنها خواسته

ما به جز اهدايف مقدس، هـيچ مـنفعيت بـه ايـن خلـق

ارزانــي نداشــته و او را بــه منــافع مــادي وابســته

Page 176: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

169

نساختيم، آامال برعكس حزبي تاسـيس منـودمي آـه هسـت و

نيســت خــود را وقــف عظمــت و قداســت منــوده و خواهــد

ي گوهر دستيابي بـه ايـن مهكـاري نيـز در نتيجـه .منود

. ن هزاران شهيد قهرمان به دست آمده استاهداي خو

ترين عامل مهكاريهاي خلق با ما، اينها هستند؛ اصلي

هاي مبارزاتي خود، فعاليتهاي بدون شك، در متامي شيوه

ي گرياليـي گرفتـه سازماني و تبليغاتي گسرتده از شيوه

آميز و در عني حـال اجنـام تا آامپانياهاي مبارزه صلح

به شكلي مناسـب، از حلـاظ تـاآتيكي دادن متامي اينها

راهگشـاي نيز گام برداشنت به شكلي خاص در هر مرحله،

بعنوان عامل دوم نيـز . جلب اعتماد خلقمان بوده است

ي توان توان مديرييت سازمان را برمشرد آه در نتيجـه مي

اينها روز به روز ابراز عالقه و مهكاري خلقمان بيشـرت

.گردد مي

چندي پيش رژمي ! جناب آقاي اوجاالن :نآور. ا. ديويد

هبرت : "ترآيه را به راه حل سياسي دعوت منوده و گفتيد

، در مقابل ايـن دعـوت چـه پاسـخي "است مذاآره آنيم

دريافت آرديد؟

رژمي ترآيـه [ به سبب آنكه طرف مقابلمان :رهرب آپو

ناپـذير اسـت، متاسـفانه مظهر آاراآرتهاي انعطـاف ]

ايـن . خواهـد بشـنود شنود و يـا منـي مني دعوهتاي ما را

زنيم، وضعييت قابل توجه است گويي آه با ديوار حرف مي

آــنم در دنيــا رژميــي تــا ايــن حــد خشــك و فكــر منــي

. ناپذير وجود داشته باشد انعطاف

دانيد آه دوليت بـزرگ مهچـون آمريكـا در مشا خبوبي مي

بـه برابر بسياري از مشكالت، هوشيار و حساس بـوده و

Page 177: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

170

آنـد، امـا رژمي ترآيـه در اي سياسي برخـورد مـي شيوه

اي بسياري برروي خلقها اجنام رمحانه گذشته آشتارهاي بي

اآنون هم، چنان بر نابودي خلق آـرد مصـر . داده است

خواهد صدايي را به نام اين خلـق ـ هـر است آه حيت مني

چند انساني و دمكراتيـك نيـز باشـد ـ بشـنود و حـيت

ناچارم بر اين مطلـب . آورد جرم حبساب مي شنيدن آن را

پندارد آـه انكـار موجوديـت نيز تاآيد آنم؛ چنان مي

بيگمـان . اين خلق و انكار تاريخ آن، يك ضرورت اسـت

چنني اقدامي در تاريخ سلطه و بربريتش، صفحاتي آآنده

اي آـه در ايـن باشد، به گونـه با جناياتي هولناك مي

رتاف نكرده و تا حـد ممكـن تاريخ به وجود هيچ خلقي اع

تا توانسته آا را از بني . در برابر آا جنگيده است

برده و اگرتوانـايي نـابودي آسـي را نداشـته باشـد

اي مهلك و موثر بر آن وارد ساخته و بعد از بـه ضربه

چـنني موضـع و . نشيين آرده است آتش آشيدن سرزمينش عقب

. گذاشته است سياسيت را در قبال خلق آرد نيز به اجرا

با اصرار فراوان بر انكار و از ميـان برداشـنت ايـن

اگر به پريوزي نيـز دسـت نيابـد، . ورزد خلق تاآيد مي

بنا بـه ايـن . دارد نشيين آرده و از آن دست بر مي عقب

ترين موضـع و برخـورد خواهد حيت معمويل اش مني سنت تارخيي

ا قطعـ . انساني ـ دمكراتيك خلق آـرد را قبـول منايـد

مشكل، غري قابل فهم بودن و يا راديكال بودن بيانـات

بيين رژمي ترآيـه، بلكه در فلسفه و جهان! خري. ما نيست

از ايـن . جايي براي هيچ خلق و فرهنگي وجـود نـدارد

آسـاني آـه . روست آه تا اين درجه پليد و وحشي است

ــاني را ــوري عثم ــه و امپرات ــوري ترآي ــك مجه از نزدي

Page 178: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

171

ي حاآميـت وي انند تشخيص دهند آه شيوهتو شناسد، مي مي

حــيت بــر خــود خلــق تــرك نيــز حــاآمييت مســتبدانه و

بـويژه در قبـال خلـق آـرد داراي . دمكراتيك است آنيت

مفهومي بدتر از بد ميباشد، زيرا آردها دههـا قيـام

رمحانـه ي آـا را بـه شـكلي بـي اند، اما مهه بپا آرده

. است سرآوب منوده

در يكــي از ] رئــيس مجهــور اســبق [ ســليمان دمــريل

ايـن، بيسـت و مـني قيـام ": گويد ارزيابيهاي خود مي

حيت هـم اآنـون ". است، اين را نيز سرآوب خواهيم منود

در ترآيـه " نيز در جريان اظهار نظراتش در شيلي آـه

به وجود خلق آرد و "اي به نام آرد وجود ندارد مسئله

ين اگر بيانـات مـا بنابرا. آنند ي آن اعرتاف مني مسئله

نيز به ديواري بتوني برخورد آـرده و برگـردد، جـاي

. تعجب نيست

توانيد ايـن را آـه بـه خـاطر در حقيقت مشا نيز مي

املللــي و در راس آــا منــافع اســرتاتژيك نريوهــاي بــني

آمريكا و مراآز وابسته به آن ، ارزيابي آنيد آه ما

يكـه نـداي با چه موقعيت خطرناآي رودررو هستيم، طور

هــيچ يــك از دعوهتــاي انســاني ـ دمكراتيــك مــا را

اگر پيشنهاداتي مثبت جهـت اجنـام رفرمهـاي . شنوند مني

خواهد به آن گوش فـرا چند نيز داشته باشيم، هرگز مني

خواهـد بـا ، بلكـه حـيت منـي PKKنـه تنـها بـا . دهد

ي مسـلحانه سازماايي آه هـيچ ارتبـاطي بـا مبـارزه

زيرا از نظر مجهوري . مذاآره بنشيند ندارند، به حبث و

ترآيه هر آنچه آه بر آن نام آرد وجود داشته باشـد،

. دمشن است

Page 179: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

172

حقيقيت آه بايسيت آمريكا مشاهده منايد اين اسـت آـه

جهت فروپاشي ايـن ديـوار بتـوني، تـالش و آوشـش مشـا

زيـرا مشـا را . الزاميست؛ اين يك، جزو وظـايف مشاسـت

ه هر حال فكـر نكـنم آـه مشـا ب. داند پشتيبان خود مي

طرفدار آن مهه انكار و سرسخيت باشيد، زيـرا ايـن يـك

خطاب به وجدان مشا . آشي است جنايت بزرگ انساني و نسل

گومي، برخورد آدام يـك از مـا برخـوردي انسـاني ـ مي

دمكراتيك است؟ مغزي پوسيده و قليب سنگي در اد آدام

. وت آنيديك از ما قرار دارد؟ بايسيت مشا قضا

اگـر رژمي ! جنـاب آقـاي اوجـاالن :آـورن . ا. ديويد

حلي فـدرايل را بـراي اقليـت آـرد در نظـر ترآيه راه

حل مـوثر خواهـد بـود؟ زيـرا خبـش بگريد، آيا اين راه

عظيمي از آردهاي ترآيه خارج از منـاطق جنـوب شـرقي

و در شــهرهاي بــزرگ غــرب؛ ] منظــور مشــال آردســتان [

حـل اگر راه. برند انبول به سر ميآنكارا، ازمري و است

بينيـد، فدرايل را مهچون روشي جهت آاسنت آالم و رجنها مني

چه آلرتناتيوي مطلوب مشاست؟

توانيـد با در نظر گرفنت مدل دولت خود مي :رهرب آپو

اين موضوع را هبرت ارزيابي آنيـد آـه آيـا اجيـاد يـك

ا سيستم فدارايل، واقع بينانه و صادق خواهـد بـود يـ

حلهاي متفاوت نه؟ در آنصورت ضرورت چگونگي پيشربد راه

قبل از هر چيز، اينكـه تقريبـا . را درك خواهيم آرد

نيمــي از آردهــا بــه شــهرهاي بــزرگ ترآيــه مهــاجرت

اند، واقعيـت دارد امـا وجـود آشـوري بـه نـام آرده

آردستان آه تاآنون نيز داراي مـرز بـوده و اآثريـت

دهنـد، بـه وب شده تشكيل مـي مجعيت آن را آردهايي سرآ

Page 180: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

173

بايد خباطر داشت آه ذآرنـام . مهان ميزان واقعيت دارد

بازگشـت ده هـزار "در " گزنفـون "اين سرزمني از جانب

ـ آتـابي تـارخيي آـه در سـاهلاي قبـل از مـيالد " نفر

نگاشته شده ـ يك حقيقت تارخيي اسـت، امـا ترآهـا در

ني پـا قرن دهم ميالدي براي اولني بـار بـه ايـن سـرزم

ي حقيقـت قـدمت حتليالت دولت ترآيه دربـاره . گذارند مي

بايسيت بر اين . رود اين سرزمني حيت از يك قرن فراتر مني

امر واقف باشيم آه وجود آردها در تاريخ، بـه چهـار

گردد، اما حبث وجود ترآها از خود هزار سال قبل بر مي

ي مهـه . رود به عنوان يك ملت، از يـك قـرن فراتـر منـي

اينها به جاي خود، به عنوان مثال مشا آه از مهگي جزو

ايـد؟ مليت واحد هستيد چرا سيسـتم فـدرايل بنـا ـاده

بعالوه مهاجرت مجعيت چشمگريي از آردها به شهرهاي بزرگ

ي مشكالت اقتصادي، شـكنجه، سـتم و فشـارهاي در نتيجه

سـكونت آردسـتانيهادر ايـن . موجود صورت گرفته اسـت

تـر منـوده و ت خلق تـرك را نيـز پيچيـده شهرها، مشكال

گمان خود آنان نيز زير بـار سـنگني بي. دهد افزايش مي

با اجياد يك سيسـتم فـدرايل . آنند اين شرايط زندگي مي

توان ميليوـا انسـان را بـه يكبـاره بـه سـرزمني مي

در اروپا قريب به دو ميليـون . مادريشان باز گرداند

دانيم آنان به سبب وجـود آرد وجود دارد، مهچنانكه مي

مشكالت اقتصادي، سـتم و اسـتثمار جمبـور بـه مهـاجرت

مطمئنا در صورت اجياد يك سيستم فـدرايل، بـي . اند شده

آنكه مشكلي براي اروپا پديد آورند بـه مـيهن خـويش

تـوان براي حل مشكل ساير آردها نيز مي. گردند باز مي

. يابي دمكراتيك انديشيد به چاره

Page 181: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

174

يد آمدن يك سيسـتم دمكراتيـك در ترآيـه، پس از پد

تواننـد آنند مي آردهايي آه در شهرهاي بزرگ زندگي مي

رسـاني و انتشـاراتي برا ي خود مدرسه، موسسات اطـالع

تاسيس آنند، چرا از اين امر اظهار شگفيت آنيم؟ و با

در آن . به انديشه فـرو رومي " چرا اين طور شد؟: "گفنت

نظام دمكراتيك گسرتده، آنكه صورت، بر اساس ضرورت يك

ماند و آنكه خبواهد به شرق مي] ترآيه [خبواهد در غرب

بنا به عوامل تارخيي، اجتماعي، سياسـي . گردد باز مي

. و فرهنگي نياز به اجياد يك سيستم فدرال وجـود دارد

دانيم آه حبث از نامناسب بودن سيستم فـدرايل صـرفا مي

پراآنـدگي مجعيـت، بـا بر مبناي ديـدگاه دمـوگرايف و

. واقعيت دولت مشا نيز مهخوان نيست

آيا ممكن است به راهكار ديگري انديشـيد؟ مهچنانكـه

. در ابتدا اشاره آردم؛ اشكال خمتلف احتاد وجـود دارد

هايي با ساختاري ضـعيف و آنفدارسيوا و مهچنني احتاديه

. وجود دارند) خود خمتاري(اشكال متفاوتي از اتونومي

يد آه از طريق حبث و گفتگوهاي وسيع سياسي، پريامون با

. اين روشها به نتيجه دست يافت

به دليـل آنكـه طـرف مقابـل مـا بسـيار سرسـخت و

خواهد سازماندهي جمدد دولـت را ناپذير است، مني انعطاف

با هيچ يك از راهكارهاي مورد پيشنهاد ما درك آننـد

هاي ملي خواستهاي از دولت متناسب با وگرنه حتقق شيوه

ـ دمكراتيك و گنجاندن آا در قانون اساسي غـري ممكـن

حيت اين، يگانه راه صحيح جهت رهايي ترآيـه از . نيست

. حبران شديدي است آه اآنون در آن چنگ آن گرفتار است

نبايد فراموش آنيم آه امـروزه ترآيـه در شـديدترين

Page 182: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

175

بـه حبرااي اقتصادي، سياسي و اجتماعي در سطح جهـان

از سـويي، ترآيـه بـا احـالل معيارهـاي . بـرد سر مـي

رهايي از اين . آند املللي، تروريسم دوليت اعمال مي بني

هاي نـويين از دولـت و بـه ميـان وضعيت با اجياد پايه

آوردن ساختار نويين از آن، مهراه بـا اجنـام مـذاآرات

جر اين مفري براي ترآيـه وجـود . گردد سياسي ميسر مي

. ندارد

هـم ترآيـه و ! جناب آقاي اوجاالن: آورن. ا. يويدد

را سـازماني تروريسـيت PKKي آمريكا، هم اياالت متحده

نظر مشا دراين باره چيست؟ . آنند قلمداد مي

در پاسخ به سوال اول مشا بيان منـودمي آـه :رهرب آپو

مفهوم و شكل بزرگرتين برداشت و رفتار تروريسيت آـدام

اي را ون آسي و يا هـيچ بيگانـه اي از خ ما قطره. است

امي، بايد به مشا بگوييم آـه در به ناحق بر زمني نرخيته

ي پذيرش و به رمسيت شـناخنت سرزمينمان جبز طرح خواسته

اي از حقوقمان به عنوان يك ملت ـ بدون هويت و پاره

شك مهچون يك نياز ـ و در صورت لزوم مقاومت در ايـن

. اشتيمديگري ند ي راستا، چاره

آيا اين ارتباطي با تروريسم دارد؟

تـان، ايـن اين هويـت "مشا قضاوت آنيد، اگر بگويند

دهم حيت يك حلظه به وعد مي ،"حقوق ـ ملي دمكراتيكتان

توانيد متعهـد شـويد آـه خشونت پناه نربمي، اما مشا مني

آمريكـا وترآيـه نيـز . حقوق ما را به رمسيت بشناسند

تو وجود ": گويد عكس، مجهوري ترآيه ميشوند بل متعهد مني

از اينـرو . "نداري و قادر به مطالبه هيچ حقي نيسـيت

از آغاز تاريخ تاسيسش تـاآنون درصـدد اسـت تـا بـا

Page 183: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

176

عـام ها مـا را از قتـل ترين شيوه شديدترين و وحشيانه

اگر ايـن بـزرگرتين تروريسـم . گذرانده و نابود سازد

نيست، پس چيست؟

حقايق مربوط بـه مـا را واژگونـه مشا در تالشيد آه

. ببينيد

اي را آه مشكلي جبز حق مقاومـت يـك خلـق مشا مبارزه

بودن، ندارد، بزرگرتين جنبش تروريسيت دنيـا ارزيـابي

عدالت، حقوق و حقيقـت در آجـاي ايـن وجـود . آنيد مي

دارد؟ آيا به نظر مشا نفـي وجـود يـك خلـق و پـذيرش

وريات متمـدن بـودن بنيـاد، از ضـر اي پست و بي زندگي

است؟

مشا در جريـان جنـگ اسـتقالل آمريكـا، راهكارهـاي

توانسـتند حـاوي بسياري را آه تـا آخـرين درجـه مـي

ايد و اينگونه رهـايي مفاهيمي تروريسيت باشند آزموده

ملي آمريكا را حتقق خبشيديد، آيا اگر مـن مشـا را بـه

ايل اين علت تروريست اعالم دارم، صحيح است؟ اين در حـ

است آه ما خواهان تشكيل دوليت بزرگ و مسـتقل در حـد

خواهيم مطالبه برخـي دولت مشا هم نيستيم، آنچه ما مي

از حقوق اساسي انساني حـيت در چـارچوب دولـت موجـود

توان حق استفاده از زبان و از مجله اين حقوق مي. است

فرهنگ ملي، اجنام فعاليتهاي سياسي، پيشربد اقتصـاد و

چرا اين درخواست اين حقوق، تروريسـم . مشرد را بر …

باشد؟ ا گر طرف مقابل بگويد من حاضر بـه دادن ايـن

امي يكـروزه جنـگ را متوقـف حقوق هستم، ما هم آمـاده

عـام بـر مـا هجـوم سازمي؛ آايف است آه بـه قصـد قتـل

Page 184: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

177

آري، براي متوقف . گري را بپذيريد نياورند، مشا مياجني

.امي ساخنت جنگ آماده

" : وجود اين حقيقت، اگر مشا بياييـد و بگوييـد با

خوانند، مشا در اين آمريكا و ترآيه مشا را تروريست مي

اين، تنها به بازي گرفنت حقـايق "گوييد؟ رابطه چه مي

.است

گومي ايـن موضـوع آـامال در مـورد آمريكـا و من مي

تروريســت "دامن بــا گفــنت الزم منــي. ترآيــه صــادق اســت

تصنعي در راسـتاي برداشـنت گامهـايي رفتاري ،"نيستم

چند، از خود بروز دهـم و هرگـز خـود را در چـارچوب

مـا . خـوامن آنيـد، تروريسـت منـي مفهومي آه مشا قصد مي

ــارزه ــام مب ــغول اجن ــدس و مش ــيار مق ــاني، بس اي انس

نه تنها در راه رهايي خلـق آـرد، . قهرمانانه هستيم

بلكــه در راه رهــايي فرهنگهــاي بســياري آــه در

از . جنگـيم خاورميانه با نابودي رودررو هسـتند، مـي

تـوان فرهنگهـاي هلـين، ارمـين، ي اين فرهنگها مـي مجله

سرياني، عرب، چرآس و فرهنگهاي آوچك و منفـرد ديگـر

اين بدان معناست آه ما در . از اين قبيل را نام برد

. جنگـيم راستاي خودخمتاري فرهنگي خلقهاي بسـياري مـي

خبوانند؟ ايـن واقعيـت را تروريسم چرا بايد اين را

رمحانـه و آنكـه بـه شـكلي بـي . آند طرف مقابل درك مني

اگر . آند، مجهوري ترآيه است ستمگرانه ما را سرآوب مي

اين تروريسم نيست، پس چيست؟

اي را آـه بـا نـام تـوامن مبـارزه به هيچ وجـه منـي

امي ، ننگني و ضد انسـاني ارزيـابي انسانيت صورت داده

توامن بپذيرمي، اما ترآيه و آمريكا هر چيز را مي. اميمن

Page 185: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

178

اي آـه تـاآنون بـه مبـارزه "هرگز سخين مبين بر اينكه

امي، تروريسم است و حاضـرم از آن دسـت اجنام رسانده

. را از من خنواهند شنيد "بردارم

چـه ارتبـاطي PKK! آقاي اوجاالن :آورن. ا. ديويد

ه عليه اسراييل عمليات با سازمااي افراطي فلسطيين آ

اي دهند، دارد، يا اينكه چـه مهكـاري تروريسيت اجنام مي

با آا دارد؟

روابط حمدودي داشتيم، 1980در اوايل سال :رهرب آپو

سـازمان (اما بعد از آن به ويژه از هنگامي آه سـاف

دفـرت مناينـدگي خـود را در آنكـارا ) آزاديبخش فلسطني

بـه بعـد، 1982و از ساهلاي گشود، از ما فاصله گرفت

ما خود به تدريج در خاورميانه و در ميان خلق آـرد

هـر چنـد تالشـهايي جهـت برقـراري روابـط . رشد منودمي

داشتيم، اما ساف بـه دليـل اعمـال فشـارهاي ترآيـه

ما بـا قـوت ذاتـي . داد روابط خود را با ما گسرتش مني

. خود، بقاي خويش را دوام خبشيدمي

راييل را بايسيت تـا حـدودي جداگانـه در ي اس مسئله

اسراييل آـه بـا ترآيـه روابـط نريومنـدي . دست گرفت

دارد، در رابطه با خبشي از برخوردهاي ترآيه و ايراد

املللـي، در ي بـني در عرصه PKKاهتاماتي شديد در مورد

املللـي آـا در رفتارهـاي بـني . ي اول مسئول است درجه

عام بزرگرتين قتل. اند گرفته ترآيه نقشي فعال بر عهده

امـا . پـذيرد و پاميايل حقوق بشر در ترآيـه صـورت مـي

ترآيه تنها آشور دوسـت " :گويد متاسفانه اسراييل مي

با متامي تـوانش بدين ترتيب اسراييل ".اسرائيل است

Page 186: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

179

ي هاي خمتلف بر ما يـورش آورده و بـر آليـه و به شيوه

. جنايتهاي ترآيه سرپوش اده است

تــرين مــا بــه عنــوان خلقــي آــه از بــا وحشــيانه

امي، رفتار خلق يهود و به ويـژه عامهاروبرو مانده قتل

دولت اسراييل به دليل روابط نـزديكش بـا ترآيـه را

اگـر . دانـيم ايت اشتباه و خطرنـاك مـي عليه خود بي

ي توانـد در عرصـه اسراييل نباشد ترآيه به تنهايي مني

اسـراييل . ور شـود بـر مـا محلـه املللي تا اين حـد بني

ي اينكه ترآيه تنها آشوري اسـت آـه بايست به هبانه مني

از او محايت ميكند در ميان آشورهاي اسالمي بـا خلقـي

آنـد، ستمديده آه از حق مقاومت مقدس خود استفاده مي

. دمشين منايد

دامن امي، منـي اي عليه اسراييل صورت نداده ما هيچ محله

جانبه از ا اين اندازه بطور وسيع و تكچرا اسراييل ت

ما بر . گردد ور مي آند و بر ما محله رژمي ترآيه محايت مي

تر از ايـن اين باورمي آه هبرت است اسراييل هر چه سريع

به نظر . نشيين آند موضع خود دست برداشته و از آن عقب

من محالت بي حد و مرز آمريكا به جانب ما نيز حتت تاثري

از . پـذيرد هـاي اسـراييلي صـورت مـي ي لوبيقطعي برخ

ايت خواهم خاطر نشان سازم آه اين مسائل بي اينرو مي

آور و ناعادالنــه بــوده و بــه مفهــوم محايــت از زيــان

.عام خلق ما است قتل

ترآيـه و برخـي از ! آقاي اوجاالن :آورن. ا. ديويد

امكانات مايل خـود را PKKگويند آه دولتهاي ديگر مي

آورد، در رابطه بـا ريق قاچاق مواد خمدر بدست مياز ط

گوييد؟ اين اهتامات چه مي

Page 187: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

180

اين نيز يك شايعه و دروغ حمض و به منظور :رهرب آپو

ايـن، فراتـر از . سرپوش ادن بر جنايتهايشـان اسـت

متهم ساخنت طرف مقابل بـه گناهـاني آـه خـود مرتكـب

. گريد يشوند، نيست و از آينه و نفرت آنان سرچشمه م مي

املللي مواد خمدر بوده و جنبش ما به شدت خمالف جتارت بني

حيت بايد به صـراحت بگـومي . باشد ترين دمشن آن مي سرسخت

هتيـه و [آه جنبش ما با راديكالرتين مواضع در برابـر

مشا نيز به . ايستد مواد خمدر و مشروبات الكلي مي] پخش

و آساني آـه آنندگان مواد خمدر دانيد آه مصرف خوبي مي

ي نزديكي با سيسـتم اند، رابطه آلت دست اين مواد شده

. ي مافيايي دولتها دارند املللي موجود و شيوه بني

بيشرتين حقارتي آه ممكن است در حق ما صورت پـذيرد؛

اي در خـدمت جتـارت مـواد به عنوان وسيله PKKارزيابي

يـك دروغ بـزرگ PKKادعاي تروريست بـودن . خمدر است

. و مرتبط ساخنت آن به جتارت مـواد خمـدر مكمـل آن است

دامن آه در ميان ما حيت فرصت اينكه اشخاص بـه خبوبي مي

اگر هر آس بسـان . مواد خمدر مشغول شوند، وجود ندارد

ي آننـده بود حيت يك فرد مصرف ما از مواد خمدر متنفر مي

ماند و در نتيجه، جتارت مواد خمدر هم در دنيا باقي مني

. گرفت نيز صورت منيآن

خواهم توجه مشا را به اين موضوع جلب آنم آـه از مي

ي هشتاد، پليس ترآيه طـرح و تالشـهايي مهان اوايل دهه

در حايل آه در تالش بود تا از طريق . متكي بر آن داشت

سپتامرب مشار زيادي از خلقمان را از ميهنمـان /12رژمي

مبارزاتي آه در اي براي بد نام منودن بكوچاند، دسيسه

مهچنني جهت ممانعـت از . دادمي، آماده منود اروپا صورت مي

Page 188: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

181

پيوسنت جوانان اروپا به مبارزامتان، جتـارت افيـون را

گومي آه بايـد ايـن به مشا مي. مهچون يك راهكار برگزيد

موضوع را براي اولني بار با دقت مورد ارزيابي قـرار

ا بايـد در در واقع اين يك ترفند است آه مسـلم . داد

بايـد . مورد آن حتقيق منوده و نتـايج آن را دريابيـد

دانست آه پليس ترآيه، جوانان آرد را به شكلي گسرتده

اآنون هزاران . در باندهاي مواد خمدر بكار گرفته است

عامـل و . برند تن از آنان در زندااي آملان به سر مي

ا؟ چـر . ي آنان به اين آار، پليس ترآيه است وادارنده

اسـت؛ "يك تري و چند نشان"املثل معروف پاسخ اين، ضرب

. آننـد اوال، اين جوانان را به مواد خمـدر معتـاد مـي

ي درآمد حاصل از اين آار به جيب پليس دوما، خبش عمده

خبـش اعظـم درآمـد آـنرتا گـريال . شـود ترآيه رخيته مـي

را نيز مهني مورد تشكيل ميدهـد آـه ] نريوهاي ضد چريك[

اآنون بـه موضـوع حبـث مرآـز سـازمان جاسوسـي البته

ايـن امـر در اسـناد . ژاندارمري نيز تبديل شده است

خودشـان . نيز آمده است "جم ارسور"مربوط به رويداد

گويند آه امكانات مايل مـورد نيـاز را بـه شـكلي مي

سـوم اينكـه . آننـد گسرتده از جتارت مواد خمدر تامني مي

را مهچون مليت آه سـرگرم خواهند بدين وسيله آردها مي

درمـورد جوانـان . جتارت مواد خمدر هستند، جلوه دهنـد

از ايـن رو چـنني ". در ارتباطنـد PKKبـا : "گويند مي

با جتـارت مـواد PKK پراآنند آه گويا اي را مي شايعه

.خمدر در ارتباط است

خواهم آن براي فاش منودن اين نرينگ وخيم و ملعون مي

از جانب مهان "الف پامله"آنم؛ جنايت را به مشا تفهيم

Page 189: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

182

ي تبهكار به منظور اعالم تروريست بودن ما دار و دسته

مجهـوري ترآيـه، . ريزي شده بـود املللي طرح در عرصه بني

ميهنمان را از جوانـان خـايل آـرد، آـا را گرفتـار

بـدون . اعتياد آرده و در متامي دنيـا پراآنـده منـود

توانست تـا جوان آرد هم منياقدام پليس ترآيه حيت يك

اين حد در دنيا پراآنده شده و در جتـارت مـواد خمـدر

به هر حال اين پاسپورهتا را آه من به آـا . جاي گريد

توانند يكروزه راههـاي رفـنت اگر خبواهند مي! ام نداده

گذشته از اين، رژمي ترآيه ختليه . به اروپا را ببندند

نيـادين بسـان سياسـت ميهن از جوانان را به سياسيت ب

ي ديگر آن نيـز شيوه. عام ملتمان تبديل آرده است قتل

امـروزه در . هاسـت ي جوانان در طريقت سازماندهي بقيه

اهللا حـزب ترآيه برخي طريقتها و تشـكلهاي ديـين، مهچـون

پليس ترآيه سهم عظيمـي در ايـن آـار . گردند اجياد مي

هـروئني و آوشد آه اوال از طريق اعتياد بـه دارد و مي

دوما با توسل به مذاهب و طريقتهاي دروغني از سرازير

شدن پتانسيل جوانان به سوي مبـارزه رهـايي مليمـان

. جلوگريي به عمـل آورد و ايـن اسـت گـوهر سياستشـان

دهنده مبين بر اينكـه متاسفانه در اروپا اآاذييب فريب

PKK جويد، به شكلي موثر در جتارت مواد خمدر مشارآت مي

مهچنانكـه گفتـيم . يابند ز سوي پليس آملان انتشار ميا

توان گفت آه مطلقـا روابـط مني. اين، اهتام بزرگي است

دور يا نزديكي با اين امر ندارمي، زيرا به شـدت بـا

املللـي ايـن امـر را هـاي بـني اگر دادگاه. آن خمالفيم

يي واقعي آه با مواد خمدر در PKKاثبات آنند و حيت يك

باشد را بيابند، متامي اهتامات مشـا را خـواهم ارتباط

Page 190: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

183

اما حيت يك مورد نيـز در ايـن بـاره وجـود . پذيرفت

ــرف ــوء و منح ــات س ــرفا تبليغ ــدارد؛ ص ــازنده و ن س

اگـر توجـه . هايي خطرناك براي جوانامنـان اسـت دسيسه

پوسـتان آنيد؛ در گذشته برخورد مشاهبي در مورد سـياه

. ها هسـتيم اني اين دسيسهگرفت، اآنون ما قرب اجنام مي

. حقايق مهان طوريست آه بيان داشتيم

آننــدگان و مــا مهــواره از مــواد خمــدر، مصــرف

در پاسخ به . دهندگانش متنفر بوده و خواهيم بود رواج

خمالفرتين سازمان و خلق با مـواد خمـدر، جتـارت و "سوال

و خلـق PKKجنـبش : گوييم مي" استعمال آن آدام است؟

. ما

PKKآيـا تـا حبـال ! رهرب ارمجنـد :آورن. ا. ديويد

منافع يا افراد موجود در ادها و موسسات آمريكـايي

در ترآيه و يا هر جاي ديگر را هدف خـود قـرار داده

است؟

بطور قطـع تـاآنون مسـتقيما عملياهتـايي :رهرب آپو

عليه اشخاص و يا موسسات آمريكايي اجنام نداده و آا

حيت در آردستان بـه هبرتيـن وجـه از . امي را هدف ننموده

چند آمريكايي دستگري شده پذيرايي گشـته و سـپس آزاد

. شدند

در حاليكــه بــا آمريكــا درگــري هــيچ گونــه جنگــي

آنم آه آمريكـا و مراآـز اطالعـاتي امي، تعجب مي نبوده

ما . آنند را بزرگرتين خطر در دنيا قلمداد مي PKKوي،

در سطح جهاني ـ اينگونـه امي آه ـ با آمريكا چه آرده

آور و شود؟ ايـن موضـعي بسـيار شـگفت ور مي بر ما محله

در حاليكه نه به صـورت پنـهان و نـه . غريمنتظره است

Page 191: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

184

امي و حيت يك آشكارا هيچ جنگي عليه آمريكا صورت نداده

بـا . امي ي آمريكايي را هم مورد هجوم قرار نداده تبعه

ود؟ در واقـع شـ ور مـي چه حقي اينگونـه بـر مـا محلـه

خواهم با پرسـيدن عوامـل ايـن اصـرار مشـا، آن را مي

ما در آجاي دنيـا بـه منـافع آمريكـا هجـوم . دريامب

شـود؟ هـر روز اعـالم ور مـي امي آه او به ما محلـه برده

. آنـد محايت مي PKKدارد آه از مبارزات ترآيه عليه مي

خواهي آه ترآيه وجود اگر مني. چرا؟ آيا چنني حقي دارد

خلق آرد را انكار آند و خلق آرد با نسل آشي مواجـه

آين؟ حـال بگـوييم تـو از شود، پس چرا از آن محايت مي

آـين، امـا چنـدين سـازمان محايـت مـي PKKترآيه عليه

رو آرد وجود دارد آه طالب حقـوق خـود هسـتند، ميانه

هـاي آـا را جبـا آين؟ چرا خواسته چرا از آا محايت مني

آـين؟ ايـن در دام از فاشيسم ترك محايت مـي آوري و م مني

مهان حد آه محاييت ناعادالنه است بـه مهـان ميـزان نيـز

موضعي هتامجي عليه خلق و حزمبان است آـه بايسـيت تغـيري

توانـد در مقابـل ي اينكه خلق آرد منـي به هبانه. يابد

آمريكا خبوبي از خود دفاع آند، آيا نيازي بـه اجنـام

ي وجود دارد؟ ي دشوار چنني محله

بر اين باورمي آه در آمريكا نيـز دوسـتاني ارمجنـد

. شوند براي ما يافت مي

آننـد دامن آه آساني مهچون مشا آه تالش مـي به خوبي مي

حقايق را با معيارهاي موضـوعي ارزيـابي آننـد، آـم

خـواهم قـرار گرفتنتـان در با اين وجود مـي . نيستند

ي دولـت متبوعتـان، موقعييت ظاملانه به حلـاظ سياسـتها

آشـي حتـت مهچنني پشتيباني از سياست بسيار خطرناك نسـل

Page 192: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

185

عنوان مهكاري با ترآيه طـي سـاليان دراز را بـه مشـا

. يادآوري آنم

اگر واقعا . آنكه به مهكاري نياز دارد، ترآيه نيست

گذاريد، به دمكراسي معتقديد و به حقوق بشر احرتام مي

اين اسـت آـه بـه مـا تنها آاري آه بايد اجنام دهيد

مهچون جنبشي بنگريد آه از حقوق بشر پاسداري آـرده و

آنكــه در مقابــل . آنــد در راه دمكراســي مبــارزه مــي

عام تاريخ در تالش براي پاسداري از وجود بزرگرتين قتل

چرا بايـد بـا . مقدس خود بر آمده است، خلق آرد است

ي ترين شـرايط عليـه يـك رژمي وحشـ سازماني آه در سخت

. آنــد، مهكــاري نشــود نظــري در تــاريخ مبــارزه مــي بــي

بيدادگري اين رژمي حيت از ظلمي آه امپراتـوري روم در

اگـر . حق حضرت عيسي روا داشته بود، فراتر رفته است

توانيد در حقوق بشر و دمكراسـي و چنني آاري بكنيد مي

املللي نيـز ي بني ي روابط متمدن در عرصه پيشربد يك شيوه

ام بر ايـن مبنـا معتقـدم آـه توانسـته . شيدسهيم با

مطاليب را براي مشا روشن سازم و بر اين باورم آه مشـا

نيز اطرافيان خود را بـر ايـن مبنـا روشـن خواهيـد

ي برخي بنابر تقاضاي مشا درصدد تفهيم مهه جانبه. ساخت

اميدوارم حتوالتي آـه بعـد از ايـن . از حقايق برآمدم

ند و امكـان دسـتيابي بـه تـر باشـ دهند مثبـت روي مي

.تر با مشا فراهم آيد برقراري گفتگويي تفاهم آميز

Page 193: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

186

:خبش ششم

درصدد رهايي انسانيتم و هرگز

شويـم داري مني تسليم سرمايـه

امروزه انقالب آردستان، مرآز انرتناسيوناليسم دنيا

اين وضعييت نيست آه به خـودي خـود حتقـق . گرديده است

. اند ته باشد بلكه عواملي اساسي در اين امر دخيلياف

سوسياليسـم و بيش از هر چيز، بعد از فروپاشي رئال

عدم موفقيت آامل انقالهباي رهايي خبش ملي پس از ساهلاي

مهچـنني . ي نگاهها به انقالب آردستان خريه شـد ، مهه1980

املللـي، تـاثري عظـيم الزم است، مهراه بـا واقعيـت بـني

Page 194: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

187

موقعيـت . رگري ترآيه مـورد توجـه قـرار گـريد استثما

ترآيه در ناتو و مهچنني نقش مهمـي آـه در خاورميانـه

ت به سزاي مبارزات مـا را بدان واگذار شده است، امهي

. آشكار ساخته است

پيشرفت انقالب آردستان به معناي پيشرفت انقـالب در

انقالبي است آه بـه . باشد ميان آشورهاي خاورميانه مي

اي را ي انقالهباي اآترب و فرانسه، تـاثري گسـرتده ازهاند

. باشد املللي دارمي در سطح بني

سوسياليسم را نـه تنـها از ما عوامل فروپاشي رئال

حلاظ سياسي و جغرافيايي، بلكه از حلـاظ حمتـوايي نيـز

سوسياليسمي آه شكل گرفـت . امي حتليل آرده و سپري منوده

دمكراسـي سوسياليسـيت را نتوانست شخصييت سوسياليست و

به مهني دليل انقالب آردستان به سـطح انقالبـي . بنا د

با ويژگي جهاني تعايل يافت، مسلما اگـر طبـق مبـاني

سوسياليسـم آالسيكي انقالب و به مفهوم حزبي آـه رئـال

توانستيم بـه پـريوزي دسـت آردمي، مني اساس گرفت عمل مي

سوسياليسـم رئال پريوزيهايي آه پس از فروپاشي. يابيم

امي و پيشرفت بسيار منسجم فعاليتهاي به آن دست يافته

سياسي، نظامي و ديپلماسيمان از اجياد مـديل نـوين از

. گريد حزب و رهربي، سرچشمه مي

امــان را بــا جهــان، انســاني] حمتــواي[مــا حاضــرمي

ــيم ــمت آن ــانيت قس ــام انس ــي و مت ــهاي انقالب . جنبش

ــا ــرزمينمان مزوپوتامي ــني(س ــهرين ب ــاه )الن ، جايگ

متداي اصلي . اي در نوزايي انسانيت داراست آننده تعيني

انسانيت بسـيار . اند و اساسي از اينجا پراآنش يافته

ظلميت آه امروزه بشـريت در آن . مديون اين سرزمني است

Page 195: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

188

زيد و توام با آن، ويرانگريهاي اجتماعي و تبـديل مي

ي احسـاس نيـاز شدن دنيا به حاليت غري قابل زيست، مهگـ

ي انقالبي شديد به يك افق نوين رهايي، فلسفه و اراده

مهچـنني، پيـامربان و . آننـد الزم براي آن را اجيـاد مـي

جهـت . انـد ي بسياري در اين خاآها ظهـور آـرده فالسفه

آنكه انقالب آردستان نيز بـدان شـيوه توسـعه يابـد،

. گردد انگار تاريخ دگر باره مي

نسان ـ ابزاري آفريـده آـه بـا امپرياليسم چنان ا

ي مقابل سرشـت جوهر انسانيت در تضاد بوده و حيت نقطه

. منـاييم ما اين را آـامال رد مـي . و ويژگي انسان است

توانيم بدهيم درس انسـانيت ترين درسي آه ما مي اساسي

. اصيل است

هـاي وعده. به خود اعتماد دارمي PKKما مهچون جنبش

:گـوييم تكنولوژي نيست و نيز مني ي ثروت و ما بر پايه

دهـيم و بـا چـنني اي صـورت مـي ي اقتصـادي چنني توسعه"

زمــيين، در رشــد اقتصــادي زمــيين و رو ثروهتــايي زيــر

توانيم بگوييم ايـن آنچه آه مي. "مشارآت خواهيم منود

زييم و هرگز از آن منصـرف است آه براي انسان شدن مي

.گردمي مني

مـا در . باشـد بريت معكـوس مـي وضعيت آنوني، يك بر

برابر اين بربريت پايداري خواهيم آرد و بي ايت به

خواهنـد شايد آساني باشند آه مني. پريوزميان اميان دارمي

تواننـد آنان مي. سطح آنوني پيشرفتهاي ما را ببينند

رمحانـه خودشـان، ما را به جاي بربريت و تروريسم بـي

ي بود آه ايـاالت متحـده مهني ديروز.تروريست اعالم آنند

Page 196: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

189

گـومي بـه تـرور آمريكا هريوشيما و ناآازاآي را ـ منـي

. ترسناآي بلكه با سالحي بسيار وحشيانه ـ نابود ساخت

در اوضاع آنوني در پشت متامي جنايات و قتل عامهـا

آدام سيستم قرار دارد؟ بزرگرتين تروريسـم را آـدامني

شود؟ اعمال ميشود؟ از سوي آدام دولت سيستم مرتكب مي

مصـرانه . توانيم از ارزيابي اينـها دسـت بـردارمي مني

. گوييم آه اينها بزرگرتين تروريستند مي

اي نظمـي نظم نوين جهـاني، در حقيقـت بـزرگرتين بـي

نظمـي در . باشد آه بشريت تاآنون به خود ديده است مي

آار نيست بلكه چنان عدم توازني مطرح است آه بتدريج

هاي بي حد و مرز، بـه هـم خـوردن عداليتبا انواع بي

توازنات طبيعي، پوسـيدگي و احنطـاط اجتمـاعي رو بـه

تواند نتايج اين از هم اآنون هر آس مي. د ازدياد مي

روند پوسيدگي و . ثباتي را تا حدودي هبرت رويت منايد بي

در حـال حاضـر توسـل بـه . حبراا وخامت يافتـه اسـت

ي جنـگ يك و يـا بـه شـيوه مبارزه با عملكردهاي آالسـ

تر آنكه بگوييم از خلقها، باعث تكرار شده و يا صحيح

قطعا براي نيل بـه يـك سيسـتم نـوين . اند مد افتاده

يابي مشكالت اساسـي انسـانيت بـا ديـدگاه بشري، چاره

فلسـفي "تر و روزآمد، هم از حلاظ سوسياليسمي پيشرفته

ناپـذير و هم از حلاظ علمي، نيازي اجتنـاب " ـ معنوي

از اينــرو تشــكيل انرتناسيوناليســمي نــوين در . اســت

ــي ــر ب ــتم براب ــي از سيس ــوازن ناش ــدم ت ــي و ع نظم

. امپرياليسيت اجتناب ناپذير است

Page 197: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

190

منشا اين مشـكالت غـول آسـا سيسـتم آاپيتاليسـت ـ

باشد امپرياليسيت مي

مشكالت مرتوپوهلاي امپرياليسيت بيش از پيش حدت يافته

د نوعي بربريـت در مراآـز اروپـا و اآنون شاه. است

آشورهاي عقب نگه داشـته شـده، بـه . باشيم آمريكا مي

دليل انفجار مجعيت و و شيوع امراض گوناگون حاليت غـري

و 19ي هـا مشكالت حادتري از سده. اند قابل زيست يافته

بـه جـاي . آشـند ، انتظار بشريت را مي21ي در سده 20

يـا انقـالب بـر اسـاس ي سـابق جنگهاي خلقي به شـيوه

آوري سوسياليسـيت آـه مفاهيم آالسيكي، نياز به يك نـو

مبنـا قـرار . دهد، وجود دارد انسان را اساس قرار مي

دادن سرشــت انســان وســطح آزادي او در جامعــه و يــك

. ناپذير است نوشدن قطعي سوسياليسيت اجتناب

ما قدرت خود را بيش از تالش براي رهايي ملي،

شدن به يك حزب اجتماعي، انساني و براي تبديل

زيرا افق انسانيت را تريه . آنيم انرتناسيونال بسيج مي

هاي تاريكي را از اند و ناگزير بايد پرده و تار آرده

هم اآنون بيشرت از هر زمان ديگري . روي آن برداشت

. توانيم منايندگي ادعاهاي انساني را عهده دار شومي مي

دشوار نيز باشد، بايد بر آن شرايط هر چند آه سخت و

اين امر ما را بسوي انرتناسيوناليسم . اصرار ورزمي

هر چند هم بسان هر انقالبي به . نوين سوق خواهد داد

املللي انقالب آردستان نگريسته شود اما تاثريات مهم بني

اش هويدا گشته ي آنوني آن با نگاه به ابعاد توسعه

ه جانب سوسياليسم صورت اي ب امروزه محالت فشرده. است

سوسياليسم نيز، محله به پس از فروپاشي رئال. گريد مي

Page 198: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

191

اروپاي امروزي نيز . سوسياليسم ادامه داشته است

براي دفن سوسياليسم تالش و آوشش فراواني اجنام

مهچنانكه پس از انقالب فرانسه و در مرحله . دهد مي

ر نيز مشاهده گرديد، اروپا دچا) مرمت(رستوراسيون

ارروپا دمشنيهاي بي . اسرتس جلوگريي از انقالب شده است

زند، اين برخورد اماني نسبت به سوسياليسم دامن مي

امپرياليسم اروپا، نوعي بدبيين در ميان اروپاييان

به وجود آورده است؛ اميدشان به انقالب را تضعيف

منوده است، اما بايد خاطر نشان شد آه تضادهاي موجود

تري نيز به ايان نيافته و حيت ابعاد گسرتدهبا سيستم پ

. خود گرفته است

آنچه آه الزم است صورت گريد؛ روزآمد آردن

بر اين . باشد سوسياليسم علمي، به مثابه يك علم مي

باورمي آه ما در عملكرد خود، اين مهم را به اجنام

در اين معنا آنچه متالشي گرديد؛ نه اساس . امي رسانده

ي بلكه خطاهاي تاآتيكي و اسرتاتژي دوره سوسياليسم،

. گذشته بود آه جوابگوي مرحله نبودند

اآنون بيش از هر زماني طرح ادعاهاي سوسياليسيت

انسانيت يا با سوسياليسم . براي انسانيت الزم است

يابد و يا اينكه در باتالق بربريت موجوديت مي

سانيت اگر خواستار احماي ان. گردد داري فنا مي سرمايه

. نيستيم، بايسيت تا ابد بر سوسياليسم اصرار بورزمي

ي ترديد به خود امروزه انقالبيون جهان با ديده

اين به هيچ وجه . نگريسته و خود را جمرم مي انگارد

آنانكه بايد نسبت به . صحيحي نيست گريي برخورد و موضع

Page 199: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

192

خود گمان برده و شرمگني گردند انقالبيون نيستند،

PKKما مهچون جنبش . رياليستها هستندبلكه امپ

در . توانيم تا ابد نداي عظيم انقالب را سر دهيم مي

دهيم، آن را مهچون تكربي پوچ حاليكه اين ندا را سر مي

هاي تئوريك، و گامي صرفا متكي بر اراده و فاقد پايه

. مناييم ارزيابي مني

اي بسياردقيق ارزيابي ما سرشت انسان را به شيوه

ما احرتام زيادي به خصوصيات اساسي انسان . امي ودهمن

برآنيم تا انساني را رهايي خبشيم آه سيستم . قائليم

. داري ـ امپرياليسم او را نابود ساخته است سرمايه

داري، سر تسليم فرود هرگز در مقابل اين سرمايه

حيت اگر متام دنيا نيز عليه ما متحد . آورد خنواهيم

هبا به خاموشي گرايد، با ادعاههاي گردد و متام انقال

انساني خود تا آخر در برابر زندگي حتميلي

انقالب آردستان يك . داري، پايداري خواهيم منود سرمايه

انقالب حمدود ملي نيست، انقالب به ظاهر ملي، اما

اگر اين انقالب به پريوزي برسد، . درگوهر انساني است

مجهوري انسانيقالب فراتر از يك انقالب مجهوري ملي، ان

. است

مرزها براي ما چندان مهم نيستند، حيت مشكلي مهچون

با اين وجود از ابزاري . تعيني خطوط مرزي هم ندارمي

العاده در راستاي استقالل انسانيت و خلقها و خارق

مهچنني توان برپاآردن جنگي شديد براي دستيابي به آن

و خلقي نيازمند ي انساني فاتح ما مناينده. برخوردارمي

Page 200: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

193

آزادي هستيم آه اين يك، براي علم سوسياليسم،

. باشد پشتوانه و دستاوردي عظيم مي

امروزه اگر به روابط ميان خلق آرد و ترك بنگرمي،

امپرياليسم با اتكاء . آنيم تضادهايي را مشاهده مي

ي هاي خمتلف يك سيستم پيچيده بر مزدورانش به شيوه

. ر هر دو خلق حاآم ساخته استفشار و استثمار را ب

حاآمان ترك اآنون خواستار نابود ساخنت خلق آرد و

. باشند آهنرتين فرهنگي آه تاريخ به خود ديده، مي

منافع حمدود و اسرتاتژيك دولتهايي چون آمريكا و آملان

آفريين اين آند آه براي جلوگريي از باز چنني اجياب مي

نرا در ظلمت تاريخ هاي انساني و فرهنگي، آ گنجينه

. دفن آنند

برمي يك استعمار معمويل وضعييت آه ما در آن به سر مي

و صرفا سرآوبي سياسي نيست، حيت وضعييت نيست آه بتوان

به عنوان مثال؛ . از آن بعنوان سرآوب ملي نام برد

. شود آشي بي سابقه بر خلقمان اعمال مي يك سياست نسل

اما وقيت . قعيات را ببيندخواهد اين وا امپرياليسم مني

دهد و يا آيد، فرياد سر مي به ميان مي" بوسين" حبث از

هر روز . آند شود، عصيان مي ياد مي" چچن" وقيت از

درصدد است آه با مسائل پوچ و پيش پا افتاده، افكار

در عني حال، در ارتباط . عمومي را به خود مشغول سازد

ترين و فقي آرد ضمن مهكاري با منا با مسئله

هرگز حاضر نيست نتايج اين ] ترآيه[ترين رژمي فاشيست

در اين رابطه الزم است آه . آشي را ببيند نسل

شخصيتهاي دمكرات و سوسياليست غرب حتما دورويي و

اين براي خلق ستم ديده . نفاق دولتهايشان را ببينند

Page 201: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

194

آرد و خلقهاي جهان، معنادارترين مهكاري

. تانرتناسيوناليسيت اس

ي ژنوسايد غري قابل خبش نيست هيچ جرمي به اندازه

دهند آه متام آشورهاي در آردستان جناياتي روي مي

بي سبب نيست آه ما را به . داري در آن سهيمند سرمايه

. آنند عنوان خطرناآرتين جنبش تروريسيت دنيا معريف مي

ترين اندآه هم فجيع آا به مثابه آن دزد ترسناآي

دهد و هم ما را به عنوان شري را صورت ميجنايات ب

به مهني خاطر در اروپا . آند مسبب و جمرم اعالم مي

بعنوان مثال؛ . ريزي شد هاي بزرگي عليه ما طرح دسيسه

اي صورت پذيرفت آه در مرحله" اولف پامله"جنايت

" ريگان"قدرهتاي مرجتع بر سازمان ناتو حاآم بودند؛

اين جنايت . دست داشتند قدرت را در" هلموت آهل" و

و تشديد PKKاز مهان ابتدا براي تروريست نشان دادن

جنبش ما را . ريزي شد دمشنيها در برابر سوسياليسم طرح

ي مارآسيسيت ـ لنينيسيت بعنون تنها جنبش فعال و زنده

ما از . منايند و خطرسازترين جنبش در جهان ارزيابي مي

گريي موضع. ورآنيمتوانيم احساس غر اين امر صرفا مي

آميز آملان عليه ما به دليل اجنام عملياهتاي خشونت

. نيست، بلكه آا از ما و سوسياليسم در هراسند

خواهد با از بني بردن ما، سوسياليسم را از بني مي

ويل از آجنائيكه در اين آار به موفقييت دست . بربند

حزب ما از خود به عنوان . شوند اند، خشمگني مي نيافته

Page 202: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

195

سر بلند و پايبند به اصول سوسياليسم در اوج

. مناييم قهرماني احساس غرور مي

انقالب آردستان يك انقالب ملي حمدود نيست، بلكه در

انقالب موفق . باشد عني حال انقالب ترآيه نيز مي

اين انقالب، انقالب . آردستان، انقالب پريوز ترآيه است

. باشد يخاورميانه، قفقاز و بالكان نيز م

امي آه روابط خود را جمددا با خلق هر حلظه آماده

حيت بدون آنكه مشكل مرزها را . ترآيه از سر بگريمي

مطرح سازمي، حاضرمي در درون جغرافيايي واحد و

يكپارچه، از نو روابطمان را بر اساس يكساني و

آزاديهاي سياسي، فرهنگي و تارخيي خلقها تنظيم

آين اسي ما، پايان دادن به ريشهي اس خواسته. مناييم

نژادي خلق آرد و پيوند دادن او با سرزمينش به

رژمي استثماري ترآيه، اآثرا . باشد ترمي ي انساني ا شيوه

ي ما پاسخ باجنايت و خشونت فاشيسيت به اين خواسته

خلق ترك حتت تاثري موجي از شوونيسم قرار داده . دهد مي

راي نگرشي علريغم آنكه ما دا. شده است

انرتناسيوناليسيت هستيم، اما شوونيسم ترك ـ آه داراي

تاثري فراواني است ـ مانع از پيشرفت اين جنبه از

اما تالشهاي . ي ما در ميان خلق ترك شده است مبارزه

ي صحيح خواهد ي ما، خلق ترك را به اين نقطه مصرانه

. آورد

خلق ما درصدد پيشربد انرتناسيوناليسمي منونه با

. اي حمدود خنواهيم شد گرايي دچار مرض ملي. ترك هستيم

ي مرزي به مانعي مبدل اجازه خنواهيم داد آه مسئله

Page 203: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

196

اين اندازه زمني "وارد مباحثاتي بي ارزش مهچون . شود

خنواهيم شد و يا " از آن تو و اين انداز از آن من

دهيم و اي ريگ به او مني حيت دانه"ي خودشان به گفته

سخنان تانسو چيللر خنست "[ ستانيم ه چيز را ازش ميمه

براي ما معنادارترين انرتناسيوناليسم، ]. وزير اسبق

. يابد اشان حتقق مي پس از دستيابي خلقها به آزادي

. اين، نوگرايي است و به پريوزي آن اعتقاد دارمي

انقالب آردستان به مرور زمان به امكانات پيشرفت و

نشاني از شكست در آار . يابد ست ميپريوزي بيشرتي د

تبديل شده ) سلحشور(خلق آرد، به خلقي مبارز . نيست

. است

املللي امپرياليسيت ـ به سان براي نابودي سيستم بني

هديف خنستني آه بايد از بني برود ـ در حال مقاوميت سخت

ي اگر پشت امپرياليسم را در جبهه. و دشوار هستيم

ندازمي، در آن صورت قدرت انقالب ما آردستان به زمني ب

تر رسيد و حيت از آن نيز موثر به سطح انقالب اآترب مي

. خواهد بود

گام رهايي و به ي حتقق گام انقالب آردستان به اندازه

ناپذير ساخنت آرزوي رهايي خلق آرد، به انقالبي شكست

منونه براي خلقهاي منطقه و به تدريج براي بسياري از

برند، تبديل آه در وضعييت مشابه به سر مي خلقهايي

آفريين مهچنني در سطحي باالتر، به امكان باز. شود مي

سوسياليسيت، به مثر رساندن انقالب زن و انقالب معنوي

اي از اين راه نيز امكان رشد فلسفه. يابد دست مي

شايد نتوانيم به پيشرفت . سازد نوين را فراهم مي

Page 204: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

197

توان ديد آه ارمغان بوضوح مي مطلوب دست يابيم، اما

ي دوستامنان دستيابي ما براي انسانيت، خلقمان و مهه

.اي افتخارآميز است به پريوزي

:خبش هفتم

Page 205: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

198

PKK اي عظيم در سوسياليسم مرحله

PKK بيش از هر زمان ديگر، حزب اصرار بر سوسياليسم

.و پريوزي است

تـرين ميداشت عيد زمحتكشان، اساسـي امروز مهراه با گرا

موردي آه بايد بدان امهيت بدهيم، وضعيت سوسياليسم ـ

ي آارگر ـ و بـر ايـن اسـاس ارزيـابي بيين طبقه جهان

از آن . باشد ي پيشرفتهاي مرتبط با انسانيت مي دوباره

هم مهمـرت تعـيني جايگـاه صـحيح حزمبـان در درون ايـن

. ستواقعيت، داراي امهيت فراواني ا

حاآميت و استثمار تك طريف امپرياليسم بـر انسـانيت

وضعيت خطرناآي به خـود 2000با نزديك شدن به ساهلاي

اي بـه به ويژه عدم جوابگـويي صـحيح و ريشـه . گريد مي

مسائل منتج از فروپاشي رئـال سوسياليسـم، اغتشاشـي

رگرايـي را در صـفوف زمحتشـكان باوري و انكا عظيم، بي

. است پديد آورده

تـرين و خلقهاي جهان تقريبا ناچـار بـه قبـول مـنحط

ي زنـدگي داري بعنوان شـيوه ترين سيستم سرمايه پوسيده

تـوان گفـت آـه عالوه بر آلودگي اجتماعي، مي. شوند مي

. طبيعت نيز روياروي خطرناآرتين آلودگيها شـده اسـت

داري ـ امپرياليسيت آه بيشرتين مسـئوليت سيستم سرمايه

اي بسـيار جسـورانه و اين قبال دارد به شـيوه را در

حد و مرز حـاآمييت غريقابـل سرانه در صدد اعمال بي سبك

.پيشگريي بر آل بشريت است

Page 206: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

199

!يا سوسياليسم يا هيچ

مهانگونه آه در بيشرت مراحل تاريخ بشـري نيـز بـه

خورد، ارجتاع سيستمهاي در حال فروپاشـي ـ در چشم مي

ري ي پوسيدگي و ضعف ـ به شكلي وسـيع طـو آخرين مرحله

آه ختريب طبيعت را نيز در بر گـريد، انسـانيت را بـا

ي استثماري خـود در بـزرگرتين ابعـاد حاآميت فزاينده

بعبارتي اگـر سوسياليسـم در مقابـل . متضرر مي سازد

داري ـ امپرياليسـيت،آه قـدرت آن قابـل سيستم سرمايه

باشـد، حفـاظي بنـا ياي ديگـر منـ مقايسه با هيچ دوره

ننهد، نه تنها براي آارگران و زمحتشكان بلكـه بـراي

بـيش از . باشـد انسانيت نيز به معناي پايان دنيا مي

در ] حفـاظ [توانيم بگوييم آـه ايـن هر زمان ديگر مي

"داري ـ امپرياليسم، به مفهوم مقابل ختريبات سرمايه

. باشد مي" يا سوسياليسم و يا هيچ

ايدئولوژيهايي آه در صدد رهـايي ] تاريخ در طول[

مبــارزات . انــد انســانيت هســتند، مهــواره ظــاهر شــده

اجتماعي با تاريخ انسانيت شروع شده و تا روزگار ما

Page 207: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

200

بويژه هر سيستمي شـاهد ظهـور چنـدين . يابد ادامه مي

تاريخ با هزاران . ضت اجتماعي خمتص به خود بوده است

.دباش منونه از اينها آشنا مي

آنچه آه امروز بيشـرت بـا مـا ارتبـاط دارد، وضـعيت

ي رئـال سوسياليسـم بيين زمحتشـكان و جتربـه آنوني جهان

پيشـرفتهاي 20ايدئولوژي سوسياليسـم در قـرن . است

چشمگريي به خود ديده و تقريبا در يك سوم دنيا امكان

فقط بدليل وجود آثار سيستم قبلي و تاثري . اجرا يافت

آوبگري ـ اســتثمارگري و نيــز بــدليل ويژگيهــاي ســر

برخوردهاي بسي دگماتيك مشاهده شد آـه گاهگـاهي بـا

خطر جتزيه مواجه شده و در مسـريي زيگزاگـي سـري منـوده

.است

بسياري از جتارب صد سال گذشته ـ حيت اگر بـر اسـاس

داري در نظر ي زمحتكشان در برابر سرمايه ي مبارزه جتربه

ته ـ حياتي بـودن سوسياليسـم و بگريمي، دويست سال گذش

براي پيشربد آن ضرورت بروز برخوردي بـس مبتكرانـه و

به تدريج بيان آامال علمي جامعه، بويژه با مـد نظـر

قرار دادن جتارب عملي موجود و پيامدهاي ناموفق آا،

هـايي بـس سوسياليسـم دوره . اند بطور آشكار مطرح شده

تـارخيي آـم و بـيش در متام مراحـل . مهم را سپري منود

ي آمون ابتـدايي در عـني مرحله. سوسياليسم وجود دارد

از قيامهاي . دارد حال سوسياليسم ابتدايي را بيان مي

داري گرفتـه تـا جنـبش در دوران برده" اسپارتاآوس"

خوارج در انقالب اسـالم، حـيت جنـبش علـوي نيـز داراي

نسه در انقالب بورژوايي فرا. ويژگيهاي سوسياليسيت است

بصورت يك جنبش آمونيسيت خـود را ظـاهر » بابئوف«نيز

Page 208: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

201

اساسا مهراه با اين انقالب بـه تـدريج شـاهد . سازد مي

در پـي حتـوالتي نزديـك بـه سوسياليسـم علمـي ظهور پي

ي انقـالب سياسـي در مرحله" مانيفست آمونيست. "هستيم

جتارب اوليـه آموـا و در راس . بورژوايي اعالم گرديد

ون پاريس نيز در بسياري از آشورها به شـكل آا آمــ

مانيفسـت اسـتقالل ." جنبشهاي تعاونـــــي رخ منودنـد

مهچون آابوسي وحشتناك دنياي بـورژوازي " ي آارگر طبقه

از مهـه مهمـرت، اينكـه زمحتكشـان . را به وحشت انداخت

ــق ــد، از طري ــيش بگرين ــد در پ ــيت را باي ــه سياس چگون

يج بـا تشـكيل احـزاب مانيفست انرتناسيونال بـه تـدر

.طبقاتي آارگر در درون مرزهاي ملي نشان داده شد

توان گفت آه در بطن متام ملتهاي دقيقا صد سال قبل مي

ي آـارگر تاسـيس داري، احـزاب طبقـه ي سرمايه پيشرفته

، سـازماني انرتناسـيونال اول دانـيم آـه مـي . اند شده

متشكل از اعضاي زمحـتكش بـود آـه بـه جـدايي مرزهـا

ي آارگر را غالبا بـه اي نداشت؛ ايدئولوژي طبقه وجهت

شكل اجنمن سازماندهي آرده و سعي منود مهزمان با آمـون

.پاريس آن را متحقق سازد

تـري را ي سياسـي مبارزه انرتناسيونال دومدانيم آه مي

توسعه داده، از اجنمنها به سوي تشكيل احزاب گامهـاي

ي حقــوق مبــارزهمهمــي برداشــت و زمحتكشــان از طريــق

. دمكراتيك ـ سنديكال، دستاوردهاي مهمي آسـب منودنـد

ي آــارگر و زمحــتكش در مراحــل ي اقتــدار طبقــه مســئله

داري ـ امپرياليسم، به ويژه از ي ظهور سرمايه اوليه

ي طريق انقالب اآترب بعنوان انقالبي با پيشاهنگي طبقـه

وه بعـال . آارگر، در تاريخ مبارزات اجتماعي جاي گرفت

Page 209: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

202

دانيم آه در آن زمان اين انقالب، جهش عظيمـي بـود مي

آه در تاريخ به نام زمحتشكان، دولت قـدميي را متالشـي

بدين ترتيب متام طبقات و . ساخت و دوليت جديد بنا اد

ــي ــار آابوس ــتثمارگر را دچ ــرآوبگر و اس ــان س حاآم

اين انقالب از سوي ارجتاع جهاني مـورد . وحشتناك ساخت

.گرفتهدف قرار

وقوع انقالب اآترب حتت رهربي بلشويكها، يك رويداد مهـم

گامي عظيم در تاريخ مبارزات . دارد تارخيي را بيان مي

اما بسان هر انقالبـي، در ايـن انقـالب . اجتماعي است

از يـك حلـاظ، در . نيز بيماريهايي زودرس ظاهر شـدند

.اين انقالب عظيم نيز وضعييت اينچنني پيش آمد

آترب در عني حال آـه بيـان تولـدي سـامل بنـام انقالب ا

آثـار ي آارگر و خلقهاي زمحـتكش بـود، امـا بـا طبقه

جتربگـي ناشـي از ي قدميي موجود در بطن خود، بـي جامعه

تازه بودنش، و از مهه مهمـرت حماصـره شـدن آن از سـوي

ارجتاع جهاني و وجود بقاياي اجتماعي بسيار نريومنـد

.نايي عظيم رودررو ماندي روسيه، با تنگ جامعه

انقالب اآترب درصدد بـود آـه بـراي حـل مشـكالتش، از

املللي در زماني اندك و با دادن هبايي گزاف، ارجتاع بني

اما خالقيت درونـي بـدور مانـد؛ بـويژه . فاصله بگريد

نتوانست يك مدل دمكراسي سوسياليسيت آلرتنـاتيف را در

.ه دهدداري ارائ مقابل نظام دمكراسي سرمايه

حزب موسس انقالب، در فرايند تشـكيل دولـت و در درون

حزب سوسياليسـت بـه تـدريج بـه . خود دولت ذوب شد

ارزش در خـدمت سياسـتهاي داخلـي و حالت ابـزاري بـي

اين دولت نيز رفته رفته بـا نگرشـي . خارجي در آمد

Page 210: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

203

ملي رفتار منوده و حتت تاثري موج شديد شوونيسم روسـي،

درون گرفتـار مشـكالت ملـي گرديـد، در مهچنان آـه در

املللي نيز برخوردي صحيح با انقالب خلقهـا و ي بني عرصه

ي ي رهايي ملي و حيت انقالهبـاي سوسياليسـيت طبقـه مسئله

.آارگر از خود نشان نداد

متام شواهد، روياروي اين سيستم با فروپاشي ـ آه هر

يافـت ـ را نشـان روز بيشرت به طـرف راسـت جهـت مـي

چنان شـد آـه . بوقوع پيوست 1990داد؛ اين امردر مي

اين مرحله تقريبا بعنوان پايان سوسياليسـم از سـوي

داري و منايندگان سياست آا متام ايدئولوژيهاي سرمايه

گويي دوبـاره خورشـيد بـر . مورد ارزيابي قرار گرفت

اي آغـاز زنـدگي . خاطر شـدند آا طلوع آرده و آسوده

.ون طبقه را تصور منودندآسوده و بد

حترمي شديدتري بر . حبث از نظم نوين جهاني به ميان آمد

هـاي هـر چنـد ناسـامل و اشـغال نشـده برخي از قلعه

ي ا مهزمـان بـا آغـاز محلـه . سوسياليسيت، اعمال گرديـد

هاي اقتصادي تشـديد ايدئولوژيك ـ رواني وسيع، حماصره

هاي تكـان در عرض اين ده سـال پـر از رويـداد . يافت

دهنده مشاهده شد آه نه تنها اين هيجان و خودبـاوري

داري ـ امپرياليسم از بني رفت، بلكه مشكالت غري سرمايه

. قابل حتملي نيز به بار آورده است

اينكه انسانييت بدون سوسياليسم، معادل دنيايي بدون

حل است، امروزه از سوي هـرآس عميقـا درك اميد و راه

چاره مشكالت بشري تـالش ي براي يافنت راهشده و بطور جد

، 20ضعيف شدن سوسياليسـم در ربـع آخـر قـرن . شود مي

.طلبد رهيافت جديدي را مي

Page 211: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

204

ــرمايه ــر داري س ــي ب ــامال متك ــاد و آ ــال فس اي در ح

خـوري و بازيهـاي بـورس، عـالوه براينكـه فاقـد رانت

هرگونه خالقيت است، به ختريب متام ديناميسمهاي جامعـه

تر هزار بار مرجتعانه. آند يت انسان نيز بسنده منيو هو

آور خـود را از رژميهاي فاسد، تاثريات خطرناك و احنطاط

اي زيست را نيز بـه شـيوه سازد، طبيعت و حميط منايان مي

ي شگفت انگيز را به حالت اين سياره. آند جدي ختريب مي

ــت ــت در آورده اس ــل زيس ــاآرتين و . غريقاب ــن، خطرن اي

. داري ـ امپرياليسيت اسـت ين گناه سيستم سرمايهبزرگرت

اي بسـيار در صورتيكه تدابريي اختاذ نشـود، در آينـده

. آيـد ي ما به حاليت غريقابل زيست در مـي نزديك سياره

اي از اشـغال در اين سياره باشـكوه بـه حالـت تـوده

هر چند اعرتاضاتي خمتصر وجود داشته باشد، . خواهد آمد

. گرتين قيام، تاسـيس سوسياليسـم اسـت اما باز هم بزر

سوسياليسم بصـورت انقالبـي بنيـادين، جامعـه را در

اش مقابل اين خطر ـ آه به حد غريقابـل تصـوري آلـوده

اش را بار ديگر ساخته است ـ آگاه منوده، سيماي دروني

. منايان ساخته و راه رهايي را نشان خواهد داد

شـگريي از رونـد ترين مشكل آنـوني انسـانيت، پي اساسي

مباحــث و . ختريــب طبيعــت و آلــوده شــدن جامعــه اســت

انـد، حـيت اگـر گرايشاتي آه از هم اآنون پديد آمـده

بصورت رفورميسيت هم باشد، نقـاط بـارز مسـئله را در

. گذارد ميان مي

حلـها، بعنـوان اهـداف ارزيابيهايي دقيقرت و طرح راه

مبـارزات اشـكال . شوند ي آينده ظاهر مي انقالبي مرحله

سياسي و اجتماعي و تاآتيكهاي گونـاگون ايـن اهـداف

Page 212: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

205

مهچنني . دارند انقالبي، بطور حتم امهيت خود را بيان مي

آشكار خواهد شد آه اين خطرات با چارچوهباي آلي قابل

اي، طــرح مــداوم پيشــگريي نبــوده و بــراي حــل ريشــه

ها، برنامه و تاآتيهـا بسـيار مهـم و تئوريها، نقشه

از هـم اآنـون ضـرورت پـرداخنت بـه . باشـد يضروري مـ

اي غريقابـل اجتنـاب احسـاس ه آندوآاويي جديد به شـيو

اگـر ارزشـهاي انسـاني مـورد هـدف باشـند، . شـود مي

ايدئولوژي سوسياليسيت جمبور به دستيابي بـه رهنمـودي

تــر و طــرح اصــول اجرايــي آن عمــيقرت، توســعه يافتــه

.باشد مي

ال است و هم علمسوسياليسم هم خي

تـوان از انسـانيت قطـع اميـد آـرد، از چگونه آه مني

به مهـان . توان قطع اميد آرد پيشرفت سوسياليسم هم مني

صورت آه مبارزات اجتماعي مهراه با انسانيت به پريوزي

Page 213: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

206

ي حيـات اند، تا زمانيكـه انسـانيت ادامـه دست يافته

رفت مهچنانكـه پيشـ . يابد، اين سري ادامه خواهد داشـت

انسانيت بدون مبارزات اجتماعي و اجتماعي بـودن غـري

ي انسانيت بدون مبـارزات سوسياليسـيت ممكن است، آينده

. نيز غريقابل تصور است

ي سوسياليسـيت، يگانـه راه رهـايي از اين حلاظ مبارزه

ايـن موضـوع . بودن خود را مكررا در ميان خواهد اد

آن بصورت دگماتيك امهيت دارد آه نبايد تنها بعدي از

در دست گرفته شده و صرفا در چارچوب انقالبـي آـه در

. يابـد، ارزيـابي شـود اي خاص از تاريخ حتقق مي مرحله

ي آامل انسانيت، خيال صحيح آن است آه بعنوان انديشه

سوسياليسم هم خيايل و هم علمي . و عمل آن تعريف گردد

عـيين اآنون ديگر به دليل وجـود علـم، واقعيـت . است

برخورداريش از خيايل آـه در صـدها سـال . خواهد يافت

.توان ناديده گرفت گنجد را مني مني

برخورد تنگ علمي، شكلي از اجـراي ماترياليسـم خشـين

ي رئال سوسياليسم مشاهده است آه شكست آن را در منونه

سوسياليسمي آه ازطريق ماترياليسم خشن، خيـال . آردمي

ه را امهـال آنـد بطـور حـتم و معنويت، اراده و فلسف

اين وضعيت در سوسياليسم . گريد حاليت خطرناك به خود مي

در آينده . پديد آمد، آه اآنون در حال سپري شدن است

هاي سياست، اقتصـاد پيشرفتهاي مشابه زيادي در زمينه

.و دمكراسي پديد خواهد آمد

رهــايي ايــدئولوژي سوسياليســيت از مشــكالت سياســي و

دمكراسـي نيـز بعنـوان . يـت حيـاتي دارد اقتصادي امه

مهمـرت از مهـه، . يـابي اسـت مشكلي اساسي منتظر چـاره

Page 214: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

207

زيست ـ آن برخورداري از يك برنامه براي حل مشكل حميط

.هم با جزئيات و داراي ضمانت اجرايي ـ ضرورت دارد

ي اي هستند آـه سوسياليسـم مرحلـه اينها مشكالت اساسي

يگمان دستيابي حتمي بـه ب. جديد بداا خواهد پرداخت

پيشرفتهايي در رابطه با جوانب فلسفي، خيايل و معنوي

. ـــ اخالقــي و تعــيني اصــول و مبــاني آن ضــروري اســت

. سوسياليسمي بدون فلسفه و معنويت غريقابل تصور اسـت

داري ي ســرمايه ماترياليســم خشــن حــداقل بــه انــدازه

ي تشـكيل احـزاب به مـوازات آن، مسـئله . خطرناك است

ــازمانيابي ــد، س ــت جدي ــارزه امهي ــاي مب ــا و تاآتيه ه

.يابند مي

اآنون ديگر تئوريهاي قدميي انقالب سوسياليسيت آفايـت

آنند مني

توان نه از عصـياا و نـه از جنگهـاي دراز مـدت مني

رهايي خلقها بطور آامل چشم پوشي منود، اما ايـن بـه

يافتـه وضعيت دولتهاي ملي رشد. آند تنهايي آفايت مني

ــارزاتي ــكال مب ــه، اش ــاهي جامع ــعيت رف ــنني وض و مهچ

.طلبد اي را مي جداگانه

ارتبـاطي . بويژه فناوري نيز بسيار رشد يافته اسـت

نزديك و مهم بني فناوري و شكل و ماهيت مبارزات وجود

بعبارتي؛ احزاب جديد و تاآتيكهـاي مبـارزاتي . دارد

، راهكارهـاي جمبورند با در نظر گرفنت اين پيشرفت عيين

تاآتيهاي مبـارزاتي . مبارزاتي گوناگوني ارائه دهند

Page 215: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

208

جديد خود را برمتام جنبشها، از سوسياليسيت گرفته تـا

.گرا، حتميل خواهد منود سازمااي خشونت

بيگمان بر اين اساس در انرتناسيوناليسم نيز پيشـرفيت

تـوان ملتـها اي آه ديگر مني درمرحله. پديد خواهد آمد

رون مرزهــايي مشــخص حــبس منــود و بــه بيــان را در د

امپرياليسم،گلوباليسم تا اين حد گسرتش يافته، ضرورت

.نيزآشكار شده است جهاني شدن سوسياليسم

يابد؛ به غـري از انرتناسيوناليسم جديد بتدريج شكل مي

املللـي نيـز خـود را مرزهاي مشخص ملي، در مرزهاي بني

سياليسيت آـه روابـط انرتناسيونال سو. نشان خواهد داد

بني جامعه و طبيعت را خبوبي فرموله آند، نيازي حياتي

ترين برخورد در صـد سـال شايد صحيحرتين و ضروري. است

آينده، وحدت حتت لواي چـنني انرتناسيوناليسـمي خواهـد

.بود

مهراه با ريشه دوانيدن در حميطي متـاثر از PKKجنبش

خــود نيــز سوسياليســم، داراي جوانــب خمــتص بــه رئــال

اي فـراوان بـراي شـناخت و امروزه با عالقـه . باشد مي

از چـه نـوع " موضـوعي چـون؛ . شود ارزيابي آن تالش مي

ي آن بـا نگرش سوسياليسيت برخـوردار بـوده و رابطـه

جديـد را چگونـه پديـد ] نـوع [اش چگونه است و گذشته

.مورد حبث قرار گرفته است" خواهد آورد؟

بعنـوان PKKامي، قـرار دادن آنچه درآـل اجنـام داده

سوسياليســيت در آــانون ] نــوين [ ي حزبــي خــاص مرحلــه

اين امر نيز با موفقيت اجنام گرفته . باشد مباحثات مي

پيشـاهنگي آن در جنـبش PKKيكي از جوانب بـارز . است

ي واقعـا مهـم آن، اما جنبـه . باشد رهايي ملي آرد مي

Page 216: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

209

سـيت در ي سوسيالي مفهومي اسـت آـه در جريـان مبـارزه

اي آـه بايـد بـه جنبـه . دارد املللي بيان مي ي بني عرصه

در اين ربـع آخـر . تدريج بيشرت اولويت يابد، مهني است

سوسياليســم فروپاشــيده و حاآميــت آــه رئــال 20قــرن

داري امپرياليسم نيز نريومنـدترين دوران خـود سرمايه

در سوسياليسـم و تـداوم PKKآند، اصرار را سپري مي

اين . باشد ايش، موضوعي قابل حتقيق و تامــل ميپريوزيه

خــوانيم، در حــايل اســت آــه روزانــه در مطبوعــات مــي

ــت ــاي امپرياليسـ ــوان PKKآمريكـ ــوده بعنـ را بيهـ

. آنـد ارزيابي مني »خطرناآرتين سازمان تروريسيت جهان«

آنچه بايد از ايـن موضـوع برداشـت شـود ايـن اسـت؛

ا جايگاه مهمي در را آه قطع PKKامريكا از هم اآنون

مبارزات سوسياليسيت دارد، بعنـوان خطـري بـراي خـود

.اين موضوع صحت دارد. بيند مي

املللـي، مـارآس و انگـس و بعـدها زماني، ارجتـاع بـني

هايي عجيب ارزيـابي بلشيوآها را بعنوان خطر و پديده

انـد، در متفـق شـده PKKمنود، اآنون نيز مهگي عليه مي

ــان آن را ــي نشستهايش ــابي م ــوان خطرارزي ــد بعن . آنن

] بـازجويي [املللـي حتقيقـات ي بني در عرصه PKKي درباره

فاشيسم وحشي مجهوري . پذيرد بسياري صورت مي ي جداگانه

املللـي مـورد محايـت قـرار ترآيه از سوي ارجتـاع بـني

عامي آه بدسـت ايـن فاشيسـم گويي جنگ و قتل. گريد مي

املللي نيز هر ي بني در عرصه آند، پذيردآفايت مني صورت مي

از . پـذيرد روز حتقيقاتي جديد و دادگاهيهايي صورت مي

.گردد ي آايف آشكار مي به اندازهPKK اين حلاظ، واقعيت

Page 217: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

210

امپرياليسم جهـاني امريكـا و مهپيمانـان نزديـك وي؛

آشورهايي چون آملان و انگلستان در ايـن بـاره داراي

ك جنبش تنگ رهايي خبش آنان از ي. جتارب بسياري هستند

ملي آرد نگرانـي ندارنـد، حـيت اساسـا از آن محايـت

ي هر نوع آمكي آنند و حيت براي موفقيت آن از ارائه مي

ي آــرد و در مســئله PKKپيشــاهنگي . ورزنــد دريــغ منــي

برخوردهاي ايدئولوژيكي و اجتمـاعي آن آـامال بصـورت

هر شـده مشكلي اساسي و خطرناك براي سيستمهاي آا ظا

، احتماال بلشويسمي نـوين PKKحمتواي سوسياليسيت . است

ي تـرين حلقـه آه بتدريج در ضعيف PKKپيشاهنگي . باشد

ــرمايه ــتم س ــه سيس ــيت در خاورميان داري ـ امپرياليس

تداوم و تقويـت . برجسته شد، براي آا خطري جدي است

ي در بلوك خاورميانه پس از حتوالت پيچيده PKKموجوديت

آور بـوده و ، براي اين سيستم بيشرت عـذاب 1990اي ساهل

.دهد به دقت آن را مورد ارزيابي قرار مي

دهيم، هرگز حق اظهار نظر مني PKKبه " اظهاراتي چون

هر از چند گاه از آه" شومي مانع از تاثري گذاري آن مي

سوي مقامـات آمريكـايي در مـورد مسـايل خاورميانـه

خواهـد بطور حـتم مـي . باشد يآنند، بيهوده من ايراد مي

اگـر . اين جنبش غريمنتظرانه را در معادالت حذف منايـد

ممكن باشـد حتـت آـنرتل درآوردن، وگرنـه از بـني بـردن

، بصورت سياست حمـوري امريكـا در چنـد PKKي رمحانه بي

.سال اخري درآمده است

بدون شك در جريان مبارزه و در سياستمان به مقابلـه

سازي امپرياليسم توجه بيشـرتي هاي خنثيبا اين تاآتيك

را بـيش ازمهـه در PKKبيهوده نيست آـه رهـربي . منودمي

Page 218: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

211

امي؛ زيـرا رونـد مورد چـنني تـاآتيكي متمرآـز سـاخته

ي خمفـي درصـدد آـه بـه شـيوه PKKتاآتيك ـ اسـرتتژيك

داد، نابودي آن بودند، اگر پيشرفيت از خود نشـان منـي

.يافت اي نريومند دست مني جوهر سوسياليسيت آن به زمينه

PKK ــه ــر پاي ــدن ب ــت ش ــدن وسوسياليس ــي ش ــن ي ي اي

پيشرفتهاي اسرتاتژيك و تاآتيك، به مفهوم واالتري دست

ــي ــد م ــدازه . ياب ــه ان ــاي ب ــر خلقه ــذاري ب ي تاثريگ

املللـي ي بني رسد آه در عرصه خاورميانه، چنني به نظر مي

ادعــا، هــم بعنــوان يــك پيشــاهنگ سوسياليســيت داراي

.باشد تاثريگذار بوده و حيت پيشرو مي

انقالب آردستان از اين حلاظ، اگر حمتوياتش را بـيش از

تر سازد؛ بويژه تكوين حزبي، حتليالت مربوط بـه پيش غين

شخصيت انسان و انسان نويين آه با جتارب عظيم چند سال

اخري شكل گرفته است را حاآم سازد، از حلاظ اسـرتاتژيك

نيز از راهكارهـاي جنـگ انقالبـي اسـتفاده ـ تاآتيك

آرده و اين را به پريوزي برساند، در آنصـورت جنبشـي

نبايد فرامـوش . آند پرادعا در سوسياليسم را آغاز مي

ي آردستان، حتقـق يـك مـدل شده آرد آه جغرافياي تقسيم

آزموني فدراسيون سوسياليسيت را ـ آه چهار ملت اصـلي

. خبشد ن خود بگريد ـ تسريع مي و اقليتهاي زيادي در درو

اين نيز با تكامل تدرجيي چهار ملت بـزرگ، اقليتـهاي

PKKخمتلــف و فرهنگهــاي جداگانــه بــا تاثريپــذيري از

بسوي سوسياليسـم و دمكراسـي، قطعـا راهگشـاي بـروز

امهيـت . گـردد تـر از انقـالب اآتـرب مـي تاثرياتي عظـيم

خلقمـان، اي بنام بازنگري منابع و تاريخ خاورميانه

اين پتانسـيل حتـول، . بيش از پيش افزايش يافته است

Page 219: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

212

املللـي ي انقالب بـني خاورميانه را بصورت ضعيفرتين حلقه

بعنوان مهمرتين نـريوي اسـرتاتژيك و PKK. درآورده است

تاآتيك اين امر، حقيقت مهواره پويا و بـارز آن نيـز

تـدرجيا املللـي به مهني دليل، نريوهاي مرجتع بـني . باشد مي

خنثي شدن بسياري . شوند امهيت خاصي قايل مي PKKبراي

از اســرتاتژيها و تاآتيكهايشــان، آنــانرا بــه وحشــت

. انداخته است

الشيخ در مصر، اين نگرانـي بعنوان مثال در نشست شرم

گردمهايي «هرچند اين نشست بعنوان . شود بوضوح ديده مي

واآنشـي در و بيشرت با حمتوايي فلسطيين بعنـوان »ترور

برابر برخي به اصطالح رويدادهاي تروريسيت برگزار شـد

در PKKاما هدف اساسي آن، متوقف ساخنت روند پيشـرفت

.باشد خاورميانه مي

PKK ي نـوين از شكاف موجود در نظام استقرار نيافته

گريي ي روند شكل با مشاهده. امپرياليسم هبره گرفته است

ي روابـط بـا يـق توسـعه تدرجيي بلـوآي خمـالف ـ از طر

دولتهايي آه با امپرياليسـم اختالفـاتي دارنـد ـ در

امـا . بگوينـد » ايست«اين نشست خواسته شد آه به آن

ي عكس داد؛ برگزاري ايـن نشسـت، تشـكيل بلـوك نتيجه

مفهـوم و امهيـت قابـل . مورد حبث را شتاب بيشرتي خبشيد

ران حلهاي مدنظر مـزدو راه. نيز آشكار شد PKKي توجه

بـه فراخـور . آرد براي جنبش ملي با شكست مواجه شـد

اي PKKهاي اين نشست و ظهـور شكست تصميمات و برنامه

نريومند و اسرتاتژيك، سري حتـوالت تـاآتيكي منطقـه نيـز

متــاثر شــده و راه بــر بــروز شــرايطي آــه بتوانــد

بدون . پيشاهنگي دگرگونيها را جباي بياورد، مهوار گشت

Page 220: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

213

هـاي اسـرتاتژيكي، تـاآتيكي، ت در عرصهترديد اين حتوال

اگر لزومات آن بـدقت . اند ه نظامي و سياسي بوجود آمد

مورد ارزيابي قرار گريد و با جوهر سوسياليسيت بصورت

توانـد بـه دسـت متداخل توسعه يابند، نتايج مهمي مي

. آيد

اگر بتدريج خلق و در راس آن پيشاهنگي حزب بر

چنني روابط اسرتاتژيكي ـ اين اساس متحول شود و مه

تاآتيكي آن بتدريج با انقالب آردستان تعيني گشته و

تشكيل فدراسيون آردستان مهانند نردباني مورد

استفاده قرار گريد؛ عالوه بر اينكه بتدريج رو به

رود، تشكيل فدراسيون خلقهاي خاورميانه به پيش مي

حمتوايش هم، بصورت سوسياليسم و دمكراسي خلقها

.پيشرفيت عظيم از خود نشان خواهد داد

PKK ي زمحتكشان، بـيش در روز آارگران جهان و مبارزه

از مهه از چنني حقيقيت برخوردار بوده و لزومـات آنـرا

آورد؛ يعين مهزمان با اصـرارش بـر سوسياليسـم، جباي مي

اي اسـت آـه پرـدار پـريوزي آن نيـز حزب سوسياليسـيت

ي بيماريهــايي آــه رئــال خــود را از متــام. باشــد مــي

. سوسياليسم را دچار فروپاشي ساخت، عاري منـوده اسـت

در عني حال، بعنوان حزبي سوسياليسيت آه در درون خـود

اي آامال مناسب بـراي دسـتيابي بـه سوسياليسـم زمينه

.گريي است واقعي را فراهم آورده، در حال شكل

ــود ــاره وج ــن ب ــيم در اي ــكالتي عظ ــد مش ــدون تردي ب

ي آرد و توسـعه با متام قدرتش به رهايي ملي PKK.دارد

هنوز هم صدور قسمي اين . انقالب آردستان پرداخته است

از . انقالب به آشورهاي مهسـايه را اجنـام نـداده اسـت

Page 221: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

214

ســويي، تــاآنون نظــرات و افكــار جهــاني خــود را در

پالتفرمهاي فكري در حد مطلوب مورد حبـث قـرار نـداده

آه اين امر مهراه با توسـعه و دانيم اما نيك مي. است

. موفقيت انقالب آردستان پديد خواهد آمد

ي عظيم در رهايي ملي، به معناي دستاورد PKKپريوزي

و سوسياليسيت در انقالب آردستان خواهد بود آه به سبب

ــه ــر پاي ــتان آن را ب ــايي آردس ــدگي جغرافي ي پراآن

رتش اي بـه سـرعت در منطقـه گسـ حلهاي ملي و منطقه راه

در ايـن بـاره PKKبا عنايت بـه اينكـه . خواهد داد

مهواره به راهكارها و تاآتيكهايي خالقانه روي خواهد

بـدين ترتيـب، . آورد، به طور حتم موفـق خواهـد شـد

نياز ايدئولوژيكي خلقهـا را ـ PKKحمتواي سوسياليسيت

ي نان و آب بدان احتياج دارنـد آه تقريبا به اندازه

آا را در مسري رهايي و پيشـرفت سـامل و ـ پر منوده و

آامال از پتانسيل PKKامروزه . مشرتك قرار خواهد داد

چنني امري برخوردار است، تالشـهاي در حـال افزايشـش،

. اين واقعيت را به دوستان و دمشنان نشان خواهـد داد

در حاليكه دمشنان بنا به داليل مطرح شده، بريمحانه بـر

ي بيشـرتي بـدان نشـان دوستان عالقـه برند، آن هجوم مي

.دهند و تعداد آا در حال افزايش است مي

Page 222: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

:خبش دوم

برخي از خصوصيات جنبش سوسياليسيت نوين

پرمعناترين اقدام در امل ماه مه آه به يك فرهنـگ

ي و عادت اجتماعي مبدل گشته و روز احتاد، مهكاري و مبارزه

ي برخوردهـايي طبقات زمحتكش است، مصر و مطلع بودن درباره

مـل ي ع بيين خاص اين طبقه و شـيوه اساسي و پاسخگو به جهان

.باشد آن مي

دهنـده و پراآتيـزه دستيابي به نريوي ترقي

اي مهم خود را منايـان منودن آن نيز، مهچون وظيفه

بزرگداشت اين روز به شـكلي پرمعنـا و . سازد مي

هـاي شـكومهند مردمـي و خبشـيدن با برپايي مراسم

مفهومي واال بدان، ضـرورتي انكارناپـذير بـراي

و بـي تـاثري سـاخنت آميز اين وظيفه اداي موفقيت

ــي ــد از فروپاشـ ــه بعـ ــت آـ ــاتي اسـ تبليغـ

سوسياليســم بــه راه انداختنــد و طــي آن رئــال

مفهـوم جلـوه خواستند سوسياليسم را بدنام و بي

در حني اجنام اين وظيفـه، مهچنانكـه بايـد . دهند

جسـنت مسائل اساسي انسان را مدنظر قرار دهـيم،

نيـز و" تـارخيي ـ معاصـر "ي حل ايـن مسـئله راه

سـاز آن را نبايـد از دستيابي بـه نـريوي عملـي

اين موضوع روز بـه روز بيشـرت . نظرها دور داشت

حمسوس شده و قبل از متامي وظايف و حـيت وظـايفي

شـوند، قـرار آه فوري و غري قابل تاخري حمسوب مـي

.گريد مي

Page 223: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

36

سوسياليســم از مشــكالت بــدون شــك، فروپاشــي رئــال

شود به يا علريغم اينكه ادعا ميداري نكاسته است و سرمايه

آـامال بـر عكـس بـر بـار . داري نيست مفهوم پريوزي سرمايه

مشكالتش افزوده شده و آنرا با چنان مسائل دشواري روبـرو

.ساخته آه تاب حتمل آا را ندارد

حبث بر سر اين است آـه امـروزه آاپيتاليسـم چنـان

ت آـه بـا عالميي از پوسيدگي و فساد از خود بروز داده اسـ

تـرين ي ديگري قابل مقايسه نبوده و حـيت خوشـبني هيچ مرحله

ي توقف سـري تـاريخ حبـث بـه مفسرين و انديشمندان، درباره

ايـن پـريوزي ـايي « :شايد برخي بگوينـد . آورند ميان مي

ها حاآي از آنند اما متامي عالمي و نشانه. »داري است سرمايه

بدين ترتيب بشريت را . آه اين وضعيت به قيامت نزديكرتاست

اند آه نظريي بـراي واري گرفتار ساخته در چنان زندگي انگل

و بـا چـنني ] تسليحاتي[توان يافت؛ در خالل مسابقات آن مني

سرعيت، نفس انسانيت را بريـده و بـه چنـان وضـعييت دچـار

اند آه عواقب و فرجام آن و مقصد ـاييش غـري قابـل ساخته

.بنيان بدبيين و حبران مهني است. تبيين و ارزيابي اس پيش

خبصـوص بـي بطور آلي متـام طبقـات اسـتثمارگر و زورگـو و

داري و بـورژوازي بـر آن ترين طبقه آه سيستم سرمايه مروت

تكيه دارد ـ هر چند آه تغيري چهـره هـم داده باشـد ـ از

.است دير باز به بالي جان جامعه مبدل گشته

ب اآترب، انقالبي قبـل از شود آه انقال غالبا گفته مي

از اينرو راه را بـر . موعد بود و تولدي زود هنگام داشت

شكلي از سوسياليسم گشود آه ارآان آن بر ساختاري ناسـامل

و عقيم بنيان اده شده بود، بطوري آه نتواند خود را از

.نابودي حمفوظ بدارد

Page 224: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

37

ر چنني حقيقيت در مورد انقالهباي گذشـته و حـيت آـايي آـه د

در هر دگرگـوني . نيز صادق است اند هاي دور رخ داده گذشته

اي آه ساختار بنيادين مهم يا در هر انقالبي، آمابيش طبقه

اي اسـت آـه در طبقـه حكومت انقالبي را تشـكيل مـي دهـد،

بردگـان، . آنـد ترين شرايط زندگي مـي ترين سطح و سخت پايني

تكشي را تشـكيل ي زمح سپس رعايا و بعدها آارگران مهان طبقه

.اند دهند آه تغيري چهره داده مي

دانيم طبقات حاآم نيز با تغيري چهـره تـا بـه مهچنانكه مي

داري ـ امپرياليسيت نيز با سيستم سرمايه. اند امروز رسيده

اطـالع رسـاني ـ " بكارگريي پيشرفتهاي تكنولوژيك، سيسـتم

نگــي اي گســرتده و سيســتماتيك، ج و بــه شــيوه" انتشــاراتي

رواني، ايدئولوژيك و فرهنگـي را اعمـال منـوده و حقـايق

طبقات را منحرف ساخته و آنان را به وضعييت دچار آرد آـه

مهچنني در اثناي هتـامجي آـه . قادر به اجنام مبارزات نباشند

.نفس آن را بريده است عليه جامعه صورت داده،

از طبقات حاآم در گذشته سعي بر آن داشتند آه جوامع را

طريق سالحهاي آشتار مجعي به زانو درآورند، ويل امروزه بـه

جبــاي آن جنــگ روانــي، ايــن روش جنگــي نيــازي ندارنــد،

ايدئولوژيكي و فرهنگي مـوثرتر گشـته اسـت و پيشـرفتهاي

تكنولوژيكي نيز فرصت عظيمي جهت بكارگريي چنني راهكارهايي

تي در هـم در چنني وضعييت، اختالف طبقـا . است فراهم آورده

آميزد و در اين ميان فرصيت جهت به آنرتل در آوردن متـام مي

ي اسـتثمار و هاي مكارانـه امور از طريق استفاده از شيوه

علت اساسـي اينكـه امـروزه در . آيد فشار پنهاني بدست مي

اي خـاص حبـث ، ازطبقه ي مرزي معني و برنامه ريزي شده حمدوده

در واقع هر چنـد موضـوع . استآورمي، مهني موضوع به ميان مني

Page 225: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

38

ي متكي بر آن، تغيرياتي ظاهري و باطين به خـود رنج و طبقه

ي زمحـتكش را ديده باشد ، اما باز هـم ايـن طبقـه، طبقـه

ي حاآم را بـه خـوبي شـناخت، الزم است طبقه. دهد تشكيل مي

چرا آه بيش از پيش تغيري قيافه داده است؛ به عبارتي خود

.متامي جامعه انتشار يافته است را تعميم داده و در

، )دارن بـرده (اآنون ديگـر تعـاريفي چـون صـاحبان بـرده

سـرمايه (هـا و صاحبـــان آارگـاه ) ارباهبا (صاحبان زمني

از سويي، اصطالحاتي مهچون . توانند پاسخگو باشند مني) داران

نيـز آـايف ) خرده بورژوا (بورژواي متوسط، بورژواي آوچك

واهيم سوسياليسم را به حنو هبرتي درك منـاييم اگر خب. نيستند

، بايد طبقات را بر اساس واقعيات موجود، مورد ارزيـابي

به ويژه اگر مهچون ترآيه آه از آغـاز . و بررسي قرار داد

مـا خلقـي فاقـد طبقـه و اخـتالف « :گويد بنيانگذاريش مي

، عمل آنيم و اگر اولـني گـام را بـر اسـاس چـنني »هستيم

اي بردارمي، اين، وضـعييت درخـور توجـه فـراوان يايدئولوژ

.خواهد بود

گرا، جـاي خـود را بـه آميز و مطلق امروزه روشهاي خشونت

فشارهاي ايدئولوژيك و جنگهاي رواني داده و روز بـه روز

شرآتهاي اطالع رسـاني و انتشـاراتي . يابند گسرتش بيشرتي مي

از اقتـدار شـوند خوانـده مـي » اي امپراتوريهاي رسانه«آه

بيشرتي در مقايسه با حكومتها برخوردارند و جامعه را بـه

انگيز از راه بـدر آـرده و مطـابق آور و هراس اي رعب شيوه

جايگاه تكنولوژي در فراينـد . آنند دهي مي منافع خويش جهت

به جـاي . توليد، توسعه و توزيع، امهيت زيادي يافته است

ر اصـل بـاز هـم متكـي ، توليد، هر چند د"فكر ـ يد " رنج

بدان باشد، به مديريتهاي تكنولوژيكي جديـد حمـول شـده و

Page 226: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

39

به عبارت . تاثري گرديده است بي" فكر ـ يد "بدين شكل رنج

اسـت آـه " فكـر ـ يـد " ديگر، حبث بر سر تضعيف امهيت رنـج

.زمحتكشان بر آن تكيه دارند

ي انقـالب آار در سـايه امروزه آمپانيها و شرآتهاي حمافظه

، آـه از دسـتاوردهاي آن اسـتفاده "علمـي ـ تكنولوژيـك "

چنـدان لزومـي بـه مشـا « : گوينـد آنند، به آارگران مي مي

اي وسيع و تا حدودي ناشي از بدين ترتيب بيكاري .»ندارمي

داري سـرمايه . داري بوجود آمده اسـت اين ويژگيهاي سرمايه

ي و آنوني حاليت يافته است آه وجـود جامعـه را غـري ضـرور

داري اسـت اما در واقع خود اين سـرمايه . داند مفهوم مي بي

با در دست داشنت ابزارهاي بسيار . آه آامال بدون معنا است

گري و با بكارگريي روشهايي تاثريگـذار، قـادر آاراي سلطه

توانـد به قبوالندن اين طرز فكر بوده است، طـوري آـه مـي

.»مفهومي تو بي! جامعه« :بگويد

ي ما را مورد جتاوز و تعدي قـرار م گذشته، سيارهاز اين ه

البتـه . داده و خواستار مسدود منودن جماري تنفسي آن اسـت

آه ختريب طبيعت از حلاظي به معناي بريدن جمراي نفس بشـريت

ديـدگي با آسيب. ي ما از بني بربند خواهند چرت سياره مي. است

قرار گرفتـه ي ازن، زمني در برابر هرگونه خطر احتمايل اليه

اي از طرف ديگر نيز هر حلظـه، احتمـال وقـوع فاجعـه . است

. مرگبار در اثر هتديد و خطرات سـالحهاي امتـي، وجـود دارد

داري مسـئول انتشـار امـراض بسـياري شكي نيست آه سرمايه

مهچون سرطان و ايدز و افزايش ناحمـدود و نامهاهنـگ مجعيـت

ن را به چه وضعييت جهان بوده و از اين رو معلوم نيست جها

مهواره بر پيچيدگي و دشواري اين مشكالت . دچار خواهد ساخت

در ايـن . افزوده و آن را به سطح حبراني هولناك مي رساند

Page 227: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

40

جا حبث از قتل انسانيت از حلـاظ روحـي و جسـمي بـه ميـان

رود، منابع اساسي حيات بشري ختريب شده و از بني مي. آيد مي

به نقش آيني و فلسفه خامتـه داده شوند، زيباييها نابود مي

رواج بردگي و ازدحام انسـاايي آوتولـه و پـوچ . مي شود

.به مثابه خطر و هتديدي جدي است

داري حمسـوب سوسياليسم نيز آه رقييب مدعي در برابر سرمايه

حال به بررسي عوامل . شود، دچار آاستيها و نواقصي گشت مي

ن به آمادگي و توان آـايف توا چگونه مي. پردازمي اين امر مي

داري دسـت براي رويارويي با سيستم امپرياليسيت ـ سـرمايه

يافت؟

باشـد، مهـني در واقع موضوعي آه نيازمند تعمق و تامـل مـي

اي داري بــه مفهــوم قبــول فاجعــه دفــاع از ســرمايه. اســت

مرگبار براي بشريت و تباهي آينده خواهد بود؛ به مفهـوم

اي است آه از زنـدگي انسـااي زندگيحمكوميت بشر به چنان

ي توحش آنوني و واقعيت جامعه. تر است مانده اوليه نيز عقب

مـادام آـه . ي چنني تعريفي را سهولت مي خبشد طفيلي، ارائه

انسانيت بايد تداوم حيات يابد، چنني وضعييت بنا بر قوانني

بـراي بررسـي . طبيعي و قوانني بشري قابل قبول خنواهد بود

اي حــل، ايــدئولوژي و فلســفه يت و دســتيابي بــه راهوضــع

بنيادين و پراآتيزه منودن آن مـورد نيـاز اسـت؛ اعـم از

اينكه آنرا سوسياليسم علمي و يا سوسياليسمي آه تا حـدي

.نوبنياد است، بناميم

دانـيم آـه سوسياليسـم علمـي يـك روزه ظهـور به خوبي مي

ــيت ــت، ح ــاص نيس ــوري خ ــارب آش ــل جت ــوده و حاص ــول ننم حمص

آاپيتاليسم اروپا هم نيست؛ بلكه در متام مراحل جامعـه و

بـويژه تالشـهاي اقشـار . اجتماعي شدن پيشرفت منـوده اسـت

Page 228: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

41

اي بـه خـود جامعه آه در دگرگونيهاي انقالبي حتـوالت ريشـه

. انـد اند، در پيشربد آن افكار و فعاليتها نقش داشته ديده

آـه مهـراه بـا بنابراين، سوسياليسم، انديشه و عملي است

داري، ي سرمايه مرحله. روند اجتماعي شدن پيشرفت منوده است

مفهوم و نريويي علمي بدين انديشـه و جنـبش خبشـيده و بـه

.مرور زمان به فرمول سوسياليسم علمي دست يافته است

بدون . اي اساسي مورد نياز است اي نوين و فلسفه ايدئولوژي

اجتمـاعي مشـاهده شك، مهـانطوري آـه در ديگـر نظامهـاي

گردد؛ حمتمال سوسياليسم علمي نيز از نواقص و اشـتباهات مي

. مربا نيست

داري راديكـالرتين طبقـه در انقـالب در دوران توحش سرمايه

شد، بعدها نيـز جناحهـاي چـپ فرانسه، آمونيست ناميده مي

انقالهباي بورژوازي، سوسياليست و آمونيست از ايـن ويژگـي

مونيستها در اين مرحله تا زمان آمـون آ. برخوردار بودند

انـد، در انقـالب اآتـرب تاثريگذار بوده) 1848ـ 1870(پاريس

نيز زمام امور را بدسـت گرفتـه و سـپس مهـني امـر، جنـبش

بـدون شـك در ايـن مرحلـه، . اي عظيمي را پديد آورد توده

سوسياليسم به سوي علمي شدن گام اده است، اما بـاز هـم

ي گفتـه . ت آه اين آخرين سـخن سوسياليسـم اسـت توان گف مني

، از جانب آشورهاي »پيش از موقع به آمونيسم دست يافتيم«

.سوسياليست، واقع بينانه نيست رئال

آنـيم؛ در متـامي اآنون به شكل هبرتي اين موضوع را درك مـي

انقالهباي اساسي در طول تاريخ هر جنبش متكي بر رنج آه به

وهري سوسياليسيت برخوردار بـوده يـا اوج رسيده باشد از گ

ــت ــوده اس ــم ب ــاز سوسياليس ــه س ــه زمين ــت . اينك از ض

اســپارتاآوس گرفتــه ـ آــه اساســي تــرين قيــام در عصــر

Page 229: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

42

داري بود ـ تا متامي مراحل مهم انقالبي، مهگي از محايت برده

ــارآت ــوده[ و مش ــد ] اي ت ــارزه برخوردارن ــا . در مب ي

.گريند اليسيت جاي ميبعبارتي، در تاريخ مبارزات سوسي

حيت در انقالب اسالم نيز آشمكش ميان اسالم رمسي و اسالم خمالف

سين ـ " توان آنرا آشمكش مي. اي برخوردار است از چنني ويژگي

بعنـوان مثـال؛ راديكـالرتين جنـاح يعـين . نام اد" علوي

طبــق شــرايط آن زمــان جنــاح ) ع(طرفــداران حضــرت علــي

اسالم موجـود، اسـالم رمسـي يـا . ندرو بود سوسياليست يا چپ

.اسالم سين است

گـرا گرفتـه تـا در انقالب فرانسه از طبقات و اقشار راست

در انقالب اآتـرب . اند ي چپگرا وجود داشته راديكالرتين طبقه

ــت ــاي راس ــز جناحه ــه ني ــرا و ميان ــتند گ ــود داش . رو وج

راديكالرتين قشر، آمونيستهايي بودند آه به حـزب بلشـويك

.يافته بودند شهرت

شـود؛ مبـارزات سوسياليسـم و در اينجا موضوعي آشكار مـي

امـا مهـواره . آمونيسم حقيقيت به قدمت تاريخ بشري دارنـد

ــتيم ــي هس ــع افراط ــاذ مواض ــرار اخت ــاهد تك ــثال . ش در [م

دچار چنني ارزيابي اشتباهي شـدند آـه در ] سوسياليسم رئال

اآم و موفـق مدتي آوتاه خط فكري خود را در سراسر جهان ح

حيت تا حدودي به سان پيـامربان ارزيابيهـايي . اعالم منايند

مهگـام بـا . مهچون آخرين دين و آخرين آالم ارائه شده اسـت

پيشرفت جامعه، امهيت هر مرحله بر طبق پيشرفتهاي جديد از

اين اظهار نظرات نه مهچون سخناني ابدي، بلكـه . رود بني مي

ده خــارج شــده بــر جــاي مهاننــد اصــطالحاتي آهنــه و از ر

اما اين نه بدان معناست آه ايـن سـخنان فاقـد . مانند مي

زيرا مهچنانكـه مـي بينـيم؛ اسـالم، . امهيت و مفهوم باشند

Page 230: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

43

ليرباليسم بورژوازي و سوسياليسم مطابق زمان، مكان و عصر

خود راه را بر پيشرفتهاي بسياري گشوده و انگ خود را بر

. اند همي از خود بر جاي گذاشتهاند و مرياث تارخيي م آن زده

از اين رو ظهور اين ايدئولوژيها بيهـوده نبـوده، بلكـه

. پيشرفت جامعه و آزادي تا حدي مديون مبارزات آنان اسـت

تـرين ي سوسياليسيت از اين نظر بيانگر اساسي بويژه مبارزه

پيشرفتهاست؛ پيشرفتهاي متكي بر رنج، توليد و خالقيـت ـ

اند ـ بيش از هـر چيـز مـديون ايل خبشيدهآه انسانيت را تع

.باشند اين ديدگاه ايدئولوژيك مي

. انـد توان گفت امروزه حبراـايي پيچيـده بوجـود آمـده مي

داري مهچنانكه در گذشته مـدعي بـود، امـروزه نيـز سرمايه

. آند آه داراي سيستمي جـامع در سـطح جهـان اسـت ادعا مي

نقايص و ضـعفهايش بـه ي سوسياليسم در نتيجه فروپاشي رئال

اما . داري فرصيت جهت نريومندتر ساخنت اين ادعا خبشيد سرمايه

مهچنانكه اشاره منودمي اآنون وضعييت آـامال متضـاد بـا ايـن

.ادعا وجود دارد

تــر شــدن روزافــزون حبراــاي موجــود، نيــاز بــه پيچيــده

.دهد سوسياليسم را افزايش مي

. ي انسـانيت اسـت گسست از سوسياليسم، بـه معنـاي نـابود

امروزه بيش از پيش حل مسائل ناشي از اين حبرااي پيچيده

بـه طوريكـه . پـذير شـده اسـت از طريق سوسياليسم امكـان

بيانگر سطح آگاهي و سـطح علمـي جامعـه و اجتمـاعي شـدن

داري در چـنني دنيـايي ويرانـه و در زيـرا سـرمايه . باشد

ي در بـه ارائـه ي بروز مشكالت پيچيده و دشـوار، قـا حببوحه

.باشد حل مني راه

Page 231: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

44

. گردنـد يابي مني مسائل چاره" علمي ـ تكنولوژيك " با انقالب

داري است، به غـري از سيستم اين انقالب آه در خدمت سرمايه

.تر منودن حبرااي موجود نقش ديگري ندارد عميق

يابي اساسـي بـا حقيقـت اجتمـاعي سوسياليسـم ميسـر چاره

وسياليسمي؟ الزم اسـت سوسياليسـم ـ گردد؛ اما چگونه س مي

چه از نظر تئوريكي و چه از حلاظ علمي ـ استحكام و تكامل

به مهان اندازه آـه نيازمنـد بـر طـرف سـاخنت ايـن . يابد

آمبودها و نقايص است، به مهان نسبت الزم است به ارزيـابي

دقيــق حبراــاي پيچيــده امــروزي بپــردازد و بايــد نــريوي

تا زمـاني آـه سياسـتهاي . آشكار سازد يابي خويش را چاره

ي پـرداخنت بـه ي مربوط به بازسـازي اقتصـادي، شـيوه ويژه

سياست، ارزيابي و تفسري اوضاع پيشربد داده نشوند و مهچـنني

تـوان پاسخي به مشكالت روحي و روانـي ارائـه نگـردد، منـي

.، ارائه داد»چگونه سوسياليسمي«پاسخي مناسب به سوال

خواهند از طريـق مشـكالت ه در آغاز اشاره منودمي؛ ميمهچنانك

. داري، جمراي تنفسي جهان را مسـدود آننـد ناشي از سرمايه

خطـرات و هتديـداتي آـه مهچـون . ازن آسيب ديده اسـت ي اليه

اند، انساايي آوتوله، پوچ و حقـري پديـد هاي قيامت نشانه

.اند آورده

اليسيت مورد در اينجا، نوعي رهنمود و برخوردي سوسي

نياز است آه ارزشي دوباره به انسان ببخشد، فكر و اخالقش

را با طبيعت آشـيت داده و حـيت االمكـان در برابـر تشـديد

.تضادهاي آنوني انسان با طبيعت تدابريي اختاذ منايد

، "داري امپرياليسيت ـ سرمايه " توان گفت سيستمهاي مي

اسـناك و توازن ميـان انسـان و طبيعـت را بـه تضـادي هر

ازسويي، ساختار اجتمـاعي آنـان . اند ويرانگر تبديل منوده

Page 232: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

45

نيز، ماهيت روابط انساني را به سطح روابط طفيلـي تنـزل

.اند داده

سوسياليسم از طريق حل ايـن دو تضـاد اساسـي ! بله

به شرط آنكـه . اي صحيح خود را مطرح آند تواند به شيوه مي

ــوه ــحيحي از حن ــل ص ـــان حتلي ــاط انسـ ــت ي ارتب ــا طبيع ب

زيسـت توان آنرا ارتباط بـا حمـيط صــــــــورت بگريد ـ مي

يابي انقالبي بـراي حـل نيز خواند ـ و مهچنني شكلي از چاره

سبز با بيـاني ] احزاب[ زيست و اين مشكل آه سازمااي حميط

.رفرميسيت بدان اشاره دارند، ارائه گردد

ــه ــدل جامع ــا م ــه ب ــت در مقابل ــنني الزم اس ي مهچ

حمتـوا اسـت ـ پرياليسيت ـ آه مـدل انسـااي پـوچ و بـي ام

تعريفي نـوين بـراي انسـان از حلـاظ درونـي و اخالقـي در

ريزيهـاي توليـد، هاي مجعيت انساني گرفته تا برنامـه عرصه

الزم اسـت . بازسازي روبنا و مديل در اين باره ارائه گردد

يـاب چـنني تضـادهاي سوسياليسم را به عنـوان نـريوي چـاره

اي، مطرح منود، زيرا تعريف آن در يك چـارچوب تنـگ يچيدهپ

.طبقاتي آايف خنواهد بود

Page 233: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

46

ي آارگر ديگر مهانند قرن نوزدهم باقي طبقه

منانده است

ي رآودي در سوسياليسم وجود دارد زيرا هنوز هم بـر پايـه

نظريات قرن نوزدهم به حتليل مسـائل پرداختـه و آنـان را

ي آارگري بـدان طبقه«: گويند مي. دهند بررسي قرار مي مورد

اي بـدين صـورت بـاقي اما در حقيقت طبقه. »يا بدين شيوه

توان گفت زمان آنكـه امپرياليسـم منانده است يا اينكه مي

تنها به استثمار طبقاتي قناعت ورزيده و بسنده آند، بـه

.سر آمده است

ويل بسـيار . رددر مفهوم آلي هنوز هم استثمار وجـود دا

تعمــيم يافتــه اســت و مهچنانكــه گفتــيم انقــالب علمــي ـ

تكنولوژيكي و پيشرفتهاي جهاني اطالع رساني راه را بر آن

گشوده و بدين ترتيب امپرياليسم توانسته اسـت جامعـه را

روشهاي چپاول و فشـار چنـان پيشـرفت . به اسارت در آورد

ن نـوزدهم اند آه به هيچ وجه قابـل مقايسـه بـا قـر آرده

.نيست

Page 234: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

47

بنابراين ارزيابي مسائل بر اساس حتليلهاي آن زمان بـه

ي درك واقعيات و عـدم شـناخت آنـان مفهوم اشتباه درباره

در گفتگو پريامون سوسياليسم بايد دانست آـه وضـعييت . است

اي بدين شـيوه وجـود دارد و ايـن خـود عبـارت از فاجعـه

روشنگر روشـهاي ارزيابي و حتليل اين وضعيت،. مرگبار است

امـروزه ديگـر . جنگ و مسائل تاآتيكي جديد نيز مي باشـد

.تاآتيكهاي سابق ناآايف بوده و آار برد چنداني ندارند

از آجنايي آه جامعه در زيـر منگنـة فشـار و اسـتثماري

اي از مبـارزه الزم عمومي قرار داده شده است، چنان شـيوه

.است آه آل جامعه را در بر گريد

داري توازن طبيعي آل انسانيت مپرياليسيت ـ سرمايه سيستم ا

بنابراين چنان رهنمـودي مـورد نيـاز . را بر هم زده است

. اســت آــه وســيعرتين اقشــار جامعــه را خماطــب قــرار دهــد

اي سوسياليسيت متكـي اي آه برنامه بعبارتي؛ به مهان اندازه

ي تاآتيكهاي عملي آن مورد نياز بر ديدگاهي صحيح و ارائه

ست و بايد جوابگوي مشكالت باشد، بـه مهـان انـدازه نيـز ا

آند پرنسيپي اسـت آـه سوسياليسم اين واقعيت را اثبات مي

.ياب مسائل است استحكام خويش را باز يافته و نريوي چاره

لذا آنانكـه عميقـا بـه . چنني حبث و گفتگويي صحيح و جباست

اساسـي گـريي سرنوشت انسانيت پايبند بوده و خواستار موضع

در قبال مشكالت بشري هستند ـ در صورت پـرداخنت بيشـرت بـه

آا ـ به سوسياليسم ابراز عالقه آـرده و خـود را بـه آن

نزديك خواهند ساخت و بر اساس ميزان لياقـت و قـدرت درك

از خـود واآـنش . حل مسائل و مشـكالت نـوين براي يافنت راه

.نشان خواهند داد

Page 235: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

48

تـا آنـون در حبـث و . رنـد وظايفي پـيش روي مـا قـرار دا

اي حاصـل نشـده و بـه گفتگوهاي پريامون اين مسئله نتيجـه

. انـد تكرار آردن تعاريف و اصطالحات آالسـيك بسـنده آـرده

تـوان مـي . ي گفتگوهـا ضـروري اسـت بنابراين طرح دوبـاره

ي تعريفي نوين از سوسياليسم ارائـه داد و برنامـه، حنـوه

در ايـن . ررسي قرار دادفعاليت و تاآتيكهاي آنرا مورد ب

تـوان احـزاب نـوين سوسياليسـيت تاسـيس منـود و راستا مـي

تـوان مـي . اي را رشـد و گسـرتش داد هاي فعاليت تـوده شيوه

ي ديدگاهي سوسياليسيت انقالب علمي ـ تكنولوژيك را در سايه

يابي مشكالت موجود تبـديل به يك نريوي عملي موثر جهت چاره

از اين دست، در مدت زمان آوتاهي بدون شك برخوردي . ساخت

ميزان محايت از سوسياليسم را افزايش داده و اين واقعيـت

را آشكارتر ميسازدآه بر خالف آاپيتاليسمي آـه در بـاتالق

پوچي و بيهودگي گرفتار اسـت، سوسياليسـم منشـاء اساسـي

يابي است و بدين ترتيب عصر سوسياليسـم فـرا خواهـد چاره

.رسيد

نبشي است آه از مهان آغاز نسبت به عواقـب و ، جPKKحزمبان

سوسياليسم واآـنش نشـان داده و در عـني تاثريات منفي رئال

حال از بازتاهباي اين عواقب منفـي در درون خـود، ممانعـت

عمل آورده است و بدين ترتيب اين واقعيت را به اثبـات به

رسانيد آه سوسياليسمي مطلق از نواقص و آاستيهاي زيـادي

دار خواهد بود؛ با اينحال جنبشي است آه پيوسته به برخور

سوسياليسم معتقد بوده و چنني برخوردي در قبال آن داشـته

.است

به ويژه اين را به شكلي مستقل و با اعتماد بـه نفـس در

تـرين جوامـع اسـت ـ آردستان ـ آه در رديف عقب مانـده

Page 236: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

49

اي از اين رو نريويي است آـه دسـت آوردهـ . اجنام داده است

. مهمي داشته و حزبي است آه بر اين اساس شكل گرفته اسـت

جنـبش پيشـرفت اسـت، درسـت در PKKدر اين مفهوم، آزمون

ي سوسياليسم با وجود دسـتيابي بـه موازنـه آه رئال هنگامي

ي در نتيجـه " داري ـ امپرياليسـيت سـرمايه "قدرت با سيستم

ري بـا دا بستهاي داخلي فـرو پاشـيد و سـرمايه مشكالت و بن

سواستفاده از اين، خواستار بد نام ساخنت سوسياليسم بود،

PKK مشـي ايـدئولوژيكي و موفق بـه دسـتيابي بـه يـك خـط

بـا توجـه بـه شـرايط . مبارزاتي عظيم سوسياليسيت گرديـد

را تا حدودي مشابه جنبشـهايي دانسـت PKKتوان موجود، مي

ود شده ي حيات خ آه در دوران حاآميت ارجتاع قادر به ادامه

مسـلما . باشـند و از جايگاه و منزليت شايسته برخوردار مي

در دوراني آه سيستم رمسي حاآم با متام نريو، رفتاري منطبق

با منافع خود بروز داده و مهچنني متامي جناحها حتت حاآميـت

ي مبـارزه را خـايل منايند، سازماني آه عرصـه ارجتاع عمل مي

صـرار ورزد، جنبشـي دالور و هاي خود ا ننموده و بر خواسته

توانـد سـخنگوي در عني حال جنبشي اسـت آـه مـي . جسور است

.انسانيت باشد

هر جنبش شكومهندآزادي خواه به فراخور نشـان دادن واآـنش

ي آاري جهاني عصـر، نـه تنـها بـه ارائـه در برابر حمافظه

منايـد، بلكـه حل براي مسائل خلق و سرزمينش اآتفا منـي راه

ايـن . تواند به سخنگوي انسانيت مبدل شود آن ميمهزمان با

اي ديگر مسـلمني و اي، صليبيون، در مرحله نقش را در مرحله

در مراحلي نيز انقالهبـاي فرانسـه و اآتـرب ايفـا منـوده و

چـنني نقشـي . توانستند پاسخگوي بسياري از مسـائل گردنـد

.نبايد ناديده گرفته شود

Page 237: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

50

برخوردار نبوده و مهچـون در آغاز از آمادگي الزم PKKاگر

املللـي و رسيد، اما اوضـاع آنـوني بـني جنبشي ملي بنظر مي

را در سـطح جهـاني مهچـون PKKاي، اصطالح پيشرفتهاي منطقه

منايد، چنانكه جنبشي سوسياليسيت و مظهر راستني آن منايان مي

PKK هـر چنـد در . سـازد را از ايفاي چنني نقشي ناگزير مي

وجود نداشت، اما تغيري سريع PKKسبت به آغاز چنني نگرشي ن

ي د آه اين مايه اي را بر دوش حزمبان مي اوضاع، چنني وظيفه

در عني حال درك صحيح اين وظيفه . افتخار و سرافرازي ماست

و ارزيابي و تشخيص جوانيب آه قادر به مشـارآت در آـا و

.تقويتشان هستيم، الزم و ضروري است

است آه در طول تاريخ، ايـدئولوژيها و اي خاورميانه عرصه

به ويژه اديان متعددي حتت نام انسانيت در آن ظهور يافته

با . و فعاليتهاي بسياري در اين عرصه به اجنام رسيده است

ي ي نقش خاورميانه به عنوان مهد بشـريت و سرچشـمه مشاهده

ظهــور متــامي متــداي اساســي، نقــش حقيقــي آن در پيشــرفت

از اين روست آـه اوضـاع سـخت و . شود ارتر ميانسانيت آشك

ناگوار انسانيت در اين منطقه و اصرار بر حل آا، علريغم

.پيچيدگي حبرااي امپرياليسم، امري تصاديف نيست

تاريخ اين واقعيت را آشـكار سـاخته اسـت؛ در جـايي آـه

هـاي تر شوند به مهان نسـبت قيامهـا و جنـبش حبراا پيچيده

آردســتان آــه . پيوندنــد جنــا بــه وقــوع مــيانقالبــي در آ

ي خاورميانه است و خلق آرد، خلقي از ترين منطقه مانده عقب

آند بـار ياد رفته و دور شده از انسانيت، امروزه تالش مي

در اين حني سعي بـر آن . ديگر بر روي زندگي لبخند بگشايد

ي پيشـرفت دارد با جهشـي، متـامي مراحلـي را آـه قافلـه

ايـن نيـز تـا حـدودي . ي منوده اسـت، بپيمايـد انسانيت ط

Page 238: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

51

اســت و هويــت خــويش را در عظمــت آن متجلــي PKKي وظيفــه

.سازد مي

در اين راستا حزمبان بر اين موضوع واقف بـوده و در تـالش

در ايـن خصـوص، . است به پردار و سخنگوي آن تبديل شود

ي آايف گوهر ملي خود را نيز آشكار ساخته اسـت، به اندازه

هـاي خـود ا رشادت و جان بر آفي ثابت منود آـه از گفتـه ب

ي اجـرا دفاع منوده، آا را برجسـته سـاخته و بـه مرحلـه

مهچنني بر اين باور است آه هرگـاه خلقـش را بـه . گذارد مي

سوي آزادي رهنمون گردانـد، بشـريت را نيـز آزاد خواهـد

ساخت آه البته در اين مورد گامي اساسي نيـز برداشـته و

.ي درك اين موضوع، آنرا به اجنام خواهد رساند پايه بر

Page 239: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

52

PKK جنبش رنج و تالش است

جنبشي است آه در متامي مراحل تاريخ خود PKKبه مهني دليل،

فكـر . املللي رودررو مانده اسـت ي بني هاي مرجتعانه با توطئه

هايي در اين مقياس عليـه هـيچ جنـبش ديگـري آنم دسيسه مي

به خاطر اينكه تنها جنبش پابرجا و . ريزي نشده باشند طرح

ي نريومند سوسياليسيت و رهايي ملي است، رودرروي چنني توطئه

بـا . اما پايداري منود و مغلوب نشـد . املللي قرار گرفت بني

ي تداوم جنگ، اين مطلب را گريي در باره محالتي نوين و تصميم

حـيت . ت ناپـذير اسـت خاطر نشان ساخت آه سوسياليسـم شكسـ

دارد به پريوزي نزديكرت تر از آن، با گامهايي آه بر مي فرا

تـرين و نريومنـدترين آند آه پيشرفته شود و اين ثابت مي مي

ي اجيـاد البته، ويژگي اساسـي و سرچشـمه . جنبش معاصر است

.اين پيشرفتها در سوسياليست بودن آن فته است

ي تـاريخ و ي علمي دربـاره بدون شك الزم است تعريف و بيان

مهچـنني الزم اسـت پاسـخي نـوين جهـت حـل . حال ارائه گردد

مسائل، ارائه شود و بر مبنايي نوين، حزب رنج و دمكراسي

سوسياليسـيت و روابـط دولـت ـ مـردم تعريـف شـوند و بـا

راهكاري مبتكرانه و استفاده از تاآتيكهاي خمتلـف، جنـبش

.اي فراگريي را پديد آورمي توده

حزمبان تنها به گشودن راه رهايي فقريتـرين اقشـار بسـنده

نكرده، بلكه در عني حال راه را بر پيشرفت ديگر طبقـات و

تـوان در برابـر اسـتثمار مـي . گشايد اقشار جامعه نيز مي

Page 240: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

53

ي رنج، به بردگي آشاندن زنان و فشـارهايي آـه در نتيجـه

شـي شـوند، واآن تبعيضهاي مذهيب و تضادهاي ملي اعمـال مـي

علريغم مشـكالت و آاسـتيهايش، PKK. جويانه نشان داد چاره

ي احرتام آوشد بر پايه پيشرفتهاي خود را تداوم خبشيده و مي

چنـان حتليلـي از . به رنج، به حزب زمحتكشـان تبـديل شـود

ي نـوع شايسـته اي ي زنـدگي شخصيت قهرمان و فداآار و شيوه

بي بـه حـد آـايف حال هيچ حز بشر ارائه داده است آه تا به

.بدان نپرداخته و چنني پاسخي به آن نداده باشد

حال اگر به نام خلقمان . امي تا آنون گامهايي چند برداشته

آنرا به پريوزي ايي برسانيم، بسيار واضح است آـه ايـن،

از مهني رو موفـق . دستاورد عظيمي به نام بشريت خواهد بود

د را به رهايي خلقي شدمي و دانستيم آه چگونه رهايي يك فر

به مهني ترتيب، در حال حاضر بيش از هر زمـان . تبديل سازمي

ديگر درصدد آنيم آه رهايي ملـي را متحـول سـاخته و بـه

.رهايي متامي بشريت تبديل مناييم

اي درخور ما به انسانيت معتقدمي و بر اين باورمي آه زندگي

اقعيـت هبمني خـاطر شـديدا بـه ايـن و . انسانيت وجود دارد

پايبندمي؛ از اينروست آه زندگي خويش را آنچنان در خـدمت

. دهيم آه در هيچ حزبي قابل مشاهده نيست انسانيت قرار مي

ي اجتمـاعي بـودن باشـد و در جنبشي آه تا اين حد مناينده

اين راستا تا اين اندازه فداآاري و شجاعت از خود بـروز

. ليسـم را دارد دهد لياقت اعطاي عنوان جنبش راستني سوسيا

شكي نيسـت آـه . شده است PKKبدين سبب چنني افتخاري نصيب

نظري از اين ويژگـي اساسـي حزمبـان پاسـداري با حساسييت بي

برآفيهاميان بر اين مبنـا و در ايـن ايثار و جان. آنيم مي

ي اين مقاومتها و ايثارگريهاي عظيم در سـايه . راستا است

Page 241: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

54

ه و در عني حال در راسـتاي اي به دست آمد چنني گوهر ارزنده

ما نيز بر اساس چـنني . پاسداري از آن به اجنام رسيده است

مهچنني معتقدمي آه با . اعتقادي سر بر آورده و عظمت يافتيم

پاسداري و مستحكم ساخنت اين گوهر، عظمت خـواهيم يافـت و

بـه درك . بينـيم اي اساسي براي خود مـي آن را مهچون وظيفه

امي و مهچنني سطح نظـري ن مسئله دست يافتهعميقي نسبت به اي

.و عملي آن نيز در اوج قرار دارد

چنان . سرعت و قدرت عملمان تا حد زيادي پيشرفت منوده است

خلق را در ماهيت « : گويد پاسخي به اين حتليل رهربي آه مي

خود بيافرين، انسانيت نوين را در ذات خود بيافرين، در

به اوج ادعاي انسانيت برسان و هر اين راستا نيز خود را

تـوان داده شده اسـت آـه منـي » آنچه آه الزم است اجنام بده

واقعياتي آه از جانب تعدادي آمـي از . آنرا ناديده گرفت

نريوهاي حزبي درك شده است از اين به بعد به سـيلي مبـدل

خواهد شد آه امواج آن در ميان خلقمان، خلقهاي منطقـه و

پايبنــدي بــه شــكومهندي . خواهــد يافــتانســانيت بازتــاب

پرنسيپهاي سوسياليسم و نشاندادن برخوردي علمي، بـه يـك

.حقيقت اساسي تبديل خواهد شد

ما آه بر ايـن مبنـا رشـد يافتـه اسـت، جنبش سوسياليسيت

شـكي . ترين حزب معاصر در آمده اسـت امروزه به صورت مطرح

تـر تر و موفق تر، مصمم نيست از اين پس نيز به حنوي شايسته

در راه نيل به اهدافش گام اده و مسـري پيشـرفت خـود را

تـرين گـوييم مناسـب از اينروست آـه مـي . تعيني خواهد منود

مـه ـ روز رنـج، احتـاد، مهكـاري و /1اقدام را به يادبود

امي و در اين راسـتا نيـز پايبنـدي مبارزه ـ اجنام داده

مـا . خبشـيم مـي خود بـه متـامي زمحتكشـان جهـان را تـداوم

Page 242: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش دوم

55

امي آه به تاريخ و حال انسانيت اعتقاد داشـته و داده نشان

.ي درخشان خويش اميدوارمي در اين چارچوب به آينده

Page 243: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

:خبش سوم

شود ي انقالهباي مدرن آغاز مي مرحله

ــرتاتژي ــور اس ــم امپرات ــوز ه ــا هن آمريكترآيه و سران دولت ترك جايگاه . املللي است بني

. املللـي دارنـد اي در يك چنني سيتسـم بـني ويژهآمريكــا در مــورد مســائل بالكــان، قفقــاز و خاورميانه روابط اسرتاتژيك با سـران ترآيـه

كيم اين روابـط روز بـه روز در حـال حت. داردايـن رونـد بـه معنـاي تـداوم . افزايش اسـت

ي مهبستگي بني آا نيسـت، بلكـه بـرعكس نشـانه . وابستگي و آآنـده از اهبامـات و ترديدهاسـت

آند اما بـدليل ترآيه از اين امر صرف نظر منياينكه هر حلظه احتمـال قطـع روابـط، بـدنبال

بارهـا تكـرار شـده اين موضوع. جايگزيين استاست؛ بويژه از طرف خنسـت وزيـر ترآيـه ادعـا

تا حدود زيادي از مـا پشـتيباني « شود آه ميي نريوهاي آنند، اين اولني بار است آه رابطه مي

بني املللي با مـا در چـنني سـطح وسـيعي قـرار . »انـد گريد؛ به امهيت اسرتاتژيك ما پي بـرده مي

انـد، امـا بـه هحمققا به امهيت ترآيه پي بـرد دهـي، دانند آه اين اعتنا و امهيـت خوبي هم مي

گذرا است و به مهـني دليـل واقفنـد آـه ديگـر

Page 244: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش سوم

54

توان از طريق جاسوسي آارها را رو بـه راه مني .آنند آرد، لذا تدابري ديگري اختاذ مي

. برخورد آمريكا تا حدودي اينگونـه اسـت : آيـد گـويي بگويـد از اسرتاتژي آن چنني بر مي

يست و چهار ساعت، يا حداقل يك سـاعت قبـل ب«از فروپاشي و سرنگوني دولت ترآيـه، بيشـرتين

امـا از . »حساسيت را از خود بروز خواهم دادطرف ديگر، پرسشي اساسي از خود پرسيده آه چه

. شـود توان آرد؟ بدين دليل دچار اضطراب مي ميرا تروريســت درجــه يــك اعــالم PKKاز ســويي،

ي برقـراري ز سوي ديگر در انديشـه منايد و ا ميارتباطي غري مستقيم با آن بوده و مـزدوران و نوآران خود را بسيج منوده و در باالترين سـطح

بسـياري از . آورد از آنان دعوت بـه عمـل مـي جاسوســهاي پســت وابســته خــود را وارد صــحنه

بـه آسـاني آـه درصـدد اجيـاد جنـاحي . آند ميان هستند چراغ سبز رو در درون صفوف حزمب ميانه

رو، مصـرانه جهت پيشربد خط ميانه. دهد نشان مي .و بدون هيچ پروايي در تالش است

در حــايل آــه از طــريف در بــاالترين ســطح ، از طـرف ديگـر »تروريست استPKK « : گويند مي

اي شديد و ملتمسانه جهت تاسيس موضع و خواسته "PKK.ايــن، . آننــد مطــرح مــي» يــي ميانــه رو

بـه عنـوان يـك نـريوي PKKي براي پذيرش آمادگبر اساس چنني برخوردي، . دهد سياسي را نشان مي

توان به صراحت خاطر نشان سـاخت آـه حمـتمال مي

Page 245: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

55

را معرتف گشته و PKK امروز يا فردا موجوديت .با آن برآيد در جستجوي برقراري رابطه

ارزيــابي و تفســريي مــبين بــر اينكــه در يت و امهييت نسبت بـه ايـن اسرتاتژي آمريكا عنا

شـود و حـيت آن را جنبش انقالبي نشان داده منـي ناميده و خواستار از ميان برداشـنت آن تروريسـت

آمريكا در تـالش . است، بسيار ناقص خواهد بوداز . رخنـه آنـد ] ما[است در درون صفوف انقالب

را اسـاس » رو ميانـه «گويد جنـاح هم اآنون مياره بـه پـريوزي دسـت اگـر در ايـن بـ . گريم مي

آنـد بـا نفـوذ در درون نيابد، آنگاه تالش ميده و حيت پنجاه . رو اجياد آند آن، جناحي ميانه

ســال بعــد از پــريوزي هــم بــه ايــن تالشــها و دهد، در ايـن بـاره هـيچ گرييها ادامه مي موضع

گـوييم در ايـن زماني آه مي. شكي وجود نداردتـوجهي بي باره هيچ شكي وجود ندارد به معناي

بايســيت پــيش از هــر چيــز . و امهــال آن نيســتــداف ــط و اه ــت رواب ــرتاتژي، ماهي ــا، اس دقيق

بر اين اسـاس، هراسـي . آمريكا را درك مناييماز آمريكا ندارمي و از اجياد روابط با آن نيز

ترسيم، اما در عني حال خمالف آمال و اهـداف منيي امپرياليسـم نيـز چپاولگرانه و استثمارانه

شناسـيم و چـه آمريكا را به خوبي مـي . هستيمامروز و چه ده سـال يـا پنجـاه سـال ديگـر، ــر ــده و در براب ــايق را دي ــن حق ــواره اي مهسياستهايش از خود موضع نشان خواهيم داد؛ حيت

Page 246: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش سوم

56

. آن را وادار به برقراري ارتباط خواهيم آرداين برقراري رابطه به خاطر اين است آه آنان

و بدليل اعمال سياستهاي پسـت را هبرت بشناسيم ي صدها ساله، آنان را مـورد مواخـذه فطرتانه

.قرار دهيمتـوان بـزرگرتين نـريوي امپراتـوري عصـر را مني

ناديده گرفت و يا اينكـه متـام جوانـب آنـرا بـه هـيچ حنـوي نبايـد آنـرا . ارزيابي ننمود

اي انكار منود؛ اعـم از اينكـه بـا آن رابطـه الزم اسـت ايـن . باشـيم داشته و يا نداشـته ن

واقعيت را مشاهده آنيم پيشربد مبارزه، در هر مهچنانكــه . دو حالــت نيــز حــائز امهيــت اســت

امپرياليسم پيوسته در حال نوشدن است و بدين دهد، مسلما نوشدن انقـالب ي حيات مي شكل ادامه

ي ما نيز ـ براي قابليت تداوم مبارزه ـ الزمه .ترشد و آسب پريوزي مداوم اس

امپرياليسم هنوز هم پا برجاست و ايـن، زماني چـنني اصـطالحي . امري واضح و آشكار است

به وفور از طرف نريوهاي چپ ترآيـه اسـتعمال شد، اما امروزه حـيت نـامي از امپرياليسـم مي

آورند و يـا از آنـان شـنيده نيز به ميان منيبرداشـت بسـيار نـاقص و اشـتباهي در . شود مني

اآنـون ديگـر چنـان . ليسم دارندمورد امپرياآنند آـه گـويي امپرياليسـمي وجـود رفتار مي

.نداردامپرياليســم هنــوز هــم وجــود دارد؛ حــيت

اي ريز و ظريفانـه بـه درون تواند به شيوه مي

Page 247: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

57

تـوان به بيـاني، مـي . اعماق انسان راه يابدگفت آه قادر اسـت خـود را در اعمـاق روان و

د در دوران شــاي. ي انســان جــاي دهــد انديشــهــي و ــامي، سياس ــق نظ ــار مطل ــتثمار و فش اساقتصادي چنني نبود، اما امپرياليسم اآنون از چنان پيشرفيت فـوق تصـور برخـوردار اسـت آـه

احساسـي فرهنگي، بي انسان را براحيت به سوي بي .دهد پرسيت و حيوانيت سوق مي و تشديد غريزه

ــد ــاي جدي ــن ويژگيه ــه اي ــت آ الزم اساي مهه جانبـه محله. مشاهده منود امپرياليسم را

عليه طبيعت، انسان، حميط زيست، روح انسـان و بــويژه تــاريخ انســان، از طريــق نابودســازي طبيعت ـ آه در اين اواخـر بـه آلـودگي حمـيط

. زيست معـروف شـده اسـت ـ ترتيـب داده اسـت وضعييت فراهم آورده آه ديگر زمينـه و امكـان

يـز يكـي از ايـن ن . زندگي باقي منانـده اسـت ي ي وحشـــيانه و ناجوامنردانـــه نتـــايج محلـــه .امپرياليسم است

هتامجي عليه تـاريخ و ارزشـهاي تـارخيي در خواهـد از طريـق حتميـل آمريكا مي. جريان است

تـاريخ ي زندگي امپرياليسيت، اعالم بداردآه شيوه

از اين طريق درصدد است متـامي . به آخر رسيده استي آـل ي ـ آـه سـرمايه ارزشهاي اخالقي و تـارخي

آيـا . بشريت است ـ به فراموشي سـپرده شـوند آنچه پايان يافته، تاريخ و بشـريت اسـت يـا

اينكه امپرياليسم بدون تاريخ؟

Page 248: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش سوم

58

اين موضوع بايسيت به خوبي ديده شود آـه . شـود امپرياليسم باعث تريگي روح و وجدان مـي

گـريد ي منافع شكل مني امپرياليسم تنها بر پايهه در اساس آن استثمار مطلقي نيز در آـار بلكي انسان، دوباره آشـف شـده و روح گمشده. است

حـراج زن بـه ! آري. گـردد در بازار عرضه مـي انگيز و حراج احساسات انسان مورد اي حريت شيوه

امپرياليسم از طريق آهنگ و موزيـك، . حبث استگـذارد و حتـت عنـوان احساسات را به حراج مـي

ين زندگي، بـه شـكلي گسـرتده و در هاي نو شيوه .پردازد مي» غرايز«حجمي عظيم به جتارت

جهــاني «مهچــنني امپرياليســم، حتــت عنــوان ، حقيقت ملي، فرهنگي و معنوي خلقهـا را »شدن

در بيشرتين ابعاد نابود ساخته و عليـه آنـان ــوده ــا من ــر پ ــي ب ــت جنگ ــر، . اس ــرف ديگ از ط

ــي ــتهايي ب ــده فرص ــار ع ــان در اختي از اي پاياملللي قرار داده اسـت؛ سودجويان و حمتكران بني

به آنان فرصت زندگي داده طوريكه تا اين حـد .متهاجم باشند

بينـيم آـه نـه با توجه به مطالب فوق ميتنــها حبثــي از نــابودي امپرياليســم در آــار نيست، بلكه بر عكس، در حـال رشـد و پيشـرفت

به جاي نابودي، نريومنـد شـدن آن مطـرح . استامپرياليسم به درون انساا رخنه آـرده . است

.دهد ي نفوذ خود را گسرتش مي و عرصهالبتــه از آجنــايي آــه در ماهيــت متــامي

هـايي از فروپاشـي پيشرفتها و حتـوالت، نشـانه

Page 249: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

59

خـورد، از ايـن نظـر امپرياليسم به چشـم مـي ــي ــر آن م ــان عم ــي و پاي ــه فروپاش ــوان ب ت

ــيد ــاني . انديش ــاي جه ــه ج ــابراين ب ــدن بن شتـاثري شـدن آن آغـاز امپرياليسيم ، روند بـي

توان اين واقعيت را ناديده گرفـت؛ مني. شود ميبـويژه . دوران ضعف امپرياليسم آغاز شده است

استقالل آشورها و متايل بيشرت خلقهـا بـه سـوي مهبستگي، قابل مقايسه با دوران سابق نيسـت؛ متامي اين موارد حاآي از پسـرفت امپرياليسـم

پر واضح است آه قراي نـوزده و بيسـت، . ستاي رهـايي بيش از هر زمان ديگر دوران مبـارزه

خبش ملـي ـ مـيهين و مهچـنني دوران مبـارزه بـا اآنون در مقايسه بـا . استثمار مطلق رنج بود

ــيت و ــتثمار امپرياليس ــرن، اس ــر دو ق ــن ه ايهاي اعمال فشار سياسي تا حد زيادي آاهش شيوه

از اينـرو . انـد اري اده شـده يافته و به آنچنني احتمايل وجود دارد آه قرن بيست و يك بـه قــرن پايــان تاثريگــذاري ختريبــات و احنرافــات ــگ ــن، روح و فرهن ــر روي ذه ــيم ب امپرياليس

بويژه؛ بازگرداندن طبيعت . انساني تبديل شودبه وضعييت آه امكان حيات در آن موجود باشـد،

اد حمدوديت و جلـوگريي آنرتل رشد مجعيت جهان، اجياز روند نابودسازي مرياثهاي تارخيي و روحيه و ارزشهاي انساني، حمدود ساخنت استثمار، پيشگريي

ي جنسي وي به آاال و جبـاي از تبديل زن و جنبهگذاري به آن رشد و شكوفا ساخنت زنان جهت خدمت

Page 250: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش سوم

60

انسانيت، آشنا منودن جمدد انسان بـا فرهنـگ و ه وظايفي هستند آه در اين قرن تارخيش، مهه و مه

مهچـنني بـه . با موفقيت به اجنام خواهند رسـيد توان گفـت آـه ضـرورت بوجـود آوردن صراحت مي

ي آزادي زنـان از هـم پيشرفيت عظيم در مسـئله اآنون خـود را مهچـون يكـي از اهـداف اساسـي

بـه مهـني . دهد انقالهباي قرن بيست و يك نشان ميرسد، تنها به پايان مني دليل دوران انقالهبا نه

.تري خواهد شد ي اساسي بلكه وارد مرحلهانقالهبا، ويژگي صرفا طبقاتي و ملي بـودن

اند و از اين پس به صورت خود را از دست دادهي اجتماعي، فرهنگي، انقالهباي وسيع و فراجانبهايـن انقالهبـا، . آينـد معنوي و روانـي در مـي

الهبـاي نظـامي، حداقل از ارزشي معادل بـا انق در صـورت عـدم . سياسي و اقتصادي برخوردارند

وقوع انقالبي راستني، اجتماعي و معنوي، چگونه توان از صحت و استحكام انقالهبا حبث منود؟ مي

بنــابراين در برابــر ايــن هتــاجم فــراگري اي نياز دارمي آه امپرياليسم، به انقالبي ريشه

خيي و هـاي روحـي، معنـوي ـ اخالقـي، تـار عرصهامروزه حبث از وقوع چنني . فرهنگي را در برگريد .انقالبي در ميان است

بدون شك، امپرياليسم مهچـون سـابق صـرفا بـا توسل به نريوي نظامي بر انقالب خلقها و بنيان

ــت ــد تاخ ــانيت خنواه ــاعي انس ــه . اجتم مهچنانكهـايي آنيم اين هتامجات را بـه شـيوه مشاهده مي

امپرياليسـم بـا . اندرسـ خمتلف بـه اجنـام مـي

Page 251: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

61

بكارگريي تكنولوژي و اخرتاعات علمـي، يـك جـو . منايـد انگيـز بـر دنيـا حتميـل مـي رواني حريت

راهكارهـاي علمـي ـ تكنولوژيـك را در جهـان پيشرفت داده و بر اين مبنا اسارت انسـان را

ديگـر از نـريوي امت . مورد هدف قرار داده استآند زيرا در اين صورت، جهان دچار استفاده مني

چنان وضعييت خواهد شد آه خود او نيـز امكـان .ي زندگي را خنواهد داشت ادامه

مپرياليسم نياز چنداني بـه اآنون ديگر ااشغال سرزمينها ندارد زيرا از سـويي، جـايي براي اشغال باقي منانده و از سوي ديگر، هـيچ

بنـابراين امپرياليسـم . نيازي به آن نـدارد ي نـويين از اسـتعمار و ناگزير از پيشربد شيوه

بـدين . بكارگريي اسلحه و تكنولوژي ديگري استشـود؛ تاآتيـك مـي ترتيب، اهداف جديدش مشخص

اي بسـيار مـوثر بكـار جنگ رواني را به شيوهگرفته و در آينده نيـز آنـرا تـداوم خواهـد

.خبشيدي در اينجا حبث از انتقال جنـگ بـه عرصـه

ي جديدي رابطه. شود ذهن و روح انساا مطرح ميبني روح و ذهن اجياد شده آه سعي بر تعميق هـر

حبـث از انقـالب از مهني رو، . چه بيشرت آن دارندهـاي آن بـه ميـان ذهن و روح و پيشـربد شـيوه

انقالبي آه بـه پاسـداري از ارزشـهاي . آيد ميبنيادين انسانيت برخاسته و اجازه ندهـد آـه ــروش ــرض ف ــه مع ــن، روح و روان ب ــيش از اي ب

Page 252: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش سوم

62

گذارده شـود و از اسـتقالل فكـر دفـاع بعمـل انقـالب پاسـداري توان از آن به عنـوان مي. آوردزيـرا هرگـاه درصـدد نـابودي . ياد آـرد نيز

انسانيت برآمدنـد بايـد بـه پاسـداري از آن هرگاه طبيعت آلوده و نابود شد، تـو . برخاست

با توسل به يك تكنولوژي مناسب به مقابله با مهچنني به . آن برخاسته و مانع از آن خواهي شد

هاي اتنيكي ـ مقابله با روند نابودسازي گروه. خيـزي زبان و فرهنگشان برمي اجتماعي و حتريف

زيرا انداخنت انسان به دام اسرتس و واآنشـهاي غــري منطقــي، نــوعي بيمــاري نــوين اســت؛ حــيت

ي احنرافات در نتيجه. ي متامي امراض است سرچشمه. يابـد جنسي، بيماري ايدز بـروز و شـيوع مـي

رهاندن انسانيت از اين وضعيت ناگوار ضـروري اب و شيوع دادن امراض اجياد وحشت و اضطر. است

مبـارزه . هاي امپرياليسم است جديد، از خصيصهبا آا، به معنـاي مبـارزه بـا امپرياليسـم

بايد در جستجوي يافنت راه و روش چنني . باشد ميچرا آه هم اآنون ايدز به يـك . اي بود مبارزه

اين هم از نتايج . مصيبت عظيم تبديل شده استن با توسل به مفهوم توا مي. احنرافات جنسي است

. حقيقي غريزه جنسي، راه را بر آن سـد منـود ي امپرياليسم نيز به پرورده حيت دانشمندان دست

اينجاسـت آـه انقـالب، . اين واقعيـت معرتفنـد .شود حل اساسي مطرح مي بعنوان تنها راه

ــت ــي از سرش ــاگوني، ناش ــاي گون بيماريهــي ــود م ــيم بوج ــرفتهاي امپرياليس ــد پيش . آين

Page 253: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

63

شـود، مـرض بسـيار عييت آه اسرتس ناميده مـي وضتوان آنرا با اسـتفاده از خطرناآي است آه مي

سازماندهي و برخورداري از يك پايگـاه نـوين . اجتماعي ـ از طريق انقالب ـ از ميان برداشت

به مهني دليل در جسـتجوي يـافنت ابـزار جديـدي .هستيم

توان با استناد بـه حتلـيالت قـرن ديگر منيم، تئوري سوسياليسـم را پيشـرفت داد و نوزده

توان گفت آه با به عبارت ديگر مي. تقويت منوداتكا بر ارزيابيهـا و حتلـيالت سوسياليسـم در قرن نوزده و بيست و دوران انقالهبـاي رهـايي ــم ــوري سوسياليس ــعه تئ ــربد و توس ــي، پيش مل

.امكانپذير نيستمتامي اينها بيانگر آنسـت آـه نـه تنـها

وسياليسم به آخر نرسـيده، بلكـه بـا دوران ساستفاده از مبارزه، مسلما قادر بـه پيشـربد تئوري نوين و از ايـن هـم مهمـرت، پراآتيـزه منودن روشهاي نوين خود خواهد بـود و در ايـن

ــت ــوردار اس ــادي برخ ــت زي ــتا از خالقي . راسبنابراين سوسياليسم به فراخور ميزان مبارزه

رفنت مناينـدگي با امپرياليسـم و بـر عهـده گـ .راستني آن، به مرحله نويين راه مي يابد

در حاليكـــه آمريكـــا نقـــش اساســـي در امپراتوري جهاني امپرياليسم بر عهـده دارد،

اي را بر عهده گرفته آملان نيز نقش قابل توجهآملان در قـرن بيسـتم نيـز مهاننـد قـرن . است

Page 254: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش سوم

64

نوزدهم متايالت امپرياليسيت از خود بـروز داده دو جنگ بزرگ جهاني و چندين جنگ آوچـك و آتش

و بزرگ را بر افروخته است و آا را به باليي ايـن نيـز رشـد . بر سر انسانيت تبـديل آـرد

فاشيسم، نابودي خلقها و بالياي عظيمي با خود مســئله، تنــها بــه آشــتار . بــه مهــراه داشــت

يهوديان حمدود نيسـت؛ آيـا ممكـن اسـت بتـوان ـ آـه »احتاد و ترقي«جنبش پشتيباني آملان را از

مسبب آشتار ارمنيان بود ـ ناديده گرفـت؟ از تــوان مســاعدهتا و ايــن هــم گذشــته، مگــر مــي

ــل ــان از قت ــتيبانيهاي آمل ــا را پش ــام آرده عي نقــش ناديــده گرفــت؟ در واقــع مشــاهده

عامهــاي داخلــي و امپرياليســم آملــان در قتــلخارجي و آشـكار منـودن آن از امهيـت فراوانـي

.خوردار استبرخود را مجع و جور ] پس از دوران جنگ[ژاپن

آرده و بتازگي شروع به گسـرتش خـود در جهـان حال ژاپن براي نگهـداري و پـرورش . منوده است

چنني سيستم فاشيسيت و عقب مناندن از آمريكـا و از آملان چگونه تالش خواهـد آـرد؟ در حاليكـه

د آنـد، بايـ چگونگي وابستگي اقتصادي حبـث مـي تالشهاي آنرا در جهـت رسـيدن بـه خاورميانـه

جنبـد، امـا بـه شـكل ديـر مـي . مشاهده منـود . نــاگواري آنــرا بــه نتيجــه خواهــد رســانيد

ي رويداد فروپاشـي ي حتليلي صحيح درباره ارائهآيـا روسـيه . شوروي داراي امهيت شاياني اسـت

آشوري امپرياليسـيت اسـت؟ آيـا آنچـه پـس از

Page 255: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

65

سـم در روسـيه پيشـرفت سوسيالي فروپاشي رئـال خواهد منود، امپرياليسم است يا پيشرفت نـويين

از سوسياليسم؟ويژگي متضاد سياسي روسيه بايد به هبرتيـن

سوسياليسـم فروپاشي رئـال . شيوه ارزيابي شودبدين ترتيب از . به مفهوم پايان هر چيز نيست

يابند و از طريف، نريوهاي سوسياليسيت پيشرفت ميگـرا و مكش ميـان نريوهـاي ملـي طرف ديگر، آشـ

داري بـه حمـل حبـث نريوهاي متمايل بـه سـرمايه ي وجـود ايـن نريوهـا، بواسـطه . شـود تبديل مي

تضادهاي ميانشان، روابط خود را به ويژه بـا مهچنني . دولتهاي امپرياليسيت توسعه خواهند داد

ــاطق ــر من ــئله را ب ــن مس ــاثريات اي ــيت ت بايس، خبـوبي مشـاهده بالكان، قفقاز و خاورميانـه

گريي انقالب آردستان از بايسيت چگونگي هبره. منودي امپرياليسـم آشمكشهاي موجود در درون جبهـه

را به خوبي ارزيابي منوده و راههـاي افـزايش تـوان گفـت آـه در اين چارچوب مي. آنرا يافت

سوسياليسم، تضاد ميان آشـورهاي فروپاشي رئالميـزان آنـرا امپرياليسيت را تشـديد منـوده و

بنابراين بايسيت اين وضعيت . افزايش داده استرو به زوال را به خوبي مورد اسـتفاده قـرار

نظـم "نظمي آمريكا آه به عنـوان طرح بي. دادشود و وضعيت حبرانـي موجـود، خوانده مي" نوين

شــرايط مناســيب جهــت پيشــربد انقــالب بــه دســت در حـال حاضـر پيشـرفتهاي چشـمگريي در .دهد مي

Page 256: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش سوم

66

ــاهده ــه مش ــورهاي خاورميان ــه و در آش منطقتضاد و دمشـين اعـراب ـ اسـرائيل، آـه . شود مي

بينـيم آـه شـد، مـي مهچون تضادي ابدي ديده مييـابي اآنون بر مبنـاي سـازش بـه سـوي چـاره

الزم به ذآر است آه اين امر، . گردد رهنمون ميامكان برقراري صلح و سـازش را بـا خـود بـه

نــژاد اســرائيلي و يــا . مهــراه خنواهــد داشــتصهيونيستها تنها به جغرافياي اسرائيل حمـدود خنواهند ماند، زيرا صهيونيسم نريويي تاثريگذار

گر در سطح جهان است و تنها به فلسطني و هدايتو آشورهاي عـرب بسـنده خنواهنـد آـرد، بلكـه

ميـزان . خواهان گسرتش مرزهاي خود خواهند بوده و امهيـت آن در تاثريگذاري آن بر دولت ترآيـ

. دانـيم نظر سران دولت ترآيه را به خوبي مـي آامال بر اين امر واقفيم آه اسرائيل خواستار

ي مجهوريهاي تـرك تاثريگذاري بيشرت خود بر آليهنشني است؛ حيت در اين باره تاثريگذار نيز بوده

دانيم بسياري از سـران عـرب مهچنانكه مي. استز بيـانگر ايـن ايـن نيـ . نيز متكي به آننـد

واقعيت است آه اين تضـاد بـه يكبـاره خامتـه اي نيافته و حل خنواهـد شـد؛ بلكـه بـه شـيوه

اما از طرف ديگـر، . عميقرت تداوم خواهد يافتاين امر نيز آشكار شده است آه سـازش نيـازي حياتي است زيرا از توازن آنـوني بـني نريوهـا

آيـد آـه سـران عـرب و اسـرائيل و چنني بر ميشان، آا را ناگزير ي مبارزه و رويارويي هشيو

اآنـون ديگـر پافشـاري بـر . منايد از سازش مي

Page 257: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

67

نـه . روشها و برخوردهاي سابق فاقـد معناسـت توانند اسرائيل را نـابود سـازند و اعراب مي

تواند متامي آشـورهاي عربـي را نه اسرائيل ميلذا حبث از موفقيت آامـل و . به زانو در آورد

ورد هر دو طرف نيز امكان ناپذير و ايي در مسـاز رسـيدن بـه اين امر نيز زمينـه . ناجباست

نتيجتــا آغــاز مــذاآرات . ســازش و مداراســت نه شرايط حتميلي اسرائيل و . ضروري خواهد بود

نه شرايط حتميلي اعراب، هيچكدام ممكـن خنواهـد حلــي ميانــه بــه توافــق راه ي بــود، در نقطــه

ق اين امر نيز به اجنام براي حتق. خواهند رسيدمذاآرات دو جانبه و چند جانبه اقدام خواهند

اين موضـوع قابـل ذآـر اسـت؛ مهچنانكـه . منودبرپاآردن جنگي بر اساس احما و نابودي غري ممكن است، صلحي مهيشگي و ايي نيز برقـرار خنواهـد

.شداي ناپايدار اسـت اين راه حلي گذرا در مرحله

ه هـم خـوردن ايـن وضـعيت و هر حلظه احتمال ببه عبارتي؛ سـازش هبمـراه خواهـد . وجود دارد

داشت، اما اين سازش شامل ويژگيهاي متعـدد و بطور روزانه . بروز اختالف و درگريي خواهد بود

عملي شدن و به هـم خـوردن آن قابـل مشـاهده .است

وضعيت ايران را نيز بايد بر اين موضـوع ي آـه از شـبه ايران مهواره با نريوهاي. افزودي عرب، قفقاز، آناتويل و آسـياي ميانـه جزيره

Page 258: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش سوم

68

جنگ . اند، در حال جنگ و درگريي بوده است آمدهمهچون تداوم اين وضعيت تارخيي " عراق ـ ايران "

مهچنني اختالفش با ترآيـه نيـز زيربنـايي . استي وجـود اختالفـات مـذهيب، مسـئله . تارخيي دارد

ي سياسي است چندان تضاد مهمي نيست، بلكه جنگآه به طور آلي به تضـادهاي ميانشـان بسـتگي

بنابراين بـه راحـيت بـا ترآيـه از در . داردسازش در نيامده و بويژه دوسيت قابل اعتمـادي

اي مهچنني در آينـده . با آن برقرار خنواهد ساختنزديك قـادر بـه برقـراري دوسـيت مـداوم بـا

و آشورهاي عربي و بويژه رژمي عراق خنواهد بود مهواره اختالفاتي جدي در ميان آا وجود خواهد

از اينرو ايران بعنوان يكي از نريوهاي . داشتبـا در نظـر گـرفنت . اي، درگري تضاد است منطقه

رود آه به وضـعييت شرايط آنوني، احتمال آن ميترـ مهچون دوران لـوي ـ دچـار دشوار و حبراني

ي هجانبـ اما به سـبب وجـود مشـكالت مهـه . شودي تضاد خود را بـا بـريون گسـرتش دروني، دامنه

البتـه آرامـش چنـداني بـه خـود . خنواهد دادخنواهد ديد؛ الزم است ايـن مطلـب را نيـز بـه

.خوبي مشاهده منود

Page 259: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

:خبش چهارم

داري اي طوالني و صبورانه با سرمايه مبارزه

الزم است

ي ي نزديكي بـا قـوه پيشرفت انسان، رابطه

تــا زمانيكــه قــوه تصــور در . ختيــل او دارد

پيشرفت انساني يا به بياني ديگر، انديشـه و

ي آن بر وضـعيت روانـي تـاثري نگـذارد، اراده

انسان اگر. زندگي در عمل پيشرفت خنواهد داشت

موضوع حبث باشد، پيش از هر چيز بـه يـك چـنني

حيوان چرا . قوه ختيل و پيشرفت ذهين نياز دارد

حيوان است؟ در حاليكه در حيوانات نيز آـم و

بيش چيزهايي در حد اميال وجود دارد آـه راه

روند، در غري اين صورت يك حيوان مهانند يـك مي

هنگـامي آـه . آـرد سنگ از جاي خود حرآـت منـي

انســان رونــد اجتمــاعي شــدن را آغــاز منــود،

ي تفكـري آن موجودي بود آـه بـدون شـك جنبـه

. غالبيت داشت

دليل اشاره من به اين موضوعات اين است؛

عملكردتان از تفكرتان گسسـته اسـت آـه ايـن

بـروز [زيرا خطـري بسـان . بسيار خطرناك است

موجــودات ابتــدايي در آن ] رفتارهــايي چــون

انسان در برابـر مشـكالت عظـيم . باشد فته مي

چنني روندي . شود طبيعت با نريوي فكر جوابگو مي

Page 260: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

66

يـابي يابد و باز هـم در صـدد چـاره ادامه مي

بـه . باشد مشكالت اجتماعي خود با نريوي فكر مي

طور خالصه اگر انديشه، تصورات و خياالت وجـود

.نداشته باشد، زندگي وجود خنواهد داشت

ايـد و ا فراموش آـرده تقريبا فكر آردن ر

. انگاريد از زندگي گسسته است آنچه را فكر مي

ي الزم به سوال چگونه و تـا چـه مشا به اندازه

اندازه انديشيدن در جريان زنـدگي و مبـارزه

ايد و اآنون نيـز از آن الزم است؟ پاسخ نداده

اين موضوع را به سبب آنكه تـا . رويد طفره مي

باشد، به عنوان ميچه اندازه اشتباهي خطرناك

بنـا بـر ايـن، موجـود . دارم هشدار بيان مـي

اجتماعي به يك چـنني پـيش شـرط تفكـري نيـاز

در اينجا ما در صدد تشريح مفصل تاريخ . دارد

مهچنني مشكلي مهچون بررسـي سـري . نيستيم انديشه

اين . ي انسان نيز ندارمي پيشرفت تارخيي انديشه

اشـاره بـه يك موضوع آآادميك است، در اينجا

ــت ــت . آن الزم نيس ــتار آن اس ــه خواس ــي آ آس

ميتواند اين تاريخ را مـورد حتقيـق و بررسـي

اساسا موضـوع تـاريخ انديشـه بـه . قرار دهد

عنوان درس مهمـي در متـام دانشـگاهها تـدريس

.شود مي

تــاريخ انديشــه داراي مراحــل اساســي

توانيم به طور خالصه بدان در اينجا مي.باشد مي

Page 261: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

67

در ابتدا در نوع انسان، يك سطح . يماشاره آن

ي فكر و حيت به شـكل ابتـدايي مانده بسيار عقب

حتت عنوان پرمييتيف وجـود داشـت، آـه آن نيـز

بيشرت خود را در پيدايش جادو، سـحر و اديـان

هـم سـحر و هـم جـادو و هـم . سـاخت منايان مي

ي تفكـر جريااي ديين در واقـع اشـكال اوليـه

اما وضعييت . وعي تفكر استدين نيز ن. باشند مي

تر از نظامي آه آنـرا علميـت مانده بسيار عقب

حيـات ديـن ادامـه . دارد ميناميم را بيان مي

سحر و جادوگري نيز وجود داشـته . خواهد داشت

دليل آن اين است آه اينها با . و خواهد داشت

.موجوديت انسان در ارتباطند

تواند آامال علمي باشد؟ آيا انسان مي

ا انسان ميتواند متـام حرآـاتش را بـر آي

مبناي علم به پيش بربد؟ آشكار اسـت آـه ايـن

در ايـن بـاره . موضوعات، مسائل فلسفي هستند

ادعاهايي وجود دارد و آامال بـه صـورت علمـي

اما احتمـال از ميـان برداشـنت . شود متحول مي

اين هم . خيال، دگما و دين چندان وجود ندارد

ه است و انسان جمبورا بنـا در سرشت انسان فت

به سرشـت خـويش بايـد بـراي خيـال، دگمـا و

ارزشهاي مقدسي آه موضـوعات ديـين مينـاميم و

. نيز براي اخالق ومعنويت نيز امهيت قائل شـود

Page 262: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

68

ويژه اگر معنويت حتقـق نيابـد، رشـد سـامل به

انسان و حيت زندگي وي بسيار به دشواري ادامه

.خواهد يافت

يدئولوژي سوسياليسم نيز رآود موجود در ا .از آمبود معنويت سرچشمه گرفته است

ــي ــي فروپاش ــل اساس ــي از عوام ــد يك باي

سوسياليسم، در نظر نگرفنت جايگاه ديـن و رئال

باز هم اگر مطابق ماترياليسـم . معنويت باشد

خشن گفته شود آه هر چيز مهانند پيچيدن نسـخه

رود، ايـن بـه معنـاي عـدم شـناخت به پيش مي

سوسياليسـم تـا حـدود در رئال. باشد ان ميانس

نتـايج . ماترياليسم خشن به اجرا گذاشته شـد

باشد آه بدون ترديـد آن، شكسيت بسيار سنگني مي

.ميتوان درسهاي متعددي از آن گرفت

ي انساني چرا بدين شكل است؟ جامعه

آشكار است آه ديالكتيك تـا حـدودي ايـن

داراي ديالكتيـك . سـازد موضوع را آشـكار مـي

ها با ماترياليسـم اگر اين. قوانني اساسي است

ــوانيم ــر بت ــين اگ ــوند، يع ــرف نش ــن منح خش

امي را سوسياليسمي را آه تا به امروز شـناخته

سپري آنيم، قدرت خودشناسي مـا بيشـرت خواهـد

اگر علمي بودن را اينگونـه بـه تنـهايي . شد

Page 263: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

69

ي دگماهاي مدنظر قرار دهيم، حداقل به اندازه

.رساز خواهد بودديين خط

ي فلسـفه در اينجا در صـدد حبـث دربـاره

باشيم؛ يعين روح بـر مـاده مقـدم اسـت يـا مني

بالعكس و يا به سواالت فلسفي مهچـون انديشـه،

آند و يا ماده ، انديشـه را ماده را تعيني مي

علم هـر چنـد پيشـرفت آـرده . دهيم ؟جواب مني

ا است، اما هنوز هم جواب آامـل آـا را پيـد

پيشرفتهاي اخري در علـوم فيزيـك، . نكرده است

دهنـد آـه شناسي و حيت روانشناسي نشان مي زيست

.اين سواالت، ساده و معمويل نيستند

ي اينكه ذرات ماده، موجـوداتي حيت درباره

چنـان . پذيرد داراي احساس هستند، حبث صورت مي

رسد آه از يك نقطه به بعـد تبـديل به نظر مي

مهچنني ترآيب روح ـ مـاده حـذف ماده ـ انرژي،

آدام يك از آا بر ديگري مقدم اسـت؟ . شود مي

ــع ــرمي، در واق ــئله بنگ ــه مس ــيقرت ب ــر عم اگ

متافيزيك و يا ماوراء روح ـ آه بـه آن خـدا

ايـت شود ـ موضوعي اسـت آـه بـي نيز گفته مي

يعـين در . ي انسـان اسـت خارج از ظرفيت حافظه

قابـل توجـه وجـود انسان نسبيت يعين حمـدودييت

توان گفت هر چند آه انسـان خـود را دارد؛ مي

شـود و به جاي خدا به حساب آورد، اما چنني مني

توانـد خـود را از اطاعـت از اگر هم باشد مني

Page 264: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

70

پذيري پيشرفت تاثري. قوانني ديالكتيك رها سازد

فكري از ماديات، مهـم اسـت زيـرا زنـدگي را

.آند تعيني مي

گرايي، توجـه ازه مادهدر عني حال، به اند

بيش از حد به روحيات نيـز باعـث رسـيدن بـه

.گردد بست مي بن

ظـاهرا . ترين مشكل عصر ما است اين اساس

اين، مشكل انسان خنستني و انسـان آنـوني نيـز

نزد انسان اوليه اصطالحات، نريوها، . بوده است

. هاي شگفت انگيزي وجود داشـت انديشه و پرستش

اما هنوز خطراتـي . ليل گرديداين تا حدودي حت

ــدنبال ــه ب ــود دارد آ ــته وج ــه گذش ــبيه ب ش

تفاوهتـاي انـدآي . هاي علمـي آن هسـتند حل راه

ميان آا وجود دارد و شايد مشكالت آنـوني از

مشكالت دهها هزار سـال قبـل انسـانيت بسـيار

در واقع امكان بررسي بيشـرت در . تر باشد سنگني

ي فكـري وان جنبهت حيت مي. اين باره وجود دارد

انسان با ماده و طبيعت را به صـورت متـداخل

ي حبـث اما ايـن خـارج ازحوصـله . در نظر گرفت

ي در اينجـا ضـرورت حبـث بيشـرت دربـاره . ماست

فلسفه وجود ندارد، اما واضح است آـه بـدون

توانيم آنـرا در مرتبط ساخنت آن با فلسفه، مني

.نظر بگريمي

Page 265: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

71

يت، هم براي اولني انسانايدئولوژي و معنو

و هــم بـراي آخريــن انسـان الزم اسـت

ي از يك پايـه PKKهيچ آس عدم برخورداري

بـالعكس، . نريومند ايدئولوژيكي را تصور نكند

ي ايدئولوژيكي بسيار پيشـرفته داراي يك پايه

شـود شـباهيت بـا هم چنانكه مشاهده مي.باشد مي

ا آن ايـدئولوژي سوسياليسم و با اين و ي رئال

اي در نزد ما يك برخورد ايـدئولوژيكي . ندارد

شود، وجود آه باعث تداوم پيشرفت ديناميكي مي

امــا نبايــد تنــها بــه ذآــر پيشــرفت . دارد

اگر پيونـدتان را بـا . ايدئولوژي بسنده منود

.ايدئولوژي بگسالنيد، به حيوان تبديل ميشويد

از ترين عاملي آه مانع اساسا اآنون اصلي

ي خود آنرتيل مشا ميگـردد، از نبـود يـك زمينـه

در گذشـته . گـردد آامل ايدئولوژيكي ناشي مـي

انسـان . دين و اخـالق هسـتيد گفته ميشد آه بي

Page 266: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

72

دين بسيار خطرناك اخالق، خطرساز و انسان بي بي

بود آه جامعه هر دو را نفرين آـرده و آنـان

اآنون ايدئولوژي جاي. آرد را شديدا جمازات مي

بـويژه در . متام اين اصطالحات را گرفتـه اسـت

. نزد ما، ايدئولوژي، شرطي غريقابل اغماض است

از ايدئولوژي ماترياليسم خشن و يـا از حنـوه

سوسياليسم به اين يا آن شكل، حبـث اجراي رئال

از يك نياز بسيار ضـروري، نيـاز بـه . آنم مني

ويژه اين نـه تنـها به. آنم ايدئولوژي، حبث مي

يي بودنتان مـورد نيـاز PKKال و يا به سبب حا

است، بلكه مهواره مورد نياز است، براي انسان

اوليه و هم براي انسـان آنـوني مـورد نيـاز

اما در طول اعصـار تفاوهتـايي بـه خـود . است

.بيند مي

اگر امروز به عنوان يك خلـق، در وضـعييت

قرار دارمي آه بيش از مهه خود را مورد نفـرين

گريزمي، از حمروميت مـا ده و از خود ميقرار دا

از اين ايدئولوژي، يعين از واقعيت مادي خود،

. گـريد انديشه و ارزشهاي معنوميان سرچشـمه مـي

اگر خلقي آه قادر به اجياد ارتباط بـني نـريوي

بـودمي، انديشه و معنويات با واقعيت مادي مـي

ايـن وضـعيت . آمد مطمئنا وضعيت آنوني پيش مني

در طـول تـاريخ "توان با توضـيحي چـون را ميگري، خلقمان را به اين يا آن حنـو از استعمار

Page 267: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

73

ارائـه "انـد نريوي معنوي و ايدئولوژي گسالنده

اما آنچه امهيت دارد، پيدايش اين وضعيت . داد

.است

خلقمان جاهل و بدون فكر "ي به جاي گفتهدارند، بـه آه مهگان مكررا آنرا بيان مي" است

خلقمــان بــدون " :گــوييم لــي چــنني مــيطــور آايدئولوژي، بـدون معنويـات اسـت و بـه سـبب اينكه از اين اصطالحات اساسي گسسته، به سـطح حيــواني رســانده شــده و تــا آن انــدازه آــه خبواهند، استثمار شـده، بـر آن سـوار شـده و

در مقابل اين وظعيت هيچ اعرتاضي . شود آشته ميد، آسي او را جـدي آند، اگر هم اعرتاضي بكن مني ."گريد مني

ام به اگر قادر شده. به وضعيت من بنگريد

صدايي رسا تبديل شوم، دليل اساسي آن پيشرفت

اگـر . باشـد دادن خود از حلاظ ايدئولوژيكي مي

دقت شود من در واقع بـا اسـلحه آـاري اجنـام

ام، بـــا پـــول هـــم آـــاري اجنـــام نـــداده

.باشد مي ي آار من با ايدئولوژي شيوه.ام نداده

به سبب اينكـه مـن متناسـب بـا واقعيـت

مادميان داراي يك نريوي عظيم فكري هستم، ونيز

قدرت آفرينش فكر و عمل بـه آن را دارم، بـه

.ام انفجاري عظيم تبديل شده

Page 268: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

74

توامن تاثري گذار باشـم؟ چرا تا اين حد مي

ي زيرا فقدان معنويت و ايـدئولوژي در جامعـه

يـل آـرده و بـه دليـل آرد را در شخص خود حتل

آنكه سطح عملكرد خود را با شرايط مادي خـود

گـر ام، اآنون در حد يـك معجـزه سازگار ساخته

اساسـا خصـلت هـر . گريم مورد ارزيابي قرار مي

.ظهور تارخيي به اين خصوص بستگي دارد

شرايط مادي اعراب شبه جزيره عربستان را

قبل از ظهور اسالم و شرايط مادي اروپـا قبـل

از انقالب فرانسه، حيت شرايط مادي روسيه قبـل

بـه دليـل -از انقالب اآترب را در نظـر بگـريمي

اينكه اينها انقالهباي شناخته شده هسـتند بـه

آنيم آـه فاصـله مشاهده مي -آنم آا اشاره مي

بسياري با ايدئولوژي و معنويت وجـود دارد و

يا حكومتهايي آه منافع مهگان را فداي منـافع

بـه سـبب آن بـه (آننـد ري بسيار حمدود مـي قش

. وجـود دارد ) معنـوييت معناي وجود جهالت و بي

ي ديكتـاتوري و ظلـم هـم ي اداره به آن، شيوه

هـا در ايـن اوضـاع برخـي . تواند گفته شود مي

ظاهر گشته و پيشاهنگي ايـدئولوژي و معنويـت

افراد گسسته از ايدئولوژي و معنويـت را بـر

هـر چنـد آنـان، فـرد و يـا گرينـد و عهده مي

افرادي معدود هم باشند، در مدت آوتـاهي بـه

Page 269: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

75

شـود؛ نـام يك انفجار عظيم اجتماعي تبديل مي

.آن هم انقالب است

عظمت حضرت حممد به چه چيزي بسـتگي دارد؟

به جوابگويي او با فكري پيشـرفته و معنـوييت

اي آـه شـرايط بسـيار خشـن و عظيم در مرحلـه

. شـود جود داشت، مرتبط مـي ابتدايي اجتماعي و

هـاي ديـين ـ در آن روزگـار آوري مانـده با مجع

گرديد ـ و يكي هاي ديين بيان مي افكار با واژه

تري آا را ساخنت آن با قرآن، به شكل پيشرفته

بـدين شـكل يـك انفجـار عظـيم . دهد ارائه مي

شرايط مادي آن زمان اعراب . دهد اسالمي روي مي

ده و با فكر نيـز بيگانـه مانده بو بسيار عقب

بدين شيوه انسانيت به سـهولت در راه . بودند

به عـالوه . گرديد پا افتاده فدا مي منافعي پيش

ظهـور . اوضاع لعنيت مشابه بسياري وجود داشـت

.يابد حممد، چاره اين اوضاع را مي

در جريان انقالب فرانسـه نيـز، پرولتـار

ري شدن و معلق بودن آريستوآراتي به ابعـاد غـ

يـك طـرف از بـاال در . قابل حتمل رسيده بودند

وضعييت حيواني و ديگري از پايني در مهان وضعيت

برد، البته آه در ايـن حالـت بايـد به سر مي

بوسيله يك ظهور ايـدئولوژيك ـ معنـوي عظـيم

ي اين در حايل است آه فالسـفه . شد جواب داده مي

آن دوران جزو بـزرگرتين متفكـران و جـزو بـز

Page 270: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

76

ي آن انقــالب نتيجــه. دگان اخــالق بودنــدســازن

.فرانسه بود

در انقالب روسيه نيز چـنني وضـعييت تـداوم

ي قبل از انقالب يـك وضـعيت در روسيه. يابد مي

تر، هم در باال هـم مانده حيواني شديدتر و عقب

در مقابل بـا . در پايني در مقابله وجود داشت

اين اوضاع از طريق برخوردي بسـيار راديكـال

وسياليسيت و با انديشـه و معنويـت آن جـواب س

.گردد اين نيز انقالبي عظيم مي. شود داده مي

اوضاع عيين آردستان نيز تا حدودي بـا آن

. رژميي آامال حيـواني وجـود دارد . شباهت دارد

از طريق مديرييت حيوان گونه از باال، آنانكـه

. شوند در پايني قرار دارند به حيوان تبديل مي

اوضـاع را مشـاهده منـودمي و در صـدد ما ايـن

ي رفــع آن، بــا فكــر و معنويــت تشــخيص حنــوه

ي آن نيز انفجاري عظيم آـه در نتيجه. برآمدمي

در . نـاميم، روي داد آنرا انقالب آردستان مـي

امي؟ غري اين صورت قدرمتان را از آجا اخذ منـوده

ي اجتمـاعي و حـيت بـر ما برثروت، عادات آهنه

ي طبقـات اجتمـاعي نيـز ي شدهاشكال سازمانده

بر عكس، متام آا را آامال متالشي . تكيه نكردمي

زيرا متام آا به احنطاط آشـانده شـده . منودمي

ــد ــابي . بودن ــه دادمي، ارزي ــا ارائ ــه م آنچ

Page 271: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

77

ي خـود و طـرح مناسـبرتين فكـر و بينانـه واقع

.باشد معنويت براي رهايي از آا مي

. بپنداريـد توان اين موضـوع را سـاده مني

من به مهـني دليـل . زيرا واقعيت مشا آشكار است

ي برخورد نا آايف معنوي و فكريتان را دربـاره

هنوز هم نريوي انديشه . شوم زندگي خاطرنشان مي

و معنوياتتان حيت بـراي رهـايي خودتـان آـايف

خـود را از وضـعييت زبونانـه رهـايي . باشد مني

معنويت برتر ها داراي آدام يك از مشا. خبشيد مني

ــادي وي ــرايط م ــوي ش ــرش جوابگ ــتيد و فك هس

باشد؟ به دليل اينكه فاقد اين هستيد، بـه مي

بـه دليـل . هـا پرنسـيب غافالن و بي: گومي مشا مي

آنكه مشا به حتليل و به ويژه بـه حتليـل رهـربي

مانده و حيت بـه ايد، به وضعييت عقب دست نيافته

اين رو، از. آييد يي جعلي در مي PKKحالت يك

آنيـد زيـرا پيشـرفت قـوانيين خـاص پيشرفت مني

.دارد

بنابر اين، به طـور آلـي انديشـه و بـه

ــث ــوع حب ــدئولولوژيكي آن موض ــكل اي ــژه ش وي

اي بـني فكـر و ايـدئولوژي يعين رابطه. باشد مي

.تواند اجياد گردد مي

Page 272: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

78

باشد انديشه؛ تصورات و افكار آلي مي

شـرايط ايدئولوژي افكاري است منطبق با

مادي يك جامعه و منافعي آه بـراي آن جامعـه

در نظر گرفته شده و حيت افكاري فرمولـه شـده

.است

برخوردهاي حمافظه آارانه و يا برخوردهاي

مبين بر پيشرفت و يـا پسـرفت در واقعيـت يـك

. باشـد جامعه، بيانگر طرز فكر آن جامعـه مـي

ايدئولوژيهايي پيشرفته و يـا ارجتـاعي وجـود

آنانكــه خواســتار دگرگــوني و اجيــاد .دارنــد

ايدئولوژيها بـه . تغيريات هستند، وجود دارند

.وضعيت عيين جوامع بستگي دارد

در طول تاريخ نيز، پيشرفت ايـدئولوژيها

ايدئولوژيهاي ديين در اين و . وجود داشته است

ــرفت ــف پيش ــطوحي خمتل ــه و در س ــا آن جامع ي

عـالوه، به . يابد اين وضعيت ادامه مي. آنند مي

.ايدئولوژيهايي عمدتا فلسفي نيز وجود دارند

بايد در اينجا طبقه بندي ايـدئولوژيها

فلسفه از دين ريشه گرفته و يا . را درك آنيم

ــن در ــرفت دي ــخص از پيش ــي مش ــس از مراحل پ

يعـين فلسـفه نيـز . گـردد مقابلمان هويدا مـي

.باشد ي دين داراي تاريخ مي حداقل به اندازه

Page 273: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

79

ت فلسفه، قرابت آن با علم استوجهه تفاو

اهللا وجـود دارد و چـنني " گويدآه فلسفه منيطبيعـت وجـود دارد و " ، به جاي آن"فرمايد مي

يعين فلسفه جدا از . دهد را توضيح مي "چنني است

برخي دگماها، مطابق با واقعيت طبيعـت، فكـر

جوانب مشابه بسياري با دين . خبشد را توسعه مي

اما تفاوهتايي . اند ترآيب شدهبا مهديگر . دارد

فلسفه تا حدودي درصـدد . نيز با مهديگر دارند

در حاليكـه ديـن . ارزيابي واقعيت طبيعت است

آامال ـ منظور از آامل، طبيعـت را هرگـز در

گريد ـ بـر معيارهـاي مـاوراء طبيعـه نظر مني

ايـن خـدا و يـا :" گويـد دين مي. آند تكيه مي

د نظـام خبشـيدن بـه و در صـد " ي خداست فرموده

نبايد فراموش آـرد . طبيعت و زندگي مادي است

مهواره شيئي در . آه اين نيز نوعي انديشه است

ماوراء طبيعه، نه به سبب آنكه خداست، بلكـه

ي معنوي آن غالب بـوده اي است آه جنبه انديشه

.خبشد اي ثابت، نريو مي و به انديشه

فكر خدا چگونه و آي پديد آمد؟

ر از مراحل تكاملي متعـددي عبـور اين فك

آرده و هنوز هم آامال چه چيزي را بـا اصـطالح

. دهند، درك نشـده اسـت خدا مورد هدف قرار مي

Page 274: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

80

حيت در نزد انيشـتني آـه علـم را بـيش از مهـه

در نزد . توسعه خبشيد، نيز فكر خدا وجود داشت

انساني آه هر نريوي ابتدايي طبيعت را مهاننـد

امـا . فكـر خـدا وجـود دارد داند نيز خدا مي

حـيت علـم . تفاوهتايي ميان اين دو وجـود دارد

ي طبيعت نيز از تعريفي چون نريوي اداره آننده

هدف من چنني است . آند و يا قوانني طبيعت حبث مي

خدا در حال پيشرفت است و -آه هنوز اصطالح اهللا

اما هـر شـيئي . شود يا روند حتول آن متوقف مني

ن فكر در نظر گرفتـه و بيـان را مرتبط با اي

در . پيشرفت آن بدين شيوه، چندان ممكـن نيسـت

فلسفه تا حدودي . آيد ميان مي اينجا فلسفه به

به علم نـزديكرت اسـت و در صـدد تعـينب اصـول

.باشد پيشرفت طبيعي مي

دانيم جريااي فلسـفي متعـددي چنانكه مي

آليسيت، ماترياليسيت وجود دارند؛ جريااي ايده

ي آنـان و ها و متدهاي مـورد اسـتفاده و شيوه

از يك طـرف آسـاني آـه در صـدد توضـيح . غريه

مسائل با برخورد متافيزيكي و از طـرف ديگـر

آساني آه از طريق برخورد ماترياليسيت در صدد

در حاليكـه . توضيح مسائل هستند، وجود دارند

تـر ي ماترياليسـم نزديـك ديالكتيك به فلسـفه

ي ايدهءآليسم قرابـت با فلسفه است، متافيزيك

.دارد

Page 275: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

81

اين موضوع را در اينجا بيشرتمورد بررسـي

ي آنـان بـا امـا آمـابيش مهـه . دهـيم قرار مني

در مراحـل . ي اجتمـاعي ارتبـاط دارنـد توسعه

. اوليه وآنوني تاريخ انسان نيز وجود دارنـد

آنچه مهم است، مدنظر قرار دادن نقـش ديـن و

و درك مفهـوم آن فلسفه در روند رشـد انسـان

يعين اآنون مشا مطابق دين يـا فلسـفه . باشد مي

ــي ــر م ــد فك ــا . آني ــه در اينج ــت آ ــح اس واض

تفكـر علمـي . آاتاگوري ديگر، تفكر علمي است

نسبت به تفكر ديين يا فلسفي، زندگي مـادي را

يعين ادعايي چون . دارد تر بيان مي به صورت عيين

نـامش . تدارد؛ داراي چنني آيفييت اسـ " 2×2=4"

ي بكـارگريي متايالتي درباره. با آن تناسب دارد

ي تفكر علمي در علوم اجتماعي، حـيت در زمينـه

روانشناسي نيز مهانند علـوم فيزيـك، شـيمي و

. شناسي وجود دارد زيست

تفاوت تفكر علمي با سـاير اشـكال تفكـر در چيست؟

تفكر علمي در مقايسـه بـا سـاير اشـكال

اي از آيهـان، طبيعـت رصـه تواند ع تفكر هبرت مي

توانـد چرايـي مـي . وجامعه را شناسـايي آنـد

آشكار است آـه ايـن .ونتايج آن را بيان دارد

فكـر آـردن . به انسان، نوعي نريو خبشيده اسـت

برمبناي علم اآنون اساسي بوده و انسـان بـا

Page 276: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

82

اما دبن نيز در طـول . آن در حال پيشرفت است

ا سر پـا تاريخ انسان را پيشرفت داده و او ر

فلسفه نيز مهان نقش را بـازي . نگه داشته است

اآنون تنها در علـم پيشـرفت . منايد منوده و مي

علـم در گذشـته نيـز هنگـام . خورد به چشم مي

يعين علم . آغاز فعاليت انسان وجود داشته است

در زماني آه شكار و برخي فعاليتـهاي زراعـي

ين ي علمي ا جنبه. را توسعه خبشيده، وجود داشت

اگر من اينچنني به صيد محله " فعاليتها چيست؟ ، "بربم و يا اين آار را بكنم، آنرا خواهم زد

اگر اين آشـتزار "يا . اين برخوردي علمي استرا چــنني بكــارم، در مقابــل، چــنني حمصــويل را

، ايـن برخـورد نيـز تفكـر "برداشت خواهم زد

اي معادل تـاريخ انسـانيت علمي است آه گذشته

يعين تفكر علمي تنها خمتص به روزگار ما . دارد

اما در روزگار مـا بسـيار سيسـتماتيك . نيست

هـا بسـيار توسـعه بوده و در بسياري از عرصه

.يافته است

در حايل آه دين در اوايل تاريخ انسـانيت

داراي جايگاه مهمرتي بود، امـروزه چنـان بـه

اي نقش آن حمدود شـده رسد آه تا اندازه نظر مي

آه فلسفه در قـرون اوليـه و چنني درحايلمه. است

داري بـه طـور وسطي و حيت در اوايل عصرسرمايه

ي دوم يافـت، اآنـون بـه درجـه غالب تداوم مي

Page 277: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

83

. رسـد امهيت تقليل يافته و يا چنان به نظر مي

علم نيز در اوايل حمدود بود امـا اآنـون هـر

ايـن نيـز . شود چيز مطابق با آن انديشيده مي

.باشد مي اي مهم مسئله

ويـژه تكنولـوژي امروزه موضوع علـم، بـه

منتج از آن، انسانيت را با چه خطراتي مواجه

امـروزه .سازد؟ مورد حبث قـرار گرفتـه اسـت مي

اي آـه علـم آنـرا بـه وجـود آورده تكنولوژي

ي دگماهاي ديـين و مهچـنني بـه حداقل به اندازه

ي ي برخـي از جرياـاي فلسـفي، جامعـه اندازه

توان گفت آه در حيت مي. آند را هتديد ميانساني

توانـد اي نزديك، تكنيك متكي بر علم مي آينده

اگر تدابري آن اختاذ . نسل انسان را از بني بربد

خـوار تواند هيوالهايي انسـان نگردد، تكنيك مي

اين در حايل است آه نـريوي امت خـود . بيافريند

ال هيواليي آه امروزه طبيعت را آام. يك هيوالست

.سازد، تكنيك است ختريب مي

. در گذشته نيز هيوالهـايي وجـود داشـتند

توانستند خود را در مقابل آا اما انساا مي

انساني آه در اعصـار اوليـه و . حمافظت منايند

توانست از خـود حمافظـت منايـد، دوران خنستني مي

اآنــون قــادر بــه حمافظــت از خــود در برابــر

حـيت احتمـال اينكـه . دباشـ هيوالهاي تكنيك مني

جانورهاي تكنيكي در چند قرن آينده خطرنـاآرت

Page 278: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

84

البتـه انسـان در اينجـا . باشند، وجود دارد

.ي حمافظت از خويش را بداند بايد حنوه

عموما انساا عصري را آـه در آن زنـدگي

آنند را بـه عنـوان آخـرين عصـر ارزيـابي مي

د هر چند مهيشه اينچنني به نظر برسـ . آنند مي

دگرگوني امهيت اساسـي . اما در واقع چنني نيست

ــي . دارد ــروط اساس ــزو ش ــوني ج ــه، دگرگ بل

اما بايد اين را نيز به طـور . ديالكتيك است

دگرگوني به معناي عدم در . صحيح ارزيابي منود

هـر . آيـد، نيسـت نظر گرفنت آنچه به وجود مـي

مرحله داراي سطحي اساسـي از پيشـرفت و ارزش

كه آا در نظـر گرفتـه شـوند، در صورتي. است

بر عكس، اگر بگويي آه . يابد دگرگوني معنا مي

. شود، يـك وراج خـواهي شـد هر چيز دگرگون مي

آنم آه در نزد مـا نيـز دگرگـوني تـا فكر مي

گـردد، بـراي زني درك مـي حدودي به صورت بلوف

ماند را درك دگرگوني الزم است آنچه پايدار مي

آـه در طـول تـاريخ ارزشـهايي . در نظر گرفت

. بشريت ثابت و غري قابل تغريند، وجـود دارنـد

اما ارزشهايي وجود دارند آـه بايـد دگرگـون

بايد داراي يك چنني طـرز تفكـر فلسـفي . شوند

.ي دگرگوني باشيم درباره

طور خالصه موضـوعاتي آـه بايـد بـه آن به

انديشه و ايدئولوژيها در : اند امهيت داد، چنني

Page 279: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

85

انسان، آه به صورت سحر، جادو، ي جريان توسعه

شوند، مطمئنـا دين و يا فلسفه و علم بيان مي

هـا اگر اين نظام. اند با زندگي در هم آميخته

.يابد وجود نداشته باشند، زندگي ادامه مني

ي ختيل و فلسفي و علمي انسان به فراخور قوه ساخنت خويش، انسان است

از . دده اما از آجا به آجا بدان امهيت مي

در آجـا . دهد آجا تا به آجا را مبنا قرار مي

در آجـا و تـا . گردد دچار دگرگوني و تغيري مي

چه اندازه و بـه آـدام شـكل بـه ايـدئولوژي

در آجا و تا چـه انـدازه . احتياج وجود دارد

به نظم، حتقق، معنويت و اخالق آن نياز وجـود

اي اينـها بـه طـور دارد؟ اگر در مورد جامعه

شخيص داده شوند، آن جامعه سامل و آزاد صحيح ت

ي حيـات آن جامعـه قـادر بـه ادامـه . باشد مي

اما اگر جامعه قـادر بـه ايـن امـر . باشد مي

ي ايدئولوژي و معنويت خـود را نبوده و مسئله

. يابـد چاره يابي نكند، آن جامعه احنطـاط مـي

حاآميتش را از دسـت داده و متالشـي و منهـدم

.خواهد شد

آنوني آرد نيز تا حـدودي گويـاي ي جامعه

ي آرد، جامعه. ي منحط و پراآنده است يك جامعه

ــه ــدتر رودرروي جامعـ ــدم و از آن بـ اي منهـ

Page 280: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

86

زيرا واقعيـت اجتمـاعي . پراآندگي قرار دارد

آن، بيانگر ساختار متالشي شـده ايـدئولوژي و

چيست؟ PKKدرست در مهني نقطه، . معنويت است

PKK ــبش با ــز جن ــر چي ــل از ه ــابي قب زي

ايدئولوژي و معنويت خلقي است آه ايـدئولوژي

ايـن . و معنويت خـويش را از دسـت داده اسـت

موضوع را بايسـيت بـه خـوبي درك منـود، زيـرا

اما هنگاميكـه بـه . داراي مفهومي آليدي است

آـنم و ي مشا با اجتماعي بودن نگـاه مـي رابطه

درصدد درك هدف مشا از تغيريات هستم، وضعيت مشا

روستائيان قدميي آـه چوبدسـيت خـويش را را به

بلند آرده وخواستار دگرگوني هسـتند، تشـبيه

جايگزيين اسلحه بـه جـاي چوبدسـيت، از . آنم مي

آورد، امـا در حلاظ تكنيكي تفاوت به وجود مـي

طرز تفكرتان تفاوتي وجود ندارد؛ روستايي هم

مـردك : "گويـد اش را بلند آرده و مـي چوبدسيتاما در ايت . "شو از جلوي چشمم گمزمنت برو مي

بـه آسـياب بـادي بـدون "آيشوت ي دن محله"مهانند

فراموش نكنيد آه در دسـت . نتيجه خواهد ماند

. مانـد گرفنت اسلحه توسط اآثريت مشا به اين مي

زيـرا اگـر بـا . هم خطرناك تر است حيت از آن

آيشوت را درآوري، بسيار زيـان اسلحه اداي دن

ساسا اين را هولناك ديده و خواستار ا. بيين مي

اآنون خارج ساخنت مشا از . جلوگريي از آن هستيم

Page 281: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

87

آيشوهتاي مسـلح جـزو يكـي از وظـايف وضعيت دن

.آيد حساب مي اساسي ما به

تـوانيم از آن جلـوگريي آنـيم؟ چگونه مـي

مهانطور آه به آن اشاره آردم، پيش از هر چيز

اي آه باعـث با خلق نريوي فكري و ايدئولوژيكي

جلوگريي از پراآندگي و احنطاط اجتماعي ما شده

و مهچنني با نشان دادن معنوييت آـه آن نـريو را

اي برتر مهراه با پايبندي به زنـدگي با اراده

توانيم از اين رونـد و با متحقق ساخنت آن، مي

بـه . بدان احتياج دارمي. جلوگريي به عمل آورمي

.بينم را مني اي غري از آن عالوه من چاره

. اآثر ايدئولوژيها داراي ادعايي هسـتند

به عنوان مثال ايدئولوژيهاي مدرني آه مرتبط

انـد، وجـود با پيشرفتهاي معاصر پديـد آمـده

گرايي و اشـكال اينها آدامهايند؟ ملي. دارند

توانيم آن را ايـدئولوژيهاي مـرتبط آن آه مي

ايـدئولوژيهايي . با واقعيت بورژوازي بناميم

ــت ــم، دول ــون ليرباليس ــاي مهچ ــي و جريا گراي

گراي مشابه اين و يـا آن جريـان وجـود انبوه

تـرين ويژگـي مـا بـني آـا اما اساسي. دارند

ايدئولوژيهاي قبلـي . گرايي باشد تواند ملي مي

ي آنان با اجتمـاعي به دليل حمدود بودن رابطه

تر بوده و بيشـرت، مانده بودن، از سطح ملي عقب

ــع ع ــريهجوام ــرار ش ــا ق ــها را مبن اي و مجاعت

Page 282: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

88

مجاعتهايي به شـكل خـانواده تشـكيل . دادند مي

حيت ايدئولوژيهاي خدايي و مكاتـب . شده بودند

فلسفي نيز، منافع حمدود گروهي را مبنا قـرار

دادند و در اساس، ايدئولوژي آنـان بـود و مي

.از آن متام جامعه نبود

تـر ي بورژوا، گامي پيشـرفته گريي طبقه شكل

ايـن . گريد حيت براي خودمليت را در نظر مي. است

گرايـي آشـكار نيز در واقعيت ايدئولوژي ملـي

گرايي چيست؟ بورژوازي ايدئولوژي ملي. ميگردد

خبشد، مليت از ايـن جامعـه اي را تعايل مي جامعه

زيـرا . بودن ملت اجباري است. خبشد را تعايل مي

ملـي بورژوازي به دولت ملي، فرهنگ و سـرزمني

در اين راستا يـك تفكـر عظـيم . احتياج دارد

ي عظيم فرهنگ ملي، تفكر دولت ملي، يك انديشه

اقتصاد ملي، احزاب وساير ابعاد متعدد ملـي

گرايـي قابـل اين هم يك ملي. يابند پيشرفت مي

اما به داليلي خمتلف به سوي فاشيسم . توجه است

رايـي گ ي شديدترين ملي هيتلر مناينده. د رو مي

نژاد آملـان برتـرين "گويد شوونيسيت است، او ميخطرنـاآرتين ". است و ساير نژادها مهگي پسـتند

اي آــه پيشــرفت ايــدئولوژيكي ي اساســي نقطــه

.باشد بورژوازي به آن رسيده است، مهني مي

توان ارتباط ايدئولوژيها با البته آه مني

اجتماعي بودن و طبقـات اجتمـاعي را ناديـده

Page 283: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

89

امـا . انـد ما با انسان در ارتبـاط گرفت؛ عمو

ي انسـان يعـين ايدئولوژيها به ويژه با جامعه

ارتبـاط ) گـريي طبقـات شـكل ( با پيشرفت طبقات

امكان ناديده گرفنت ارتباط بسياري از . دارند

ايدئولوژيها عموما با جامعه و به ويـژه بـا

بورژوازي نيـز داراي يـك . طبقات وجود ندارد

باشد و حاال هم دئولوژيكي ميچنني سري پيشرفت اي

. يابـد پيشرفت آن بـا سـرعت متـام ادامـه مـي

گرايـي نيـز شـكل ديگـري از ليرباليسم و دولت

.گرايي هستند ملي

دهـــي بـــه در مقابـــل آن، بـــراي شـــكل

ــدئولوژي ــوي اي ــرادر دوقل ــا ب ــگ ب اي مهاهن

آش يا پرولتاريا آه ي زمحت بورژوازي، يعين طبقه

ور وسيع ظهور يافتـه، مهراه آن در تاريخ به ط

ــي ــالش م ــود ت ــي. ش ــه م ــه آن مهچنانك ــيم ب دان

ي ريشـه . شـود ايدئولوژي سوسياليسم گفتـه مـي

هــا ايــدئولوژي سوسياليســم نيــز بــه گذشــته

گرايـي در طول تاريخ، چنانچه ملـي . گردد برمي

ي صاحب بردگان به آريستو آراتي و حيت به طبقه

نيـز ي سوسياليسـم را توان ريشه تكيه آند، مي

. ها تكيه داد ها، پلبها و سرف ترين به ستمديده

اسـپارتاآوس بـا شـورش پلبـها ي سوسياليسيت جتربه

ها نيز در قرون وسطي آموـاي وجود دارد، سرف

اما پيشـرفت . متعدد اجتماعي را تشكيل دادند

Page 284: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

90

تـوان اي آـه مـي در مرحله 19خود را در قرون

منـود، نيـز تعـبري سوسياليسم علمـي ي آنرا مرحله

.آسب منود

يعين هر عصر، سوسياليسمي مطابق بـا خـود

حضـرت علـي و ] شخصـيت [به عنوان مثال . دارد

گري، در اسالم به طور عمـومي تـا حـدودي علوي

در قـرون وسـطي . بيانگر سوسياليسم اسالم است

هر ديين، شكل خمتص بـه خـود از سوسياليسـم را

حيت اين در قرون اوليه نيـز وجـود . دارا بود

مهچنني سوسياليسم علمـي آـه عمومـا بـا . داشت

ــر ــه در عص ــور يافت ــي ظه ــدئولوژي علم اي

بـراي . داري ارتباط دارد، وجـود دارد سرمايه

جدا سـاخنت آن از سـاير سوسياليسـمها، بـدان

.شود سوسياليسم علمي گفته مي

، يـك قـرن علمـي 19چرا علمي؟ اساسا قرن

. از منودها خود را ابر است و علم در متام عرصه

اين پيشـرفت بـر علـوم اجتمـاعي نيـز تـاثري

يا به عبـارتي سوسياليسـم بعنـوان . گذارد مي

بنـابراين . گـردد جوهر علوم اجتماعي ظاهر مي

سوسياليسم علمي و يا نسـبت علمـي بـودن بـه

اين اسم هـم چنـدان . گردد سوسياليسم اطالق مي

.امهييت ندارد

Page 285: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

91

ــدئولوژيها، دار ــاريخ اي ــم در ت اي سوسياليس ترين آاست ادعاي علمي

ترين دليل آن اين هم داليلي دارد و اساسي

طبقـات حـاآم . ي زمحتكش اسـت پايبندي به طبقه

امـا . باشـند بـني گو و غري واقـع جمبورند دروغ

ي زمحتكش جمبور است آه واقع بني يعين علمـي طبقه

زيرا نيازي به دروغ و استثمار ديگران . باشد

ي زمحتكش براي علمـي ليل، طبقهبه مهني د. ندارد

اين از حلاظ نسـيب نيـز چـنني . بودن مستعد است

انسان به طـور اساسـي مهـواره نيازمنـد . است

. اما اتوپياهـا غرايـز نيسـتند . اتوپياهاست

تـوان ويژگـي اتـوپيكي اين درحايل است آه منـي

در واقـع متـام . سوسياليسم را در نظر نگرفـت

ســياليزم نيــز ايــدئولوژيها، اتوپياينــد، سو

. اجبــارا بايــد ايــن چــنني اتوپيــايي باشــد

سوسياليسم خواسـتار سـپري آـردن ايـن و رئال

درصدد بـه پـيش بـردن سوسياليسـمي عـاري از

ي آن شكسـت امـا نتيجـه .اتوپيا و معنويت بود

توان به عنوان شكلي منحرف از اين را مي. بود

. جوهر ايـدئولوژي سوسياليسـم در نظـر گرفـت

احنـرايف، نـاموفق بـودن آن اجتنـاب مهانند هر

.ناپذير بود

Page 286: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

92

مراحل رآود اساسي در تاريخ ايدئولوژي سوسياليسم

اآنون بايد به سواالتي چون آيـا بـه يـك

ايدئولوژي علمي نياز وجـود دارد و يـا آيـا

ايدئولوژيها اجبارا بايد علمي باشند؟ جـواب

لـت علمـي ي انسـان بتـدريج حا انديشه. بدهيم

بـه عبـارتي مهچنانكـه در علـوم . آند پيدا مي

ها يك رشـد نسـيب فيزيك، شيمي و يا ساير رشته

Page 287: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

93

علمي بودن وجود داشته باشـد، يـك رشـد نسـيب

. علمي بودن در علوم اجتماعي نيز وجـود دارد

ي قوانني اساسي طبيعت اما مهچنانكه علم درباره

، آامال خود را به توضيح صددرصد نرسانده اسـت

اينكـه . علوم اجتماعي نيز بسيار نسيب هسـتند

زيـرا . آامال حالت علمي پيدا آند، ممكن نيسـت

خود جامعـه داراي ويژگـي خيـايل اسـت، روح و

گنجاندن آن در يك فرمـول قطعـي و . تصور است

عموما خود انسـان . به صورت صددرصد ممكن نيست

موجودي نيست آه به طور آامال علمي به توليـد

اگر خواسته شود آه چنني انسـاني در . زدبپردا

نظر گرفته شود، به يـك فاشيسـم خـالق نـژاد

شــود آــه ايــن نيــز خــالص آملــان منتــهي مــي

حيت اين در سوسياليسـم . خطرناآرتين وضعيت است

نيز تا حدودي به آار گرفته شد آه موجب شكست

.گرديد

فاشيسم يك ايدئولوژي آم عمـر بـورژوازي

نيز به دليـل اينكـه يـك سوسياليسم رئال.بود

ــيد ــرو پاش ــود، ف ــيت ب ــراف سوسياليس در .احن

سوسياليسم خواستار آفرينش جامعه و فردي رئال

.وار بودند بدون روح و ماشني

توان سوسياليسم را در سطح اصـطالح بـه مي

صورت روش تعيني آزادترين نوع روابط اجتمـاعي

سوسياليسم خمالف گسستگي از . انسان تعريف منود

Page 288: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

94

ي مافوق آن، سـرآوبگر، عيت اجتماعي، طبقهواق

امــا هنگاميكــه . باشــد مــي..…اســتثمارگر و

، اگر منظورمان اين "اين چنني باشيم"گوييم مي

اســت آــه مهگــان بايــد در جامعــه بــه صــورت

هاي شانه مهسان باشند، به معناي انكار دندانه

زيرا هـيچ آـدام از . روند طبيعي پيشرفت است

بـه مهـني سـبب . نني نيسـتند پيشرفتهاي طبيعي چ

.ترين آاست مشارآت آزادانه صحيح

بايد مشارآت اجتماعي مطابق بـا اسـتعداد و تالش باشد

. شـود اساسا سوسياليسم نيز چنني تعريف مي

به جاي آن، مشارآت بورآراتيـك، مشـارآت بـر

اساس او امر و يا مشارآيت از پيش تعيني شده و

. ن سازگار نيسـت قطعيت يافته، با طبيعت انسا

سوسياليســم عــدم ســازگاري آن در شكســت رئــال

.شود مشاهده مي

داري و فئوداليسم يك فـرد در دوران برده

ــدا ــاي خ ــه ج ــه و ب ــود را در وراي جامع خ

اآنـون خـود را بـه جـاي آارفرمـا . گذاشت مي

چگونه آه آن خدايان از بني رفتنـد، . گذارد مي

اگـر در امـا . روند آارفرمايان نيز از بني مي

سوسياليسم انسان به ماشني تبديل شود، اين يك

.آزادي نيست. احنراف است

Page 289: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

95

آشـان و ي سوسياليسـيت زمحـت عموما انديشـه

توسط 19تفكرات آزادي و برابري آنان در قرن

مارآس و انگلس توسعه يافته و به يـك توضـيح

ــد ــا داده ش ــي ارتق ــي . علم ــان علم ــن بي اي

آنـرا پيشـرفت سوسياليسمي آه مارآس و انگلس

دادنـــد، دال بـــر خـــدمات آنـــان بـــوده و

آنان اتوپياي سوسياليسـم . دستاوردهايي دارد

به و اصول آنرا به ويژه از حلاظ ايدئولوژيكي

در ايـن ميـان . انـد سطح توضيح علمي رسـانده

هاي نريومنـدي آـه از آن هبـره گرفتنـد؛ زمينه

ي فرانسه، اقتصـاد سياسـي انگلسـتان و فلسفه

يعين در مـورد . ليسم تارخيي آملان بودندماتريا

متام اينها به نظر پرداخته و در ايت به يـك

بــراي اينكــه . يابنــد توضــيح علمــي دســت مــي

سوسياليسم خود را از سايرين متمايز بسازند،

ايـن . گذارنـد اسم آنرا سوسياليسم علمـي مـي

تــوان آنــرا آوچــك اي مهــم اســت و منــي مرحلــه

.انگاشت

ــرف در ــك ط ــدئولوژي از ي ــه اي ــايل آ ح

ساختند، تر مي تر و علمي سوسياليسم را اختصاصي

ــردن آن ــانيزه آ ــدد ارگ ــر درص ــرف ديگ از ط

ــد ــت. برآمدن ــم آمونيس ــني انرتناسيوناليس اول

اينها به . گذاري منودند را پايه )ليگاي آمونيست(

سنديكاهاي آارگري منتهي شده آه بـراي آنـان

Page 290: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

96

] وسياليسـم س[اما . سازمان و بينش آسب ميكند

آمـون پـاريس يـك . آامال بـه اقتـدار نرسـيد

.آزمايش بود آه به موفقيت آامل دست نيافت

سوسياليسم لنني با سياسي شدن، متام اينها

اي پيشـرفته از مرحله. برد را گامي به پيش مي

تـوان عمل در انقالب سوسياليسيت آه مـي -سياست

جود آنرا انقالب بلشويك حتت رهربي لنني ناميد، و

.دارد

مهمرتين خدمت لنني به سوسياليسم، سياسي منودن

باشد آن مي

او جهشي عظيم از ايـدئولوژي بـه سياسـت

ي دانـيم لـنني دربـاره مهچنانكه مـي . اجنام داد

در تئـوري . باشـد انقالب داراي يك نظريـه مـي

"گسسـت از ضـعيفرتين حلقـه "انقالب امپرياليسم بـه

ي حـزب پيشـرو، رهمهچـنني دربـا . آنـد اشاره مي

( ي گريال تاآتيك مبارزاتي قيام و نيز درباره

بـه عـالوه، . باشـد داراي نظرياتي مـي ) چريك

اينـها . از اوسـت "ديكتاتوري پرولتاريا"ي نظريه

آورد و برنامـه را هم به صورت اصطالحات در مي

آنرا تنظيم آرده و هم با پيشاهنگي حزب آـا

ينرا به صورت دولت حيت ا. آرد را سازماندهي مي

ي در مراحل بعدي ـ به ويـژه در دوره . درآورد

استالني و بعدها ـ آنرا به صورت دولت، توسعه

Page 291: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

97

آنچه را استالني حتت نـام سوسياليسـم . خبشيدند

ايـن وضـعيت . ي دولـت بـود اجنام داد، توسـعه

آنچنان توسعه داده شد و يا تا آن اندازه تك

وژي در درون بعدي در نظر گرفته شدآه ايـدئول

ــد ــاد ذوب گردي ــيت در درون اقتص ــت و ح . سياس

ايدئولوژي بعنوان نريوي معنوي در درون دولـت

ايـن در حـايل . و حزب ناپديد گشت، فرسوده شد

توانند از ميـان است آه دولت و حزب هر دو مي

مارآس و انگلس معيارهاي آنرا . برداشته شوند

است درابتدا دولت مورد نياز . اند ارائه داده

مهچنني حزب نيز . اما بعدها بايد از ميان برود

شود اما بعد از دسـتيابي از ميان برداشته مي

.دولت و حزب هر دو ابراز عبورند. به اهدافش

در مجاهري شوروي، حزب از ميان برداشته شد

ايـدئولوژي از ميـان . اما به دولت تبديل شد

برداشته شده و بـه سـطح سياسـتهاي خـارجي و

البته آه بدين شيوه حـل و . تنزل يافتداخلي

ذوب منودن ايدئولوژي در درون سياسـت، خطـرات

.عظيمي در بردارد

. چنانچه ميدانيم اين وضعيت آشكار گرديد

تاسيس سيستم شورايي و حيت تشكيل ارگان حزبـي

ي ارآان متـامي آه بشدت سياسي شده و نيز قبضه

قدرت در سطح دنيا از سوي ارگان دولـت و يـا

از سوي دبري آل يك حزب، راهگشاي بروز وضـعييت

Page 292: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

98

ايـن يـك . داري گرديـد تر از سرمايه مانده عقب

. احنراف است

بله، از هر حلاظ به يك دولت پرولتاريايي

اما تبديل يك حزب تا اين . احتياج وجود دارد

درجه به دولت، با داليل وجودش در تضاد بـوده

احتـاد چـنني وضـعييت در . آه اين، احنـراف اسـت

. بست منتهي گرديـد بن شوروي تعميق يافته و به

بسـت نيـز بـه طـور طبيعـي بـه ايتا اين بن

.فروپاشي اجناميد

. اين وضـعيت در دنيـا نيـز وجـود داشـت

ي سيسـتم اي از دنيـا آـه بـه دو جبهـه منظره

داري تفكيـك يافـت سوسياليسم و سيستم سرمايه

ن تقريبا هفتاد سال بـه ايـ . بوده وجود داشت

به عالوه، اين به عنوان . شيوه ارزيابي گرديد

مــورد ارزيــابي قــرار "عصــر انقالهبــاي پرولتاريــا"

رسد آه پـس از فروپاشـي چنني به نظر مي. گرفت

سوسياليسم، اعتبار بكارگريي اين اصطالحات رئال

اآنـون عصـر انقالهبـاي . به پايان رسيده اسـت

پرولتاريــا و اصــطالح ديكتــاتوري پرولتاريــا

حـيت اآنـون . گريد دان مورد استفاده قرار منيچن

فروپاشي دولتـهاي رئـال سوسياليسـت موجـود،

. مورد حبث است

Page 293: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

99

امــروزه وضــعيت جديــدي مــورد حبــث قــرار

داري نيـز هر چند به آن پريوزي سرمايه. گريد مي

داري آغاز اين گفته شود، اما اين مهان سرمايه

بـوده وضعيت آامال متفاوت. باشد مني] 20[قرن

.گردد و اساسا سعي بر درك آن مي

رسد سوسياليسم از طريق تشكيل دولت به اهدافش مني

بايد برخي از مشكالت تبديل سوسياليسم به

اساسا بـدون حـل . نريوي سياسي را مشاهده منود

. اين مشكالت، رهايي جمدد امكـان ناپـذير اسـت

اي نيز وجـود دارد، مهچنانچه در هر ايدئولوژي

بدون شك سوسياليسـم هـم بـه طـور صـحيح بـا

.ي اقتدار برخورد خواهد آرد مسئله

گريي ايدئولوژيها خواهان تشكيل دولت، در دست

اقتدار و جايگريي در جوامع هستند

امـا . گـريد اين از ماهيت آنان سرچشمه مي

مسئله اين است تا چه حد و چگونه؟ به عبارتي

تار تشـكيل سوسياليسم را به سبب اينكه خواسـ

Page 294: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

100

. توان برآرسـي اهتـام نشـاند باشد، مني دولت مي

آشان خواستار بدون شك، سوسياليسم به نفع زمحت

اساســا يكــي از . تشــكيل دولــت خواهــد بــود

امـا آيـا . باشـد ضروريات بنيادين آن، مهني مي

متامي مسائل سوسيالسم از طريـق تشـكيل دولـت

قابل حل خواهنـد بـود؟ درسـت در مهـني نقطـه،

.آيند كالت پديد ميمش

سوسياليسم از طريق تشكيل دولت بـه اهـدافش رسد مني

اگر تشكيل دولت به عنوان يكي از اهـداف

جزئي سوسياليسم در نظر گرفتـه شـود، صـحيحرت

برخـي از اهـداف سوسياليسـيت وجـود . باشـد مي

دارند آه از طريـق تشـكيل دولـت قابـل حتقـق

سـاخنت دولت براي حمـو ارجتـاع و خنثـي . هستند

.خطرخارجي امپرياليسم مورد نياز است

اما هر چيزي را از دولت انتظـار داشـنت،

ايـن . دهد سوسياليسم را به سوي احنراف سوق مي

نيز مشابه انتظار هر چيزي را از خـدا داشـنت

اديـان نيـز در ابتـدا داراي مفهـوم و . است

دولـت بـا ديـن . جوابگوي نيازي ضروري هستند

امـا بعـدها يكـي . شود ت ميشود و دول آغاز مي

ظاهر شده و دين را در خدايي واحد خالصه آرده

اين هـم سـلطاني . "ي خدا هسـتم من سايه"گويد و مي

Page 295: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

101

ــي ــاتوري ب ــيك و ديكت ــي مونارش ــا م ــود مهت . ش

دولـت . مانـد سوسياليسم نيز به ايـن مـي رئال

بايــد وجــود داشــته باشــد و در ابتــدا هــم

ز يـك بعـدها در راس هـر چيـ . دمكراتيك اسـت

دبريآل قرا گرفت آه از طريق انرتناسيوناليسم،

!به يك مقام رهربي در سطح جهاني رسيد

هرچيــز از طريــق دولــت صــورت پــذيرفت و

برويي آه به جـاي اهللا بعدها دبريآل و يا پوليت

.اين احنراف است! گذارده شد، ظاهر گشت

بر اين مبنا نگاهي به وضعيت دروني خـود

حدودي قـدرت حـزب را در آسي آه تا: بيندازمي

گريد به هر اقدامي، حيت به جان سـتاندن دست مي

هدف از نشان دادن واقعيـت . خيزد انساا برمي

مسائل دروني، اشـاره بـه خطـرات رسـيدن يـك

ايـن وضـعيت . ايدئولوژي به مسند اقتدار است

در احتاد شوروي بسيار معمـول گرديـد و آنچـه

اشـكال راهگشاي اين وضـعيت بـود تـا حـدودي

در واقع آنچـه . ي اجراي سوسياليسم بود اوليه

در شوروي در آغاز اعمال گرديـد، شـكل وحشـي

. سوسياليسم بود آه قبـل از آن وجـود نداشـت

هنگامي آه عوامل ديگري بـا خصوصـيات شخصـييت

استالني مجع گرديد، منجر به اغراقي تا اين حد

ي دولت گرديد و تقريبـا باعـث تبـديل درباره

Page 296: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

102

ليسم به صورت سياست داخلـي و خـارجي و سوسيا

.منحصر به اقتصاد شد

توان مباحثات سوسياليسـم در مهني نقطه، مي

نوين را به صورت متـداخل بـا سياسـت، مـورد

ي در زمان لنني نيز مسـئله . ارزيابي قرار داد

اقتدار، دولت و مشكل دمكراسـي قـومي بسـيار

حلهاي متعـددي بـر مورد حبث قرار گرفته و راه

ايـن مباحـث . اساس نگرش طبقاتي ارائه گرديد

با توجه به شـرايط آن دوران، پيشـرفيت قابـل

توجه در سياست بود؛ اتوپياي رهايي انسان را

اي شـديد، موجـب تشكيل داد و با اجياد جاذبـه

بروز متايل فراوان به سوسياليسم در طول قـرن

.شد 20

ــاظ ــم از حل ــرا ه ــود؟ زي ــنني ب ــرا چ چ

هم از حلاظ سياسـي، واقعـا از ايدئولوژيكي و

توانسـت بـه دنيايي غين برخوردار بود آـه مـي

به عالوه، احتمال حتقق آن . انسانيت ارائه دهد

امـا بـه . ي اتوپيايش مورد حبث بود به اندازه

.احنراف آشانده شد

اما چگونه به احنراف آشانده شد؟

هر چيز در راستاي منافع احتاد شوروي، در

در راستاي منـافع روسـيه، در چارچوب آن نيز

درون آن هم در راستاي منـافع بورآراسـي، در

Page 297: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

103

درون آن نيز در راستاي منـافع يـك حـزب، در

آـل آن بـرو و دبـري درون آن نيز مرآز، پوليـت

بود، در ايت درصدد قـرار دادن منـافع متـام

.انسانيت در خدمت يك اليت برآمدند

سم اين چنني درصدد سوءاستفاده از سوسيالي

از مهان آغاز آشـكار بـود آـه ايـن . برآمدند

ــد ــق خنواه ــتم موف ــد سيس ــت . ش ــا ماهي اساس

سوسياليســم بــا آن در تضــاد بــود و چنانچــه

ايـن . دانيم به سـرعت از هـم فـرو پاشـيد مي

بيين مهگان صـورت تقريبا خارج از انتظار و پيش

اين موضوع به دليل آنكـه سـري حتـوالت . پذيرفت

ياليسـم در تضـاد بـود، بسيار با ماهيـت سوس

نبايـد از فروپاشـي يـك . باشـد قابل درك مـي

زيرا ايـن امـري طبيعـي . ي آن تعجب منود روزه

در اينجا بايد بيان آنيم آه ديكتاتوري . بود

.آن بسيار ستمگرانه بود

در درون . اين احنراف، بسيار خطرناك بـود

ما نيز در ابتدا يك شخص هيچ است، اما پس از

در . شـود بي، به هيوال تبـديل مـي آسب مقام حز

ي فعاليتهاميان بـه صـدها منونـه از ايـن عرصه

اي اين وضعيت به شـيوه . ام اشخاص برخورد منوده

تـر در شـوروي پديـد تر و عمـومي تا حدي مدرن

آنچه در اين ميان مورد نياز اسـت تعـني . آمد

قـدرت ـ "ي بني ايدئولوژي سوسياليسم با رابطه

Page 298: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

104

. ي آـامال سـامل اسـت ا شـيوه و سياست به " مقام

ي سـامل ايـن آـار را ا توان به شـيوه چگونه مي

اجنام داد؟ اين امر از طريـق مـد نظـر قـرار

اي آامـل دادن شفافيت ايدئولوژيكي بـه شـيوه

.ممكن است

نبايد ايدئولوژي با سياست ختريب شود

آليت براي تامني منـافع نبايد سياست را به

اليـت حمدودــ حـيت در ي حمدود و يا يك يك طبقه

وضعيت آنوني نه در راستاي منافع يك طبقـه ـ

بـراي . يا منافع شخصي و گروهـي تبـديل منـود

اينكار چه چيزي مـورد نيـاز اسـت؟يك ارگـان

امــروزه در . ايــدئولوژيكي مــورد نيــاز اســت

باشـد، در ايران آه چندان مورد قبول مـا منـي

داراي .وجـود دارد »اد آيت اهللا«رژمي آخوندها،

يك چنان نريويي بود آـه شـاه را ـ آـه داراي

متام نريوي . قدرتي فوق العاده بود ـ برانداخت

اين اد، از قـدرت ايـدئولوژيكي آن سرچشـمه

آيت اهللا يك ارگان ايدئولوژيكي " اساسا. گريد مي

ها بـا اسـتفاده از ايـدئولوژي، آيت اهللا. است

ــي ــا را اداره م ــز آاره ــون ني ــد و اآن آنن

. ايت تاثري گذار باشند توانند بي مي

. ايــن ــاد در سوسياليســم وجــود نداشــت

ارگان ايدئولوژيك، خواه با مطبوعاتش، خـواه

Page 299: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

105

هايش و يا خواه بـا سـخنگويانش با ايدئولوگ

هـا بـه ايـدئولوگ . امهيت خود را از دسـت داد

در شوروي . آمدند ارزش دولت در صورت طوطيان بي

اخلي است و ايـن منـافع اين منافع د"با گفنت مهگان را به آلت شدن براي دروغ دعـوت "خارجي

نتيجتـا بـدين شـيوه بـه ايـدئولوژي . آردند

اين در حايل است آه ايـدئولوژي . خيانت گرديد

سوسياليسم متامي انسانيت را مورد خطاب قـرار

هـا نيـز دانيم حـيت آيـت اهللا چنانچه مي. دهد مي

براي ايران نه، گويند آه ما اسالم را تنها مي

خــواهيم ايــن بلكــه بــراي متــام انســانيت مــي

ــي ــد م ــيوع ياب ــد ش ــز، . توان ــوروي ني در ش

انرتناسيوناليسم در آغاز براي متـام انسـانيت

بــود، امــا بعــدها متامــا در راســتاي منــافع

.شوروي، ملت روس و يا يك اليت قرار گرفت

براي جلوگريي از ايـن وضـعيت، قطعـا بـه

ئولوژي در سـطح ملـي و بـني برخورداري از ايد

درصدد رفع اين نيـاز . املللي نياز وجود دارد

با استفاده از انرتناسيوناليسم بـر آمدنـد و

اما در هـر . انرتناسيوناليسمهايي تشكيل شدند

حال قادر بـه رهـايي شـوروي از ايـن فرجـام

گوييم آه در اين رابطه نقشي بازي مني. نگشتند

.و فروپاشي بود اما نتيجه، احنراف. ننمودند

Page 300: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

106

بنابراين الزم اسـت آـه مفهـوم و ضـرورت

ايدئولوژي سوسياليسم و تفاوت آن بـا سياسـت

نبايد سوسياليسم به آليت بـراي . را مشخص منود

منافع گروهي و ديكتاتوري تبديل شـود، بلكـه

ي آنـان بـراي بايد از حلاظ زمحتكشان و بواسطه

.ي متام انسانيت ايفاي نقش آند آينده

ي نفـوذ سياليسم بايد مهـواره در حيطـه سو

آه ارتباط داميي آن بـا تـاريخ، ) مغزي(مرآزي

آينده، اتوپيـا، علـم، درجـه حتقـق و اهـداف

اش را مـورد حبـث و گفتگـو قـرار بيين شـده پيش

سوسياليسـم نبايـد بـه . دهد، قرار بگـريد مي

منافع يك طبقه يا يك ملت حمدود مانده، بلكـه

ي تعهد به طبقـات مناينـده بايد مهچون ارگاني م

رنج ـ به فراخور اجياد ارتباط با انسـانيت و

بــاره بــوده و يــا حقــايق و پيشــرفت در ايــن

ــد ــرفت ده ــود را پيش ــاتي خ ــدگاه طبق . دي

سوسياليسم بايد به عنوان ارگاني آه واقعيـت

ملي را ناديده نگرفته، اما در عني حـال خـود

را در منافع يك ملـت غـرق نسـازد، بـه طـور

ادالنه با متام ملتها برخورد آرده رعايت اصل ع

ــوده و ــرات ب ــنني دمك ــت مهچ ــيني سرنوش ــق تع ح

ديكتاتوري را تنها منحصر به منافع حمدود يـك

اي گروه در نظر نگرفته و داراي طرح و برنامه

( بــراي از ميــان برداشــنت ديكتــاتوري، دولــت

Page 301: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

107

، ارگااي ستمگر و غريضروري و )ي اقتدار وسيله

مهچنني اصـول اخالقـي . اجياد حتول باشد نوسازي و

باره ايفـاي نقـش آا را تعيني آند، و در اين

.منايد

ي در حـال ترقـي يـك پديـده " انسان صرفا

سوسياليسـم تقريبـا حتـت نـام در رئـال . نيست

آند، انسان را داري رقابت مي اينكه با سرمايه

آشـامد، خورد و مـي به يك حيواني آه مهواره مي

ــديل من ــدتب ــي. ودن ــه م ــام چنانچ ــيم هنگ دان

حـيت . ها محلـه بردنـد فروپاشي، مردم به مغازه

پرآردن دور و برش با مواد غذايي، به يكي از

. خصوصيات اساسي انسان شوروي تبديل شده بـود

بله، پيشرفت اقتصادي مورد نيـاز اسـت، امـا

اگر انسان را به سطح يك حيوان آه تنـها بـه

اينجا و آجنا ذخـريه مواد خوراآي را در «فكر

باشـد تقليـل دهـي، ايـن، سوسياليسـم » سازد

.نيست

. معنويات براي سوسياليسم مورد نياز است

انسان آـامال «: گويند هر چند دينها هم چنني ميآند، مطابق اصـلي مقـدس با معنويات زندگي مي

چنني نباشد، اما " اگر چه آامال. »آند زندگي مي

" اساسـا . اسـت در واقع معنويت شرطي الزامـي

اگر درصدد تطميح انسـان بـه ماديـات تـا آن

در . شـود تواند، برآيي، سـري منـي اندازه آه مي

Page 302: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

108

واقع ختريب طبيعت ، فرسودگي جامعه و سـرطاني

گرايـي جامعـه شدن انسان، از قالبـهاي مصـرف

.گريد سرچشمه مي

داري اروپـا در ي سرمايه آشورهاي پيشرفته

ي پيشـرفته ننـده آ واقع گروهي از جوامع مصـرف

.باشند مي

آننـده تا آن انـدازه بـه جـوامعي مصـرف

اند آه ديگر طبيعت يـاراي مقاومـت تبديل شده

مهچنـان آـه دنيـا . در برابر آنان را نـدارد

گرايـي جوامـع، آوچـك براي اين قالبهاي مصرف

شده و اين وضعيت در آينده نيز ادامه خواهـد

يـز بر اين مشـكالت، سـرطان اجتمـاعي ن . يافت

مهچنانكـه اآنـون سـرطان در . گـردد افزوده مي

معناي واقعي خود وجود دارد، سرطان در معناي

بيماريهاي ملي مشـابه . عمومي نيز وجود دارد

در . آينـد اي رايج پديـد مـي اين نيز به شيوه

ي اين امر، بيماري و سرطان بـه عنـوان نتيجه

متامي اين مـوارد . اند هدايايي به شيوع يافته

گرايـي در مصرف. گريند گرايي سرچشمه مي رفاز مص

آن هم يـك . گردد جنسيت، موجب پيدايش ايدز مي

گرايـي جامعـه بيماري است و از قالبهاي مصرف

هـاي رايـج شـيوع اسرتس، ناآرامي. گريد نشات مي

يافته به طور اجتناب ناپذيري باعث ظهور اين

حيت بيماريهايي جديد شـيوع . شوند بيماريها مي

Page 303: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

109

زيرا نريوي مقاومت انسان در برابـر . بنديا مي

گرايــي جامعــه از ميــان ايــن قالبــهاي مصــرف

. برداشته شده است

چنني مواردي در مراحـل ديگـري از تـاريخ

گاهي بيماري وبـا و يـا گاه. نيز وجود دارند

. انـد بيماريهاي واگريدار ديگـر شـيوع يافتـه

متامي اين موارد قطعا با احنطـاط اجتمـاعي در

هنگامي آه انسان نـريوي پايـداريش . اطندارتب

يعين نريوي معنوي خود را از دست بدهد، نـابود

.شود مي

وضعيت خلق ما در آـل شـبيه بـه بيمـاري

زيرا نريوي پايداري و معنويش را . سرطاني است

ي مـا هـر نـوع در جامعـه . از دست داده اسـت

در واقع بـراي . يابد بيماري به راحيت شيوع مي

د ايـن جامعـه را سـامل بپنـدارمي، اينكه افرا

من واقعا متـام آـا را . هزار شاهد الزم دارمي

دامن و متـام نـريوي انقالبـي خـويش را بيمار مي

اگر مرا بكشيد . آنم ي آنان صرف مي براي معاجله

. هم، هيچگاه مهانند آنان زنـدگي خنـواهم آـرد

آنان از حلاظ روحي و معنوي بيمارند، از حلـاظ

اسـتفاده و به عبارتي بـال . يمارندجسمي نيز ب

زندگي آنان ناسـامل و معنويتشـان . اند بيچاره

دانيم زبان و فـرهنگش از چنانچه مي. صفر است

اآنون اگر تو بگويي آه با چنني . بني رفته است

Page 304: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

110

ــه ــرد، در جامع ــواهم آ ــدگي خ ــار زن اي بيم

. اشتباهي

مشكالت بنيادين، اينها هسـتند و چگـونگي

واضـح . گـردد سياليسم مطرح مـي رفع آا با سو

سوسياليسـم قابـل حـل ي رئـال شـيوه است آه به

داري اگر مهاننـد سيسـتم سـرمايه . خنواهند بود

تنها سريآردن شكمت را مبنا قرار دهي، انساا

تر از خملوقات سيستم مانده را به موجوداتي عقب

ايـن واقعيـت . داري تبديل خواهي ساخت سرمايه

بـديهي اسـت . به وجود آمد سوسياليسم در رئال

آه اگر معنويت را از ميان برداري و دمكراسي

تــر از مانــده را توســعه نبخشــي، وضــعييت عقــب

آيد و تـو را دچـار عقـب داري پديد مي سرمايه

.ماندگي خواهد ساخت

اين وضعيت مهچنان آـه اشـاره منـودمي، بـه

ي دمكراسي و معنويـت از سـوي دليل عدم توسعه

سم وعدم از ميان برداشنت قالبهاي سوسيالي رئال

بعبارتي با . داري پديد آمد گرايي سرمايه مصرف

ايدئولوژي . ايدئولوژي به تضاد درافتاده بود

ــا ــم مطمئن ــي" سوسياليس ــاي من ــد نرمه توان

داري را براي انسانيت مبنا قرار دهـد سرمايه

داري اين اندازه داده، سرمايه«نبايد بگوييد

تو بايد به . »را خواهم دادمن هم مهني اندازه

برخيها چيزي ندهي و در عوض چيزهـايي را آـه

Page 305: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

111

بايد اين وضـعيت را مـورد . فاقد آنند، بدهي

بررسي و شناسايي قرار داد؛ درك اين موضـوع،

زيسـت و داري حميط سرمايه. مشكل سوسياليسم است

طبيعت را آلوده مـي سـازد، جامعـه را دچـار

اي بايـد چـاره سرطان مي سازد، آنگاه تو هـم

در غري اين صورت اگر حتت نـام . براي آن بيابي

، "داري توليـد خـواهم آـرد بيشرت از سـرمايه "

زيست و طبيعت را آلوده سازي، معنويـات و حميط

دمكراسي را از ميان برداري، ايـن نـه تنـها

تواند آاريكاتور سوسياليسم نيست، بلكه حيت مني

ر گشـته آن نيز باشد آه صحت اين موضوع آشـكا

.است

سوسياليسم نيازي حياتي است

داري و وسطي نيز آه در اعصار برده مهچنان

وجود داشت، امروزه هم اگـر مطـابق بـا ميـل

ــ . طبقه استثمارگر حاآم ومنايندگانش باشـد

چنانچـه قـبال نيـز اشـاره منـودمي ـ هيوالهـاي

وحشتناآي به شكل غري قابل مقايسه بـا اعصـار

از هـم . دار خواهنـد آمـد اوليه، بر سر اقتـ

اآنون اين هيوالها در اين امر مشارآت دارنـد

به مهـني دليـل . سازند و انسانيت را فرسوده مي

در ابتـدا ] سوسياليسـم [چنانكـه اسـتادان هم

داري، سوسياليسم را مطرح سـاخته عليه سرمايه

Page 306: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

112

تر زنـدگي و با ادعاي فراوان و با معنوييت بر

آردنـد، تـو هـم آرده و در اين راه مبـارزه

. بايد مهانند آنان باشي

بايد امروزه بـه ايـن هيوالهـا از طريـق

ايـن چگونـه . تر پاسـخ دهـي سوسياليسمي موثر

پاسخي است؟ البته جـوابي بسـيار راحـت اسـت

داري گـرا و خمـرب سـرمايه زيرا قالبهاي مصـرف

اما اين مستلزم مبارزه . شكست ناپذير نيستند

ايـن امـر مسـتلزم . اي معنوي ـ است ـ مبارزه

هـا و مباحثـاتي هاي جديد، برنامـه سازماندهي

ــي ــرتده م ــد گس ــه . باش ــورت، گفت ــري اينص در غ

سوسيياليسم از ميـان رفـت يـا بـه عبـارتي «ي در واقـع محلـه » ورشكستگي آن به اثبات رسيد

دهـد آـه داري را نشان مي ايدئولوژيكي سرمايه

.اآنون اين نظر شايع شده است

براي مقابله با سوسياليسـم بـه داري سرمايه

آند شدت تالش مي

بـه 20داري در طـول قـرن در واقع سرمايه

. شدت مـورد دادگـاهي و حمكوميـت قـرار گرفـت

واقعيت آن است آـه متالشـي سـاخنت آن، چنـدان

اما بنا به داليلي شناخته شده . باشد دشوار مني

و تا حدودي به دليل عـدم بلـوغ شـرايط ايـن

. داري بـه تـاخري افتـاد سرمايهعصر، فروپاشي

Page 307: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

113

اما هيچ آس عمـر آن را بيشـرت از عمـر آن در

.اوايل اين قرن و يا سالمت آنرا تصور نكند

داري قبـل از پايـان ايـن سرمايه«ي گفته

توان به آمونيسم دسـت پاشد، حيت مي قرن فرو مي

در واقع اين . گويي بود يك خطا و اغراق» يافت

زيرا در حـايل آـه . ودشكل منحرف يك اتوپيا ب

داري سوسياليسم از حلاظي در برابر سرمايه رئال

تر بود، امـا از حلـاظ ديگـر ادعـاي مانده عقب

اين اغراق و احنـراف . تاسيس آمونيسم را داشت

.سوسياليسم مشاهده منود توان در رئال را مي

داري در واقع به يك جنگ طـوالني بـا سـرمايه

نياز وجود دارد

ي اين جنگ را صدها سال طول دورهاساتيد،

ــوده ــان من ــته بي ــا گذش ــا تقريب ــد، ام ي ان

اگـر تـاريخ . باشـد داري هزار سال مـي سرمايه

پيشرفت سوسياليسم هم چندين هزار سال باشـد،

نبايد از آن تعجب آرد، زيرا گنجاندن هر چيز

در چندين دهه بـه عنـوان تـاريخ سوسياليسـم

.امكان ناپذير است

آـه تـاريخ سوسياليسـم بـه گـوييم ما مي

ــدازه ــته و ان ــدمت داش ــانيت ق ــاريخ انس ي ت

اما بـا ايـراد . اش نيز چنني خواهد بود آينده

داري توانيم در مقابـل سـرمايه اين موضوع، مني

Page 308: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

114

آنوني بدون ايدئولوژي و يا بدون مبارزه بـا

حـال در عـني . آن و تالش بـراي اقتـدار مبـانيم

ي مـذآور و هجمبورمي آه چگونگي و حـدود مبـارز

نيز اشـكال و تاآتيكهـاي اساسـي آنـرا تعـني

. مناييم

ــاتي ــت مباحث ــور الزم اس ــن منظ ــراي اي ب

در . روزانه پريامون سوسياليسـم صـورت پـذيرد

اين مباحثات آنچه بايد در ابتدا مورد برسـي

قرار گريد، مشكالت حتميلي بر انسـانيت از سـوي

مـون يعين به مبـاحثي پريا . باشد داري مي سرمايه

ي پيشگريي از روندي آه باعث نابودي طبقات حنوه

ــتم ــهاي س ــانيت و در راس آن ملت ــده، انس دي

استثمار شده، ختريب طبيعت و حيت نابودي جوامع

بـه . شود، احتيـاج وجـود دارد داري مي سرمايه

سوسياليسم طور خالصه آنچه پس از فروپاشي رئال

. دباشـ مورد نياز است، اجنام حتليالتي مفصل مـي

اي اي به پايان رسـيد و چگونـه دوره يعين دوره

. شود جديد جايگزين آن مي

اين موضوع بايد از طريق اجنام مباحثـاتي

اگر دقت شود، مباحثاتي عظيم در . آشكار گردد

حيت مباحثات بـني . تاريخ سوسياليسم وجود دارد

گـري و سـين در اسـالم، در يـك جـايي بـه علوي

. ماند و سوسياليسم مي داري مباحثات بني سرمايه

به مهان شيوه آه مذهب سين به عنوان شكل حـاآم

Page 309: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

115

گـري را وادار بـه دولت در طول تـاريخ علـوي

اختفا آرده و به يك مذهب تبديل سـاخته و آن

هم در آوهها خمفي شده باشـد، بـه مهـان شـيوه

ــوي ــا از س ــار م ــز در روزگ ــم ني سوسياليس

تبـديل داري رمسي سرآوب شده و به مذهب سرمايه

نيز درصدد است بصورت سيستمي غري قابل . شود مي

.حتمل آنرا به جامعه نشان دهند

گـري ـ در شود آه علـوي چنانچه خواسته مي

ناميـد ـ سوسياليسم اسالميتوان آنرا يك معنا مي

اش به دولت وابسته شـده و از ماهيـت انقالبـي

داري دور نگه داشته شود، به مهان شيوه سرمايه

داري با اين سرمايه. برد اليسم محله ميبر سوسي

محله توانسته چنـدين سـنگر را تسـخري منايـد و

درصدد است آه سوسياليسم موجـود را نيـز بـه

در واقـع تـا حـدودي در . خود وابسـته سـازد

مـثال در ترآيـه متـامي . اينكار موفق شده است

داري آادرهاي سابق سوسياليست به خدمت سرمايه

ــده ــ درآم ــد؛ مهانن ــدگان ان ــي از مناين د برخ

ها را در درون گري، حيت درصددند آه برخي علوي

PKK نيز به خدمت دولت درآوردند.

اين وضعيت در طول تاريخ بدين حنـو بـوده

آـه مهچنـان . باشـد است و امروزه نيز چـنني مـي

سـيزي توانيم جوانب ضد ظلـم و ويژگـي سـتم مني

از تـوانيم جـوانيب اسالم را ناديده بگريمي، منـي

Page 310: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

116

سوسياليســم آــه در ســطحي جهــاني بــا ظلــم و

استثمار و حيت با خطراتي آه آـل انسـانيت را

در . آند، خمالف بوده را انكـار آنـيم هتديد مي

آارهايي وجود دارنـد آـه " اين وضعيت مطمئنا

.بايد اجنام بگريند

تاسيس انرتناسيوناليسمي جديد باعث

شود ياجياد جهش در سوسياليسم م

Page 311: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

117

ــه، ــورت پذيرفت ــاريخ ص ــه در ت ــان آ مهچن

تواند به آـاملرتين بيـان علمـي سوسياليسم مي

بـا بررسـي وضـعيت آنـوني . ارتقا داده شـود

شـــود آـــه دو بلـــوك قبلـــي مشـــاهده مـــي

اآنون دنيـا بـا قطـب مشـال ـ . اند پاشيده فرو

بايـد . شـود جنوب ويا با اشكايل ديگر بيان مي

رهايي آه تـا حـدودي منافع مشرتك بني متامي آشو

قادرند خود را به صورت يك سيستم اداره آنند

داري در و آــل انســانييت آــه از دســت ســرمايه

برد ـ آه در درون آن خلقهاي ناراحيت به سر مي

ستمديده، طبقـات اسـتثمار شـده و طرفـداران

زيست وجـود دارنـد ـ پيـدا منـود؛ مطـابق حميط

. يســمانرتناسيوناليســم اول در تــاريخ سوسيال

انرتناسيونال اول در صـدد موفقيـت در اجيـاد

نـه بـه يـك ( وحدت بني متامي زمحت آشان ملتـها

و از آن هـــم بيشـــرت اجيـــاد وحـــدت ) ملـــت

ايدئولوژيكي بني آنان بود آه در واقع در اين

. آار موفق گرديد

انرتناســيونال دوم داراي ســاختاري تــا

. اي تر و براي آسـب اقتـدار بـود حدودي توده

ا در اين آار موفق نگرديد و در واقـع بـه ام

سومني اتنرتناسيونال . مهني سبب نيز از ميان رفت

در واقع انرتناسيونايل در راستاي تشكيل دولـت

اما آن نيز دولت را به . براي سوسياليسم بود

Page 312: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

118

اي منفي بـه آـار گرفـت و بـدليل آنكـه شيوه

ي بني دولت و سوسياليسم را به طور صحيح رابطه

.ارزيابي قرار نداد، از ميان رفتمورد

اآنون نيز احتياج به تاسيس انرتناسيونايل

در واقع سطح مباحثات آنوني . جديد وجود دارد

ــاخت ــد س ــرح خواه ــرا مط ــرورت آن ــز ض . ني

انرتناسيونال سوسياليسم بايـد بـه چـه شـيوه

باشد؟ انرتناسيونال سوسياليسم تاسـيس يافتـه

دار باشد امهبايد داراي سوسياليسمي چنان برن

آه در سطح جهاني بـا توجـه بـه وضـعيت آلـي

براي متامي ملتها و حيت براي هر قاره و منطقه

ــد ــيت باي ــد، ح ــته باش ــاق داش ــت انطب قابلي

بيين آند آه براي هر مليت و سوسياليسمي را پيش

براي متام طبقات قابليـت انطبـاق در درون آن

سـيس ي تا يعين اين به معناي دوره. داشته باشد

اين به صورت چندين . باشد مي] سوسياليسم[جمدد

اساسا اصل سوسياليسـم مهـني . مرحله خواهد بود

اگر در جايي پيشرفيت بـه وجـود آيـد در . است

. اي ديگر آغـاز منـود توان مرحله جايي ديگر مي

ي وحـدت ايـدئولوژيكي، به عنـوان مثـال دوره

ي اوليـه ي شكست جتربه ي تشكيل دولت، دوره دوره

ي ورود بـه تاسـيس به دليـل مشـكالتش و دوره

تـوان نـام بـرد، سوسياليسمي پايدارتر را مي

Page 313: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

119

نبايد اينها را مورد اهتـام قـرار داد زيـرا

.شوند ها سپري مي اين دوره

ــكالت ــحيح مش ــي ص ــت دارد بررس ــه امهي آنچ

. باشـد سوسياليسم در چارچوب مسائل روزانه مي

ي به ايـن توان اين موضوعات را در خطوط آل مي

سوسياليسم و دولت، سوسياليسم : شكل رديف منود

و ترقي، سوسياليسم و معنويـت، سوسياليسـم و

مشكل ملي، سوسياليسم و فرهنگ، سوسياليسـم و

اقتصاد، سوسياليسم و اتوپيـا، سوسياليسـم و

علــم، سوسياليســم و ديــن، سوسياليســم و زن،

ــها، ــت ملت ــيني سرنوش ــق تع ــم و ح سوسياليس

ودمكراســي، سوسياليســم و روابــط سوسياليســم

حزبي؛ متامي اين موضوعات بايسـيت جمـددا مـورد

. ارزيابي قرار گريند

يعين تعريف اصطالحات جديد براي ايدئولوژي

سوسياليسم و پس از آشـكار شـدن تـدرجيي ايـن

هايي براي خود الزم است اصطالحات، تعيني برنامه

آه پس از آن بايد خـود را جمـددا سـازماندهي

پيشــرفت بــه طــور . منــوده و وارد عمــل شــود

ناپذيري با عبور از ايـن مراحـل آسـب اجتناب

شايد اآنون داراي چنـدان ادعـايي . خواهد شد

نباشد و مبـاحثي تنـگ و سـطحي وجـود داشـته

باشند اما به تـدريج مهاننـد انرتناسـيوناهلاي

Page 314: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

120

ــارم و ــيوناهلاي چه ــوم، انرتناس اول، دوم و س

.كيل شوندتوانند تش پنجم نيز مي

ي رسيدن بـه اقتـدار و هنگامي آه مسئله

سياسي شدن ايدئولوژي سوسياليسم را در خطـوط

توانيم به واقعيـت خـود آلي در نظر بگريمي، مي

ي در اينجا توضـيحاتي آـايف در بـاره . برگردمي

دهـم آـه چنني احتمال مي. دهيم اصطالح سياست مي

ي آن يكي از موضوعاتي آه بيشرت از مهه در باره

مشـا . ي سياست اسـت دچار مشكل ميگرديد، مسئله

توانيد سياسـت را بـه عنـوان يـك مهچنانكه مني

ي حتت عنوان پيشرفت ا اصطالح تعريف آنيد، مسئله

در واقع ايـن . شناسيد سياسي را نيز چندان مني

من . آند ي ايدئولوژي نيز صدق مي وضعيت درباره

. برآمـدم در صدد روشن ساخنت اصطالح ايدئولوژي

اينكه مشا تا چه حـد قـادر بـه درك و نتيجـه

گرفنت از آن مطابق ديدگاه و رشد ايدئولوژيكي

ي از پيشـرفت ا توانيد به درجـه خود هستيد، مي

. دست يابيد

اين موضوع را آشـكارا بيـان داشـتم تـا

زماني آه رشـد ايـدئولوژيكي نداشـته باشـيد

يـد قادر به رهايي از حالت حيوان بـودن خنواه

اگـر ايـن جامعـه نيـز از حلـاظ بعـالوه . بود

ايدئولوژيكي رشد نيابـد، از نـابودي رهـايي

اي بــدون ايــدئولوژي جامعــه. خنواهــد يافــت

Page 315: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

121

اي ابتـدايي، بيمـار و مطمئنا از حالت جامعه

اين موضـوع . رو به نابودي رهايي خنواهد يافت

مهانند تعريف و طرح ضرورت آن براي يـك فـرد،

ها با عقـل مشا. آند نيز صدق مي در مورد جامعه

توانيـد ابتدايي و غرايز خودتان نه تنها منـي

توانيد زنـدگي انقالب را به مثر برسانيد حيت مني

قدرت و برترمي از آفرينش . خود را اداره آنيد

.گريد ايدئولوژيكيم سرچشمه مي

واضح است آه پيشـرفت ايـدئولوژيكي مـن،

ي ايدئولوژيك و اين سطح رهرب. سازد مرا رهرب مي

حتليل واقعيتهاي اجتماعي و به ويژه به دليـل

آنكه حتليالت مـذآور بـا اسـتفاده از روشـهاي

انـد، ي سوسياليسم علمي صورت گرفتـه مبتكرانه

اين آامال . مرا بيش از بيش نريومند ساخته است

ايدئولوژيك است و اگر اين ايـدئولوژيكي بـا

يم تبـديل سياست به اجرا درآيد، به نريويي عظ

.شود مي

در اينجا اگر سياست تعريف شـود؛ مرحلـه

شـدن گذاري از ايـدئولوژي بـه سـوي اجتمـاعي

سياسي شدن عبارت است از تبديل تفكر . باشد مي

به نريو، سـازماندهي، تبليغـات و درآوردن آن

رهربي ايدئولوژيك، نياز فكـري . به ملك جامعه

جامعــه را آمــاده منــوده و آن را در چــارچوب

مشكل نشـر آن " بعدا. آند اصويل صحيح تعريف مي

Page 316: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

122

مراآـز و . گـردد از طريق سازماندهي رفـع مـي

روابط سازماني در ايت بـه فراخـور مشـارآت

يابند؛ اين هـم سياسـي ها، قدرت مي دادن توده

.شدن است

ما سياسي شدن و اصـول ايـدئولوژي را در

. توضيحات اساسـي برنامـه ارائـه داده بـودمي

ها انتقال يابد آـه ئولوژي به تودهبايد ايد

. پـذيرد ي سـازمان صـورت مـي اين هم به وسيله

براي اين منظور سازمان اجبـارا بـه فعاليـت

توانـد بـه شـكل اين فعاليت هم مي. پردازد مي

درواقع ما به مسـلح . سياسي باشد و هم نظامي

.بودن، سياست بگوييم

ــه ــان دارمي آ ــوع را بي ــن موض ــد اي باي

حـيت . باشـد نيـز اسـاس سياسـت مـي گـري نظامي

هيچ آس . ي سياست است گري شكل غنا يافته نظامي

گري را ادي متفاوت با سياست در نبايد نظامي

زيرا سطح باالتري از سياسـت، شـكل . نظر بگريد

گـري ي آن از طريـق اسـلحه و نظـامي اجرا شده

. است

. باشـد ي سياست مي گري، شكل پيشرفته نظامي

ــامي ــري د نظ ــيگ ــا اراي ويژگ ــاوت و ي اي متف

در واقع سياست هم . باشد جايگزين با سياست مني

ي تفكـر و ايـدئولوژي شكل غين شده و پيشـرفته

Page 317: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

123

باشد به عبارتي صحيحرت، حاليت از تفكر مي. است

.آه به ملك جامعه درآمده است

به عنوان مثال، اگر سياست را با واقعيت

شود آه ياجتماعي آردها تطبيق دهيم، مشاهده م

. آردها به رشد و رهايي ملـي احتيـاج دارنـد

اي خـاص و رد براي رهايي ملي بـه سـازماندهي

اشكال استثمارگر و دوليت سـازماندهي و بـراي

" يعين اجبـارا . آن به فعاليت نياز وجود دارد

اينــها . بايــد ســازماني فعــال تاســيس شــود

توضيحاتي ايدئولوژيك هستند، بياييـد اينـها

ابتدا حـزب آنـرا تاسـيس . بگذارميرا به عمل

آنــيم، ســازماندهي و فعاليــت آنــرا توســعه

آيـد ي آن سياست به وجود مي در نتيجه. ببخشيم

هـاي بـيين منافع و پـيش . يك نريوي سياسي است آه

يعــين اگــر . اساســي، موجــد نــريوي مــادي اســت

خلـق دادم ، تـا تا چه اندازه به« گفته ايند آـردم، تـا چـه چه اندازه سـازماندهي اجيـا

را از خود پرسيده »اندازه فعاليت اجنام دادم

و شروط آنرا به جاي آوري، در اين معنـا بـه

شوي در اين معنـا سياسـتمدار سياست نزديك مي

.شوي مي

پنداريـد ها مي بنابر اين چنانچه اآثر مشا

تا آن اندازه . نيست) زني چانه(سياست، پر حريف

ندهي آـين، تـا آن ها را سازما آه بتواني توده

Page 318: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

124

اندازه آه بتواني انساا را آموزش دهي، تـا

آن اندازه آه بتواني آا را اداره آـين، بـه

تعـاريف منـافع اساسـي . مهان نسبت سياسي هسيت

ملي، سازمان ملي، دولت ملي و انقالب ملـي از

هـا حلاظ ايدئولوژيكي بيان شـده و در برنامـه

ه بـه آن مابقي عملكرد اسـت آـ . گردند درج مي

ــي ــه م ــك گفت ــود تاآتي ــد، . ش ــات آني تبليغ

سازماندهي آنيد، يكي دو مورد تظاهرات برپـا

سياسي شدن در ايـن . شويد آنيد، سياستمدار مي

معين، حتويل به سوي نريومند شدن از ايدئولوژي و

. باشد حقايق آن مي

Page 319: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

125

در سوسياليسم" رهرب ـ مبارز"واقعيت

در : توامن خود را مثال بزمن باره مي در اين

ابتدا حقايق را بيان داشتم؛قبل از هـر چيـز

ي ملـي، ي ملـي، موضـوع حـزب در مسـئله مسئله

ي ملي و تعاريف اساسـي ي حزب در مسئله برنامه

ي ملي را مطـرح سـاختم و پـس از آن در مسئله

ي آــرد داراي جامعــه. دســت بــه تبليغــات زدم

نها بـه داد و براي اي. باشد حقايقي مشهود مي

فريــادپرداختم؛ ايــن تبليغــات و آژيتاســيون

پس از اينها ـ به دليل ناآـايف بـودن ـ . است

ها منايندگي، دست به سازماندهي زدم و به برخي

ها ها، به برخي ي تشكيل آميته ها وظيفه به برخي

ها اسـلحه به راه انداخنت تظاهرات و به برخي

اصول را به ي بيان دادم و از اين طريق وظيفه

اين هم به جنبش سياسـي و رفتـه . دادم آا مي

رفته به جنبش نظامي تبديل شد و من از حالـت

يك ايـدئولوگ بـه حالـت مبلـغ، آژيتـاتور و

ايدئولوگها در پشـت " عموما. پراآتسني درآمدم

يك ميز نشسته و مسايلي را آشف و مطرح ساخته

امــا . آننــد و مبــارزان نيــز آنــرا نشــر مــي

بينيـد بـه دليـل آنكـه تعـداد آـه مـي انمهچن

باشـند، مبارزان در بني مـا چنـدان زيـاد منـي

. يكـي اسـت " ايدئولوگ و مبلغ آن نيز تقريبا

Page 320: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

126

اين وضعيت به مدتي طـوالني در بـني مـا بـدين

.منوال گذشت

واضح است آه عدم درك آامل و اجراي جزئي

آا، مشكالت سياسي ـ ايدئولوژيك و يا مشـكالت

سياست و يا مشكالتي جداگانه به بـار سازماني

ــي ــد م ــرفت . آورن ــود پيش ــت ش ــر دق ــا اگ ام

در ابتـدا : ي ما بـدين شـكل بـوده شكومهندانه

اش خود را از فردي در مقايسه با جامعه و خلق

حلاظ ايدئولوژيكي اعتال خبشيده و سپس آنرا بـه

صورت يك حزب درآورده، براي جباي آوردن شـروط

ايت مناسب را اختاذ منـوده آن، تاآتيكهايي بي

.و براي اين امر مناطقي امن پيدا آرده است

واضح است اگر آموزشي در سطح بـاال وجـود

زيـرا . يابـد نداشته باشد اين امـر حتقـق منـي

تواني از طريـق آمـوزش ايدئولوژي را تنها مي

بدون آموزش، انسان در . به انسان منتقل سازي

اشد آه در مرز ب اي مي درون ما به صورت بيچاره

به مهني دليل بايد . آند توحشي عميق طي طريق مي

ــد ــق آن باي ــوزش روي آورده و از طري ــه آم ب

اگر در صدد رهايي انسـان و يـا . نريومند شوي

ماندگي، توحش، ستمديدگي و فشـار خودت از عقب

آمـوزش بـراي . هسيت، بايد خود را آموزش دهـي

ــريوي ــات، ن ــريوي تبليغ ــو از ن ــورداري ت برخ

ــي از ــدن برخ ــكار ش ــراي آش ــازماني و ب س

Page 321: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

127

استعدادهاي روحي و تفكرات انساني تو ضـروري

ايــن نيــز از طريــق روشــن ســاخنت . باشــد مــي

اطرافيانــت، ســازماندهي و واداشــنت آــا بــه

آنگـاه واقعيـت . دهد فعاليت، خود را نشان مي

. شود تو از حلاظ آموزشي و سازماندهي آشكار مي

بنا به ضـرورت، فـردي واضح است آه چنني فردي

.باشد سياسي و يا فردي نظامي مي

ــام ــت و نظ ــاط سياس ــود ارتب ــا وج ــري ب گ

ي ايدئولوژي و ارتباط بني ايدئولوژي با درجـه

در واقعيـت . پيشرفت جامعه بسيار واضـح اسـت

ي آرد، اين موضـوع بـيش از مهـه واضـحرت جامعه

ــت ــه. اس ــه جامع ــرد، جامع ــته از ي آ اي گسس

ويت، پراآنده و آسيميله شده ايدئولوژي و معن

ايدئولوژي در يك فرد و عملـي سـاخنت . باشد مي

آن از طريق يـك حـزب ـ هـر چنـد ضـعيف ـ و

انتقال سريع آن بـه جامعـه بـه دليـل آنكـه

باشـد و تبـديل آن جوابگوي يك نياز تارخيي مي

به يـك جنـبش رهـايي خبـش بـا موفقيـت صـورت

سـوي آن به مهني دليل مهگـان بـه . پذيرفته است

از طريـق يـك آمـوزش مقـدماتي و . شـتابند مي

اي بـه دسـت پراتيكي معمويل، نتايج قابل توجه

.آيد زيرا اين يك نياز تارخيي است مي

بنابر اين الزم است آه سياست را هبـرت درك

واضح است آـه ارتبـاط بـني سياسـت بـا . آنيد

Page 322: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

128

ايــدئولوژي و ارتبــاط ايــدئولوژي بــا ســطح

دارد آـه ايـدئولوژي پراآندگي جامعـه وجـود

اي اساسـي آن وسـيله . ي رفع آن را دارد وظيفه

گويـد و يعـين ايـدئولوژي مـي . نيز سياست است

گويـد و دهد و يا ايدئولوگ مـي سياست اجنام مي

اگر سرباز هسـتيد، . آورد مبارز به عمل در مي

اما . بايد به شكلي نريومندتر به عمل درآوريد

مهانند يك دهاتي اگر تنها يك پراآتسني باشيد،

دهد، و اش را در هوا حرآت مي هستيد آه چوبدسيت

دانيم مي مهچنانكه. در ايت شكست خواهيد خورد

در درگرييهاي روستا، متامي روستاييان و عشاير

شوند زيرا بدون ايدئولوژي، اهداف و متضرر مي

درگــريي بــني . وظــايف اساســي اجتمــاعي هســتند

ه خـود آنـان را از اي اسـت آـ آردها، درگريي

.برد ميان مي

خيلي از مشاها در زندگي روزانه دسـت بـه

ــي ــات م ــه تبليغ ــل آن آ ــه دلي ــا ب ــد ام زني

تبليغاتتان از ماهييت ايـدئولوژيك برخـوردار

مثال من هم بسـيار . باشد، پرحريف وغيبت است مني

. زمن اما در عني حال خيلـي موفـق هسـتم حرف مي

افع اصلي جامعه در با من" هامي آامال زيرا گفته

تواند مرا به غيبتگـويي آس مني هيچ.ارتباط است

و يا ايـراد حبثـي غـرياز منـافع اصـلي وادار

در واقـع مـن چـنني فرصـيت را بـه دسـت . سازد

Page 323: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

129

هـامي بـا منـافع اساسـي در متام گفتـه . دهم مني

به عبارتي هم مبلغي برجسته و هم . اند ارتباط

سـيار تـاثري ايدئولوگي عايل هستم و در ايت ب

.گذار هستم

مشاها چرا تاثري گذار نيستيد؟ زيرا قـدرت

عالوه بر اين آه . ايدئولوژيكي چنداني نداريد

از ايدئولوژي برخوردار نيستيد، در عـني حـال

بـه . يك روش تبليغات غيبت گويانه هم داريد

دليل اينكـه در فعاليتـهايتان دهـاتي و غـري

شــرفيت آنيــد، چنــدان پي ســازماني رفتــار مــي

در نتيجه، مبارزي حقري، بدون آموزش، . نداريد

ــده و ــعيف از آب درآم ــازماندهي و ض ــدون س ب

.آيد وضعييت به دور از ايدئولوژي پديد مي

ي مسلحانه، واقعيـت بازتاب آن در مبارزه

مبارزي است آه مطابق ميلش از اسلحه استفاده

. مانـد آرده، بدون تاآتيك و خارج از اصول مي

آه بدان اشـاره منـودم، در اينجـا نانزيرا مهچ

ي تبليغات، سياست درباره. ايدئولوژي رهنماست

وسازمان اطالعي ندارد و در عني حال اسـلحه در

در اين وضعيت آشكار است آـه . دست گرفته است

ها نيـز دهد آه خيلي خود را مورد هدف قرار مي

ي رهـايي اين در حايل است آه حنـوه . چنني آردند

اگـر آسـي . ضعيت بسيار واضـح اسـت از اين و

سـازد، در وجود دارد آـه خلـق را متضـرر مـي

Page 324: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

130

مقابل آن بايد با زبـاني ايـدئولوژيك وطـرز

دانيد آه هر چيز با مي. سياسي آن مبارزه منود

حـيت بـراي اسـتفاده از . گـريد اسلحه اجنام منـي

اسلحه نيز بايد پپيش از هر چيز سازمان وجود

هر آس مطابق ميل خـود زيرا اگر . داشته باشد

اگـر ميـل "آنـد و بگويـد از اسلحه استفاده

نداشــته باشــم از آن اســتفاده خنــواهم آــرد،

، "دهـم عمليات نظامي اجنام داده و يا اجنام مني

بـراي پيشـگريي از . خطرناآرتين حالت اسـت اين

آن، سازمان مورد نياز است يعـين قبـل از هـر

اني از چيز بايد وابسته بـه برنامـه و سـازم

چنني در سـازمان بـه اگر نظامي اين. حزب باشي

وجود آيد و ارتباط آن به طور صحيح با اهداف

تـوان حبـث از موفقيـت اساسي برقرار گردد، مي

.منود

اگر اهداف ملي، طبقاتي و :" گومي اآنون مي

ي مـرگ و زنـدگي در ميـان نباشـد، مـن مسئله

اگـر مشـا هـم خواسـتار درك مـن ". خنواهم بود

. ستيد، قبل از هر چيز من يك ايدئولوگ هستمه

گـريم و مهـه را اهداف اساسي ملي را در نظر مي

گومي، سازم ـ اين را مي با اهداف ملي مرتبط مي

گريم ـ اين به معنـاي رهـربي اين را در نظر مي

مـن . گـريم ملي است آه نريوي خود را از آن مـي

گومي آه حزب مورد نياز اسـت و اصـول آنـرا مي

Page 325: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

131

من ميگومي آه براي حزب، سازمان و . آنم عني ميت

سطح اصلي . آفرينم مبارز الزم است و آا را مي

ملي و سطح سياسي مبارز بودن حزب چنني خواهـد

اين چـنني مبلـغ و داراي قـدرت :" گومي مي. بود

خواهــد شــد وخــط مشــي حــزب را بــدين شــيوه

". آورد سازماندهي آرده و آنرا به اجرا در مي

گـري توان نظـامي طرز برخورد بعدها مي با اين

بدين شكل نظم و نظام . را نيز به اجنام رساند

پديد آمـده، اسـلحه در جـاي و بـراي اهـدايف

منايد آه اين نيـز خـط مشـي مناسب استفاده مي

اجنام يك مبـارزه نظـامي . باشد نظامي صحيح مي

بطـور . باشـد صحيح به معناي تشكيل ارتـش مـي

الت را بطور متداخل در نظـر خالصه اگر اين مشك

. توانيد بيشرت بر حقايق واقف شويد بگريد، مي

Page 326: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

132

اآنون ديگر تقسيم دنيا به بلوآها،

بينانه نيست واقع

اگر الزم باشد سياستهاي روزانه آردسـتان

تعيني شود بايد بيان آنيم آـه مـا در گذشـته

حـيت . اختيمپـرد بطور مفصل به ايـن امـر مـي

سوسياليسم به اين آار مبـادرت مطابق با رئال

اما . اين نه عيب و نه اشتباه بود. ورزيدمي مي

. توانيم به مها ن شـيوه عمـل منـاييم اآنون مني

" : در مانيفستوميان چنني بيان شـده اسـت " مثالدنيا يك چنني دنيايي است؛ در اين طـرفش چـنني

Page 327: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

133

اوضـاعي اوضاعي وجود دارد و در طـرف ديگـرش آنچنان، دنيايي داراي نريوهاي امپرياليسـت ـ

هاي رهايي خبش داري و سوسياليسم و جنبش سرمايهالبتـه آـه اآنـون ايـن وضـعيت وجـود ".ملي

، ايــن 1990ويــژه پــس از ســاهلاي بــه. نــدارد

تـالش . باشـند تعاريف چندان واقع بينانـه منـي

شود آـه دنيـا بصـورت دنيـايي تـا حـدودي مي

تـوانيم اما ما چگونه مـي . بري گرددگلوبال تع

تعريف صحيح آن را ارائه دهـيم؟ برخيهـا آن

مشال ـ جنـوب مطـرح ) تضاد( را به صورت آشمكش

ايـن هـم تعريفـي در معنـاي آلـي . سـازند مي

باشد و جدا ساخنت دنيا بصورت مشـال ـ جنـوب مي

امـا در معنـاي . باشـد چندان واقع بينانه مني

اساسـي اسـت ـ آـه آلي اگـر بگـوييم تضـادي

احتياج به چـنني اصـطالحي وجـود دارد ـ صـحيح

امپرياليسم با در دست داشـنت سيسـتم . باشد مي

داري احنصـارگرا ي سـرمايه نريوهاي هدايت آننده

در راس و وضعيت آنان آه بدين شكل منافعشـان

افتد در پايني، ميتواند بصورت تضاد به خطر مي

د بـه صـورت توانـ مـي . مشال ـ جنوب بيان گردد

و . گر ـ سرآوب شـوند اصطالحاتي از قبيل سرآوب

يا ملتهاي حتت استثمار ـ استثمارگران تعريـف

.به نظر من اين چندان امهييت ندارد. گردد

Page 328: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

134

امــا ايــن موضــوع آشــكار گرديــد آــه در

سوسياليسم آنچه بـه وقـوع پيوسـت، چـنني رئال

بود؛ دنيا را به دو قطب تقسـيم آـن، حـيت در

طب هر چيز از آن شـوروي و وابسـته ميان دو ق

هـر چيـز " به سياست خـارجي آن و پـس از آن

و يا ديگـر مبـارزه عليـه ! بدان وابسته است

باشد و هـر آـه امپرياليسم وابسته به اين مي

!" با آن خمالفت بـورزد، او سوسياليسـت نيسـت

. هــم در گذشــته چــنني صــورت پــذيرفت" واقعــا

.هم، مهني بود ي اشتباه و خطر ساز جنبه" اساسا

هر چيز در خدمت منـافع شـوروي، در درون

اگر . آن هم هر چيز در خدمت منافع روسيه بود

بـرو رفته رفته هر چيز منوط بـه نظـر پوليـت

واضح است . گردد ايت خطرناك مي باشد، امور بي

آه اين سيسـتم در مقابـل امپرياليسـم موفـق

مهچنانكـه ايـن وقـايع را مشـاهده . خنواهد شد

گـذاري بـراي ودمي شخص گورباچف حاضر به خدمتمن

فـردي ] يـا . [فرد حمافظه آاري مهچون ريگان شد

ــي ــني م ــون يلتس ــتفاده از مهچ ــراي اس رود و ب

تـا حـدودي . آند داري تالش مي هاي سرمايه زباله

.در صدد آشكار ساخنت داليل اين امر برآمدمي

ي دنيا چنـدان ديگر حتليلي اينچنني درباره

يعين دنيا را اينچنني بـه . باشد نا منيداراي مع

اي طوالني بني بلوآها تقسيم آردن و اجياد فاصله

Page 329: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

135

آشكار گرديـد . باشد بينانه مني آا چندان واقع

.داري از اين وضعيت سود برد آه سرمايه

سوسياليسـم نيز حتليالتي پريامون رئال" قبال

و بطور عمومي رآود موجود در تاريخ مبـارزات

در عني حال آه موجـب . يت بيان داشتيمسوسياليس

ي سوسياليسيت گرديد، يـك بروز رآود در مبارزه

سـاله، فرصـت نفـس آشـيدن بـه 60ـ 70ي دوره

ايـن چـنني تفكيـك و اجيـاد . داري دارد سرمايه

خطوط مرزي معني؛ اگر جباي ساخنت ديـوار بـرلن،

ي آن براي خلقهـا و بود نتيجه دنيا متداخل مي

ايــن در حــايل اســت آــه . شــد ملتــها هبــرت مــي

. سوسياليســم احتيــاجي بــه ديوارهــا نــدارد

. برعكس، به فروپاشاندن ديوارها نيـاز دارد

اما متام آشورهاي سوسياليسـت در مقايسـه بـا

تـر از داري، ديوارهايي ضـخيم آشورهاي سرمايه

ــي ــول مل ــاد اص ــا ــان بن ــي آن ــرا . گراي زي

ود از سوسياليسم رژميي نيست آه درصدد حمافظت خ

ها خمتص قرون وسـطي قلعه. ها بر آيد طريق قلعه

ــد ــرمايه . بودن ــيس س ــام تاس ــز، هنگ داري ني

دار درصدد حمافظت از مناطق حتت دولتهاي سرمايه

اســتثمار خــود بــا مرزهــاي ملــي برآمدنــد و

در اينجـا، . ديوارهاي گمرآي را اجياد آردنـد

نه تنها مهچنانكـه اجيـاد ديوارهـايي مقـاومرت

سياليسم، انتخابي اشتباه بود، بلكـه توسط سو

Page 330: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

136

آنچه الزم بود صورت پذيرد محله بـه ديوارهـاي

. داري بود بنا شده توسط سرمايه

داري انسـاا را بـه شـكل طبقـه، سرمايه

. قبيلــه و ســاير اشــكال تقســيم منــوده اســت

. آاســتهاي متعــددي را بــه وجــود آورده اســت

ريق صحيحرتين برخورد، محله بردن به اينها از ط

. باشـد دمكراسي و ابتكار عمل سوسياليسـيت مـي

بدين شيوه انسااي سوسياليست آماده شـده و

آمريكا و اروپـا . شوند به هر طرف پراآنده مي

هـاي داري بـر انسـان ي سـرمايه با شيوه" آامال

جوامع خود حكم راندند آه اين باعث دستيابي

هيچگـاه از آن " داري به نريويي آه قبال سرمايه

.برخوردار نبود، گرديد

ايـن . شـود اين وضعيت اآنون دگرگـون مـي

پـس . روند را نبايد بصورت منفي ارزيابي منود

توانيم بگـوييم آـه از از فروپاشي شوروي، مني

آن به هيچ وجه آثاري از سوسياليسم بـر جـاي

برعكس، اظهار داشـتيم آـه " آامال. منانده است

است آه اين داري در حال ازدياد مشكالت سرمايه

ي بعـالوه زمينـه . رسـد نظر اآنون به اثبات مي

. مناسبرتي براي ظهور سوسياليسم مطرح شده است

فروپاشـي . گـردد اين اآنون هبرت قابـل درك مـي

بورآراسي، حتول مثبيت است زيرا انسـاا بـار

تواننـد بـا مهـديگر ارتبـاط برقـرار ديگر مي

Page 331: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

137

اگـر اين رابطه مورد نياز است، زيـرا . آنند

بني دو طرف شكافهايي به وجود آيـد، انسـانيت

يك . تواند با سالح امتي مورد هتديد قرار گريد مي

توانـد از مبـب سرمايه دار ديوانه به راحيت مي

اين در حايل اسـت آـه سـالح . امتي استفاده آند

. امتي از سوي آمريكا مورد استفاده قرار گرفت

در .اين نيز به معناي پايـان انسـانيت اسـت

برابر خطر مبب امتي، چگونه از انسـاا حمافظـت

ي طبقاتي را تا درون خواهي منود؟ بايد مبارزه

آمريكا اشاعه بدهي و انسانيت را آنچنان بـا

مهديگر متحد سازي تا آه از هديف براي مبب امتـي

يعين تنـها راه منفعـل . داري خارج شود سرمايه

ياليسـم و ي سوس ساخنت سالح امتي، تصميم و توسعه

حـيت . باشـد در آوردن آن به ملك متام ملتها مي

بندي و نيـز تنها اين خطر، اشتباه بودن بلوك

مـوردي چـون ضرورت پرهيز از اظهار نظرات بـي

داري را سالح امتي سوسياليسم و سالح امتي سرمايه

.دهد نشان مي

الزم اســت آــه سوسياليســم بــه ملــك متــام

ــ ــه در آش ــاايي آ ــانيت ـ انس ورهاي انس

آننـد ـ داري زندگي مي سوسياليسيت و يا سرمايه

ايـن " درآمده و مهچنني بايد به جـاي ديـدگاه

طرف تا اين اندازه سوسياليست و طرف ديگر تا

Page 332: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

138

، ديـدگاهي "باشـد اين اندازه سوسياليسـت منـي

.متعادلرت جايگزين گردد

تواني يك دولت سوسياليسيت باشـي، امـا مي

باط داشته باشـي، حـيت با متام آشورها نيز ارت

اين روابط دال بر تسليميت و يـا . با آمريكا

اينــها روابــط و . داري نيســت قبــول ســرمايه

در اين . باشند و مهيشه مورد نيازند تاآتيك مي

روابط، هم تو آنرا حتت تاثري قرار خواهي و هم

خواهـد او مي. تو را حتت تاثري قرار خواهد داد

دار ته ـ سـرمايه در درون آشورت يك گروه وابس

تشكيل دهد، تو هم خواهـان تشـكيل يـك گـروه

او بـه . سوسياليست در درون آشورش خواهي بود

شـود و تـو هـم بـه او وابسـته تو وابسته مي

ايـن، . شوي آه اين هـم بسـيار سـاملرت اسـت مي

اي و ويرانگر را امكان روي دادن جنگهاي توده

مومي دارد و مهچنني باعث پيشرفت ع از ميان برمي

تنها براي يك ملت شود؛ شرايط پيشرفت را نه مي

مليت آـه . آورد بلكه براي متام ملتها فراهم مي

در شــوروي بــيش از مهــه از طريــق سوسياليســم

پيشرفت آرد، ملت روس بود و ساير ملتها عقـب

حيت در خارج از شوروي ـ در اآثر آا . ماندند

امـا در ماهيـت . ـ عقـب مانـدگي پديـد آمـد

ياليسم، پيشرفت دادن يك ملـت در مقايسـه سوس

با ساير ملتها و حيت در درون آن يك طبقـه در

Page 333: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

139

ترقـي . مقايسه با طبقات ديگـر وجـود نـدارد

متعادالنه انساني و پيشرفت متعادل اجتمـاعي،

.باشد جزو اصول اساسي سوسياليسم مي

سوسياليسم يك مشكل آيفي و مربوط به

باشد ان ميسوسيـاليست شدن خود انسـ

در اين رابطه الزم است آه وضعيت سياسـي

اين قسمتش داخل "با گفنت. روزانه را حتليل آرداحتيــاجي بــه نــاراحيت وجــود "بلــوك نگرديــد

در گذشته يـك سـوم دنيـا سوسياليسـت . ندارد

ي يك سوم دنيـا يـا قبل از هر چيز گفته! بود

يك چهارم و يا يك ششـم آن سوسياليسـت اسـت،

سوسياليسـم يـك . باشـد مني اقع بينانهچندان و

واضح است آه با گفنت يك سـوم . مشكل آمي نيست

تـوانيم و يا يك ششم دنيا سوسياليست است منـي

.خود را فريب دهيم

در واقــع سوسياليســم يــك مشــكل آيفــي و

اگر . مربوط به سوسياليست شدن خود انسان است

Page 334: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

140

ده سوسياليست واقعي وجود داشته باشد، شـايد

تر از يك ششـم دنيـا پديـد ايي سوسياليستدني

توان سوسياليسـم را را به مهني دليل مني. آيد مي

حـيت . به سطح يك اصطالح جغرافيايي تقليـل داد

اين تعداد انسان حتـت تـاثري سوسياليسـم " گفنت

نيـز موفقيـت سوسياليسـم را نشـان " باشند مي

گـرا موفقيت سوسياليسم با انسان عمـل . دهد مني

اين نيز يك مشكل آيفي است نه . گردد ميمعلوم

ي بسـيار يك مرآز متشـكل از ده مناينـده . آمي

نريومند سوسياليسم از ده ميليـون سوسياليسـت

حتميق شده ويـا از متـامي انسـااي حتـت تـاثري

. داري از قدرت بيشـرتي برخـوردار اسـت سرمايه

اگر چنني مرآزي در بني متام ملتها تاسيس شـود،

ــن از سوس ــا اي ــوم دني ــك س ــودن ي ــت ب ياليس

امكان اين امر وجود دارد آـه . تر است ارزمشند

از سويي به چنني . باشد در عني حال صحيح نيز مي

يعـين آفريـدن انسـان . چيزي نياز وجـود دارد

سوسياليست ـ بدون در نظر گرفنت متـايز ملـي ـ

.در مهه جا ضرورت دارد

اجياد يك سيستم سوسياليسيت برتر و يا بر

ين اساس سيستمي آـه در بـني خلقهـا غالبيـت ا

يافته و سرنوشت آنان را تعيني منايد، انسـاني

با مد نظـر " واال را به صورت متعادل و واقعا

دهـد و قرار دادن اصول ايدئولوژيكي پيشـرفت

Page 335: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

141

املللي نيز در برابر خطـرات عظيمـي در سطح بني

داري متوجـه مهچون سالح امتي آه از سوي سـرمايه

شـود و اگـر رايزنـي شود، ادينه نيت ميانسا

ــكل ــذيرد و ش ــورت پ ــزاب ص ــني اح ــي ب سياس

انرتناسيونال آن نيز اجياد شود، اين سيستم از

ايـن قسـمت "سوسياليسـم آـه اغراق گويي رئال

راجنات دادمي و در آينده نيز فالن قسمت را بـه

. تـر اسـت بسيار بـا مفهـوم "سازمي خود ملحق مي

ين نيست آـه سوسياليسـم در البته اين بدان مع

اما نريومنـد بـودن . مهه جا نريومند خواهد بود

سوسياليسم در يـك جـا و فقـدان آن در جـايي

باشد و اين بيانگر يك احنـراف ديگر خطرناك مي

است، مهچنني تاسيس سوسياليسم در هر جا امكـان

اي يعين سوسياليسم چنان ايدئولوژي. پذير نيست

عييت گردد آه در آن يك است آه اگر راهگشاي وض

" سوسياليسـت و طـرف ديگـر آـامال " طرف آـامال

فاشيست باشـد، در آنصـورت بـا دسـتهاي خـود

اين در مورد يك . سازي سوسياليسم را نابود مي

اگـر يـك قسـم بسـيار . آنـد حزب نيز صدق مـي

سوسياليست وقسم ديگـر بسـيار دهـاتي باشـد،

ي ا بدان معنا است آه آن حزب را نابود سـاخته

يعين در ماهيت سوسياليسم، ترقي دادن متعـادل

. وجود دارد

Page 336: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

142

ــن ــودن م ــت ب ــه سوسياليس ــاهي ب ــر نگ اگ

شود آـه تـا چـه انـدازه بيندازمي، مشاهده مي

براي اجياد يك حزب سوسياليسيت در درون مبارزه

ي سوسياليسـم در آردسـتان منوده و براي توسعه

، تا چه اندازه آن را با خـود PKKحتت رهربي

. ي سوسياليسم است اين الزمه. ام توسعه خبشيده

تـوامن يـك به عنـوان مثـال، مـن هـم مـي

تـوامن من هـم مـي ! سوسياليست بورآراتيك باشم

بورآراتيك ترآيـه، دو گفتـه " مهانند چپ آامال

را بر زبان رانـده و بعـد بـه حرفهـاي خـود

تـوامن مهچـون يـك مرآـز پايبند نباشم و يا مي

مهاننـد يـك عضـو وابسـته باشم و بقيه را هم

اما بـه دليـل آنكـه طـرز ! خود اداره آنم به

تفكر سوسياليسيت من آنرا قبول ندارد هيچگـاه

.اين آار را خنواهم آرد

سوسياليسم به طور آلي، سـطح سوسياليسـت

سطح سوسياليست . دارد بودن يك حزب را بيان مي

بودن يك حزب بايد سطح آزادي توده را بازتاب

املللـي نيزانتقـال نرا به عرصـه بـني داده و آ

به دليل آنكه من نيز خود را مرتبط بـا . دهد

گـريم، چنني تعريفي از سوسياليسـم در دسـت مـي

در . توامن سوسياليسـيت مـاهر و سـامل باشـيم مي

حاليكه اعتبار متام سوسياليستهاي بورآراتيـك

رود، از اينكـه و حيت روساي دولتها از بني مـي

Page 337: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

143

تـوان ام، مـي ا نريومند سـاخته من چگونه خود ر

پرسـد آـه هر آـس مـي . درسهاي زيادي آسب منود

سوسياليسم آالسيك از بـني رفـت، اسـتالني هـم "شكست خورد، اما تو چگونه بـه عنـوان آخـرين

اين در حـايل اسـت . "اي سوسياليست باقي مانده

ــتيم را درك ــيت هس ــه سوسياليس ــا چگون ــه م آ

سوسياليستهاي ما سوسيالستهاي رئال،. آنند مني

بورآراتيــــك، سوسياليســــتهاي فئــــودال و

شناسيم سوسياليستهاي خرده بورژوا را هرگز مني

اي و يــا از دور يــا نزديــك بــا آــا رابطــه

با آنـان PKKآامال برعكس، ما در درون. ندارمي

انبوهي از اربابـان، . آنيم مبارزه مي" شديدا

ــاتي ــا و ده ــرده بورژواه ــوان خ ــت عن ــا حت ه

ــت در درون سوسيالي ــد PKKس ــود دارن در . وج

امـان صـورت اي بـي ي آا مبارزه مقابله با مهه

چنانچـه . اسـتقرار يافـت PKKنتيجتا . دادمي

. دانيم اين هنوز هم پا برجاست مي

از طريق سطح حتلـيالت PKK داند آه هر آس مي

ي حتقق آن تقريبا به وضعييت رسـيده آـه و درجه

اين . لي ايفاي نقش آنداملل تواند در سطح بني مي

منايندگي رهربي، منايندگي خلـق، . را حتقق خبشيدمي

منايندگي حزب و مناينـدگي دمكراسـي بـه شـكلي

آامل بـا اسـتفاده از يـك طـرز تفكـر صـحيح

جـواب صـحيحي بـه . سوسياليسيت به اجنام رسـيد

Page 338: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

144

. داري داده شد مشكالت انسانيت و حتميالت سرمايه

.اين هم يك پيشرفت است

پذيري آن نـزد ي حتقق يابي و درجه ح چارهسط

تـوان گفـت آـه ما، در يك معنا به راحـيت مـي

اين را نـه مشـا و نـه . پريوزي سوسياليسم است

داننـد تواند انكار آند زيرا مهگان مـي دمشن مي

ام و ايـن قابـل آه چگونه آنرا متحقق سـاخته

اين را با استفاده از ايـن نـوع . اثبات است

.ام گريي و مبارزه متحقق ساخته عطرز تفكر، موض

من هم يك انسـامن، امـا چگونـه انسـاني؟

انساني پايبند ايدئولوژي، سياسـت پراتيكـي،

داري، اعــتالي انســااي مبــارزه بــا ســرمايه

توانيد فكـر ستمديده يعين تا آن اندازه آه مي

توان گفت در نتيجه مي. آنيد، انساني فرابعدي

يـد آمـده در عينيـت قدرت حتليل سوسياليسيت پد

PKK پيشرفيت است آه در چارچوب واقعيت ملـت ،

آرد، به تدريج بر منطقه تاثري گـذار بـوده و

به . يابد املللي نيز انتشار مي ي بني حيت در عرصه

ي ي اوضاع سياسي جهان و درجه طور خالصه درباره

تـوان ايـن مـي PKKحتليل و حتقق سوسياليسم در

.موارد را برمشرد

آه جايگـاهي بـراي اين توضيحات مهچناندر

تكرب بيجا وجود نـدارد، جايگـاهي بـراي طـرز

Page 339: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

145

تفكر فرار و به فـرار وادار آـردن از طريـق

ديگر سوسياليسم شكست خورد ـ آه «حتليالتي چون

اين در چپ ترآيه بسيار مشـهود اسـت ـ آنچـه

، وجـود »داري اسـت باقي مانـده، راه سـرمايه

ي گذشـته از وجـود زهانـدا ما نه بـه . ندارد

سوسياليسم سرمست شدمي و نه خباطر فروپاشي رئال

اي بـرعكس، بـه شـيوه " آـامال . آن ناراحت شدمي

تــر بــه راه خودمــان روي معنــادارتر و مصــمم

به واال بودن ارزش حتليالمتان و اينكـه . آوردمي

الزم است بيش از ايـن، سوسياليسـم را متحقـق

اقف گشته و بر آن سازمي، اميان آورده، بر آن و

در ايت چپگرايي بورآراتيك و . اصرار ورزيدمي

سوسياليسـيت شكسـت گرايـي رئـال جعلي و نيز چپ

. خوردند و بار ديگر قادر به برخاسـنت نشـدند

اگر بـا . ما هر روز بيش از پيش پيشرفت منودمي

مهني سرعت به پيش بـرومي و پـنج يـا ده شخصـيت

يك طرز رهـربي با" سوسياليست نريومند و واقعا

پر ادعاتر ظاهر شوند، هم فاشيسم ترآيه و هم

حـيت اگـر . ارجتاع خاورميانه از بني خواهد رفت

سوسياليستهايي پر ادعاتر ظـاهر شـده و مهـان

شيوه را آنان نيز مطابق بـا شـرايط زمـان و

اي مناسـب مكان به اجرا گذاشـته و بـه شـيوه

.مبارزه آنند، اين انرتناسيونايل عظيم است

Page 340: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

146

ما به فروتين بيش از حد اعتقاد دارمي اما

اگر برخيها حيت به اين شكل حتقـق يافتـه نيـز

پايبند باشند، بدون شك ارزش يك انرتناسيونال

سـطحي از سوسياليسـم را آـه مـا در . يابد مي

تواند امي به آساني مي عينيت آردستان بنا اده

واضح اسـت . به عينيت خاورميانه انتقال يابد

. باشد يش از مهه به ترآيه قابل انتقال ميآه پ

ي اين نيز به معناي انتقال به عرصـه " نتيجتا

تواند بـيش از انقـالب باشد آه مي بني املللي مي

.بلشويك در تاريخ جايگاه بيابد

ي ملـي، حـيت بـا اما اآنون ما با مسـئله

بـه جـاي ملتـهاي . مسائل درون حزبي مشغوليم

سياسي آردسـتان، بـا ديگر و حيت ساير نريوهاي

. مسائل دروني خود مشغوليم؛ آه اين صحيح است

نيز ، من تنها بـا يـك نفـر PKKحيت در درون

مشغول شدم؛ با خود مشغول شـدم، بـا مبـارزه

ترين و مثره خبشرتين اقدام اين صحيح. مشغول شدم

.بود

Page 341: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

147

آنيم و آنيم، زندگي مي توليد مي

آنيم ياي صحيح مبارزه م به شيوه

به سطح فرد تقليل يافته " حتليالت ما آامال

ريزتـرين خبشـهاي شخصـيت فـرد است؛ انگار بـه

آشكار است آه اين يك متـد . تقليل يافته است

اي است آـه درواقع سوسياليسم ايدئولوژي. است

بيش از مهه به انسان امهيـت داده، از دگماهـا

بدور بوده و امكان ارزيابي انسـان بـا متـام

ما نيز بـه آن مهـني . آورد نبش را فراهم ميجوا

در . امي معنا را داده و آن را به اجرا گذاشته

امي، انساني آـه بـه نتيجه، آنچه را بنا اده

مرز حيوانيت تقليـل يافتـه بـود را در درون

PKK اعـتال يافتـه و " به انسـاني آـه تـدرجيا

. شود، تبديل منـودمي يابي مي داراي قابليت چاره

رسيدن به اين انسان در حد آـايف، PKK ندر درو

Page 342: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

148

آسب بينش ملي، اجنـام فعاليـت و سـپري آـردن

. ي فاشيسم متحقـق شـده اسـت ظاملرتين جنگ ويژه

اين پيشرفت عظيمي است آه بـه اثبـات رسـيده

ي بني املللي آن نيـز از امهيت فوق العاده. است

گـريد زيـرا در پـس جنـگ اين موضوع سرچشمه مي

ده توســط ترآيــه، آشــورهاي ي اعمــال شــ ويــژه

آمريكــا، اروپــا و ارجتــاع خاورميانــه قــرار

دارند آه حلظه به حلظه منتظر پريوزي ايـن جنـگ

به عبارتي، جنگي را آه حتت نـام . ننگني هستند

PKK اجنام دادمي، جنگ يـك انرتناسـيونال عظـيم

ي ي ملـــي و هـــم جنبـــه هـــم جنبـــه. اســـت

عليــه ي ملــي آن جنبــه.انرتناسيوناليســيت دارد

احماي ملي توسط استعمار گـري و نيـز ] سياست[

ي قدرهتاي ي انرتناسيوناليسيت آن عليه آليه جنبه

واضـح اسـت آـه ايـن . باشد حامي جنگ ويژه مي

داراي ارزشــي فــوق العــاده انرتناسيوناليســيت

.باشد مي

در عني زمان به توليـد PKKانسان در درون پردازد نيز مي

ي و ايـدئولوژيكي اين توليد، توليد سياس

زيـرا . باشـد انسان و از نو بنا ادن حزب مي

داراي ] تـاريخ خـود [حزمبان در مراحل اساسـي

Page 343: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

149

حتليـل واقـع . برخوردي مبتكرانـه بـوده اسـت

ي هر دوره، تعيني وظايف و آموزش اعضاي بينانه

حزب و بـه مبـارزه وا داشـنت آنـان را اجنـام

بــه PKKي مــداوم ي آن توســعه نتيجــه. امي داده

در . عنوان حزب ويا سازماني شكست ناپذير است

بطن آن طرز تفكر صحيح مبارزه و رهربيت وجـود

دارد؛ اين بتدريج به طرف طرز تفكري صحيح در

اگـر ايـن . يابد گري سوق مي فرماندهي و نظامي

اي ادامه برخورد با متام جوانبش به صورت ريشه

منـد تواند راهگشاي تشكيل ارتشي نريو يابد، مي

.و بزرگ شود

ــي ــش خلق ــكيل ارت ــتان تش ــه در آردس اي آ

شود، متـام خـاور ميانـه را در بـر خواهـد مي

ــت ــم و . گرف ــي، سوسياليس ــن ارتش،دمكراس اي

انرتناسيوناليسم را به ارمغان خواهـد " ايتا

.آورد

يابـد؛ مهـم اثبـات اين سري رشد ادامه مي

به عنـوان مثـال مـن . باشد آا از سوي ما مي

ــود ر ــي خ ــيم م ــاتي عظ ــوان اثب ــنم ا بعن . بي

ام به سوسياليسم، بيانگر اثبامت بدين پايبندي

اگر فرد سوسياليست بدين شيوه خود . شيوه است

هـرآس . را اثبات آند، جوابي عظيم خواهد داد

تواند ما را بعنوان يك سوسياليسـت واقعـي مي

Page 344: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

150

امان، بلكـه در نه تنها در چارچوب حقيقت ملي

.ي نيز بشناسدواقعيت بني امللل

علريغم تالش متامي سرمايه داران، قادر بـه

ي متوقف ساخنت سري پيشرفتمان و بـويژه مبـارزه

گفتيد سيستم نابود آجاست مي. باشند شخص من مني

اگر ! شد، سوسياليسم ارزش خود را از دست داد

توانند جلوي مـرا اين موضوع صحت دارد چرا مني

حيح به آفـرينش اي ص شيوه سد آنند؟ زيرا من به

اي صحيح بـه زنـدگي آـردن دارم، به شيوه وامي

اي صـحيح بـه مبـارزه وا دارم و به شيوه وامي

در جاي آوچكي قرار دارم، اما آنچـه . دارم مي

اي امهيت دارد اين است آـه خـود را بـه شـيوه

صـــحيح آمـــاده ســـاخته و بـــه ايـــدئولوگ،

سياستمدار، مردم دار و انسـان دوسـت تبـديل

ي آن پيشرفيت است آه آسـي قـادر نتيجه .ام شده

مهچنني ايـن ده پـانزده . به ايستاندن آن نيست

داري خــود را بســيار موفــق ســايل آــه ســرمايه

پنداشت، بـه سـاهلاي بـزرگرتين پيشـرفت مـا مي

.تبديل شده است

سوسياليسم شكسـت خـورد و به اصطالح، رئال

اما مـا نيـز موفـق . داري پريوز گرديد سرمايه

درواقع آنكـه موفـق . مي، اين تصاديف نيستا شده

داري نبود، آنچه شكسـت خـورد نيـز شد سرمايه

.ي سوسياليسم بود تنها تفاله

Page 345: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

151

مهچنني آساني مهچون ما آه به زمحت قادر بـه

داري و ي حيات بودند، هم از سوي سرمايه ادامه

هــم از ســوي سوسياليســم مــورد قبــول واقــع

يت واقعـي ـ اما يك جنبش سوسياليسـ . نگرديدند

آه به خوبي از فرصت فروپاشي آنـان اسـتفاده

اين موفقيـت بـا . منود ـ به موفقيت دست يافت

استفاده از مناسبرتين تاآتيكهاي مبارزه و حتت

اگر خيانـت نشـود . بدست آمده است PKKرهربيت

سطح آنوني ، سطحي است آه بـه پـريوزي خواهـد

ما از طريق خلق يك شخصـيت سوسياليسـيت . رسيد

آنـد، ترين شيوه حتليل مي آه انسان را با صحيح

.به اين نريو دست يافتيم

. اين يك پريوزي شكومهند براي انسانيت است

اجراي جزئيات آنرا مشا اجنـام دهيـد، هـزاران

مشـا خـود بـه پـريوزي دسـت . جمري آن پديد آيد

بايـد تـالش . ي آن فكـر آنيـد يابيد و درباره

. تالش و آوشش اسـت سوسياليسم به معناي . آنيد

تئوري به معناي تاآتيك است، به معناي انسان

ويژه در حميطي مهچون حميط اجتمـاعي به. شدن است

ما آه به سـطح حيوانـات رسـانده شـده اسـت،

سوسياليسم به معناي بزرگرتين ادعـاي انسـان،

باشـد، هم " قسما. باشد حتليل و خودسازي او مي

ي مـا را هقدرت عملي ساخنت اين مـدل بـه شـيو

آنگاه چگونگي رسيدن به موفقيت . داشته باشيد

Page 346: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

152

آه اما اين نيز مهچنان. را مشاهده خواهيد آرد

به آن اشاره آـردم، بـه علـم، اراده، نـريوي

. فكر، عملكرد، تئوري و فعاليت احتيـاج دارد

توانيد به صورت متداخل و مـرتبط اينها را مي

علـم شان و نيز بـا با يكديگر و مطابق قوانني

بر اسرتاتژي بودن آـا و رعايـت آامـل اصـول

مشا مبـارزان . تاآتيكي آا مد نظر قرار دهيد

ايـن مبـارزه را هـيچ نريويـي . صادقي هسـتيد

آه قادر به متوقف تواند متوقف سازد؛ مهچنان مني

. ساخنت من نشدند

واضح است آه نقش تارخيي يك انسـان حمـدود

اوراء الطبيعـه توانيد او را به م مني. باشد مي

توانيد بـا ارتقاء دهيد و يا متام قرا را مني

يـك انسـان داراي نقـش . آمك او سـپري آنيـد

ي خــود را بــه جــاي آورده و تــارخيي، وظيفــه

ايـن درحـايل . رسانند سايرين آنرا به امتام مي

و ] مشـخص [است آه امـروزه رهربيـت يـك ـاد

د مبارز بودن نيز يـك ـا . باشد داراي نقش مي

.است و داراي نقش

جبـاي " اگر هر آس وظـايف خـويش را آـامال

اگر يك پاي . آيد آورد، موفقيت بيشرتي بدست مي

به مهني سبب . لنگد انسان از بني برود، انسان مي

دهيم آه هـر آـس در ما حزبي را مبنا قرار مي

اگـر فعاليتـهاي . آن به وظايف خود عمل آنـد

Page 347: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

153

ماندهي جبهه، ارتـش، سـازماندهي مـردم، سـاز

گريي سياسـي داخلي، شفافيت ايدئولوژيكي و جهت

حزبي به اين شيوه و به صـورت متعـادل صـورت

پذيرد، شكست اين حزب و يا اد رهـربي آن غـري

. قابل تصور است

عدم درك آن بـا متـام . است PKKي اين جتربه

وجـود يـك . جوانبش، اشتباهي مربوط به مشاسـت

ي مـن در عرصـه . ميگـو ي عيين را به مشا مي پديده

.آنم املللي زندگي مي بني

توانند مرا از چرا حيت يك سانتينمرت هم مني

جامي عقب برانند؟ بلكه برعكس هر روز بـيش از

. دهـم پيش قدرت تاثريگذاري خويش را افزايش مي

طـور ي روابطـم را بـه زيرا وضعيت دنيا و حنوه

سوسياليسـيت واقـع بـني . آـنم صحيح ارزيابي مي

حنــوه و مكــان حــرآتم، نــوع و مكــان . هســتم

بكــارگريي تــاآتيكم، حنــوه و مكــان برقــراري

روابطم، حنوه و مكان امضاي پيماـا و حنـوه و

زمان خمالفتم را به طور واقـع بينانـه تعـيني

اينها را با روحيه، فكر و گامهـايي . ام منوده

.دهم مناسب اجنام مي

منيتوانيـد . آـنم شوم و زندگي مـي موفق مي

، مـن »گري، تو يك خيال هسيت تو معجزه«گوييد ب

! عملگـرا هسـتم . بينهايت طرفدار علـم هسـتم

ي مشـا فردي هستم آه با در نظر گرفنت وضعيت مهه

Page 348: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

154

. ام و شرايط عيين دنيـا بـه زنـدگي روي آورده

PKK خواهد بـه نيز حزبي است آه بدين شيوه مي

اگـر بـا مـانع مواجـه نشـود و . پريوزي برسد

داخل و يا خارج، آنرا دچار شكسـت برخيها در

نسازند و بويژه شيوه ي عمـل مـن بـه تـدريج

اگـر . غالبيت يابد، اين يك پريوزي آامل اسـت

اين موضـوع را بـا جـوانبش در نظـر بگرييـد،

بديهي است آه مسئوليتهايي بر دوش مشا گذارده

سطح ايدئولوژي ـ سياسي و سـازماندهي . شود مي

انـدازه مسـئوليتتان تا چه حد باشد، به مهان

اگر جوابي مناسـب بـه آن . تر خواهد بود سنگني

عضـوي فعـال، . بدهيد، عضوي فعال خواهيد بود

اگـر اينـها را . آورد در عمل موفقيت بدست مي

در نظر نگرفته و بدون اينكه تالشي اجنام دهيد

آسـاني يابي آوشش آنيد، سپس و به و براي چاره

، اين هم غري »دپريوزي به دست آي« بگوييد آه

ي خود را بـا ايـدئولوژي اگر رابطه. ممكن است

تنـها بـه علمي و سازماندهي قطـع آنيـد، نـه

رسيد بلكه عامل يك شكست سـنگني نيـز پريوزي مني

خواهيد بود آه مهراه با خود ميتوانيد بسياري

از دســتاوردها و انســاا را بــه فنــا حمكــوم

اها بـه چنانچه ميدانيم وضعيت اآثر مش. سازيد

. مهني صورت است

Page 349: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

155

بــدان دســت PKKآنچــه آــه اآنــون دردرون

امي سـطحي از حتقـق ايـدئولوژي و سياسـيت يافته

ويژه اگر در شـرايط به. ماهرانه و تارخيي است

املللي به بررسي آن بپـردازمي، مشـاهده عيين بني

ــي ــي م ــس از فروپاش ــا پ ــزب م ــه ح ــيم آ آن

ب رمسـي نابودي احزا" سوسياليسم و تقريبا رئال

اي آسـب منـوده و العـاده آمونيسيت، قـدرت فـوق

ي خـود ما درباره. بتدريج داراي ادعا ميگردد

به اغراق منيپردازمي، اما به هر حـال يكـي از

] تاسـيس [پر ادعاترين احزابي هستيم آه براي

. انرتناسيوناليسم آمادگي دارمي

اي است انقالب آردستان يك انقالب خاورميانه

ورميانه نيـز بنـا بـه موقعيـت انقالب خا

ترين و پرمثرترين انقـالب املللي آن، پيشرفته بني

مهراه با حتليل متامي ايـن مـوارد، . خواهد بود

آنيم آه امروزه ايدئولوژي ديين نيز مشاهده مي

از . باشـد مـي ] بر مسـايل [درصدد تاثري گذاري

حـيت . آـنم توضيح بيشرت در اين باره پرهيز مـي

نيز درصدد روزآمدآردن خـود و اين ايدئولوژي

سوي آسب اقتدار تشكيل حزب برآمده و بسرعت به

العـاده اينها نيـز موضـوعاتي فـوق . شتابد مي

.اند قابل توجه

Page 350: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

156

ويژه در خاورميانه يك بيداري اسالمي و به

صورت تشكيل دولـت اسـالمي پديـد يا پيشرفيت به

توان اين موضوع را واضح است آه مي. است آمده

رتباط با اسالم حقيقي، مشـكالت روزانـه و در ا

مشكالت طبقـاتي و ملـي، بـه عنـوان موضـوعات

عالوه بر اين، . ي قابل حبث درنظر گرفت پيچيده

ــي ــورژوازي و در درون آن ملــ ــي بــ گرايــ

گرايي وابسته نيـز وجـود بورژوازي و ملي خرده

گرايي مهچنانكه در متام دنيا اشكال ملي. دارند

رميانه و بويژه در آردستان وجود دارد در خاو

. نيز درصددند آه بـي ايـت تاثريگـذار شـوند

ــاهيم ــته مفـ ــد گذشـ ــز مهاننـ ــروزه نيـ امـ

ايدئولوژيكي، سياسي و سـازماني آـا را هبـرت

ــي ــيم م ــوانيم درك آن ــوب . ت ــويژه در جن ب

دولـيت وابسـته در حـال يك مدل شبه] آردستان[

مهچـنني انبـوهي از رفرميسـتهاي . گريي اسـت شكل

ــد ــود دارن ــدعي وج ــادات . م ــته انتق در گذش

فراواني از آا منودمي آه متام ايـن انتقـادات

.باشند صحيح مي

توانيم اين انتقادات را بيش از اآنون مي

اي در مقابـل چـه موضـعگريي . پيش روزآمد سازمي

جنبش مـا دارنـد؛ بـا آنـان چگونـه برخـورد

ــالمي، ــت اس ــا حرآ ــه ب ــرد؟ چگون ــواهيم آ خ

ي بــورژوا، دولــت وابســته خــردهگرايــان ملــي

Page 351: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

157

و فاشيســم ترآيــه از حلــاظ » مــدرن«فــدراتيو

سياسي برخورد خواهيم آرد؟ آيا امكان حتليـل

وجود دارد؟ اگـر وجـود داشـته رهيافت سياسي

باشد، مشروط به چيست؟ در آدام سـطح نظـامي،

رهيافت سياسي اعتبار دارد؟ حتميـل فدراسـيون

ز مبـارزه، از عنوان يك مرحلـه ا بر ترآيه به

بينانه است؟ حمتواي آن فدراسيون چه حلاظي واقع

چه خواهد بود؟ ارتباط آن با دمكراسي ترآيـه

ي آن چگونـه ميباشـد؟ از ايـن ي مبارزه و حنوه

حلاظ، پيشـرفت چپگرايـان و نريوهـاي انقالبـي

ترآيه بيانگر چه ميباشد و داراي چـه تـاثريي

ع پيشرفيت خواهند بود؟ آنان را بايد به چه نو

وادار سازمي؟

اين موارد بايد در سرتيرتهاي جداگانـه و

طور مفصـل مـورد ارزيـابي و بررسـي قـرار به

ــد ــا . گرين ــي ب ــاط سياس ــوم ارتب ــنني مفه مهچ

امپرياليسم، اروپاي آن، آمريكاي آن و حيت با

دولتهاي خمتلف خاورميانه چگونه است؟ آيا قطع

ت و روابط صحيح ميباشد؟ اگر جـواب منفـي اسـ

ي تسلميت گونـه در ي سياسي مهانند رابطه رابطه

نظر گرفته منيشود، در آنصورت شكل صحيح روابط

ي دولـت وابسـته ي شبه چگونه است؟ به جاي منونه

فدراتيو و يا مدل مورد نظر سـاير سـازمااي

گريي صحيح در برابر ترآيه خرده بورژوا، موضع

Page 352: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

158

ترآيـه، دولتـهاي منطقـه و آمريكـا ـ بـدون

هـاي اسـتقالل و آزادي ـ نشـيين از خواسـته عقب

باشد؟ آدام مي

توان پريامـون متـام ايـن موضـوعات هـم مي

ي سـطح عملـي ي اصطالحات و هـم دربـاره درباره

تـوان ايـن مـي . آا، حتليالتي را ارائـه منـود

در اينجـا . حتليالت را بيشرت هـم توسـعه خبشـيد

عات ي ايـن موضـو درصدد توضيحات بيشرتي درباره

. باشد جزئيات، چندان مورد نياز ما مني. نيستم

اين در حايل است آه مـا بسـياري از حتلـيالت و

باره حزب ما در اين. امي جزئيات را مطرح ساخته

ي حتلـيالت اي در ارائه العاده داراي قابليت فوق

واضـح . است آه اسناد آن به وفور وجـود دارد

اي ادعا ي حزب دار است آنانكه درجريان مبارزه

ي آب و نان به اين قابليـت هستند، به اندازه

آنان بايد به اين قابليـت دسـت . نياز دارند

مـا . يافته و نتايج مطلـوب را بدسـت آورنـد

ي خـويش را بـه اين باره وظيفه مدهتاست آه در

امـان آايف است آه مبارزان حزبي. امي جاي آورده

.آن را درك آنند

ـ مهانند PKKد آه تواند ادعا آن هيچكس مني

آنند ـ جنبشي اسـت آـه بيشرت آسانيكه تصور مي

بطور خودخبودي و يا با اجنام برخي فعاليتـهاي

به عالوه بر ايـن . يابد ي حيات مي نظامي ادامه

Page 353: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

159

باورم آه آنچه صـورت گرفتـه چنـدان فعاليـت

ام آـه تا آنون نگفتـه . نظامي نيز نبوده است

گـريد، رت مـي حيت يك عمليات گرياليي واقعـي صـو

. ام آه اين چنني صورت گرفتـه اسـت مهچنني نگفته

" تالشهايي وجود دارند، اما اينها نيـز قطعـا

بيين آرده پيش PKKبه يك نظام خبشي به شكلي آه

اينها را از مهان ابتـدا . است، احتياج دارند

آا را بيان " گفتيم، اآنون نيز موآدا نيز مي

PKKبول از سوي خط مشي نظامي قابل ق. آنيم مي

و سازماندهي آن هنوز به عنوان يـك مشـكل در

.آند برابرمان جلوه مي

عالوه بر اينها، سازماندهي مردم نيز يـك

از حلاظ انتقال ايـدئولوژي بـه . باشد مشكل مي

اجنــام . ايــن عرصــه نيــز مشــكالتي وجــود دارد

ي ايدئولوژي بـا تبليغات و آژيتاسيون درباره

ــاي ــتفاده از ارگاـ ــاتي ـ " اسـ مطبوعـ

از . باشــد اي اساســي مــي ، وظيفــه"انتشــاراتي

ي آامـل بـه عمـل هـاي حـزب اسـتفاده روزنامه

مطبوعــاتي ـ "از امكانــات عظــيم . آيــد منــي

برخوردارمي اما قادر به اسـتفاده " انتشاراتي

ي آـايف از آـا باشيم و به انـدازه از آا مني

ز ا. گـريمي براي آژيتاسيون و تبليغات هبـره منـي

سويي، به عنوان يك ابزار موثر بـداا امهيـت

بايد اين موضـوع را در ارتبـاط . شود داده مني

Page 354: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

160

با مشكل ايدئولوژيك نيز مشـاهده منـود؛ يعـين

ي نشر ايدئولوژي را مرتبط با آن در بايد حنوه

اآنون آانـال تلويزيـوني در حـال . نظر گرفت

توان به تعداد دخلواه اندازي شدن است و مي راه

مطبوعات هم وجود . ايستگاه راديويي داير منود

دارد؛ قانوني و غري قـانوني، امكانـات قابـل

اي هم در خارج و هم در داخل آشور وجـود توجه

.بايد به خوبي از آا استفاده منود. دارد

از حلاظ سياسي نيز پيشرفتهايي عظـيم بـه

ميليوـا نفـر بـا اشـتياق . انـد وجود آمـده

ي گرسـنگي نسـبت بـه در درجهفراوان و انگار

ي يـك مناينـده . آنند سياسي شدن ابراز عالقه مي

توانـد آـا را بـه سـرعت بـه فعال حزب مـي

مـردم در هـر جـا . سازماندهي سياسي برسـاند

خواهــان رســيدن بــه اقتــدار و دســتيابي بــه

بايد مناينـدگي دمكراسـي . باشد منايندگي آن مي

از اين پـس . را به صورت منايندگي حزب درآورد

ي مورد نياز،دست به تاسـيس توان به اندازه مي

يـابي مهچنان آه گفتم امكان چـاره . سازمان زد

.ايت وجود دارد بي

ــي ــاهده م ــي ـ مش ــطح سياس ــه س ــيم آ آن

، تنها پيشرفيت خمتص به مليـت PKKايدئولوژيكي

باشـد، بلكـه ي خاص تـارخيي منـي و حيت يك مرحله

اي و بني املللي طقهسطحي است آه داراي ارزش من

Page 355: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش چهارم

161

بوده و دوست و دمشن نيز بسيار بـه آن احـرتام

هـا بـه عنـوان واضح اسـت آـه مشـا . گذارند مي

مبارزان اين حزب بايد بيش از مهه اين پيشرفت

را مشاهده آرده و به فراخور درك اصول سياسي

اي دقيـق بـه ـ ايدئولوژيك آن، بايد به شيوه

ه، موفقيـت و حتليل آن پرداخته و مهمـرت از مهـ

متحقق ساخنت آن را در شخص خود اجـرا آـرده و

ي خود و بدين شيوه يكي نيز با خروج از دايره

شدن با واقعيـت سياسـي ـ ايـدئولوژيك حـزب،

اگـر ايـن را متحقـق . آنرا به اجنام برسانيد

مهتا و موفقييت واال براي مشـا سازيد، پيشرفيت بي

مبارزاتي حزبي آه با چنني . به دست خواهد آمد

از نو بنياد شود، بـه مهـان نسـبت آـه ضـامن

اساسي پريوزي خواهد بود، راهپيمايي خـود بـه

.رساند سوي پريوزي را بطور قطع به اجنام مي

Page 356: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

:خبش پنجم

آمريكا و ترآيه هرگز سخين را مبين بر اينكه

مبارزامتان،

فعاليتهايـي تروريسيت بوده است، از مـا خنواهند

شنيـد

جناب آقاي عبداهللا اوجاالن، رهـرب :آورن.1.ديويد

چند سـال قبـل در امـور ! حزب آارگران آردستان

ي آمريكا مشـغول فعاليـت ديپلماسي اياالت متحده

مهچنانكـه در آن . ام دم، اآنون باز نشسته شدهبو

زمان به طور مداوم و فشرده در مـورد مسـئله ي

نوشتم، درايـن اواخـر نيـز چـنني آرد مقاالتي مي

ــام ــه اجن ــه ب ــاي ترآي ــورد آرده ــاري را در م آ

.رسامن مي

بـه حتقيـق و بررسـي PKKي خـواهم دربـاره در حال حاضر مي

ي حتريـر ايي بـه رشـته هـ بپردازم و در ايـن مـورد نوشـته

از ســوي PKKخــواهم خــاطر نشــان ســازم آــه مــي. درآورم

افتـاده پا املللي بعنوان سازماني بسيار پيش هاي بني رسانه

جهـت . و معمويل شناسانده شده و مورد حبث قرار گرفته است

اجنام اين حتقيق خواستم تا ديداري با مشا داشته باشم، اما

امكانات سفر به خاورميانه مهيـا متاسفانه به دليل آنكه

.ي آتيب ارسال منامي نبود، ناگزير شدم پرسشهامي را به شيوه

Page 357: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

128

در حال فكر آردن به اين مسائل پرسشها را آمـاده منـودم،

پيشاپيش از پاسخگويي مشا سپاسگزارم و پاسخها را بـه مشـا

. مطمئنم آه اين خواهش من را خواهيد پذيرفت. گذارم وا مي

.

آـورن مـن نيـز از مشـا تشـكر . 1.آقاي ديويد : پورهرب آ

اين اولني بار اسـت يـك ديپلمـات ـ آـه در امـور . آنم مي

ديپلماسي دولت آمريكا اجنام وظيفـه منـوده اسـت ، خبواهـد

ي اين ابراز عالقه. مقاالتي در مورد وضعيت خلق آرد بنگارد

با ارزش و پرمعنـا اسـت مهچنـان آـه در PKKمشا نسبت به

تـرين و پايـه خواهنـد بـي اشاره منوديد در واقـع مـي آغاز

نارواترين نظريات را در مورد حزمبـان، در افكـار عمـومي

ي دانيد آه ايـاالت متحـده بدون شك مشا نيز مي. اشاعه دهند

.آمريكا در اشاعه ي اين نظريات سهم زيادي دارد

در امـور CIAتـوامن يـادآوري آـنم آـه اآنـون معـاون مي

حزمبان را بزرگرتين سازمان تروريسيت در سطح جهـان امللل، بني

آند و براحيت اين نظر را در مسينارهاي گونـاگون قلمداد مي

دانيد آـه مهچنني مشا مي. او شخصي معمويل نيست. دارد بيان مي

CIA بي آنكه ديـداري بـا . يك سازمان موثر در جهان است

رسي قرار ما داشته باشد و يا اينكه حقيقت ما را مورد بر

داده باشند، چنني ابراز نظرياتي يك طرفه، آاري ناصـحيح

اي در مورد خلقي آـه در واقع چنني ارزيابي. و خطرناك است

يي آه به PKKاملللي بوده و بيش از مهه قرباني تروريسم بني

جز استفاده از حق مقدس دفـاع مشـروع از راهكـار ديگـري

اي بـي هم اعالم دمشـين استفاده نكرده است، هم ظلمي عظيم و

.پايان است

Page 358: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

129

خلقي آه رو در روي احما و نـابودي قـرار گرفتـه باشـد،

مشكلش فقط و فقط آسب و پيشـربد هويـت ملـي و رسـيدن بـه

چـرا مقاومـت در . هاي ملي ـ دمكراتيك خـود اسـت خواسته

املللـي تعـبري را تروريسـم بـني ) آشـي نسل(برابر ژنوسايد

اي نــاروا و صــرفا اظهــارنظري آننــد؟ چــنني ارزيــابي مــي

شناسـد، ايـن نيـز هـيچ امپرياليسيت است آه حد و مرز منـي

. ارتباطي با عدالت ، انسانيت و واقعيـات سياسـي نـدارد

اين ديدگاهي امپرياليسيت اسـت آـه متـهم سـاخنت خلقـي را

.پندارد آرامت خويش مي

داند آه امروزه خلق ما بـزرگرتين خبوبي مي CIAجناب مشاور

دانـد آـه از مهـان اوايـل هر آس مي. رباني تروريسم استق

عـام تاريخ، بربريت ترك و مجهوري ترآيه، قدرتي براي قتـل

به طور حتم انسـانيت، جلـوه . خلقها و فرهنگها بوده است

گرايي، حق حفظ بقا و هويت را اينچنني معكـوس، دادن انسان

. ندآ به عنوان سنگينرتين اهتامات و گناهان ارزيابي مي

حتليل و ارزيابي اين نظـر را ـ آـه بـه نظـر رمسـي دولـت

گذارم، زيرا مشـا از آمريكا هم نزديك است ـ به مشا وا مي

. ي اين واقعيت را داريد نزديك امان مشاهده

در واقع سعي دارم اين نكته را درك آنم آه منافع آمريكا

بعنوان يك دولت تا چه اندازه با اين نظريات در ارتبـاط

است؟ بر مهني مبنا نيز پرسشهاي مشـا مهچنانكـه توضـيح دادمي

را تا حدي بي PKKي چنان تعريف ساده و اشتباهي از ارائه

از اين رو بر ايـن بـاورم آـه از طريـق . سازد اعتبار مي

پاسخهايي آه بدين پرسشها مي دهـم، هـر چنـد خمتصـر، تـا

اهم خـو PKKاي راه را بر ارزيابيهاي غلط در مـورد اندازه

.بست

Page 359: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

130

. اي واقعيتـها را بازتـاب دهيـد اميدوارم مشا تا انـدازه

را اصالح PKKخواهم آمريكا نظريات اشتباه خود راجع به مي

. رامن دوباره مراتب قدر و سپاس خويش را بر زبان مـي . آند

ما در برابر متـامي ايـدئولوژيهايي آـه از پيشـرفت فـرد

داده و از آـا العمل نشـان آورند، عكس معانعت به عمل مي

.بيزارمي

املللـي بطـور هـاي بـني خبش عظيمي از رسـانه :آورن.1.ديويد

سـازماني PKK «سـازند آـه مداوم اين مطلب را منعكس مي

تاسـيس يـك دولـت PKKهدف «: گويند و مي» .جدايي طلب است

آيا واقعا اسـتقالل جـزو .»مستقل مارآسيت ـ لنينيسيت است

مارآسيست ـ لنينسـيت PKKدئولوژي است؟ آيا اي PKK اهداف

است؟

اعالم و اصرار بر اينكـه حـزب مـا يـك سـازمان :رهرب آپو

جدايي طلب است و يا حزب مـا هـر چيـز خـود را در خـدمت

آميـز خواهـد تأسيس يك دولت مستقل قرار داده است، اغراق

مهچنني مقايسه آردن آن با احزاب آالسيك آمونيسيت، جبـا . بود

چنانكـه اشـاره منـودمي؛ خـط مشـي سياسـي ـ مه. خنواهد بـود

. ايدئولوژيكي حزب ما به سان احزاب آالسيك آمونيسيت نيسـت

بود، بـدون شـك مهچنانكـه بـا فروپاشـي رئـال اگر چنني مي

بايست حزب ما نيـز سوسياليسم، اين احزاب منحل گشتند، مي

املللـي و بـه ويـژه حتـوالت اخـري در سـطح بـني . گشت منحل مي

ئال سوسياليسم در احتاد مجاهري شـوروي بـه خـوبي فروپاشي ر

سازند آه نبايسيت حزب ما را بـدين اين مطلب را آشكار مي

بدون شك سوسياليسمي را آه . شيوه مورد ارزيابي قرار داد

حزمبان از مهان آغاز مبنـاي خـود قـرار داد، سوسياليسـمي

. زيرا اين سوسياليسمي علمـي اسـت . درست و صحيح مي باشد

Page 360: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

131

اي علمـي حقيقـت تواند به شيوه مي PKKبراين باورمي آه ما

ما به تدريج در اين مورد يك مفهوم . جوامع را مشخص سازد

ايـن، هـم در . دهـيم سوسياليسيت خمتص به خويش را پيشربد مي

مورد ما و هم در مورد مراآزي آـه بـا مـا در ارتباطنـد

بايســيت پيشــربد نظريــات ايــدئولوژيكي مــا و . صــادق اســت

روريات مفاهيم انسانيت و جامعه را به شـكلي طبيعـي در ض

. جامعه و مليت بـدون ايـدئولوژي وجـود نـدارد . نظر گرفت

تواننـد مطابق با واقعياتي آـه در آن قـرار دارنـد، مـي

.حل، بپذيرند اي را بعنوان يك راه ايدئولوژي

توانيم به شكلي آشكار بيان مناييم، رئال سوسياليسـم و مي

هدايت و آنرتل آن، نه تنها به حقيقت آرد اعتنا احزاب حتت

اند، بلكه در انكار اين خلق و حيت در نريومند ساخنت ننموده

حكومت ترآيه، تا بدين حـد، امكانـات و ضـروريات اساسـي

ايـن سوسياليسـم و آمونيسـم . انـد آنرا نيز مهيـا منـوده

ويل علريغـم . زيااي بسياري به حزب و خلق ما رسانده اسـت

يــن، نريومنــدي مفهــوم آزادي و عــدالت در نــزد مــا بــه ا

از اينرو مهيشه ضـرورت . ي ژرفاي عشق به انسان است اندازه

پيشربد حقوق خلقها را ديده و در راسـتاي آزادي و عـدالت

.مناييم مبارزه مي

اي هستيم آه مهخوان با گـوهر انسـانيت، ما داراي خط مشي

ليت و ظلـم بـه مقابلـه منايد و با هر نوع بيعدا پيشرفت مي

در ميان ملتها، طبقات، اديان ،مذاهب، جنسها، . خيزمي برمي

املللـي در مقابـل فرهنگها و بطور خالصه در سطح ملي و بـني

ايستيم آـه در برابـر آزادي هرگونه مفهوم و طرز فكري مي

زيسـت و افـزايش در اين ميان آلودگي حميط. اجياد مانع آند

بـه تـدريج "تكنولـوژي امتـي "نني خطـر آور مجعيت و مهچ سرسام

Page 361: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

132

تعريف ما بسـان جنبشـي . آورند وضعيت خطرناآي به وجود مي

آه د صدد است راديكالرتين ديـدگاهها و نظريـات را عليـه

اين خطرات داشته باشد ـ آه اين راديكاليسم را نيز مهچون

خواهد خـود را داند ـ و مهچنني مي ضرورت نگرش سوسياليسيت مي

ــون حز ــارچوب مهچ ــاحب چ ــد و ص ــاد ــييب بني ــي فراپرنس ب

تـر اي اينگونـه باشـد، بسـيار واقعيبينانـه ايدئولوژيكي

.خواهد بود

بطور خالصه؛ اآنون جمال آنرا ندارم آه متامي ابعاد مفاهيم

در طـي سـاهلاي . را براي مشا توضيح دهـم PKKسوسياليسمي

. امي گذشته ارزيابيهاي گوناگوني در اين مورد ارائـه داده

تـوامن بـه مـي . توانيد در مورد آن حتقيـق آنيـد مشا نيز مي

سادگي اين را بر زبان برامن آه اعتقادات سوسياليسيت مـا

سوسياليسـم در آـا اي آه رئـال به آشورهاي فاقد دمكراسي

مهچنني آن سوسياليسمي خنواهد بود آه تا . ماند حاآم بود، مني

اده و دولـت را تعـايل حد توان، فرد را مورد حتقري قـرار د

حيت ما داراي چنان برداشيت از دمكراسي هسـتيم آـه . خبشد مي

داري، اآثريت را مبنا قـرار بيش از اغلب آشورهاي سرمايه

عميقا معتقدمي آه دولت بايـد ازچـارچوب مفـاهيم . دهيم مي

مهچـنني بـراين بـاورمي آـه تاسـيس . آالسيك خود خارج گـردد

اليسم متكي بر آن، برخوردي صرفا داري دوليت و سوسي سرمايه

مهچـنني معتقـدمي آـه بايـد . اقتصادي است و آنرا مني پذيرمي

بـه شـكل ] جامعـه [نوسازي اقتصادي صورت گريد طـوري آـه

. مستقل و آزاد تواناييهاي خود را پيشرفت دهد

ما در برابر متامي ايدئولوژيهايي آه به نام دولـت مـانع

العمل نشـان داده و از آـا كسگردند، ع از پيشرفت فرد مي

منظورم اين است، نبـود آزادي مطلـق فرهنگـي از . متنفرمي

Page 362: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

133

بطور خالصـه؛ بـا . ي عصر حجر هولناآرت است شرايط يك جامعه

سيستمي موافقيم آه هر فرد، فرهنگ و امكانات غين خـود را

ايــن يكــي از ضــروريات . ايــت پيشــربد دهــد بتوانــد بــي

مـا . امي يار بـه آن امهيـت داده ايدئولوژي ما است آـه بسـ

دولت مهه چيـز اسـت و "ايت از نگرشهاي خطرناآي مهچون بي

فرد امهييت ندارد، ويا مهه چيز در خدمت فرد اسـت و منـافع

.، به دورمي و با آا خمالفيم"اجتماعي امهييت ندارند

ي نياز به جامعه، حقوق فردي، منافع اجتماعي و به اندازه

عمومي؛ اينها مواردي هستند آـه مهچـون اصـلي نظام افكار

به نظرم اين توضـيحات . امي درصدد پايبندي به آنان برآمده

. جهت شناساندن ما آايف باشد

…ي آمريكا، ما نيز خواهان فدراليسم هستيم به اندازه

ي جدايي طليب بايد بگومي آه حتت هـر شـرايطي در مورد مسئله

موضـوعي را آـه . ورزمي ر منـي بر تأسيس دولـيت مسـتقل اصـرا

خواهيم آشكارا در مورد آن سخن بگومي مديل از دولت اسـت مي

آه در آن از حقوق بنيادين اقتصادي، فرهنگي، اجتمـاعي و

تـوان در به مهان شيوه آه مـي . سياسي پاسداري به عمل آيد

ساختار حكوميت چنني دوليت از اين حقوق هبره گرفت، در دولـيت

بندي اشكال خمتلـف دولـت طبقه. مهان شكل استمستقل نيز به

يامسـتقل و جداگانـه، ] يكپارچه[بصورت مطلق؛ يا يونيرت

املللـي واقعيـات بـني . گنجـد با واقعيات دنياي امـروز منـي

.ترند متفاوت

هـاي آنيم آه به تدريج احتاديه در عصري زندگي مي

ايـاالت . گريي هسـتند سياسي گوناگوني در حال شكل

Page 363: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

134

اگـر . آمريكا نيز يك سيستم فدرايل اسـت ي متحده

دهـد، امـا چه مجعيت آملان را مليت واحد تشكيل مي

اگرچـه بلژيـك . آن فـدرايل اسـت ] سياسي[نظام

متشكل از ملتهايي جداگانه است، اما نظـام يـك

در اسـپانيا . فدراسيوني متشكل از يك دولت است

رژميي وجود دارد آه حكومتهاي خودگردان متعـددي

ي دولتـهاي احتاديـه . گـردد در درون شامل مـي را

ي احتاديـه . گـريي اسـت آمريكاي مشايل در حـال شـكل

حــيت در ترآيــه نيــز . اروپــا فعــال وجــود دارد

ي بايـد احتاديـه . اي در حـال اجيـاد اسـت احتاديه

مهچـنني . املنافع را نيز بدان افزود آشورهاي مشرتك

را بايسيت روند اجيـاد يـك فدراسـيون در روسـيه

مهچنانكـه در . مهچون مثايل بارز، مدنظر قرار داد

شود امكـان آن وجـود متامي اين مثاهلا مشاهده مي

دارد آه خلقها حتت لواي دوليت بتواننـد در درون

اي آزاد و مستقل داشـته يك سيستم فدرال، زندگي

اگر دوليت مستقل نيزداشته باشـند، ايـن . باشند

گرد هـم آمـده و توانند از طرق خمتلف دولتها مي

روندتدرجيي حتوالت ايـن . يك فدراسيون تشكيل دهند

. واقعيت را نشان خواهد داد

با مدنظر قرار دادن متامي اين واقعيات آشكار خواهـد شـد

خـواهي به هر قيميت درصدد جداييPKK آه حبث از اينكه گويا

در عـني حـال، مانـدن در درون يـك . است، واقعيت نـدارد

تـرين دولـت، يعـين و حاآم آه در آن فاشيست ساختار يونيرت

. مجهوري ترآيه حاآم است، قابل قبول خنواهد بود

Page 364: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

135

اگر در ساختار آنوني دولت يونيرت دقت شود، متوجه خواهيم

از سوي 20ي ي اول سده شد آه در واقع اين راهكار در نيمه

مصطفي آمال ارائه شد آه از سوسياليسم ـ در زمان استالني

. از آن نيز از هيتلر و موسوليين متاثر شده بـود ـ و پيش

دانند آـه ترآيـه دولـيت دمكـرات نيسـت، در يقينا مهگي مي

اش ترآيه براي هيچ فرهنگي آزادي وجـود نـدارد، دمكراسـي

داند آه ارتش نريويي طفيلـي دورغني است و امروزه هر آس مي

ساختار آنوني دولت يـونيرت مجهـوري ترآيـه، يكـي از . است

. اختارهاي ضد دمكراسي استس

دولت ترآيه تنها به انكار حقوق ملت آرد و اقليتهاي ملي

آنـد، بلكـه داراي ترآيه و به رمسيت نشناخنت آا اآتفا مني

ساختاري است آه در درون خود نيز در تضاد با حقوق افراد

. ايـن، طـرز برخـورد صـحيحي نيسـت . گريد ملت خود قرار مي

از هر ا ظاهرسازي و فاقد ارزش است ـ اش نيز تنه دمكراسي

نظر آه به آن نگريسته شود، تنها دوليت فاشيست منايان است

و بس ــ از اينرو ما عليه چنني دوليت و بطـور آلـي جهـت

اگر اين مبارزه، . مناييم دمكراتيزه منودن ترآيه مبارزه مي

طليب قلمداد شود، به مفهوم حتريف واقعيات و ي جدايي مبارزه

تر آن است آه اين مبـارزه را صحيح. جدي نگرفنت حقايق است

ي خواسـتهاي ي دمكراسي يا به بيان ديگـر، مبـارزه مبارزه

. دمكراتيك خواند

اگر دقت شود؛ متامي حتوالت ملي ـ سياسي ترآيه بـه حنـوي از

احناء با مبارزات ما در ارتباط بوده و پيشرفتهاي تـدرجيي

ژمي آماليست به ويژه با عمليـات ر. آن را نشان خواهد داد

اي آه در اين اواخـر در جنـوب آردسـتان بـه نظامي گسرتده

اي رسيده آـه يـا بايـد در راسـتاي ، به نقطه اجنام رساند

Page 365: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

136

اصالحات گامهايي تدرجيي بردارد و بدين شيوه حاآميـت خـود

را تداوم خبشد، يا در آن قالب تنگ و حمـدود يـونيرتي خـود

اي از وضعييت دچار گـردد آـه بـه زجنـريه حمدودتر گشته و به

. حبراا گرفتار آيد و سراجنام درهم شكسته و سرنگون شود

اگـر «امي آـه از اين رو ما بارها اين نكته را بيان منوده

مجهوري ترآيه خبواهد از طريق اصالحات پيشرفتهاي دمكراتيـك

حيت ما گفتـيم آـه بـه نـريوي . »اجياد منايد، ما نيز حاضرمي

. ساسي وضامن دمكراسي مبدل خواهيم شدا

گوييم چنان مرضي ندارمي آه بطور مطلق ما آشكارا به مشا مي

اگر طرف مقابل اعتماد به نفس . طليب اصرار بورزمي بر جدايي

داشته باشد و آمادگي خود را براي گفتگـوي سياسـي اعـالم

تـوان در درون مرزهـاي موجـود ، آزادي و منايد، آنگاه مي

هـاي توان خواسـته مي. را براي خلق به ارمغان آورد عدالت

. ملــي ـ دمكراتيــك را در ســطحي پيشــرفته فرمولــه منــود

توانـد پيشـرفتهاي چشـمگريي بـراي ترآيـه بـه دمكراسي مي

بنابراين تعـبري . امي ما براي اين امر آماده. ارمغان آورد

بـدون . معنا خواهد بـود طليب بي اين پيشنهاد بعنوان جدايي

ي آمريكايي آه از مليت يگانه تشـكيل حداقل به اندازه شك،

ي آملان و ما به اندازه. شده است، خواهان فدراليسم هستيم

خـواهيم و يـك سيسـتم فـدرال ـ آـه اسپانيا دمكراسي مي

. ي پيشربد اين دمكراسي است ـ را خواهانيم الزمه

اي، جدايي طليب باشد؟ چرا چنني خواسته

خواهد هويـت و نـام تفكر و برخوردي آه منيتوان طرز آيا مني

ــيت ــتا ح ــن راس ــد و در اي ــت بشناس ــه رمسي ــق را ب ــك خل ي

ترين حقوقش را پاميـال سـاخته اسـت، بـه سـادگي، ابتدايي

طليب و شوونيسيت قلمداد منود؟ آيا انكـار هويـت ملـيت جدايي

Page 366: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

137

طلـيب چند ميليوني با قدميت تارخيي، نـادرترين نـوع جـدايي

شـوند، امـا در واقعيات ناديده گرفته مـي نيست، چرا اين

عوض هنگاميكه ما به شكلي بسيار جبا بـه دفـاع مشـروع از

آنند؟ طليب تعبري مي خيزمي، آنرا جدايي خويش بر مي

پايـه و دانيد آـه مـا بـا اهتـامي بـي مشا نيز به خوبي مي

: خواهند، بگويند هر اندازه آه مي. امي ساز روبرو شده منحرف

لنينيسم متكي است و ر ايدئولوژي مارآسيسم ـ اين جنبش ب«

اينـها تنـها ،»طلب اسـت يا بزرگرتين جنبش تروريسيت جدايي

تـا اينجـا . اهتاماتي بيش نبوده و هرگز واقعيـت ندارنـد

. ي حقايق توضيحاتي ارائه منودم درباره

هـاي اخـري، در سال! جناب آقاي اوجاالن :آورن. ا. ديويد

PKK تـوان ترآيه را بدست آورده و حيت مـي طرفداري آردهاي

گفت آه به طور گسـرتده از مهكـاري و پشـتيباني آـا هبـره

دهيد؟ گرييد؛ اين را به چه ربط مي مي

توان ديد آه اين امر با پاسخگويي به روشين مي :رهرب آپو

. هر چند حمدود به آرزوهاي تارخيي خلقمان در ارتبـاط اسـت

د آه خلق آرد براي اولـني بـار بعالوه الزم است فراموش نشو

ترين شرايط بـا فـدارآاريهايي عظـيم در در تاريخ در سخت

مشـارآت جسـته اسـت و در ايـن راه هـزاران PKKمبارزات

قهرمان جهت دستيابي به هويت ملـي، دمكراسـي و مهچـنني در

در اينجـا، . درنگ جان خويش را نثـار آردنـد راه خلق، بي

خلـق نيـز بـه مشـاهده و عامل اصـلي شـرآت و مهكاريهـاي

. گردد ارزيابي اين حقيقت باز مي

از ايـن . خلق آرد بارها در تاريخ فريب داده شده اسـت

. خواهد به آساني بـه هـر رهـربي اعتمـاد آنـد روست آه مني

هرگاه با چشمان خود ببيند آه جنبشي براي او از عظيمرتين

Page 367: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

138

ــي ــذار من ــداآاريها فروگ ــار ف ــه از نث ــد و قهرمانان آن

ورزد، در آنصورت با اهداي متامي ترين جاا دريغ مني مشندارز

دار و ندار خود با اين جنبش مهكاري منوده و از آن محايت و

. آند پشتيباني مي

PKK جنبشي است آه توانسـته بـا بكـارگريي تاآتيكهـاي

مناسب و صحيح در مدت قريب به بيست سال پيشرفتهايي حاصل

ا، سنت عصيااي ابتـدايي آـه آند و مهراه با اين پيشرفته

گشـودند ـ و در مدت چند ماه راه را بر بدترين نتايج مي

اين بارها در تاريخ آردها مشاهده شـده اسـت ـ رامنسـوخ

. سازد

مهگام با آغاز قيام و برطرف ساخنت داليل شكسـت، بتـدريج

بروز . قيامي را آه به تنهايي آغاز منوده بودم گسرتش دادم

ش قيام از سوي ما چنان آرد آه عصيان يك شخص توانايي گسرت

ايـن نيـز راه را بـر . به سطح جنگ يك خلق ارتقـا يابـد

. ورزي عظيم خلق و ارزيابي آن بسان يك معجزه، گشود عشق

براي اولني بار است آه در تـاريخ آردسـتان چـنني امـري

خواهيد حقيقتا سطح اين مهكاري را اگر مي. پيوندد بوقوع مي

از آجنايي آه متامي . ييد، بايسيت بر آن تاآيد ورزيددرك منا

عصياا براحيت شكست خورده و راه را بر شكسيت بدتر از قبل

گشوده بودند، در مهچون شرايطي خلق آرد بـدون ارزيـابي و

زمانيكه مشـاهده منـود . حتليل، حاضر به مهكاري با ما نبود

ظـيم را ي پريوزيهـاي ع جنبشمان شكست ناپذير اسـت و نقشـه

ريزي آرده است به شكلي باور نكردني، براي ساهلاي آتي طرح

. عالقمندي و مهكاري خود را نشان داد

اگر اين خلق علريغم رودررو ماندن با تروري وحشيانه طي

سال اخري، به شكلي آه هزاران انسان به دست فاعالن 11

Page 368: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

139

جمهول به قتل رسيده، ميليوا نفر از روستاهايشان آواره

ده، گرسنه مانده، صدها هزار آس با شكنجه مواجه شده و ش

دهها هزار نفر تاآنون نيز در بند به سر ميربند ـ و

PPKي ي مسلحانه روز آغاز مبارزه[ آگوست 15مهزمان با گام

وسيعا مهكاري آند، بدين سبب PKKتا به امروز نيز با ]

اشنت است آه اين حزب به سرعت و قهرمانانه خواستار نگ

. تارخيي براي خود است بطوريكه بتواند اليق خلق آرد باشد

اي تا اگر چنني حقيقيت در آار نبود اين خلق به هيچ هبانه

. آرد اين حد با حزمبان مهكاري مني

ي ما از خلقمان، فداآاري است تنها خواسته

ما به جز اهدايف مقدس، هيچ منفعيت به اين خلـق ارزانـي

به منافع مادي وابسـته نسـاختيم، آـامال نداشته و او را

برعكس حزبي تاسيس منودمي آه هست و نيست خود را وقف عظمـت

گوهر دستيابي به ايـن مهكـاري .و قداست منوده و خواهد منود

ي اهداي خون هزاران شهيد قهرمـان بـه دسـت نيز در نتيجه

. آمده است

ترين عامل مهكاريهاي خلق بـا مـا، اينـها هسـتند؛ اصلي

هـاي مبـارزاتي خـود، فعاليتـهاي بدون شك، در متامي شيوه

ي گرياليـي گرفتـه تـا سازماني و تبليغاتي گسرتده از شيوه

آميـز و در عـني حـال اجنـام دادن آامپانياهاي مبارزه صلح

متامي اينها به شكلي مناسب، از حلـاظ تـاآتيكي نيـز گـام

تمـاد راهگشاي جلـب اع برداشنت به شكلي خاص در هر مرحله،

تـوان تـوان بعنوان عامل دوم نيـز مـي . خلقمان بوده است

ي اينها روز به روز مديرييت سازمان را برمشرد آه در نتيجه

.گردد ابراز عالقه و مهكاري خلقمان بيشرت مي

Page 369: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

140

چنـدي پـيش رژمي ! جناب آقـاي اوجـاالن :آورن. ا. ديويد

است هبرت : "ترآيه را به راه حل سياسي دعوت منوده و گفتيد

، در مقابل ايـن دعـوت چـه پاسـخي دريافـت "مذاآره آنيم

آرديد؟

] رژمي ترآيـه [ به سبب آنكه طـرف مقابلمـان :رهرب آپو

ناپذير است، متاسفانه دعوهتاي مـا مظهر آاراآرتهاي انعطاف

اين وضـعييت قابـل توجـه . خواهد بشنود شنود و يا مني را مني

آـنم در دنيـا كر منيزنيم، ف است گويي آه با ديوار حرف مي

. ناپذير وجود داشته باشد رژميي تا اين حد خشك و انعطاف

دانيد آه دوليت بزرگ مهچون آمريكا در برابـر مشا خبوبي مي

اي بسياري از مشكالت، هوشـيار و حسـاس بـوده و بـه شـيوه

آند، اما رژمي ترآيه در گذشته آشـتارهاي سياسي برخورد مي

اآنـون . وي خلقها اجنـام داده اسـت اي بسياري برر رمحانه بي

خواهـد هم، چنان بر نابودي خلق آرد مصر است آـه حـيت منـي

صدايي را به نام اين خلق ـ هر چند انسـاني و دمكراتيـك

. آورد نيز باشد ـ بشنود و حيت شنيدن آن را جرم حبسـاب مـي

پنـدارد آـه ناچارم بر اين مطلب نيز تاآيد آنم؛ چنان مي

ن خلق و انكـار تـاريخ آن، يـك ضـرورت انكار موجوديت اي

بيگمان چـنني اقـدامي در تـاريخ سـلطه و بربـريتش، . است

اي آـه باشد، به گونه صفحاتي آآنده با جناياتي هولناك مي

در اين تاريخ به وجود هيچ خلقي اعرتاف نكـرده و تـا حـد

تا توانسته آا را از بني . ممكن در برابر آا جنگيده است

اي انايي نابودي آسي را نداشته باشـد ضـربه برده و اگرتو

مهلك و موثر بر آن وارد ساخته و بعد از به آتـش آشـيدن

چـنني موضـع و سياسـيت را در . نشيين آرده اسـت سرزمينش عقب

با اصرار فراوان . قبال خلق آرد نيز به اجرا گذاشته است

Page 370: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

141

اگـر . ورزد بر انكار و از ميان برداشنت اين خلق تاآيد مي

نشيين آرده و از آن دست بـر وزي نيز دست نيابد، عقببه پري

تـرين خواهد حيت معمويل اش مني بنا به اين سنت تارخيي. دارد مي

موضع و برخورد انسـاني ـ دمكراتيـك خلـق آـرد را قبـول

قطعا مشكل، غري قابل فهم بودن و يا راديكال بـودن . منايد

رژمي يين بـ بلكـه در فلسـفه و جهـان ! خـري . بيانات ما نيست

از اين . ترآيه، جايي براي هيچ خلق و فرهنگي وجود ندارد

آسـاني آـه از . روست آه تا اين درجه پليد و وحشي اسـت

شناسـد، نزديك مجهوري ترآيه و امپراتـوري عثمـاني را مـي

ي حاآميت وي حيت بر خود خلق توانند تشخيص دهند آه شيوه مي

بـويژه در . استدمكراتيك ترك نيز حاآمييت مستبدانه و آنيت

قبال خلق آرد داراي مفهومي بدتر از بـد ميباشـد، زيـرا

ي آا را به شـكلي اند، اما مهه آردها دهها قيام بپا آرده

. است رمحانه سرآوب منوده بي

ــريل ــليمان دم ــبق [ س ــور اس ــيس مجه ــي از ] رئ در يك

اين، بيست و مـني قيـام اسـت، ": گويد ارزيابيهاي خود مي

حـيت هـم اآنـون نيـز در ". سرآوب خواهيم منوداين را نيز

اي بـه در ترآيه مسـئله " جريان اظهار نظراتش در شيلي آه

ي آن بـه وجـود خلـق آـرد و مسـئله "نام آرد وجود ندارد

بنابراين اگر بيانات ما نيز بـه ديـواري . آنند اعرتاف مني

. بتوني برخورد آرده و برگردد، جاي تعجب نيست

توانيد اين را آه به خـاطر منـافع ميدر حقيقت مشا نيز

املللي و در راس آا آمريكا و مراآـز اسرتاتژيك نريوهاي بني

وابسته به آن ، ارزيابي آنيـد آـه مـا بـا چـه موقعيـت

خطرناآي رودررو هستيم، طوريكه نداي هيچ يـك از دعوهتـاي

اگر پيشنهاداتي مثبت . شنوند انساني ـ دمكراتيك ما را مني

Page 371: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

142

خواهـد رفرمهاي چند نيز داشته باشيم، هرگز منـي جهت اجنام

خواهـد ، بلكه حيت مني PKKنه تنها با . به آن گوش فرا دهد

ي مسـلحانه با سازماايي آـه هـيچ ارتبـاطي بـا مبـارزه

زيـرا از نظـر مجهـوري . ندارند، به حبث و مذاآره بنشـيند

ترآيه هر آنچه آه بر آن نام آرد وجود داشته باشد، دمشـن

.است

حقيقيت آه بايسيت آمريكا مشاهده منايد اين است آـه جهـت

فروپاشي اين ديوار بتوني، تالش و آوشش مشا الزاميست؛ اين

. دانـد زيرا مشا را پشتيبان خود مـي . يك، جزو وظايف مشاست

به هر حال فكر نكنم آه مشا طرفدار آن مهه انكار و سرسـخيت

. آشـي اسـت نسل باشيد، زيرا اين يك جنايت بزرگ انساني و

گومي، برخورد آدام يك از ما برخوردي خطاب به وجدان مشا مي

انساني ـ دمكراتيك است؟ مغزي پوسيده و قليب سنگي در اد

. آدام يك از ما قرار دارد؟ بايسيت مشا قضاوت آنيد

اگـر رژمي ترآيـه ! جناب آقاي اوجـاالن :آورن. ا. ديويد

در نظر بگريد، آيا ايـن حلي فدرايل را براي اقليت آرد راه

حل موثر خواهد بود؟ زيرا خبش عظيمي از آردهاي ترآيـه راه

و در ] منظـور مشـال آردسـتان [خارج از مناطق جنوب شرقي

شهرهاي بزرگ غـرب؛ آنكـارا، ازمـري و اسـتانبول بـه سـر

حل فدرايل را مهچون روشي جهت آاسـنت آالم و اگر راه. برند مي

رتناتيوي مطلوب مشاست؟ بينيد، چه آل رجنها مني

توانيد ايـن با در نظر گرفنت مدل دولت خود مي :رهرب آپو

موضوع را هبرت ارزيـابي آنيـد آـه آيـا اجيـاد يـك سيسـتم

فدارايل، واقع بينانـه و صـادق خواهـد بـود يـا نـه؟ در

حلـهاي متفـاوت را درك آنصورت ضرورت چگـونگي پيشـربد راه

تقريبـا نيمـي از قبل از هـر چيـز، اينكـه . خواهيم آرد

Page 372: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

143

انـد، واقعيـت آردها به شهرهاي بزرگ ترآيه مهاجرت آـرده

دارد اما وجود آشوري به نام آردسـتان آـه تـاآنون نيـز

داراي مرز بوده و اآثريت مجعيت آن را آردهايي سرآوب شده

بايـد خبـاطر . دهند، به مهان ميزان واقعيـت دارد تشكيل مي

بازگشـت "در " گزنفون"ب داشت آه ذآرنام اين سرزمني از جان

ـ آتابي تارخيي آه در سـاهلاي قبـل از مـيالد " ده هزار نفر

نگاشته شده ـ يك حقيقت تارخيي است، امـا ترآهـا در قـرن

. گذارنـد دهم ميالدي براي اولني بار به اين سرزمني پـا مـي

ي حقيقت قدمت اين سرزمني حـيت از حتليالت دولت ترآيه درباره

بايسيت بر اين امر واقف باشـيم آـه . ودر يك قرن فراتر مني

گردد، وجود آردها در تاريخ، به چهار هزار سال قبل بر مي

اما حبث وجود ترآها از خود به عنوان يك ملت، از يك قـرن

ي اينها به جاي خود، به عنوان مثال مشـا مهه. رود فراتر مني

آه از مهگي جزو مليت واحد هستيد چـرا سيسـتم فـدرايل بنـا

ايد؟ بعالوه مهاجرت مجعيت چشمگريي از آردها به شهرهاي هاد

ي مشكالت اقتصادي، شكنجه، سـتم و فشـارهاي بزرگ در نتيجه

سكونت آردستانيهادر اين شـهرها، . موجود صورت گرفته است

. دهـد تر منوده و افزايش مـي مشكالت خلق ترك را نيز پيچيده

يط زنـدگي گمان خود آنان نيز زير بار سـنگني ايـن شـرا بي

توان ميليوا انسـان با اجياد يك سيستم فدرايل مي. آنند مي

در اروپـا . را به يكباره به سرزمني مادريشان باز گرداند

دانـيم قريب به دو ميليون آرد وجـود دارد، مهچنانكـه مـي

آنان به سبب وجود مشكالت اقتصادي، ستم و اسـتثمار جمبـور

ت اجيـاد يـك سيسـتم مطمئنـا در صـور . انـد به مهاجرت شده

فدرايل، بي آنكه مشكلي براي اروپا پديد آورند بـه مـيهن

Page 373: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

144

توان براي حل مشكل ساير آردها نيز مي. گردند خويش باز مي

. يابي دمكراتيك انديشيد به چاره

پــس از پديــد آمــدن يــك سيســتم دمكراتيــك در ترآيــه،

توانند بـرا آنند مي آردهايي آه در شهرهاي بزرگ زندگي مي

رسـاني و انتشـاراتي تاسـيس خود مدرسه، موسسـات اطـالع ي

چرا : "آنند، چرا از اين امر اظهار شگفيت آنيم؟ و با گفنت

در آن صورت، بر اسـاس . به انديشه فرو رومي" اين طور شد؟

ضرورت يك نظام دمكراتيـك گسـرتده، آنكـه خبواهـد در غـرب

بنا . گردد ماند و آنكه خبواهد به شرق باز مي مي] ترآيه [

به عوامل تارخيي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي نياز به اجياد

دانيم آه حبـث از نامناسـب مي. يك سيستم فدرال وجود دارد

بودن سيستم فدرايل صـرفا بـر مبنـاي ديـدگاه دمـوگرايف و

. پراآندگي مجعيت، با واقعيت دولت مشا نيز مهخوان نيست

مهچنانكـه در آيا ممكن است به راهكار ديگـري انديشـيد؟

. ابتــدا اشــاره آــردم؛ اشــكال خمتلــف احتــاد وجــود دارد

هـايي بـا سـاختاري ضـعيف و آنفدارسيوا و مهچنني احتاديـه

. وجـود دارنـد ) خـود خمتـاري (اشكال متفاوتي از اتونومي

بايد آه از طريق حبث و گفتگوهاي وسيع سياسي، پريامون اين

. روشها به نتيجه دست يافت

ــه ــل آنك ــه دلي ــخت و ب ــيار سرس ــا بس ــل م ــرف مقاب ط

خواهد سازماندهي جمدد دولـت را بـا ناپذير است، مني انعطاف

هيچ يك از راهكارهاي مورد پيشنهاد ما درك آننـد وگرنـه

هـاي ملـي ـ اي از دولـت متناسـب بـا خواسـته حتقـق شـيوه

. دمكراتيك و گنجاندن آا در قانون اساسي غري ممكـن نيسـت

يح جهت رهايي ترآيه از حبران شديدي حيت اين، يگانه راه صح

نبايـد فرامـوش . است آه اآنون در آن چنگ آن گرفتار است

Page 374: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

145

آنيم آه امروزه ترآيـه در شـديدترين حبراـاي اقتصـادي،

از سـويي، . بـرد سياسي و اجتماعي در سطح جهان به سر مـي

املللي، تروريسم دوليت اعمـال ترآيه با احالل معيارهاي بني

هـاي نـويين از ي از اين وضعيت با اجياد پايـه رهاي. آند مي

دولت و به ميان آوردن ساختار نويين از آن، مهراه با اجنام

جر اين مفـري بـراي ترآيـه . گردد مذاآرات سياسي ميسر مي

. وجود ندارد

هـم ترآيـه و هـم ! جناب آقاي اوجاالن: آورن. ا. ديويد

يت قلمـداد را سازماني تروريسـ PKKي آمريكا، اياالت متحده

نظر مشا دراين باره چيست؟ . آنند مي

در پاسخ به سوال اول مشا بيان منودمي آه مفهوم :رهرب آپو

مـا . و شكل بزرگرتين برداشت و رفتار تروريسيت آـدام اسـت

اي را بـه نـاحق بـر اي از خون آسي و يا هيچ بيگانه قطره

جبـز امي، بايد به مشا بگوييم آـه در سـرزمينمان زمني نرخيته

اي از ي پذيرش و به رمسيت شناخنت هويت و پـاره طرح خواسته

حقوقمان به عنوان يك ملت ـ بدون شك مهچون يك نياز ـ و

ديگــري ي در صــورت لــزوم مقاومــت در ايــن راســتا، چــاره

. نداشتيم

آيا اين ارتباطي با تروريسم دارد؟

ق ـ تان، اين حقو اين هويت"مشا قضاوت آنيد، اگر بگويند

دهم حيت يك حلظه به خشونت پناه وعد مي ،"ملي دمكراتيكتان

توانيد متعهد شويد آـه حقـوق مـا را بـه نربمي، اما مشا مني

شوند بلعكـس، آمريكا وترآيه نيز متعهد مني. رمسيت بشناسند

تو وجود نداري و قادر به مطالبـه ": گويد مجهوري ترآيه مي

تاريخ تاسيسش تـاآنون از اينرو از آغاز . "هيچ حقي نيسيت

ها مـا را ترين شيوه درصدد است تا با شديدترين و وحشيانه

Page 375: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

146

اگـر ايـن بـزرگرتين . عام گذرانده و نـابود سـازد از قتل

تروريسم نيست، پس چيست؟

مشا در تالشـيد آـه حقـايق مربـوط بـه مـا را واژگونـه

. ببينيد

اي را آه مشكلي جبز حق مقاومت يك خلق بـودن، مشا مبارزه

. آنيـد ندارد، بزرگرتين جنبش تروريسيت دنيـا ارزيـابي مـي

عدالت، حقوق و حقيقت در آجاي اين وجـود دارد؟ آيـا بـه

اي پسـت و نظر مشـا نفـي وجـود يـك خلـق و پـذيرش زنـدگي

بنياد، از ضروريات متمدن بودن است؟ بي

مشا در جريان جنگ استقالل آمريكا، راهكارهـاي بسـياري

توانستند حاوي مفاهيمي تروريسـيت ه ميرا آه تا آخرين درج

ايد و اينگونه رهايي ملـي آمريكـا را حتقـق باشند آزموده

خبشيديد، آيا اگر من مشا را به ايـن علـت تروريسـت اعـالم

دارم، صحيح است؟ اين در حايل است آه مـا خواهـان تشـكيل

دوليت بزرگ و مستقل در حد دولت مشا هم نيستيم، آنچـه مـا

البه برخـي از حقـوق اساسـي انسـاني حـيت در خواهيم مط مي

تـوان حـق از مجله اين حقـوق مـي . چارچوب دولت موجود است

استفاده از زبان و فرهنگ ملي، اجنام فعاليتـهاي سياسـي،

چـرا ايـن درخواسـت ايـن . را بر مشرد …پيشربد اقتصاد و

حقوق، تروريسم باشد؟ ا گر طرف مقابل بگويد من حاضر بـه

امي يكـروزه جنـگ را هستم، مـا هـم آمـاده دادن اين حقوق

عـام بـر مـا هجـوم متوقف سازمي؛ آايف است آه به قصد قتـل

آري، بـراي متوقـف . گـري را بپذيريـد نياورند، مشا مياجني

.امي ساخنت جنگ آماده

Page 376: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

147

" : با وجود ايـن حقيقـت، اگـر مشـا بياييـد و بگوييـد

يـن خواننـد، مشـا در ا آمريكا و ترآيه مشا را تروريست مـي

.اين، تنها به بازي گرفنت حقايق است "گوييد؟ رابطه چه مي

گومي اين موضوع آامال در مـورد آمريكـا و ترآيـه من مي

رفتـاري ،"تروريست نيسـتم "دامن با گفنت الزم مني. صادق است

تصنعي در راستاي برداشنت گامهايي چند، از خود بروز دهـم

آنيـد، قصـد مـي و هرگز خود را در چارچوب مفهومي آه مشـا

اي انساني، بسيار ما مشغول اجنام مبارزه. خوامن تروريست مني

نـه تنـها در راه رهـايي خلـق . مقدس و قهرمانانه هستيم

ــه در ــياري آ ــاي بس ــايي فرهنگه ــه در راه ره ــرد، بلك آ

ي از مجلـه . جنگـيم خاورميانه با نابودي رودررو هستند، مي

مين، سرياني، عـرب، توان فرهنگهاي هلين، ار اين فرهنگها مي

چرآس و فرهنگهاي آوچك و منفرد ديگر از اين قبيل را نام

اين بدان معناست آه ما در راستاي خودخمتاري فرهنگي . برد

تروريسـم چـرا بايـد ايـن را . جنگـيم خلقهاي بسـياري مـي

آنكـه بـه . آند خبوانند؟ اين واقعيت را طرف مقابل درك مني

آنـد، مجهـوري را سـرآوب مـي رمحانه و ستمگرانه ما شكلي بي

اگر اين تروريسم نيست، پس چيست؟ . ترآيه است

اي را آه بـا نـام انسـانيت توامن مبارزه به هيچ وجه مني

هـر چيـز . امي ، ننگني و ضد انساني ارزيابي منامي صورت داده

توامن بپذيرمي، اما ترآيه و آمريكا هرگز سخين مبين بر را مي

امي، تروريسـم آنون به اجنام رساندهاي آه تا مبارزه"اينكه

را از مـن خنواهنـد "است و حاضـرم از آن دسـت بـردارم

. شنيد

چـه ارتبـاطي بـا PKK! آقاي اوجاالن :آورن. ا. ديويد

ســازمااي افراطــي فلســطيين آــه عليــه اســراييل عمليــات

Page 377: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

148

اي بـا دهند، دارد، يا اينكه چـه مهكـاري تروريسيت اجنام مي

آا دارد؟

روابط حمدودي داشتيم، اما 1980در اوايل سال :رب آپوره

سازمان آزاديـبخش (بعد از آن به ويژه از هنگامي آه ساف

دفرت مناينـدگي خـود را در آنكـارا گشـود، از مـا ) فلسطني

به بعد، ما خـود بـه تـدريج 1982فاصله گرفت و از ساهلاي

هـر چنـد . در خاورميانه و در ميان خلق آـرد رشـد منـودمي

تالشهايي جهت برقراري روابط داشتيم، اما سـاف بـه دليـل

. داد اعمال فشارهاي ترآيه روابط خود را با ما گسـرتش منـي

. ما با قوت ذاتي خود، بقاي خويش را دوام خبشيدمي

ي اسراييل را بايسيت تا حـدودي جداگانـه در دسـت مسئله

اسراييل آه بـا ترآيـه روابـط نريومنـدي دارد، در . گرفت

بطه با خبشي از برخوردهاي ترآيه و ايراد اهتاماتي شديد را

ي اول مسـئول املللـي، در درجـه ي بني در عرصه PKKدر مورد

املللي ترآيه نقشي فعال بر عهده آا در رفتارهاي بني. است

عام و پاميايل حقوق بشـر در ترآيـه بزرگرتين قتل. اند گرفته

ترآيـه " :گويـد مي اما متاسفانه اسراييل. پذيرد صورت مي

با بدين ترتيب اسراييل ".تنها آشور دوست اسرائيل است

هاي خمتلف بر ما يـورش آورده و بـر متامي توانش و به شيوه

. ي جنايتهاي ترآيه سرپوش اده است آليه

ــيانه ــا وحش ــه از ب ــي آ ــوان خلق ــه عن ــا ب ــرين م ت

ولت امي، رفتار خلق يهود و به ويژه د عامهاروبرو مانده قتل

اسراييل به دليل روابط نزديكش با ترآيـه را عليـه خـود

اگـر اسـراييل نباشـد . دانيم ايت اشتباه و خطرناك مي بي

املللي تا ايـن حـد ي بني تواند در عرصه ترآيه به تنهايي مني

ي اينكـه بايسـت بـه هبانـه اسراييل منـي . ور شود بر ما محله

Page 378: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

149

كنـد در ميـان ترآيه تنها آشوري است آـه از او محايـت مي

آشورهاي اسالمي با خلقي ستمديده آه از حق مقاومـت مقـدس

. آند، دمشين منايد خود استفاده مي

دامن چـرا امي، مني اي عليه اسراييل صورت نداده ما هيچ محله

جانبـه از رژمي اسراييل تا اين اندازه بطـور وسـيع و تـك

ايـن مـا بـر . گـردد ور مي آند و بر ما محله ترآيه محايت مي

تر از اين موضع خود باورمي آه هبرت است اسراييل هر چه سريع

به نظر من محالت بي حد . نشيين آند دست برداشته و از آن عقب

و مرز آمريكا به جانـب مـا نيـز حتـت تـاثري قطعـي برخـي

خواهم خاطر از اينرو مي. پذيرد هاي اسراييلي صورت مي لوبي

آور و ناعادالنـه انايـت زيـ نشان سازم آه اين مسائل بـي

.عام خلق ما است بوده و به مفهوم محايت از قتل

ترآيــه و برخــي از ! آقــاي اوجــاالن :آــورن. ا. ديويــد

امكانات مـايل خـود را از PKKگويند آه دولتهاي ديگر مي

آورد، در رابطـه بـا ايـن طريق قاچاق مواد خمدر بدست مـي

گوييد؟ اهتامات چه مي

شـايعه و دروغ حمـض و بـه منظـور اين نيز يك :رهرب آپو

ايـن، فراتـر از متـهم . سرپوش ادن بر جنايتهايشان است

شوند، نيسـت ساخنت طرف مقابل به گناهاني آه خود مرتكب مي

جنبش ما بـه شـدت . گريد و از آينه و نفرت آنان سرچشمه مي

تـرين دمشـن آن املللي مواد خمدر بوده و سرسخت خمالف جتارت بني

يت بايـد بـه صـراحت بگـومي آـه جنـبش مـا بـا حـ . باشد مي

مـواد خمـدر و ] هتيـه و پخـش [راديكالرتين مواضع در برابر

دانيـد آـه مشا نيز به خـوبي مـي . ايستد مشروبات الكلي مي

آنندگان مواد خمدر و آساني آه آلـت دسـت ايـن مـواد مصرف

Page 379: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

150

ي املللي موجود و شيوه ي نزديكي با سيستم بني اند، رابطه شده

. يي دولتها دارندمافيا

بيشرتين حقارتي آه ممكن اسـت در حـق مـا صـورت پـذيرد؛

اي در خدمت جتـارت مـواد خمـدر به عنوان وسيله PKKارزيابي

يـك دروغ بـزرگ اسـت و PKKادعاي تروريسـت بـودن . است

دامن خبـوبي مـي . مرتبط ساخنت آن به جتارت مواد خمدر مكمل آن

اص به مواد خمدر مشـغول آه در ميان ما حيت فرصت اينكه اشخ

اگر هر آـس بسـان مـا از مـواد خمـدر . شوند، وجود ندارد

ي مواد خمدر هم در دنيا آننده بود حيت يك فرد مصرف متنفر مي

. گرفت ماند و در نتيجه، جتارت آن نيز صورت مني باقي مني

خواهم توجه مشا را به اين موضوع جلب آنم آه از مهـان مي

پليس ترآيه طرح و تالشهايي متكـي بـر ي هشتاد، اوايل دهه

در حــايل آــه در تــالش بــود تــا از طريــق رژمي . آن داشــت

سپتامرب مشار زيادي از خلقمان را از ميهنمان بكوچاند، /12

اي براي بد نام منودن مبارزاتي آه در اروپـا صـورت دسيسه

مهچنني جهت ممانعـت از پيوسـنت جوانـان . دادمي، آماده منود مي

مبارزامتان، جتارت افيـون را مهچـون يـك راهكـار اروپا به

گومي آه بايد اين موضوع را بـراي اولـني به مشا مي. برگزيد

در واقـع ايـن يـك . بار با دقت مورد ارزيابي قـرار داد

ترفند است آه مسلما بايد در مورد آن حتقيق منوده و نتايج

بايد دانست آه پليس ترآيه، جوانان آـرد . آن را دريابيد

. ا به شكلي گسرتده در باندهاي مواد خمدر بكار گرفته استر

اآنون هـزاران تـن از آنـان در زنـدااي آملـان بـه سـر

ي آنان به اين آار، پليس ترآيه عامل و وادارنده. برند مي

"يك تري و چنـد نشـان "املثل معروف چرا؟ پاسخ اين، ضرب. است

. آننـد مـي است؛ اوال، اين جوانان را به مواد خمدر معتـاد

Page 380: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

151

ي درآمد حاصل از اين آـار بـه جيـب پلـيس دوما، خبش عمده

نريوهاي ضد [خبش اعظم درآمد آنرتا گريال . شود ترآيه رخيته مي

را نيز مهني مورد تشكيل ميدهد آه البته اآنـون بـه ] چريك

موضوع حبث مرآز سازمان جاسوسي ژاندارمري نيز تبديل شـده

نيـز "جم ارسور"رويداد اين امر در اسناد مربوط به. است

گويند آه امكانات مـايل مـورد نيـاز خودشان مي. آمده است

سـوم . آننـد را به شكلي گسرتده از جتارت مواد خمدر تامني مي

خواهند بدين وسـيله آردهـا را مهچـون ملـيت آـه اينكه مي

درمورد جوانـان . سرگرم جتارت مواد خمدر هستند، جلوه دهند

اي از اين رو چنني شايعه". ر ارتباطندد PKKبا : "گويند مي

با جتارت مواد خمدر در ارتباط PKK پراآنند آه گويا را مي

.است

خـواهم آن را براي فاش منودن اين نرينگ وخيم و ملعون مي

از جانب مهـان دار و "الف پامله"به مشا تفهيم آنم؛ جنايت

صـه ي تبهكار به منظور اعالم تروريست بودن مـا در عر دسته

مجهوري ترآيه، ميهنمـان را از . ريزي شده بود املللي طرح بني

جوانان خايل آرد، آا را گرفتار اعتياد آرده و در متـامي

بدون اقدام پليس ترآيه حيت يك جـوان . دنيا پراآنده منود

توانست تا اين حد در دنيا پراآنـده شـده و در آرد هم مني

ل اين پاسپورهتا را آـه به هر حا. جتارت مواد خمدر جاي گريد

توانند يكروزه راههاي اگر خبواهند مي! ام من به آا نداده

گذشته از اين، رژمي ترآيه ختليه . رفنت به اروپا را ببندند

عام ميهن از جوانان را به سياسيت بنيادين بسان سياست قتل

ي ديگر آن نيـز سـازماندهي شيوه. ملتمان تبديل آرده است

امـروزه در ترآيـه برخـي . هاسـت در طريقـت ي جوانان بقيه

پلـيس . گردند اجياد مي اهللا حزب طريقتها و تشكلهاي ديين، مهچون

Page 381: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

152

آوشـد آـه اوال از ترآيه سهم عظيمي در اين آار دارد و مي

طريق اعتياد به هـروئني و دومـا بـا توسـل بـه مـذاهب و

طريقتهاي دروغني از سرازير شدن پتانسيل جوانان بـه سـوي

ه رهايي مليمان جلوگريي بـه عمـل آورد و ايـن اسـت مبارز

دهنـده متاسفانه در اروپا اآـاذييب فريـب . گوهر سياستشان

بـه شـكلي مـوثر در جتـارت مـواد خمـدر PKKمبين بر اينكه

. يابنـد جويد، از سوي پلـيس آملـان انتشـار مـي مشارآت مي

تـوان گفـت آـه منـي . مهچنانكه گفتيم اين، اهتام بزرگي است

روابط دور يا نزديكي با اين امر ندارمي، زيرا بـه مطلقا

املللي ايـن امـر را هاي بني اگر دادگاه. شدت با آن خمالفيم

يي واقعي آـه بـا مـواد خمـدر در PKKاثبات آنند و حيت يك

ارتباط باشـد را بيابنـد، متـامي اهتامـات مشـا را خـواهم

رد؛ اما حيت يك مورد نيز در اين باره وجود نـدا . پذيرفت

هايي خطرنـاك سازنده و دسيسه صرفا تبليغات سوء و منحرف

اگر توجه آنيـد؛ در گذشـته برخـورد . براي جوانامنان است

گرفـت، اآنـون مـا پوسـتان اجنـام مـي مشاهبي در مورد سياه

حقايق مهان طوريست آـه بيـان . ها هستيم قرباني اين دسيسه

. داشتيم

دهنـدگانش گان و رواجآننـد ما مهواره از مواد خمدر، مصرف

خمـالفرتين "در پاسـخ بـه سـوال . متنفر بوده و خواهيم بود

سازمان و خلق با مواد خمـدر، جتـارت و اسـتعمال آن آـدام

. و خلق ما PKKجنبش : گوييم مي" است؟

منـافع PKKآيا تا حبـال ! رهرب ارمجند :آورن. ا. ديويد

ترآيه و يا افراد موجود در ادها و موسسات آمريكايي در

يا هر جاي ديگر را هدف خود قرار داده است؟

Page 382: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

153

بطور قطع تاآنون مسـتقيما عملياهتـايي عليـه :رهرب آپو

اشخاص و يا موسسات آمريكايي اجنام نداده و آـا را هـدف

حيت در آردستان به هبرتين وجه از چند آمريكـايي . امي ننموده

. دستگري شده پذيرايي گشته و سپس آزاد شدند

امي، حاليكه با آمريكا درگري هيچ گونـه جنگـي نبـوده در

را PKKآـنم آـه آمريكـا و مراآـز اطالعـاتي وي، تعجب مي

ما با آمريكـا چـه . آنند بزرگرتين خطر در دنيا قلمداد مي

ور امي آه ـ در سـطح جهـاني ـ اينگونـه بـر مـا محلـه آرده

در . آور و غريمنتظـره اسـت شود؟ اين موضعي بسيار شـگفت مي

اليكه نه به صورت پنهان و نه آشكارا هـيچ جنگـي عليـه ح

ي آمريكـايي را هـم امي و حيت يـك تبعـه آمريكا صورت نداده

با چـه حقـي اينگونـه بـر مـا . امي مورد هجوم قرار نداده

خواهم بـا پرسـيدن عوامـل ايـن شود؟ در واقع مي ور مي محله

مـا در آجـاي دنيـا بـه منـافع . اصرار مشا، آن را دريامب

شـود؟ هـر روز ور مي امي آه او به ما محله مريكا هجوم بردهآ

. آند محايت مي PKKدارد آه از مبارزات ترآيه عليه اعالم مي

خواهي آه ترآيه وجود خلق اگر مني. چرا؟ آيا چنني حقي دارد

آرد را انكار آند و خلق آرد با نسل آشي مواجه شود، پـس

PKKو از ترآيه عليه آين؟ حال بگوييم ت چرا از آن محايت مي

رو آرد وجود دارد آه آين، اما چندين سازمان ميانه محايت مي

آـين؟ چـرا طالب حقوق خود هستند، چـرا از آـا محايـت منـي

آوري و مدام از فاشيسم ترك محايت هاي آا را جبا مني خواسته

آين؟ اين در مهان حد آه محـاييت ناعادالنـه اسـت بـه مهـان مي

عي هتامجي عليه خلق و حزمبان است آـه بايسـيت ميزان نيز موض

توانـد در مقابـل ي اينكه خلق آرد مني به هبانه. تغيري يابد

Page 383: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ر سوسياليسم اصرار بر انسان بودناصرار ب

154

آمريكا خبوبي از خود دفاع آند، آيا نيازي به اجنـام چـنني

ي دشواري وجود دارد؟ محله

بر اين باورمي آه در آمريكا نيز دوستاني ارمجنـد بـراي

. شوند ما يافت مي

آنند حقايق دامن آه آساني مهچون مشا آه تالش مي يبه خوبي م

بـا . را با معيارهاي موضوعي ارزيابي آنند، آـم نيسـتند

خواهم قرار گرفتنتان در موقعييت ظاملانـه بـه اين وجود مي

حلاظ سياستهاي دولت متبوعتان، مهچنني پشـتيباني از سياسـت

آشي حتـت عنـوان مهكـاري بـا ترآيـه طـي بسيار خطرناك نسل

. ساليان دراز را به مشا يادآوري آنم

اگر واقعا بـه . آنكه به مهكاري نياز دارد، ترآيه نيست

گذاريـد، تنـها دمكراسي معتقديد و به حقوق بشر احرتام مي

آاري آه بايد اجنام دهيد اين است آه به ما مهچـون جنبشـي

بنگريد آه از حقوق بشر پاسداري آرده و در راه دمكراسـي

عام تـاريخ در آنكه در مقابل بزرگرتين قتل. آند مبارزه مي

تالش براي پاسداري از وجود مقدس خود بر آمده اسـت، خلـق

تـرين شـرايط چرا بايد با سازماني آـه در سـخت . آرد است

آند، مهكـاري نظري در تاريخ مبارزه مي عليه يك رژمي وحشي بي

م بيدادگري اين رژمي حيت از ظلمي آـه امپراتـوري رو . نشود

اگـر . در حق حضرت عيسي روا داشته بود، فراتر رفته اسـت

توانيـد در حقـوق بشـر و دمكراسـي و چنني آاري بكنيد مـي

املللي نيز سهيم ي بني ي روابط متمدن در عرصه پيشربد يك شيوه

. باشيد

ام مطـاليب را بـراي مشـا بر اين مبنا معتقدم آه توانسـته

ز اطرافيـان خـود را روشن سازم و بر اين باورم آه مشا ني

بنابر تقاضاي مشا درصـدد . بر اين مبنا روشن خواهيد ساخت

Page 384: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش پنجم

155

اميدوارم حتوالتي . ي برخي از حقايق برآمدم تفهيم مهه جانبه

تـر باشـند و امكـان دهنـد مثبـت آه بعد از ايـن روي مـي

تر با مشا فـراهم دستيابي به برقراري گفتگويي تفاهم آميز

.آيد

Page 385: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

:خبش ششم

درصدد رهايي انسانيتم و هرگز شويـم داري مني تسليم سرمايـه

امروزه انقالب آردستان، مرآز انرتناسيوناليسم

اين وضعييت نيست آه به خـودي . دنيا گرديده است

خود حتقق يافته باشد بلكه عواملي اساسي در اين

. اند امر دخيل

سياليسم و عـدم سو بيش از هر چيز، بعد از فروپاشي رئال

، 1980موفقيت آامل انقالهباي رهايي خبش ملـي پـس از سـاهلاي

مهچـنني الزم اسـت، . ي نگاهها به انقالب آردستان خريه شـد مهه

املللي، تاثري عظيم اسـتثمارگري ترآيـه مهراه با واقعيت بني

موقعيت ترآيه در ناتو و مهچنني نقـش . مورد توجه قرار گريد

ت بـه ه بدان واگذار شده اسـت، امهـي مهمي آه در خاورميان

. سزاي مبارزات ما را آشكار ساخته است

پيشرفت انقالب آردستان به معناي پيشرفت انقالب در ميان

ي انقالبي است آه بـه انـدازه . باشد آشورهاي خاورميانه مي

اي را در ســطح انقالهبــاي اآتــرب و فرانســه، تــاثري گســرتده

. باشد املللي دارمي بني

سوسياليسم را نه تنـها از حلـاظ عوامل فروپاشي رئالما

سياسي و جغرافيايي، بلكه از حلاظ حمتوايي نيز حتليل آـرده

سوسياليسمي آه شكل گرفت نتوانست شخصـييت . امي و سپري منوده

به مهني دليـل . سوسياليست و دمكراسي سوسياليسيت را بنا د

اني تعـايل انقالب آردستان به سطح انقالبـي بـا ويژگـي جهـ

Page 386: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش ششم

150

يافت، مسلما اگر طبق مباني آالسيكي انقـالب و بـه مفهـوم

آــردمي، سوسياليســم اســاس گرفــت عمــل مــي حزبــي آــه رئــال

پريوزيهـايي آـه پـس از . توانستيم به پريوزي دست يابيم مني

امي و پيشـرفت سوسياليسم بـه آن دسـت يافتـه فروپاشي رئال

لماسـيمان از بسيار منسجم فعاليتهاي سياسي، نظامي و ديپ

. گريد اجياد مديل نوين از حزب و رهربي، سرچشمه مي

امان را بـا جهـان، جنبشـهاي انساني] حمتواي[ما حاضرمي

ســرزمينمان . انقالبــي و متــام انســانيت قســمت آنــيم

اي در نـوزايي آننده ، جايگاه تعيني)النهرين بني(مزوپوتاميا

نجـا پـراآنش متداي اصلي و اساسي از اي. انسانيت داراست

ظلميت آه . انسانيت بسيار مديون اين سرزمني است. اند يافته

زيد و توام بـا آن، ويرانگريهـاي امروزه بشريت در آن مي

اجتماعي و تبديل شدن دنيا به حاليت غري قابل زيسـت، مهگـي

ي احساس نياز شديد به يك افق نوين رهايي، فلسفه و اراده

مهچـنني، پيـامربان و . آنند مي انقالبي الزم براي آن را اجياد

جهـت آنكـه . انـد ي بسياري در اين خاآها ظهور آرده فالسفه

انقالب آردستان نيز بدان شيوه توسعه يابد، انگار تـاريخ

. گردد دگر باره مي

امپرياليسم چنان انسان ـ ابزاري آفريده آـه

ي با جوهر انسانيت در تضـاد بـوده و حـيت نقطـه

مـا ايـن را . انسـان اسـت مقابل سرشت و ويژگي

تـرين درسـي آـه مـا اساسـي . منـاييم آامال رد مي

. توانيم بدهيم درس انسانيت اصيل است مي

هـاي مـا وعده. به خود اعتماد دارمي PKKما مهچون جنبش

چـنني " :گـوييم ي ثروت و تكنولوژي نيست و نيز منـي بر پايه

ايي زيـر دهيم و با چـنني ثروهتـ اي صورت مي ي اقتصادي توسعه

Page 387: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

151

. "زميين، در رشد اقتصادي مشارآت خـواهيم منـود زميين و رو

توانيم بگوييم اين است آه بـراي انسـان شـدن آنچه آه مي

.گردمي زييم و هرگز از آن منصرف مني مي

مـا در برابـر . باشد وضعيت آنوني، يك بربريت معكوس مي

اين بربريت پايداري خواهيم آرد و بي ايت بـه پريوزميـان

خواهنـد سـطح آنـوني شايد آساني باشند آه مني. اميان دارمي

توانند ما را بـه جـاي آنان مي. پيشرفتهاي ما را ببينند

رمحانــه خودشــان، تروريســت اعــالم بربريــت و تروريســم بــي

ي آمريكـا هريوشـيما و مهني ديروز بود آه اياالت متحده.آنند

بـا سـالحي گومي به ترور ترسـناآي بلكـه ناآازاآي را ـ مني

. بسيار وحشيانه ـ نابود ساخت

در اوضاع آنوني در پشت متامي جنايات و قتل عامها آدام

سيستم قـرار دارد؟ بـزرگرتين تروريسـم را آـدامني سيسـتم

تـوانيم شود؟ مني شود؟ از سوي آدام دولت اعمال مي مرتكب مي

گوييم آه اينها مصرانه مي. از ارزيابي اينها دست بردارمي

. ين تروريستندبزرگرت

باشـد اي مـي نظمي نظم نوين جهاني، در حقيقت بزرگرتين بي

نظمـي در آـار نيسـت . آه بشريت تاآنون به خود ديده است

بلكه چنان عدم توازني مطرح است آه بتدريج با انواع بـي

هاي بي حد و مرز، به هـم خـوردن توازنـات طبيعـي، عداليت

از هـم . ـد يـاد مـي پوسيدگي و احنطاط اجتماعي رو به ازد

ثباتي را تا حدودي هبرت تواند نتايج اين بي اآنون هر آس مي

در . روند پوسيدگي و حبراا وخامت يافته اسـت . رويت منايد

حال حاضر توسل به مبارزه با عملكردهاي آالسيك و يـا بـه

تـر آنكـه ي جنگ خلقها، باعث تكرار شده و يـا صـحيح شيوه

قطعا براي نيل بـه يـك سيسـتم . اند بگوييم از مد افتاده

Page 388: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش ششم

152

يابي مشكالت اساسي انسـانيت بـا ديـدگاه نوين بشري، چاره

فلسـفي ـ "تر و روزآمد، هـم از حلـاظ سوسياليسمي پيشرفته

از . و هم از حلاظ علمي، نيازي اجتناب ناپذير است" معنوي

نظمـي و اينرو تشكيل انرتناسيوناليسمي نوين در برابر بي

از سيسـتم امپرياليسـيت اجتنـاب ناپـذير عدم توازن ناشي

. است

منشــا ايــن مشــكالت غــول آســا سيســتم آاپيتاليســت ـ

باشد امپرياليسيت مي

مشكالت مرتوپوهلاي امپرياليسيت بـيش از پـيش حـدت يافتـه

اآنون شاهد نوعي بربريت در مراآز اروپا و آمريكا . است

نفجـار آشورهاي عقب نگه داشته شده، به دليـل ا . باشيم مي

مجعيت و و شـيوع امـراض گونـاگون حـاليت غـري قابـل زيسـت

، 21ي در سـده 20و 19ي ها مشكالت حادتري از سده. اند يافته

ي به جاي جنگهاي خلقي به شـيوه . آشند انتظار بشريت را مي

سابق يا انقالب بر اساس مفـاهيم آالسـيكي، نيـاز بـه يـك

دهـد، وجـود ر ميآوري سوسياليسيت آه انسان را اساس قرا نو

مبنا قـرار دادن سرشـت انسـان وسـطح آزادي او در . دارد

. ناپذير است جامعه و يك نوشدن قطعي سوسياليسيت اجتناب

ما قدرت خود را بيش از تالش براي رهـايي ملـي، بـراي

تبديل شدن به يك حزب اجتمـاعي، انسـاني و انرتناسـيونال

اند و و تار آردهزيرا افق انسانيت را تريه . آنيم بسيج مي

هـم . هاي تاريكي را از روي آن برداشـت ناگزير بايد پرده

توانيم منايندگي ادعاهاي اآنون بيشرت از هر زمان ديگري مي

شرايط هر چند آه سخت و دشـوار . انساني را عهده دار شومي

اين امر ما را بسـوي . نيز باشد، بايد بر آن اصرار ورزمي

Page 389: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

153

هر چند هم بسان هر . خواهد دادانرتناسيوناليسم نوين سوق

انقالبي به انقالب آردستان نگريسته شود اما تـاثريات مهـم

اش هويـدا ي آنـوني املللي آن با نگاه به ابعاد توسـعه بني

اي به جانب سوسياليسم صـورت امروزه محالت فشرده. گشته است

سوسياليسـم نيـز، محلـه بـه پس از فروپاشـي رئـال . گريد مي

اروپاي امـروزي نيـز بـراي . امه داشته استسوسياليسم اد

مهچنانكه . دهد دفن سوسياليسم تالش و آوشش فراواني اجنام مي

نيـز ) مرمت(پس از انقالب فرانسه و در مرحله رستوراسيون

مشاهده گرديد، اروپا دچار اسرتس جلـوگريي از انقـالب شـده

ارروپا دمشنيهاي بي اماني نسبت به سوسياليسم دامـن . است

زند، اين برخورد امپرياليسم اروپـا، نـوعي بـدبيين در مي

ميان اروپاييان به وجود آورده است؛ اميدشان بـه انقـالب

را تضعيف منوده است، اما بايد خاطر نشان شد آه تضـادهاي

تري نيـز موجود با سيستم پايان نيافته و حيت ابعاد گسرتده

. به خود گرفته است

روزآمـد آـردن سوسياليسـم آنچه آه الزم است صورت گريد؛

بر اين باورمي آه مـا در . باشد علمي، به مثابه يك علم مي

در اين معنا . امي عملكرد خود، اين مهم را به اجنام رسانده

آنچه متالشي گرديد؛ نه اساس سوسياليسـم، بلكـه خطاهـاي

ي گذشته بود آه جوابگـوي مرحلـه تاآتيكي و اسرتاتژي دوره

. نبودند

از هر زماني طرح ادعاهاي سوسياليسـيت بـراي اآنون بيش

انسانيت يـا بـا سوسياليسـم موجوديـت . انسانيت الزم است

داري فنـا يابد و يا اينكه در بـاتالق بربريـت سـرمايه مي

اگر خواستار احماي انسانيت نيسـتيم، بايسـيت تـا . گردد مي

. ابد بر سوسياليسم اصرار بورزمي

Page 390: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش ششم

154

ي ترديد به خود نگريسته هامروزه انقالبيون جهان با ديد

ايـن بـه هـيچ وجـه برخـورد و . و خود را جمرم مي انگارد

آنانكه بايد نسـبت بـه خـود گمـان . صحيحي نيست گريي موضع

بـــرده و شـــرمگني گردنـــد انقالبيـــون نيســـتند، بلكـــه

توانيم تا ابد مي PKKما مهچون جنبش . امپرياليستها هستند

حاليكه اين ندا را سـر در . نداي عظيم انقالب را سر دهيم

دهيم، آن را مهچون تكربي پـوچ و گـامي صـرفا متكـي بـر مي

. مناييم هاي تئوريك، ارزيابي مني اراده و فاقد پايه

اي بسـياردقيق ارزيـابي ما سرشـت انسـان را بـه شـيوه

مـا احـرتام زيـادي بـه خصوصـيات اساسـي انسـان . امي منوده

شـيم آـه سيسـتم برآنيم تا انسـاني را رهـايي خب . قائليم

هرگـز . داري ـ امپرياليسم او را نابود ساخته است سرمايه

. آورد داري، سر تسليم فـرود خنـواهيم در مقابل اين سرمايه

حيت اگر متام دنيا نيز عليه ما متحد گردد و متـام انقالهبـا

به خاموشي گرايد، با ادعاههاي انساني خـود تـا آخـر در

. ي، پايـداري خـواهيم منـود دار برابر زندگي حتميلي سرمايه

انقالب آردستان يك انقالب حمدود ملي نيست، انقالب به ظـاهر

اگر اين انقالب بـه پـريوزي . ملي، اما درگوهر انساني است

مجهوري انسانيبرسد، فراتر از يك انقالب مجهوري ملي، انقالب

. است

مرزها براي ما چندان مهم نيستند، حيت مشكلي مهچون تعيني

العاده با اين وجود از ابزاري خارق. مرزي هم ندارميخطوط

ــوان ــنني ت ــا و مهچ ــانيت و خلقه ــتقالل انس ــتاي اس در راس

مـا . برپاآردن جنگي شديد براي دستيابي به آن برخوردارمي

ي انساني فاتح و خلقي نيازمنـد آزادي هسـتيم آـه مناينده

Page 391: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

155

اين يك، براي علم سوسياليسم، پشتوانه و دستاوردي عظـيم

. باشد يم

امروزه اگر به روابط ميـان خلـق آـرد و تـرك بنگـرمي،

امپرياليسم بـا اتكـاء بـر . آنيم تضادهايي را مشاهده مي

ي فشـار و هاي خمتلف يك سيسـتم پيچيـده مزدورانش به شيوه

حاآمـان تـرك . استثمار را بر هر دو خلق حاآم ساخته است

فرهنگي آـه اآنون خواستار نابود ساخنت خلق آرد و آهنرتين

منـافع حمـدود و اسـرتاتژيك . باشند تاريخ به خود ديده، مي

آنـد آـه بـراي دولتهايي چون آمريكا و آملان چنني اجياب مي

هـاي انسـاني و فرهنگـي، آفريين اين گنجينه جلوگريي از باز

. آنرا در ظلمت تاريخ دفن آنند

برمي يك اسـتعمار معمـويل و وضعييت آه ما در آن به سر مي

فا سرآوبي سياسي نيست، حيت وضعييت نيست آه بتوان از آن صر

به عنوان مثـال؛ يـك سياسـت . بعنوان سرآوب ملي نام برد

امپرياليسـم . شـود آشي بي سابقه بر خلقمان اعمال مـي نسل

" بوسـين " اما وقيت حبـث از . خواهد اين واقعيات را ببيند مني

يـاد " چچن" زدهد و يا وقيت ا آيد، فرياد سر مي به ميان مي

هر روز درصدد است آه با مسائل پوچ . آند شود، عصيان مي مي

. و پيش پا افتاده، افكار عمومي را به خود مشـغول سـازد

ي آـرد ضـمن مهكـاري بـا در عني حال، در ارتباط با مسـئله

هرگـز حاضـر نيسـت ] ترآيه[ترين رژمي ترين و فاشيست منافق

رابطه الزم اسـت آـه در اين. آشي را ببيند نتايج اين نسل

شخصيتهاي دمكرات و سوسياليست غرب حتما دورويـي و نفـاق

اين براي خلق سـتم ديـده آـرد و . دولتهايشان را ببينند

. خلقهاي جهان، معنادارترين مهكاري انرتناسيوناليسيت است

Page 392: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش ششم

156

ي ژنوسايد غري قابل خبش نيست هيچ جرمي به اندازه

ه متـام آشـورهاي دهنـد آـ در آردستان جنايـاتي روي مـي

بي سبب نيسـت آـه مـا را بـه . داري در آن سهيمند سرمايه

آـا . آننـد عنوان خطرناآرتين جنبش تروريسيت دنيا معريف مي

ترين جنايات بشري اندآه هم فجيع به مثابه آن دزد ترسناآي

دهد و هم ما را به عنوان مسـبب و جمـرم اعـالم را صورت مي

هاي بزرگـي عليـه مـا پا دسيسهبه مهني خاطر در ارو. آند مي

در " اولـف پاملـه "بعنـوان مثـال؛ جنايـت . ريـزي شـد طرح

اي صورت پذيرفت آه قدرهتاي مرجتع بـر سـازمان نـاتو مرحله

قـدرت را در دسـت " هلمـوت آهـل " و" ريگان"حاآم بودند؛

اين جنايت از مهان ابتـدا بـراي تروريسـت نشـان . داشتند

ريـزي رابر سوسياليسم طـرح و تشديد دمشنيها در ب PKKدادن

ي مارآسيسيت جنبش ما را بعنون تنها جنبش فعال و زنده. شد

. منايند ـ لنينيسيت و خطرسازترين جنبش در جهان ارزيابي مي

گـريي موضع. توانيم احساس غرورآنيم ما از اين امر صرفا مي

آميـز نيسـت، آملان عليه ما به دليل اجنام عملياهتاي خشونت

خواهد بـا از مي. ز ما و سوسياليسم در هراسندبلكه آا ا

ويل از آجنائيكـه . بني بردن ما، سوسياليسم را از بني بربنـد

ما . شوند اند، خشمگني مي در اين آار به موفقييت دست نيافته

از خود بـه عنـوان حـزب سـر بلنـد و پايبنـد بـه اصـول

. مناييم سوسياليسم در اوج قهرماني احساس غرور مي

آردستان يك انقالب ملي حمدود نيست، بلكـه در عـني انقالب

انقـالب موفـق آردسـتان، . باشـد حال انقالب ترآيه نيز مـي

اين انقـالب، انقـالب خاورميانـه، . انقالب پريوز ترآيه است

. باشد قفقاز و بالكان نيز مي

Page 393: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

157

امي آه روابط خود را جمددا با خلـق ترآيـه هر حلظه آماده

ن آنكه مشكل مرزهـا را مطـرح سـازمي، حيت بدو. از سر بگريمي

ــو ــه، از ن ــد و يكپارچ ــايي واح ــرمي در درون جغرافي حاض

روابطمان را بر اساس يكساني و آزاديهاي سياسي، فرهنگـي

ي اساسي مـا، پايـان خواسته. و تارخيي خلقها تنظيم مناييم

آين نـژادي خلـق آـرد و پيونـد دادن او بـا دادن به ريشه

رژمي اسـتثماري . باشـد ترمـي انسـاني ي ا سرزمينش بـه شـيوه

ي ترآيه، اآثرا باجنايت و خشونت فاشيسيت به ايـن خواسـته

خلق ترك حتت تاثري موجي از شوونيسم قـرار . دهد ما پاسخ مي

علريغـــم آنكـــه مـــا داراي نگرشـــي . داده شـــده اســـت

انرتناسيوناليسيت هستيم، امـا شوونيسـم تـرك ـ آـه داراي

نع از پيشـرفت ايـن جنبـه از تاثري فراوانـي اسـت ـ مـا

امـا تالشـهاي . ي ما در ميان خلـق تـرك شـده اسـت مبارزه

. ي صحيح خواهد آورد ي ما، خلق ترك را به اين نقطه مصرانه

ما درصدد پيشربد انرتناسيوناليسمي منونه بـا خلـق تـرك

اجـازه . اي حمـدود خنـواهيم شـد گرايي دچار مرض ملي. هستيم

وارد . مرزي به مـانعي مبـدل شـود ي خنواهيم داد آه مسئله

اين اندازه زمني از آن تو و اين "مباحثاتي بي ارزش مهچون

حـيت "ي خودشان خنواهيم شد و يا به گفته" انداز از آن من

"[ سـتانيم دهيم و مهه چيز را ازش مي اي ريگ به او مني دانه

ــبق ــر اس ــت وزي ــر خنس ــو چيلل ــخنان تانس ــا ]. س ــراي م ب

ناسيوناليسم، پس از دستيابي خلقها بـه معنادارترين انرت

اين، نوگرايي است و به پريوزي آن . يابد اشان حتقق مي آزادي

. اعتقاد دارمي

Page 394: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش ششم

158

انقالب آردستان به مرور زمـان بـه امكانـات پيشـرفت و

. نشاني از شكست در آـار نيسـت . يابد پريوزي بيشرتي دست مي

. تتبديل شده اس) سلحشور(خلق آرد، به خلقي مبارز

املللي امپرياليسيت ـ به سان هـديف براي نابودي سيستم بني

خنستني آه بايد از بني برود ـ در حال مقاوميت سخت و دشوار

ي آردستان به زمني اگر پشت امپرياليسم را در جبهه. هستيم

بندازمي، در آن صورت قدرت انقالب ما به سطح انقـالب اآتـرب

. ر خواهد بودت رسيد و حيت از آن نيز موثر مي

گام رهايي به ي حتقق گام انقالب آردستان به اندازه

ناپذير ساخنت آرزوي رهايي خلق آـرد، بـه و شكست

انقالبي منونه براي خلقهاي منطقـه و بـه تـدريج

براي بسياري از خلقهايي آه در وضعييت مشابه به

مهچنني در سطحي باالتر، . شود برند، تبديل مي سر مي

آفريين سوسياليسيت، به مثـر رسـاندن به امكان باز

از ايـن . يابـد انقالب زن و انقالب معنوي دست مي

اي نـوين را فـراهم راه نيز امكان رشـد فلسـفه

شايد نتوانيم به پيشـرفت مطلـوب دسـت . سازد مي

توان ديد آـه ارمغـان مـا يابيم، اما بوضوح مي

ــه ــان و مه ــانيت، خلقم ــراي انس ــتامنان ب ي دوس

.اي افتخارآميز است ريوزيدستيابي به پ

Page 395: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

:خبش هفتم

PKK اي عظيم در سوسياليسم مرحله

PKK بيش از هر زمان ديگر، حزب اصرار بـر سوسياليسـم و

.پريوزي است

تـرين امروز مهراه با گراميداشـت عيـد زمحتكشـان، اساسـي

موردي آه بايد بدان امهيـت بـدهيم، وضـعيت سوسياليسـم ـ

ي دوبارهي آارگر ـ و بر اين اساس ارزيابي بيين طبقه جهان

از آن هـم مهمـرت . باشـد پيشرفتهاي مرتبط با انسانيت مـي

تعيني جايگاه صـحيح حزمبـان در درون ايـن واقعيـت، داراي

. امهيت فراواني است

حاآميت و استثمار تك طريف امپرياليسم بر انسـانيت بـا

. گـريد وضعيت خطرناآي به خود مـي 2000نزديك شدن به ساهلاي

اي به مسائل منـتج از يي صحيح و ريشهبه ويژه عدم جوابگو

بـاوري و فروپاشي رئال سوسياليسـم، اغتشاشـي عظـيم، بـي

. رگرايي را در صفوف زمحتشكان پديد آورده است انكا

تــرين و خلقهــاي جهــان تقريبــا ناچــار بــه قبــول مــنحط

ي زنـدگي داري بعنـوان شـيوه تـرين سيسـتم سـرمايه پوسيده

توان گفت آه طبيعـت تماعي، ميعالوه بر آلودگي اج. شوند مي

سيســتم . نيــز رويــاروي خطرنــاآرتين آلودگيهــا شــده اســت

داري ـ امپرياليسيت آه بيشرتين مسئوليت را در ايـن سرمايه

سرانه در صـدد اي بسيار جسورانه و سبك قبال دارد به شيوه

Page 396: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

160

حد و مرز حاآمييت غريقابل پيشگريي بـر آـل بشـريت اعمال بي

.است

!سوسياليسم يا هيچيا

مهانگونه آه در بيشرت مراحل تاريخ بشري نيـز بـه چشـم

خورد، ارجتاع سيستمهاي در حـال فروپاشـي ـ در آخـرين مي

ري آـه ختريـب ي پوسيدگي و ضعف ـ به شكلي وسـيع طـو مرحله

طبيعــت را نيــز در بــر گــريد، انســانيت را بــا حاآميــت

عـاد متضـرر مـي ي استثماري خـود در بـزرگرتين اب فزاينده

ــازد ــتم . س ــل سيس ــم در مقاب ــر سوسياليس ــارتي اگ بعب

داري ـ امپرياليسيت،آه قدرت آن قابـل مقايسـه بـا سرمايه

باشد، حفاظي بنا ننهد، نه تنها براي اي ديگر مني هيچ دوره

آارگران و زمحتشكان بلكه براي انسـانيت نيـز بـه معنـاي

تـوانيم بيش از هـر زمـان ديگـر مـي . باشد پايان دنيا مي

داري ـ در مقابـل ختريبـات سـرمايه ] حفاظ[بگوييم آه اين

" يـا سوسياليسـم و يـا هـيچ "امپرياليسم، بـه مفهـوم

. باشد مي

Page 397: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش هفتم

161

ايـدئولوژيهايي آـه در صـدد رهـايي ] در طول تاريخ [

مبارزات اجتماعي با . اند انسانيت هستند، مهواره ظاهر شده

. يابـد ا ادامه ميتاريخ انسانيت شروع شده و تا روزگار م

بويژه هر سيستمي شاهد ظهور چندين ضت اجتماعي خمـتص بـه

تاريخ با هـزاران منونـه از اينـها آشـنا . خود بوده است

.باشد مي

آنچه آه امروز بيشرت با ما ارتباط دارد، وضعيت

ــان ــوني جه ــه آن ــكان و جترب ــيين زمحتش ــال ب ي رئ

20ايدئولوژي سوسياليسم در قرن . سوسياليسم است

پيشرفتهاي چشمگريي به خود ديده و تقريبا در يك

فقـط بـدليل وجـود . سوم دنيا امكان اجرا يافت

آثار سيستم قبلي و تاثري ويژگيهاي سـرآوبگري ـ

ــي ــاي بس ــدليل برخورده ــز ب ــتثمارگري و ني اس

دگماتيك مشاهده شد آه گاهگاهي بـا خطـر جتزيـه

.مواجه شده و در مسريي زيگزاگي سري منوده است

بسياري از جتارب صد سال گذشته ـ حيت اگـر بـر

ــه ــاس جترب ــارزه اس ــر ي مب ــان در براب ي زمحتكش

داري در نظر بگريمي، دويست سـال گذشـته ـ سرمايه

حياتي بودن سوسياليسم و براي پيشربد آن ضـرورت

بروز برخوردي بس مبتكرانه و بـه تـدريج بيـان

دادن آامال علمي جامعه، بويژه با مد نظر قـرار

جتارب عملي موجود و پيامدهاي ناموفق آا، بطور

هـايي بـس سوسياليسـم دوره . اند آشكار مطرح شده

در متام مراحـل تـارخيي آـم و . مهم را سپري منود

ــود دارد ــم وج ــيش سوسياليس ــه. ب ــون مرحل ي آم

ابتدايي در عني حال سوسياليسم ابتدايي را بيان

ــي ــاي . دارد م ــپارتاآوس "از قيامه ر دوران د "اس

Page 398: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

162

داري گرفته تا جنبش خوارج در انقالب اسالم، برده

حيت جنبش علوي نيز داراي ويژگيهـاي سوسياليسـيت

»بـابئوف «در انقالب بورژوايي فرانسـه نيـز . است

. سـازد بصورت يك جنبش آمونيسيت خود را ظاهر مـي

اساسا مهراه با اين انقالب به تدريج شاهد ظهـور

بـه سوسياليسـم علمـي در پـي حتـوالتي نزديـك پي

ي انقالب سياسي در مرحله" مانيفست آمونيست". هستيم

جتارب اوليه آموـا و در . بورژوايي اعالم گرديد

ــياري از ــز در بس ــاريس ني ـــون پ ــا آمـ راس آ

" .آشورها به شكل جنبشهاي تعاونــــي رخ منودند

مهچون آابوسي وحشـتناك "ي آارگر مانيفست استقالل طبقه

از مهـه . رژوازي را بـه وحشـت انـداخت دنياي بو

مهمرت، اينكه زمحتكشان چگونه سياسيت را بايـد در

پيش بگريند، از طريق مانيفست انرتناسـيونال بـه

تدريج با تشكيل احزاب طبقـاتي آـارگر در درون

.مرزهاي ملي نشان داده شد

توان گفت آه در بطـن متـام ملتـهاي دقيقا صد سال قبل مي

. اند ي آارگر تاسيس شده داري، احزاب طبقه يهي سرما پيشرفته

، سازماني متشـكل از اعضـاي انرتناسيونال اولدانيم آه مي

اي نداشت؛ ايـدئولوژي زمحتكش بود آه به جدايي مرزها توجه

ي آارگر را غالبا به شكل اجنمـن سـازماندهي آـرده و طبقه

.سعي منود مهزمان با آمون پاريس آن را متحقق سازد

تـري را ي سياسـي مبـارزه انرتناسـيونال دوم نيم آـه دا مي

توسعه داده، از اجنمنها به سوي تشكيل احزاب گامهاي مهمي

ي حقـوق دمكراتيـك ـ برداشت و زمحتكشان از طريـق مبـارزه

ي اقتـدار مسـئله . سنديكال، دستاوردهاي مهمي آسب منودنـد

ري دا ي ظهور سـرمايه ي آارگر و زمحتكش در مراحل اوليه طبقه

Page 399: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش هفتم

163

ـ امپرياليسم، به ويژه از طريـق انقـالب اآتـرب بعنـوان

ي آـارگر، در تـاريخ مبـارزات انقالبي با پيشاهنگي طبقـه

دانيم آـه در آن زمـان ايـن بعالوه مي. اجتماعي جاي گرفت

انقالب، جهش عظيمي بود آه در تـاريخ بـه نـام زمحتشـكان،

بـدين .دولت قدميي را متالشي ساخت و دوليت جديد بنـا ـاد

ترتيب متام طبقات و حاآمان سرآوبگر و استثمارگر را دچار

اين انقالب از سـوي ارجتـاع جهـاني . آابوسي وحشتناك ساخت

.مورد هدف قرار گرفت

وقوع انقالب اآترب حتت رهربي بلشـويكها، يـك رويـداد مهـم

گـامي عظـيم در تـاريخ مبـارزات . دارد تارخيي را بيان مي

هر انقالبي، در ايـن انقـالب نيـز اما بسان. اجتماعي است

از يك حلاظ، در اين انقـالب . بيماريهايي زودرس ظاهر شدند

.عظيم نيز وضعييت اينچنني پيش آمد

ي انقالب اآترب در عني حال آه بيان تولدي سامل بنـام طبقـه

ي قـدميي آثـار جامعـه آارگر و خلقهاي زمحتكش بود، اما با

اشي از تـازه بـودنش، و از جتربگي ن موجود در بطن خود، بي

مهه مهمرت حماصـره شـدن آن از سـوي ارجتـاع جهـاني و وجـود

ي روسيه، با تنگنايي بقاياي اجتماعي بسيار نريومند جامعه

.عظيم رودررو ماند

انقالب اآترب درصدد بود آه براي حـل مشـكالتش، از ارجتـاع

املللي در زماني اندك و بـا دادن هبـايي گـزاف، فاصـله بني

اما خالقيت دروني بدور ماند؛ بـويژه نتوانسـت يـك . بگريد

مدل دمكراسـي سوسياليسـيت آلرتنـاتيف را در مقابـل نظـام

.داري ارائه دهد دمكراسي سرمايه

حزب موسس انقالب، در فرايند تشكيل دولت و در درون خـود

حزب سوسياليست به تدريج به حالت ابزاري . دولت ذوب شد

ايـن . استهاي داخلي و خارجي در آمـد ارزش در خدمت سي بي

Page 400: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

164

دولت نيز رفته رفته با نگرشي ملي رفتار منوده و حتت تاثري

موج شديد شوونيسم روسي، مهچنان آه در درون گرفتار مشكالت

املللـي نيـز برخـوردي صـحيح بـا ي بني ملي گرديد، در عرصه

ــئله ــا و مس ــالب خلقه ــاي انق ــيت انقالهب ــي و ح ــايي مل ي ره

.ي آارگر از خود نشان نداد طبقه سوسياليسيت

متام شواهد، روياروي اين سيستم با فروپاشـي ـ آـه هـر

داد؛ يافـت ـ را نشـان مـي روز بيشرت به طرف راست جهت مي

چنان شـد آـه ايـن مرحلـه . بوقوع پيوست 1990اين امردر

تقريبـــا بعنـــوان پايـــان سوسياليســـم از ســـوي متـــام

ايندگان سياسـت آـا مـورد داري و من ايدئولوژيهاي سرمايه

گويي دوباره خورشيد بـر آـا طلـوع . ارزيابي قرار گرفت

اي آسـوده و بـدون آغاز زندگي. خاطر شدند آرده و آسوده

.طبقه را تصور منودند

حتـرمي شـديدتري بـر . حبث از نظم نوين جهاني به ميان آمد

ــه ــي از قلع ــده برخ ــغال نش ــامل و اش ــد ناس ــر چن ــاي ه ه

ــيت ــدسوسياليس ــال گردي ــه . ، اعم ــاز محل ــا آغ ــان ب ي ا مهزم

هـاي اقتصـادي تشـديد ايدئولوژيك ـ رواني وسـيع، حماصـره

در عرض اين ده سال پر از رويدادهاي تكـان دهنـده . يافت

داري مشاهده شد آه نه تنها اين هيجان و خودباوري سرمايه

ـ امپرياليسم از بني رفت، بلكه مشكالت غري قابل حتملي نيـز

. ر آورده استبه با

اينكه انسانييت بدون سوسياليسم، معـادل دنيـايي بـدون

حل است، امروزه از سوي هرآس عميقا درك شده و اميد و راه

. شـود چاره مشكالت بشـري تـالش مـي بطور جدي براي يافنت راه

، رهيافـت جديـدي 20ضعيف شدن سوسياليسم در ربع آخر قرن

.طلبد را مي

Page 401: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش هفتم

165

خوري و حال فساد و آامال متكي بر رانتاي در داري سرمايه

بازيهاي بورس، عالوه براينكه فاقد هرگونه خالقيت است، به

ختريب متام ديناميسمهاي جامعه و هويت انسـان نيـز بسـنده

تـر از رژميهـاي فاسـد، تـاثريات هزار بار مرجتعانه. آند مني

سـازد، طبيعـت و آور خـود را منايـان مـي خطرناك و احنطـاط

ي اين سـياره . آند اي جدي ختريب مي زيست را نيز به شيوه حميط

اين، . شگفت انگيز را به حالت غريقابل زيست در آورده است

ــرمايه ــتم س ــاه سيس ــزرگرتين گن ــاآرتين و ب داري ـ خطرن

در صـورتيكه تـدابريي اختـاذ نشـود، در . امپرياليسيت اسـت

زيسـت ي ما به حاليت غريقابـل اي بسيار نزديك سياره آينده

اي از اشـغال اين سياره باشكوه به حالت تـوده . آيد در مي

هر چند اعرتاضاتي خمتصر وجود داشته باشـد، . در خواهد آمد

. اما بـاز هـم بـزرگرتين قيـام، تاسـيس سوسياليسـم اسـت

سوسياليسم بصورت انقالبي بنيادين، جامعـه را در مقابـل

ته اسـت ـ اش ساخ اين خطر ـ آه به حد غريقابل تصوري آلوده

اش را بار ديگر منايـان سـاخته و آگاه منوده، سيماي دروني

. راه رهايي را نشان خواهد داد

ترين مشكل آنوني انسانيت، پيشگريي از رونـد ختريـب اساسي

مباحث و گرايشاتي آـه از . طبيعت و آلوده شدن جامعه است

اند، حـيت اگـر بصـورت رفورميسـيت هـم هم اآنون پديد آمده

. گذارد قاط بارز مسئله را در ميان ميباشد، ن

حلــها، بعنــوان اهــداف ارزيابيهــايي دقــيقرت و طــرح راه

اشكال مبارزات سياسي . شوند ي آينده ظاهر مي انقالبي مرحله

و اجتماعي و تاآتيكهـاي گونـاگون ايـن اهـداف انقالبـي،

مهچنني آشكار خواهـد . دارند بطور حتم امهيت خود را بيان مي

خطرات با چارچوهباي آلي قابل پيشگريي نبـوده و شد آه اين

ها، برنامـه و اي، طرح مداوم تئوريها، نقشه براي حل ريشه

Page 402: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

166

از هم اآنون ضـرورت . باشد تاآتيها بسيار مهم و ضروري مي

اي غريقابـل اجتنـاب ه پرداخنت به آندوآاويي جديد بـه شـيو

اگر ارزشـهاي انسـاني مـورد هـدف باشـند، . شود احساس مي

دئولوژي سوسياليسـيت جمبـور بـه دسـتيابي بـه رهنمـودي اي

.باشد تر و طرح اصول اجرايي آن مي عميقرت، توسعه يافته

سوسياليسم هم خيال است و هم علم

توان از انسانيت قطع اميد آرد، از پيشـرفت چگونه آه مني

بـه مهـان صـورت آـه . توان قطع اميد آرد سوسياليسم هم مني

جتمــاعي مهــراه بــا انســانيت بــه پــريوزي دســت مبــارزات ا

ي حيات يابـد، ايـن اند، تا زمانيكه انسانيت ادامه يافته

مهچنانكـه پيشـرفت انسـانيت بـدون . سري ادامه خواهد داشت

ي مبارزات اجتماعي و اجتماعي بودن غري ممكـن اسـت، آينـده

. انسانيت بدون مبارزات سوسياليسيت نيز غريقابل تصور است

ي سوسياليسيت، يگانه راه رهايي بـودن حلاظ مبارزه از اين

اين موضوع امهيـت دارد . خود را مكررا در ميان خواهد اد

آه نبايد تنها بعدي از آن بصورت دگماتيك در دست گرفتـه

Page 403: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش هفتم

167

اي خـاص از شده و صرفا در چارچوب انقالبـي آـه در مرحلـه

عنوان صحيح آن است آه ب. يابد، ارزيابي شود تاريخ حتقق مي

. ي آامل انسـانيت، خيـال و عمـل آن تعريـف گـردد انديشه

اآنون ديگر به دليـل . سوسياليسم هم خيايل و هم علمي است

برخورداريش از خيـايل . وجود علم، واقعيت عيين خواهد يافت

.توان ناديده گرفت گنجد را مني آه در صدها سال مني

ين اسـت برخورد تنگ علمي، شكلي از اجراي ماترياليسم خشـ

. ي رئال سوسياليسم مشـاهده آـردمي آه شكست آن را در منونه

سوسياليسمي آه ازطريق ماترياليسم خشن، خيال و معنويـت،

اراده و فلسفه را امهال آند بطور حتم حـاليت خطرنـاك بـه

اين وضعيت در سوسياليسم پديد آمد، آه اآنون . گريد خود مي

هاي مشابه زيـادي در آينده پيشرفت. در حال سپري شدن است

.هاي سياست، اقتصاد و دمكراسي پديد خواهد آمد در زمينه

رهايي ايدئولوژي سوسياليسيت از مشكالت سياسي و اقتصـادي

دمكراسـي نيـز بعنـوان مشـكلي اساسـي . امهيت حياتي دارد

مهمـرت از مهـه، برخـورداري از يـك . يابي اسـت منتظر چاره

زيسـت ـ آن هـم بـا جزئيـات و برنامه براي حل مشكل حمـيط

.داراي ضمانت اجرايي ـ ضرورت دارد

ي جديـد ي هستند آه سوسياليسم مرحلها اينها مشكالت اساسي

ــت ــد پرداخ ــداا خواه ــه . ب ــي ب ــتيابي حتم ــان دس بيگم

پيشرفتهايي در رابطه با جوانب فلسفي، خيـايل و معنـوي ـ

سوسياليسـمي . اخالقي و تعيني اصول و مباني آن ضروري اسـت

ماترياليسم خشـن . بدون فلسفه و معنويت غريقابل تصور است

بـه مـوازات . داري خطرناك اسـت مايهي سر حداقل به اندازه

ها و تاآتيهاي ي تشكيل احزاب جديد، سازمانيابي آن، مسئله

.يابند مبارزه امهيت مي

Page 404: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

168

اآنون ديگر تئوريهاي قـدميي انقـالب سوسياليسـيت آفايـت

آنند مني

توان نه از عصياا و نه از جنگهاي دراز مدت رهـايي مني

، امـا ايـن بـه تنـهايي خلقها بطور آامل چشم پوشي منـود

وضعيت دولتـهاي ملـي رشـد يافتـه و مهچـنني . آند آفايت مني

اي را وضــعيت رفــاهي جامعــه، اشــكال مبــارزاتي جداگانــه

.طلبد مي

ارتبـاطي . بويژه فناوري نيز بسـيار رشـد يافتـه اسـت

نزديك و مهم بني فناوري و شـكل و ماهيـت مبـارزات وجـود

ــد و تا. دارد ــزاب جدي ــارتي؛ اح ــارزاتي بعب ــاي مب آتيكه

جمبورند با در نظر گـرفنت ايـن پيشـرفت عـيين، راهكارهـاي

تاآتيهاي مبارزاتي جديد . مبارزاتي گوناگوني ارائه دهند

خود را برمتام جنبشها، از سوسياليسيت گرفته تا سـازمااي

.گرا، حتميل خواهد منود خشونت

بيگمان بر اين اسـاس در انرتناسيوناليسـم نيـز پيشـرفيت

توان ملتها را در اي آه ديگر مني درمرحله. ديد خواهد آمدپ

ــان ــه بيـ ــود و بـ ــبس منـ ــخص حـ ــايي مشـ درون مرزهـ

امپرياليسم،گلوباليسم تا اين حـد گسـرتش يافتـه، ضـرورت

.نيزآشكار شده است جهاني شدن سوسياليسم

يابـد؛ بـه غـري از انرتناسيوناليسم جديد بتدريج شكل مـي

املللي نيز خـود را نشـان اي بنيمرزهاي مشخص ملي، در مرزه

انرتناسيونال سوسياليسيت آه روابط بني جامعه و . خواهد داد

شـايد . طبيعت را خبوبي فرموله آنـد، نيـازي حيـاتي اسـت

ترين برخورد در صد سال آينده، وحدت حتـت صحيحرتين و ضروري

.لواي چنني انرتناسيوناليسمي خواهد بود

Page 405: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش هفتم

169

دن در حميطـي متـاثر از مهراه بـا ريشـه دوانيـ PKKجنبش

. باشـد سوسياليسم، داراي جوانب خمتص به خود نيـز مـي رئال

اي فراوان براي شناخت و ارزيابي آن تـالش امروزه با عالقه

از چــه نــوع نگــرش سوسياليســيت " موضــوعي چــون؛. شــود مــي

اش چگونـه اسـت و ي آن با گذشـته برخوردار بوده و رابطه

مورد حبـث قـرار " هد آورد؟جديد را چگونه پديد خوا] نوع[

.گرفته است

بعنـوان حزبـي PKKامي، قـرار دادن آنچه درآل اجنام داده

سوسياليســيت در آــانون مباحثــات ] نــوين [ ي خــاص مرحلــه

يكي از . اين امر نيز با موفقيت اجنام گرفته است. باشد مي

پيشـاهنگي آن در جنـبش رهـايي ملـي آـرد PKKجوانب بارز

ي واقعا مهـم آن، مفهـومي اسـت آـه در اما جنبه. باشد مي

املللــي بيــان ي بــني ي سوسياليســيت در عرصــه جريــان مبــارزه

اي آه بايد به تدريج بيشرت اولويت يابد، مهني جنبه. دارد مي

سوسياليســم آــه رئــال 20در ايــن ربــع آخــر قــرن . اســت

ــرمايه ــت س ــيده و حاآمي ــز فروپاش ــم ني داري امپرياليس

در PKKآنـد، اصـرار را سپري مـي نريومندترين دوران خود

سوسياليسم و تـداوم پريوزيهـايش، موضـوعي قابـل حتقيـق و

اين در حايل است آه روزانـه در مطبوعـات . باشد تامــل مي

را بيهـوده بعنـوان PKKخوانيم، آمريكاي امپرياليسـت مي

آنچه . آند ارزيابي مني »خطرناآرتين سازمان تروريسيت جهان«

ضوع برداشت شود اين است؛ امريكـا از هـم بايد از اين مو

ــون ــارزات PKKاآن ــي در مب ــاه مهم ــا جايگ ــه قطع را آ

ايـن . بينـد سوسياليسيت دارد، بعنوان خطري براي خـود مـي

.موضوع صحت دارد

املللي، مارآس و انگس و بعدها بلشيوآها زماني، ارجتاع بني

نـون منود، اآ هايي عجيب ارزيابي مي را بعنوان خطر و پديده

Page 406: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

170

انـد، در نشستهايشـان آن را متفق شـده PKKنيز مهگي عليه

ي در عرصــه PKKي دربــاره. آننــد بعنــوان خطرارزيــابي مــي

بسـياري صـورت ي جداگانـه ] بـازجويي [املللـي حتقيقـات بني

فاشيسـم وحشـي مجهـوري ترآيـه از سـوي ارجتـاع . پذيرد مي

عامي آه قتل گويي جنگ و . گريد املللي مورد محايت قرار مي بني

ي آنـد، در عرصـه پذيردآفايت منـي بدست اين فاشيسم صورت مي

املللي نيز هر روز حتقيقاتي جديد و دادگاهيهـايي صـورت بني

ي آايف آشكار به اندازهPKK از اين حلاظ، واقعيت . پذيرد مي

.گردد مي

ــك وي؛ ــان نزدي ــا و مهپيمان ــاني امريك ــم جه امپرياليس

نگلستان در اين باره داراي جتـارب آشورهايي چون آملان و ا

آنان از يك جنبش تنگ رهايي خبش ملي آـرد . بسياري هستند

آنند و حيت براي نگراني ندارند، حيت اساسا از آن محايت مي

. ورزنـد ي هـر نـوع آمكـي دريـغ منـي موفقيت آن از ارائـه

ي آرد و برخوردهاي ايدئولوژيكي و در مسئله PKKپيشاهنگي

آامال بصـورت مشـكلي اساسـي و خطرنـاك بـراي اجتماعي آن

، PKKحمتـواي سوسياليسـيت . سيستمهاي آا ظاهر شـده اسـت

آه بتدريج در PKKپيشاهنگي . احتماال بلشويسمي نوين باشد

داري ـ امپرياليسـيت در ي سيسـتم سـرمايه تـرين حلقـه ضعيف

تـداوم و . خاورميانه برجسته شد، براي آا خطري جدي است

در بلــوك خاورميانــه پــس از حتــوالت PKKموجوديــت تقويــت

آور بـوده ، براي اين سيستم بيشرت عذاب1990ي ساهلاي پيچيده

.دهد و به دقت آن را مورد ارزيابي قرار مي

دهـيم، هرگز حق اظهـار نظـر منـي PKKبه " اظهاراتي چون

هر از چند گاه از سوي آه" شومي مانع از تاثري گذاري آن مي

آمريكــايي در مــورد مســايل خاورميانــه ايــراد مقامــات

خواهـد ايـن جنـبش بطور حتم مـي . باشد آنند، بيهوده مني مي

Page 407: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش هفتم

171

اگر ممكـن باشـد حتـت . غريمنتظرانه را در معادالت حذف منايد

، بصـورت PKKي رمحانه آنرتل درآوردن، وگرنه از بني بردن بي

.سياست حموري امريكا در چند سال اخري درآمده است

شك در جريان مبارزه و در سياستمان به مقابله بـا بدون

. سازي امپرياليسم توجه بيشـرتي منـودمي اين تاآتيكهاي خنثي

را بـيش ازمهـه در مـورد چـنني PKKبيهوده نيست آه رهـربي

امي؛ زيرا روند تاآتيـك ـ اسـرتتژيك تاآتيكي متمرآز ساخته

PKK ي خمفـي درصـدد نـابودي آن بودنـد، اگـر آه به شـيوه

داد، جـوهر سوسياليسـيت آن بـه يشرفيت از خـود نشـان منـي پ

.يافت اي نريومند دست مني زمينه

PKK ي ايـن پيشـرفتهاي يي شدن وسوسياليست شدن بر پايـه

بـه . يابـد اسرتاتژيك و تاآتيك، به مفهوم واالتري دست مـي

ي تاثريگذاري بر خلقهاي خاورميانه، چـنني بـه نظـر اندازه

املللـي هـم بعنـوان يـك پيشـاهنگ ي بـني عرصه رسد آه در مي

سوسياليســيت داراي ادعــا، تاثريگــذار بــوده و حــيت پيشــرو

.باشد مي

انقالب آردستان از اين حلاظ، اگر حمتوياتش را بيش از پيش

تر سازد؛ بويژه تكوين حزبي، حتليالت مربـوط بـه شخصـيت غين

شـكل انسان و انسان نويين آه با جتارب عظيم چند سال اخـري

گرفته است را حاآم سازد، از حلاظ اسرتاتژيك ـ تاآتيك نيز

از راهكارهاي جنگ انقالبي اسـتفاده آـرده و ايـن را بـه

پريوزي برساند، در آنصورت جنبشي پرادعا در سوسياليسم را

ي شـده نبايد فراموش آرد آه جغرافياي تقسـيم . آند آغاز مي

سوسياليسـيت را ـ آردستان، حتقق يك مدل آزموني فدراسـيون

آه چهار ملت اصلي و اقليتهاي زيادي در درون خود بگريد ـ

اين نيز با تكامل تدرجيي چهار ملـت بـزرگ، . خبشد تسريع مي

PKKاقليتهاي خمتلف و فرهنگهاي جداگانه با تاثريپذيري از

Page 408: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

172

بسوي سوسياليسم و دمكراسي، قطعا راهگشاي بروز تـاثرياتي

امهيت بـازنگري منـابع و . گردد مي تر از انقالب اآترب عظيم

اي بنام خلقمـان، بـيش از پـيش افـزايش تاريخ خاورميانه

ايـن پتانسـيل حتـول، خاورميانـه را بصـورت . يافته اسـت

بعنـوان PKK. املللي درآورده است ي انقالب بني ضعيفرتين حلقه

مهمرتين نريوي اسرتاتژيك و تاآتيك اين امر، حقيقـت مهـواره

به مهني دليل، نريوهـاي مرجتـع . باشد آن نيز مي پويا و بارز

خنثـي . شوند امهيت خاصي قايل مي PKKاملللي تدرجيا براي بني

شدن بسياري از اسرتاتژيها و تاآتيكهايشـان، آنـانرا بـه

. وحشت انداخته است

الشـيخ در مصـر، ايـن نگرانـي بعنوان مثال در نشست شرم

گردمهـايي «بعنـوان هرچند ايـن نشسـت . شود بوضوح ديده مي

و بيشرت با حمتوايي فلسطيين بعنوان واآنشي در برابر »ترور

برخي به اصطالح رويدادهاي تروريسيت برگزار شـد امـا هـدف

در خاورميانـه PKKاساسي آن، متوقف ساخنت رونـد پيشـرفت

.باشد مي

PKK ي نـوين از شكاف موجـود در نظـام اسـتقرار نيافتـه

گـريي ي رونـد شـكل با مشـاهده . ستامپرياليسم هبره گرفته ا

ي روابط با دولتـهايي تدرجيي بلوآي خمالف ـ از طريق توسعه

آه با امپرياليسم اختالفاتي دارند ـ در اين نشست خواسته

ي عكـس داد؛ امـا نتيجـه . بگوينـد » ايسـت «شد آه بـه آن

برگزاري اين نشست، تشكيل بلوك مورد حبث را شـتاب بيشـرتي

. نيـز آشـكار شـد PKKي مهيت قابل توجـه مفهوم و ا. خبشيد

حلهاي مدنظر مزدوران آرد براي جنـبش ملـي بـا شكسـت راه

هـاي ايـن به فراخور شكست تصـميمات و برنامـه . مواجه شد

اي نريومنــد و اســرتاتژيك، ســري حتــوالت PKKنشســت و ظهــور

تاآتيكي منطقه نيز متاثر شده و راه بر بروز شرايطي آـه

Page 409: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

خبش هفتم

173

. گرگونيها را جباي بياورد، مهـوار گشـت بتواند پيشاهنگي د

هاي اسـرتاتژيكي، تـاآتيكي، بدون ترديد اين حتوالت در عرصه

اگر لزومات آن بدقت مورد . اند ه نظامي و سياسي بوجود آمد

ارزيابي قرار گريد و با جوهر سوسياليسيت بصـورت متـداخل

. تواند به دست آيد توسعه يابند، نتايج مهمي مي

خلق و در راس آن پيشـاهنگي حـزب بـر ايـن اگر بتدريج

اساس متحول شود و مهچنني روابط اسرتاتژيكي ـ تـاآتيكي آن

بتدريج با انقالب آردستان تعيني گشته و تشـكيل فدراسـيون

آردستان مهانند نردباني مورد استفاده قرار گريد؛ عالوه بر

اينكه بتدريج رو به تشكيل فدراسيون خلقهـاي خاورميانـه

رود، حمتوايش هم، بصورت سوسياليسـم و دمكراسـي پيش ميبه

.خلقها پيشرفيت عظيم از خود نشان خواهد داد

PKK ي زمحتكشـان، بـيش از در روز آارگران جهان و مبارزه

مهه از چنني حقيقيت برخـوردار بـوده و لزومـات آنـرا جبـاي

آورد؛ يعـين مهزمـان بـا اصـرارش بـر سوسياليسـم، حـزب مي

خـود . باشـد اي است آه پردار پريوزي آن نيز مي سوسياليسيت

را از متامي بيماريهـايي آـه رئـال سوسياليسـم را دچـار

در عني حال، بعنوان حزبـي . فروپاشي ساخت، عاري منوده است

اي آـامال مناسـب بـراي سوسياليسيت آه در درون خود زمينـه

دستيابي به سوسياليسم واقعـي را فـراهم آورده، در حـال

.ريي استگ شكل

با PKK.بدون ترديد مشكالتي عظيم در اين باره وجود دارد

ي انقـالب آردسـتان آرد و توسـعه متام قدرتش به رهايي ملي

هنوز هم صدور قسمي اين انقالب به آشـورهاي . پرداخته است

از سـويي، تـاآنون نظـرات و . مهسايه را اجنام نداده اسـت

ري در حـد مطلـوب افكار جهاني خود را در پالتفرمهـاي فكـ

Page 410: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

اصرار بر سوسياليسم اصرار بر انسان بودن

174

دانيم آه ايـن امـر اما نيك مي. مورد حبث قرار نداده است

. مهراه با توسعه و موفقيت انقالب آردستان پديد خواهد آمد

ي عظـيم و در رهايي ملي، به معناي دسـتاورد PKKپريوزي

سوسياليسيت در انقالب آردسـتان خواهـد بـود آـه بـه سـبب

حلـهاي ي راه ا بر پايـه پراآندگي جغرافيايي آردستان آن ر

بـا . اي به سرعت در منطقه گسـرتش خواهـد داد ملي و منطقه

در اين باره مهواره بـه راهكارهـا و PKKعنايت به اينكه

تاآتيكهايي خالقانه روي خواهد آورد، به طـور حـتم موفـق

نيـاز PKKبـدين ترتيـب، حمتـواي سوسياليسـيت . خواهد شـد

ي نان و آب يبا به اندازهايدئولوژيكي خلقها را ـ آه تقر

بدان احتياج دارند ـ پر منوده و آا را در مسري رهـايي و

آـامال PKKامـروزه . پيشرفت سامل و مشرتك قرار خواهد داد

از پتانسيل چنني امـري برخـوردار اسـت، تالشـهاي در حـال

افزايشش، اين واقعيت را به دوستان و دمشنان نشان خواهـد

نان بنا به داليل مطرح شده، بريمحانه بر در حاليكه دمش. داد

دهنـد ي بيشرتي بدان نشان مي برند، دوستان عالقه آن هجوم مي

.و تعداد آا در حال افزايش است

Page 411: ﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ﺮﺑ راﺮـﺻا ندﻮﺑ نﺎﺴﻧا ﺮﺑ راﺮـﺻاﻢﺴﻴﻟﺎﻴﺳﻮﺳ ياﺪﺻ ﻦﻳﺮﺗﺎﺳر ؛ﻮﭘﺁ ﱪهر ﻪﺑ

ي حتقـق انقالب آردستان به اندازه

ناپـذير گام رهايي و شكسـت به گام

ساخنت آرزوي رهايي خلق آرد، بـه

انقالبي منونه براي خلقهاي منطقه

و بــه تــدريج بــراي بســياري از

خلقهايي آه در وضعييت مشابه بـه

مهچـنني . شود برند، تبديل مي سر مي

در ســطحي بــاالتر بــه امكــان

سوسياليسـيت، بـه مثـر آفـريين باز

رساندن انقالب زن و انقالب معنوي

اي نـوين از اين راه نيز امكان رشد فلسـفه . يابد دست مي

شايد نتوانيم به پيشرفت مطلـوب دسـت . سازد را فراهم مي

تـوان ديـد آـه ارمغـان مـا بـراي يابيم، اما بوضوح مي

اي ي دوستامنان دستيابي به پـريوزي انسانيت، خلقمان و مهه

.افتخارآميز است