ميدرگزابيربخهيلوالوصاهب تسابيزهناخ...

اس حضرتي اليول: مديرمسومتياز وحب ا صا بهزادي بهروزستگذاري: سياس شوراييول و رين مدير مسو جانشي ميرفتاحدعلي سي سردبير : حجت طهماسبيي:ون اجراي معامد حضرتي محول: مدير مسو مشاور علي حضرتيي ها: سازمان آگه رئيس بست مينوثر دوم، بنخيابان ستارخان، خيابان كو نشاني:66124021: نمابر66124024 - 66124025خانه: تلفن61933000 : تلفن نشر گستر امروز توزيع:44545076: تلفن روزتابنشر چاپ:6/06 : ب فردا طلوع آفتا4/30 : اذان صبح فردا20/15 : اذان مغرب19/56 : غروب آفتاب13/01: اذان ظهر[email protected] www.etemadnewspaper.ir تبخوانيددرسايدراعتمامهايروزناقحرفهامه اخ ناين آي4081 ، شماره سال پانزدهم،2018 مه7 ،1439 شعبان20 ،1397 ارديبهشت17 دوشنبه[email protected] از س��فربه خود اين عكس منتخب روز يكش��ن��ت عكسهاي فهرس در»گاردين« نتخابز خود از عكسهاي منتخب روكي اوان يزوار را به عنه س��ب روحاني ب حس��ن سفر بهان در ايريسجمهور، ري روحانيحس��ن« :كخطي نوشتح ي در توضي كرد وردمع مد و در جمفتتاح كر را ا»د س��بزوارپارس فو« ر پروژه اين شه س��فر خود به. روحاني در» سبزوار بدانيد��ردم ايران م« : آينده گفتفتهج��ام و در ه براي خروج از برمريكاي اديدها ته و درباره اين ش��هري كه ترامپ كرد. هر تصميم نخواهديجادري ا ما تغيير زندگيمي كه گرفته شود د هر تصمي آيندهفته هكنيمستادگي مي برابرش ايد، در بگير نوشت عكسونيست روز جهاني كارتانه به مصور|بهيتر تدرگوئز رو آنتونيو متن در حاشيهشگاهيت نماي تأم نگاه آخر نامه كرگدن بعد از» نيس��تمعصباني« ي ف��راوان قوسها ك��ش وه آس��مان به ش��د. ن اك��رانن لرزيد و آمد، نه زمي زميني فعالشد.پنج فشان نهآتش سال حاشيه، پنج سال حرفلمي كه شد اكران فيل نتيجهاشنجا و حديث و جداكرانميشد.شبايپنجسالپي همان تا حدي رانمايك فيلم س��يا گاه نمايش ي بعضيه ؛ حتي بردن اسمش ميبرند پيتي امني يك بحران ميكنند كه انمودري و ميش��ود تابو. جو آن فيلم اس��ت و به اينتز مح��ا اكران ش��دن آن فيلم ا فرهنگ و س��ينما تاثيرن وقتو بر مس��و ترتيباده، ترسلي س هم خيل مربوطهو ميگذارند. مسوي كه دردگويد س��ر دلش ميدارد، توي برش مي را»مي��ز خدمت« . بندم دس��تمال بميكند چرا نس��ت بدهم.مه از د روزنا ي��ك حمله ف��ان با چرا جوابد تا تر دازان را ميش��ود راحتب فيلمسا جوا همينطور ادران را. آن وقت فيلم فل��كزده آن ب��رري.اوآنقدر كيانوشعيا خيالفميماند.بي باتكليكند.لوغش نست كه شداشتني هرم و دوست محتدهيم و از صبر وه مي او هدي يك تابلوفرش به تهش اينكهد و ميرود. ميشوام . تمكنيم تشكر مي ادبشد و يده نش��واري هم د كيانوش عي تا فيلم خوب دوهمنيست.صامنرودكهاويپرده ركيان حاتمي به رنگ ارغوات آنچه بر سر يادتان هس خطرناك وانرد و چن سال خاك خو۵ از آمد؟ بيشكندف شد كه كسي جرات نش توصيرقابل نماي غيرآمد از توقيف داورد. در حال��ي كه وقتيمش را بي نا فشاني فعال نلرزيد و آتشها زمينه تن شد، ن اكران ووان الگويد و به عن يزه دادنه كلي به آن جا نشد، بلك نگاريدها ند. ساران معرفي كرد اياسي سينماي سي راكيا حاتمي كني��م او كه فيل��مگر گمان اس��ت ايل درش آورد درف بيدل كه از توقي قيف كرد و او توهاند. تاثير بود او بي حرفهاي راهري ادامه ش��كلگي و حتي حرف��هاير زندگ��يانطور كه مس��ي همطي شرايزان كه درز فيلمس��اري ا بس��يا شخصي تغيير ش��ده و دس��تخوشگيرند ار مي مش��ابه قرند با نميدانحترمن مو ميش��ود. بيشك مس��وودرميشياناريمثالعينچهبرسرامهايشا تصميندهميدان اند. همآوردهوبقيهسفيوكاهانيريو واميعصباني« و»خانهدختر« و»ها قصه« مانطور كه ه ش��دند و ديگر اكرانلمهاي فيلي و خي» نيس��تم»كاناپه« و»خانهپدري« ، نيامد به زمين آس��مان»داش��تني آشغالهايدوست« و»رس��تاخيز« و كاهاني ولمه��اي و في» ي��ك جش��نگزارش« و هم اگر اكران و بقيهاني عصمتي زم»فتگيش��ي« تفاقي مش��ابهرد و ا نميخوز آب تكان ش��وند، آب ا به نمايشلمه��ا روزين فيم اي تم��ا فتاد. خواهد ا فيلمهاا كه ؛ دير يا زود و آنهرخواهند آمدومي د عم نقششان تي بيپاسخ در ذهن يد سوا د را خواهندلي ازس��ت. شماييجواب اا بست كه غالب خواهد بد كه طبعاقش ميبند نشان وقت در ذهننو مسوپاسخگويچهكسيبود. حا لبينخواهد تصويرجاگران و س��ينمازانوق تضييعش��ده فيلمس��ا حق را چهي تلفشدههاي مادب س��رمايه اس��ت؟ جوا ثر هنري؟ طبعاه شدن يك اد؟ و كهن كسي ميده به حفظ بياندازهن عاق��ها هما نكته ام هيچكس.ن است و جمعيووي مس��و از س»ميز خدمت« واقعي-ن راهايش��ا دلواپسي نيها و كه نگرا اندكري دوستانيمگي بر تصمم فشار اهر-ا ساختگي ي مقتدر اس��ت كه مديرهي بديهاند.ول كرد مس��و��د كه مجلس بهي برسد كار به جاي نميدهج��ازه ادانشد و هنرمن ارد شوك فيلم و اكران ي ساده مساله» تدبير« گاري كنند.ور نامهنيسجمهداوم به ري م ازم و اس��ت كه لوما مفهومي ا اس��تكلمه تنها يكده فراترز حد يك ش��عار سا آن را ارد تا تي دا ملزومات راي، ، ثبات ق��دم و ثباعت، صداقت ش��جابرد. باست كه منجر به مدير است و اينه يش اقتدار معناميشودفرهنگ ن لرزاند.بادستودلرميشو تدبيتكرد.نميشودكهنميشود. امديري رش��گاه كت��اب؟! ك��ي نماي« تو راه رو؟م��ه اينه م��يره في��ك و گرم��ا، ميان اين ترام��ي كه اومدنور آد كرور كر صنارم به خاطر . اون ه تماشاف. منوقتي تخفي سيشاهيص وقتييش��م. به خصودرد م نمايشگاه سريرم ميقه دره مطالعهشون يك دق ملتي كه س��ران بينم ميك و تفريح. پيكنين اومدنست، با فاميلشوفته ا هويه خراب...ي عرق و ته بوغ وم كه شلو توي سالنها هز كتابفروش��ي محل ا داخلي رورم. كتابهاي عمرا بيكنمدانلودممكهياخارجيروهخرم،كتابهاي مي يج شمار واكنش را اين». م بيارنيدم برا يا سفارش م اهلعات و مطبوصحاب افكران، از روشن قابل توجهي نمايشگاهم كه آيا به پرس��ي ، وقتي مي فرهنگ است . البتهش��ان درباره آن چيس��ت ند يا نظرب رفتها كتاما در لحن درست است ادات نتقا از اين ااري كه بس��يي نخبهگرايي��نضوح طنتق��دان، به و من اين و بيان عوام به گوشده و به ت��وي و نگاه باش��ين و برجعاجنمه با ه نمايشگاه كتاب است كه اين ميرسد. راستشي آشكارشدنهي براايش جلوهگاها و بديه خوبيوني حضور ميلين اس��ت و نيات ايرا بعاد كثير خلقيا ا و روستا و سن و شهر و گروهر قشر و دسته از ه آدمها ميسازد فراهم بيهمتا تفاقا مجالي ا و طبقهاي در آنسطه باك و بيوا نزدي ميخواهند از كساني كه برايد. مدعيانا شون آشن»مرز پر گهر« اينردم روحيات مردم،ري از م و فاصلهگيني با عزلتگزيوش��نفكري ر ميسازندحروم با جامعه مستقيمرتباط م خود را از ادم را از دست نزديك مرده از نظير مشاه و فرصت بيش��گاه كتاب صرفا محليظر نماي مند. از اين ميدهن يدن،هاي نشر دي با تازه خريد كتاب يا آش��ناي برايس��ت. در نمايشگاهشي ا اندي و سطحي نگاريدها سا گذاشته نميشود، بلكه به نمايشنها كتاباب، ت كتيان آش��كار ايراني از كنش جمعيهاي متنوع جلوه ، درست يا بدي كه خوبتارها و گفتارهاي ميشود، رفد و پرده ازش ميگ��ذار به نماي راا غلط، خلقيات ما يگيرد.نمانبرمييروحوروا هزارتوب��ي گرفتم و عجيضيش مريفته پي چند ه درماني بستري ش��دم. نظام در بيمارس��تاني با نهان ميا چن��دا-ف ايران برخ��ا- آلمان ميزان كمترين آلمانيرد. پزش��كان ارو ندا دكي ازكنند.ي��ز ميمار تجوي بي ا ب��راي دارو ري داشتم، دو سه ش��ديددردا كه سر آن روزه مسكن بدهد. بهمخواهش كردم درد دارم وستارگفتم به خانم پر بار .گفتمهاچغليكردمآمد،مثلبچه يدنمركهدكترمبهد .بعدازظه اد ند ادن. خواستم. بهم ندد بار مس��كنلي درد داشتم. چنمن امروز خي« دردتون« ار بخش و گف��ت سرپرس��ت و داد دس��ت نده را خواند پرو» چي...دردهر«گفتم». شتهباشينزمداهمسكن نيستك اونقدري تحملهدنيستقابل تونشديندرد ا«گفت»شين؟ .متوجهمي دارم به آرامشتون تونيم ، نميسكن بديم بهتون م اگه نشونه خوبيه. اين و سكن باشه م يادتون« ن دست داد و گفت موقع رفت» . كنيمان اطمينيلن رو تحل جسمانيتوش هم، قوايرويه بييكنه. مصرف نم درمانب ش��دم و حاخره خو با». ��ف ميكنهن رو ضعي بدنتو ميب��ره و اغ ريشه درد؛ فت س��رستند. بايد ره نافم نبه مس��كن ب خوشحالم كدر وروديي سر با اين جمله را بد نيست». ميكند ن درمانمسكن« بشودآنجاصبكنند؛شايدجازيهمنتبرفضايمعالينظار شورايمهجايودهلترينگمحد .في»لترينگ في«بنويسند»مسكن« عوض اندوالبته نرسيدهقانونييكهبهسنيكسان برا رد؛مثاجوددا جهانو نرسيده و قانونيي كه فرد به سن كه تا زمانومي استن توافقي عم اي معرض است در ، بهتر كامل نشدهخيصشري و تشيمگي قواي تصم كمينهاي ا سرزميود رگ نامحدلترينما في نگيرد. ا ارطاعي قر هر ا ؛ چه درم ثابت ش��دهرآمدياش هد. ناكاند كه تجربه ميكنن هس��تك والها پيش فيسبو فضاي مجازي. مگر سگي واقعي و چه در زند اگرفتند.مجايشانرد؟وايبروتلگرا فتا قيا تفايترفيلترنشد؟چها توييترتويكود.مشكل،فيسبو آيگرميزديكچيهميبعدازتلگرام حا اين حوزه،س��تگذاران سياگري است. چرا ديس��ت؛ جاي و تلگرام نيافيتميكنند كه اگر شف فكر ن به اينهاردن ش��بكه عوض فيلتر ك- عاتطايرد، اگر گ��ردش آزاد ا ار بگ قرمور در دس��تور كارمه ا در ه ميخواهد چه كسي كجاصا ا شود، ديگر ار برقر-انسور بينگراني و سيسه بچيند؟ يا دسي كنداهنمايم برساند، سيو به گوش مرد رازي مگ درد، همانجاس��تمانجا كه رس��د از ه« فرمايد نا مي حضرت مومكانعي اجتماي اهاژي روز و شبكهه تكنولور از اين است ك . غي» دواخبارمتر و سريعتر اند مس��تقي بتواننوند تا مس��وري هست فراگيند؟ردمبرساننرابهمهايشا خدمترسانيزهاشجناس مغا اي كه ا؛ آيا فروش��نده[� مس��الز اس��ت، به تومن خريده، مجار هزارر چها با د راني ورد و به لحاظ دي حق داق كلمه آيا تعبير دقيه يكش��به دس��ت درل اس��ت ك حا آياخاقي ا��ش هزار ور شبرد و دمهايش ب ضرب و تقس��يمياش را به قديي محاسبه كند و كادهاي را خر هيچوي و دني اخرويمت جديد بفروش��د؟ آيا قيلها در كار نيست و د و كتابي نظارت و حس��ابي خرد از هفت دولتها عمده و فروش��نده و تجارچقدر كهز هر ان ش��دن ار ند كه به اس��م گ��ر آزادبرند؟ عليحده ب س��ودبرند وغش��ان ميبرد، ب تي بد ارند ب��ه قيامت دمنند و عقيدهي كه مو آنهاي فردارند تا هم در آستين داحكمهپسندي جواب م فروختني��ل گران و دل ار بدهنديل داور داد تحو . دهريمسلكها ا عرضه كننديدش��ان رزانخر ار و به لطف��وارهرن��ت و ماه اينتم كه از برك��ت هي شمارشانن رياي فرهنگي و زاهدا امور متصديانرمنده حسابكشي شحتما رو به فزوني است، ا ذهن و ضمير، چه بسا دريستندومي ن وجدان عم بت گرانفروشيرند و با موجهي دا خود حجتهايگيرند و ميتند بلكه سرباده نيس سرافكنتنها نه ميكنند و بهوانزينس عنورت بي ا ضر كار خود رهند و حتيره قبولي ميدت خود نمش و ذكاو هو هوش نگت��ر از بقيهاند ودارند كه زر ميپنين چنن قوي است.قتصاديش��ا ارند و ش��م اجارت د ت امخوريخاقي و حر و بياح عمهشان. دزدي اروان ش��اخ و دم كه��وق ديگرا��ي به حقعتناي و بيا راايند و س��ر ماد بيا و مريخ كه نبايد. از امريك نداره. ما خودمان به ند و برون��د. نه بگذار كا پهنا دوهس��ازي كارخانه توجيرت داريم وزه كافي قد انداونق و داير اس��ت ريم��ان پ��رموجهپندار خود وتمدنانه س��ري و م به راحتي و رس��متوانيم و مي خالي راب همديگ��راليم و جيگر ش��يره بم يكدير هزارر چهاي با دم. فروش��ندها . مثال بزن كنيمش هم پر نب��ارد كرده، ايل وار تومن گوش��ي موبازند، يا و آن مي تلفن به اينش��ي. دوتا است از گوند كه و خبر ميدهن��د به او زنگ ميزن و اي��ن آند بگيرد ان درم بيآنكه وجد . او ه كشيدهر با د عادي ولي بي��اورد، خي نظر را در خدا و پيغمبر ياه��ا ميكش��د و متعاقبا قيمت طب��ق روال رويوضاعتي خودش را از ا نارضايمي و ش��فاهي تلگراانش ميرساند.ظر هموطنقتصادي به س��مع و ن ان كار چيست؟ شماد اس��م اييا به من بگوي ش��من است نسارگ اس��ان، گكه گفتهاند اند ايني بگويان ريختهفروشي چن نه؟ قبح گرانرد يا حقيقت دا حتي فرهنگيها هم كهي بدل شدهمري عاد و به ا ميكنند.ق تامين ا از اين طري بودجه خود ر كسر ارجمندشران بعضي نا در نمايش��گاه كتاب مثا ند و باون آوردها بي��ر نبارم��ي را از ا قدي كتابهايهاند.وز كرد را به ر، قيمتها��ب س��اده يك برچس لتاليفديم خريدهاند، حقا با قيمت قغذ راينها كا اهان��د، پول حس��اب كرد را به قيمت پش��ت جلدم ب��ه نرخ قديمرمند را هگ��ر و كا چاپخان��ه و كار ند. حا پرداخت كردهاحتما كرده و ا محاس��به ا بر خود تجديد چ��اپ راب زحم��ت��ه كت بيآنكوبرابر ميكنندبه قيمتش را دنند يك ش هموار ك ايند. به نظر ش��ما نميخورز آب ت��كان آب هم اخاقير اين كا اس��ت؟ آيال اش قيمت حا افزاييستند بايل فروش ن مودتا ناش��ر و است؟ فقط چن و يك آب ه��م روش. درهاندف را خورد نص��ا كه اب اس��ت. نصاف يك گوهر نايا ديگر صنوف ه��م ايل دقتهاي حا»س��ود« ا در محاسبهميه قديود به نظرشد كه امروز اگر كس��ي بش��ن ميكردن . ميگفتند اردي ميپند را نشدنايد، آن مسخره نيه را دره شدس��افت پيمودد ميزان م تاجر باي حتيي كه در واردات و با زحمتگيرد و متناس��ب نظر ب كند.وش را تعيينكشد، قيمت فردراتش مي صات ش��دهايم، ازيمبامتگذاري بوز در قي امر ماه يك هس��تيم كيتهاير، مترصد موقعي آن بدتاي جهشهيم و در بزنگاهماي صدساله بپي ره شبهي كه درينهايزيم. از هيچ پول بسار، بجهيم و ا د را تبديلي خودم دارايند و تما ايستر مي صف دي چه سودايكنيدنند فكر مي به پول خارجي ميكست كه دلشان جز اين اند؟ آياوران س��ر ميپر در ترامپ ديوانهرد و مثاي به توقي بخو ميخواهد تق بكشدر بار دنيا دزا بياورد تا در بام با سر برجازيان« كنند؟��اب خودشان س��ودا به حس و اينهگويد كه فردوسي مي» سود خويشن از پي كسا تبديلي شخصير از اين است؟ سودجوي مگر غي هزار10 ع ميشود. طرف با براي جم بدخواهي بهل آرزو ميكند و در دور ميافتد نسانيت در از ا در از ايند و دتر از اين شوه و تار جهان تير كه كارس��ايند كه مي هماخن بهها ن رود. اينت��ر هم با بماندتوانر نا و دولت در مهار د جنگ راه بيفتد . حاضرند جهانين��س بخ��ورد��ردم به خ و كار مينها تومن اض دو در عود و��يده ش��و كش به آتشينها هست بين ا تومن. پس چه فرقي10 بش��ود؟ فرقي اگرسلحهسازيي اها كارخانها صاحبان ب بينندها آب نمي اس��ت كه اينطر اينست به خا هدن بان خواحتكار و جز به گرانفروشي و ا و زورشانور كنيد ازس��تند ب��اس��د. اگر ميتوانر نمير د باكس ك��ش هم امهم��ب ه��يس كارخانه ب تاسداشتند. نميكند ن ،درمان سكن م سودخويشنازپي زيانكساآيد اقتدارمي تدبيربافنمايشگاه پيفپيريان كثي كيوان محسن آزمودهدينسبهفو كاوميرفتاحدعلي سي هشتگ روزرغ ازيت��ر فا تويهالينط��ور ميش��ود؛ ا هم اي گاهي يك هش��تگ باند بهش، دل ميده��ان و خبرهاي جهند. هش��تگ حرف ميزن و درباره آن موضوعي جذاب» شدهي فراموشهاغذا« يتر مورد توجه در توي تازه و جمع كرده تاان را دور همبرش��تگي كه كار اس��ت. هوي جهان،ز هياهرغ امي و ف��ا و صميحفلي گرم در م و شهرش��اننواده��ي خا فرهنگ غذاي آنچ��ه دربارهي��ن هش��تگ ب��ا حرفها وند. ا هس��ت، ح��رف بزنراني و ايهايرفي از غذالمعا متنوع، دايرهاهاي خاطره مادربزرگها در آشپزخانهعمو كه مي ش��دههاي غذاد آن را تاش ميكنننترها جوا پخته ميش��د و حاسل ديگر منتقل. از نسلي به نده كنند و زنيتهايي از تويجموع��هايخواني��د م آنچه ك��ه مي در اين هش��تگ جمع كه در دو روز گذش��ته اس��ته است: س��اختاندني و جذاب راتي خو ش��ده و روايس��ت ميكرد بهش ميگفتي در من يه غذايآناي« ، دنبهه��اي گوش��ت گوس��فند��اب. تكهماكببا قاچ��ك رو ب��هه��اي كووجهفرنگيفلس��بز و گ و فلپيچيدد ميك��رد و ميخ س��وزن ر��ب از توي ن ترتييخ��ت و زيرشچ آب��ي نمير. هي دورت��ادور قابلمه فردا بپزه تا ميكرد و از ش��ب ميذاش��ت رو كم كمد و��م هزارجور آبگوش��ت بلد بومادربزرگ« ،» ناهار راه بود.��تش بهزها آبگوشن بقيه روابستو غير از تقم��ري، بزباشجون، كلم، بادمگوش��ت س��يب آبجور خوراكي خوشمزه غذا كه نبود، يهغذاي« ،»... و درس��تدچي و ش��كر آردنخو كه ب��ا مخلوط كردنسمش فوتينا بودس��ت نخوردمش، ا ميشد. سالهاي غذايما« ،» ما رس��يدهزدي بهونم از نس��ب ي و گمني. سيبزميني دوپيازه س��يبزمي داريم به اس��م زردچوبهفل، نمك وزداغ، فل ش��ده رو با پيا پخته لهش��ده ولي من غذا فراموش ن اي��ن«،»ديمفت مي تنيرنج، سيبزميجز كرمانش��اه؛ بچكجا نديدم به هي با گوش��ت، مرغكنيم، حا مي دميد رو باهم ش��و و،» ش��گفتانگيزهم و حقيقتاخوري مي يا گوجه خاميا سبززي كه با لوب امرووبياپلوين كه لا ميدونحتم« پلو اصليو نيست. لوبياوبياپل پخته ميشه، ل گوشت و،»ي پخته ميشه پلوي و س��بزيلبلي با لوبيا چشمب ريزه.يكرد به اسم كوفته آشي درست مادربزرگمم« هيچكجالقلي بود كه گوشتق برنج، ماست و تركيب هم هست،يك دس��ر خوشمزه« ،» ديگه نخوردمشا آبپز ميكردنذاشتن ي تو تنور ميي رو حلواي كدوه و روغن محلياش��ق له ميكردن و با ك��ر و بعد با قيه« ،»ماخورده بودم س��ينه س��ر ميزدن. مره همادربزرگممادور كه م يرآلما پوت به اس��مي هس غذايزداغ،رمون ب��وده. پيااي ش��ه غذاي چوپونه ميگهني با كره محلي و دوغ و رنده شده، س��يبزمي گوجهوز برنج هن كهد ماهخردا« ،»؛ معركه و غريبون داغ نهاي و دانهنچيننج رو مينگه، برس��يده و س��بز ر نر و عس��ل)ه انگورش��ير( ا دوش��ابزرنگش رو ب س��ب،»شالي ميخورنو سر و صبحانه رن مخلوط ميكنرچه ش��اپور ب��ود. يهجورزاهل زيربادربزرگ��م اما« ا آب پياز وده رو بت كه گوشت چرخكر شامي ميپخبي تركي در و بعددچي ورز ميداد آردنخوبه و زردچوكالش��عرايمل« ،»ن��ار ميپختزداغ و رباز پي��ا اتماج لغتيدانيم كه تاج نوش��ته: ميتمار درباره ت به است كه از خميريج غذايتماهرا تس��ت و ظا تركي ا را ورقهن است كه خميرچناد و آن ميپزن گندم آردبه ده، آن راا از تره و س��ير آكن حش��و آن ر كرده وه و با دوغ يا ماست وند لوزينه بريد و به كارد مان كرده و...». ميپزند روغن ينادربزرگوسطتايم آشپزخانهم_ شدهي_فراموشها غذا# ز بازپرسي كهل دادگستري اش وكي خبر شكايت شهمترين از مكي كرد، ي صادرام را تلگرلترينگ حكم فين در فضايب��راه بود. كار روز يكش��نب خبرهاي عصر از با فيلترش��كنهامي كه حان تلگراجازي و هما م نام و نشانيا كردنرغ از پيده ميكنند، فاس��تفاد آن ا را دست به دستل دادگس��تري، خبرش وكي اين شت اين واقعيم��ا آيا گفتند. از آنهان اند و با هيجا كرد مخاطبهازي است كهانگي همان هيجانم به خبر هس��تن داند؟ آيا بدون داش��تنوليه با آنخورد ا بر درت پوشيدهاند،ه لباس ش��كايي كن وكاي نام و نش��اار بود و اميدوين خبرها دلخوش ك��رد ميش��ود به ادم را��وق مرند تا حق پيدا ش��دهاخره افرادي كه با اين خبر،ه با در مواجهها همد؟آيا رسانهري كنن پيگيست كنند و و آن را دس��ت به ده ش��وند ذوقزد بايدس��تي آن را درزش ژورناليص و پرداترهاي خ��ا با تيهند؟ار دون توجه قر كانول و ب��ا نگاهيل��ه ا در وه��ت اين اس��ت ك��ه واقعيواند مثبتلها ميتم اين سواب تمانزده، جوا هيجا فاصلهوزمرهها و هيجانات ر اگر كمي از خبرماشد. ا بانهايك جوزدگي رسا ييكنشهايين واريم، چن بگي نميشودعامكي اي شام وكا. وقتي نار نيست بيشتوانم خ��ود را به عن لحظه نا اينلي كه ت��ا و تنها وكي در صفحه مج��ازي خودعام ك��ردهكي اصلي ا ش��ايش راي��د و عكسهالت بهار ميگوهي ب��ا دو از همراخورد با منتش��ر ميكن��د، برينژاد احمدحمود با مجان و ذوقزدگيد با هي دس��ت نباي از ايني خبرهايلترينگ ك��ه في اندازه هم��ان باش��د. چون بهمراه هتاثيرحتومي را تاسات عم احسين روزهاام در ا تلگر از همينس��تفاده مش��غول ااي همه، ع��دهار داد قررلحظه با هس��تند و هاسي شكل گرفتهي احس فضااسات به نفعد از اين احسن ميتوانمهايي و برنا پروژهااحي در متنه��اي جنوه��ي و قدرتطلبي منافع گره كنند.ستفاد ا جامعهابهايي پراز التهي��ن روزها راه و منش در ا بهترينصل��ه گرفتن ازاهوهاي خب��ري، فا و هي س��اختگي»چرا« و پرس��يدننينچني اياهوه��اي خبرها و هيون قانس��ت؛ هماني مختلف اهاره رفتار چه دربارهشجويانري به داناي روزنامهنگاركاسه اولي كه س ميخواهندز آنه��اهن��د و ا��ن رش��ته درس ميد اي را»چگونه« و»چ��را« دو كلم��همواره و هميش��ه هاف، صادقها و خبرها، ش��ف گزارشكنند تا فراموش ن از منفعتطلبيسد و عاريردم بريح به دست م و صح باشد.انهاي خاص جري بازگرديمهخبري اولي بهاصولذرهبين زير مي��راث هنرمند،زشتري��ن ار با ه��م در گذر��ردم هنر اوس��ت. م هنرمند آموختن��د كه ب��ه زمان ام بگذارند بي��ش از پي��ش احت��ر ني اول به نس��احث اسيار مبا كه بس��ت. خانهن ش��ده ا هنر بيا زبانف خانهي اط��را خيابانها و حتيس��ت مكانهاي ميزده اي كه او قدم جاهايعنيون ي بتهوردم باري از م هستند و حتما بسياهمي بسيار مستي توريش حين راه رفتن حياتو در س��الهاي اينكه انجكاوي كي خلق كرده است،ين آثار كه چن يدهي ميدزهاي چه چيدان از هنرمنث ماكنند. ميرادا مي فيا حضور پي آن جغرا درعرانگترين شا اندك است. بزر جز آثارشان و اهل سخنانچناخته ميشوند. حتي آن شنهايشانا مقبره ما تنها ب نساري خواان و بن از است. نمانده باقين ماصراز معا اراثي مي سايه، است؟ترسزي جز آثارشان در دس چه چي و دواميگ معاصر ب��زرز مفاخر ، كدكني و... همگ��ي ا ش��جريان چگونهيق��ا كجا و نيم آنها دقوز نميدا ما هس��تند و ما هنهاگاها و شكنجهدانه ند. عجبا كه زن و خلق كرد زيس��تندتي اهميما ا) ي استفاقا كار درس��تكه ات( كنيم را موزه مين چاووش قائل نيس��تيم. كانوق هدايتي خانه ص��اد براردم با مگام توليداتش هم بود كه نقابن ا محفلي در زماوناني كه كان فت. جريش مير پيجتماعيي ا و حركتهاي دوران هن��ر جريانهمترين راه انداخت، م چاووش ب��ها ساختاره ت داشت موضوعيت كس��ي برايست. آياب ا نقا ا بماند؟ جاي همان شكل باقين چاووش به كانو ساختمانرات نتشا و ا نه ميرزاعبداه مكتبخا قي است ككرش با شباقيماندهباشد.زيحداقلچيندتاآنجامستقرهست ماهوري كنند. جالب را ميخواهند ثبت ملم ناظري ش��هرا خانه ند كه خانهي خبر دادمريكايي اهاوز رسانهقا ديرنكه دقي اي ند ا ثبت ملي كرد نزاس ر كودكي جاني كش در آركا دوراندان يد عاقهمن معرض د ش��كل موزه درند به ميخواه و كه به سينهاشيلهاي ايز و مداام جو بگذارند. جداي از تم او متوجهمواره هستهاي كهم شاي احترا ازختند و جداي آوي نه كودكياش راز مرگش خال پس ا ساست، حا بوده ام ناظري شهراراث ملي محفوظ ميكنند.وان ميم به عن هدن همانوز هم براي خوانقي است هنز مفاخر موسي كه اسه مجوز را طي ميكندش پروب و ماندگار قطعات محبو نجام ا از به آغاز ميكنددن را لحظهاي كه خوان هنوز هم تا و او را و سيما هنوز هم صدا ارد و ندان اجرا اطمين رس��يدن هنوزهايهد و نميدش��انكسترش ن اردن و با خوان حين دستشانه او را ثبت ملي ميكنند خان ديگر. حا بسيار كه در مقاب��ل رفتارري اس��ت قل كاد اي��ن حداكن درد نداني قبال هنرمنه ميتوان در سالهاي گذشت ناشايستناظريكرد. چون خانه زيباست اين بهاري اميرن حوالي در هميزون حركاتمو سياهخته تد، سالييقه مطالعه كني دق1۵ ، تلويزيون به جاي تماش��اياگر هر شب« :گويدر كتاب هدف ميس��ي ديان تري برا بزرگ سال، صد كتاب هفتر مدت، دسيك بخوانيدت كادبيايقه ا دق روزيخوانيد. اگرب را مي كتاود حدينها، بامه اشويد. هاد در نسل خود ميسوادترين افرز باكي اديل به يگونه تبدهايد. اينسيك را خوانت كادبيا اترب راحتي به مراتشدن كار سواددن و بابخوان نوش��ته كتا اين. با»ب حاصل ميشودعه قبل از خوايقه مطال دقتاهتر و متنهاي كوتاه ودن خبرهاي كو خوانهان مجازي و ش��دن به تلگرام و جكن گشتن و وصل فيلترشز دنبال اد بيشتر ازقه ش��اي دقي اينمان، اين جهاد و دور از اهان مجازي بويد اهل جكه نباه اين حرف اس��ت. ن يك جهانتفاقهايهد و اا تغيير د، زندگي ما ران هس��تيم جهري براي وصل شدن بهل راه و مسيه دنباي كه ب زمانهايمه هي آن بسازد.همتري برا م بخوانيقهكتاب دق15 فقطعتخوشازآنمموصلوسهسا فارغزجهانم/ يكربعشومويرتلگرام درگ بيانم بود آزادد فيلتر / در موررم تلگرامخبري غرقم و سرگ بي در آيدبهزبانمصانميهما / يكجملهتوپراكسيپور جزفيلتروفيلترشكنو پرهيجانملسله اين سصل... / ديوانهم، وصل شوم، قطع شوم، و هي قطع شوانمه ز فيلترشكنورم و شادم ك / مغر تازهپيانم كاشف ويقتي كه شو و ام»آن« است كه اين ليامر ثانيه خوشحا ندارم/ ه از كفام و غصه رود يك عمر روزگارقطعووصل احمدستاد مهدي ا شعر طنز نياين متين نازن

Transcript of ميدرگزابيربخهيلوالوصاهب تسابيزهناخ...

Page 1: ميدرگزابيربخهيلوالوصاهب تسابيزهناخ ...kavehfouladinasab.ir/wp-content/uploads/2018/05/13970217...و يناهاك يا همليف و »ن شج ك ي

صاحب امتياز و مديرمسوول: الياس حضرتي جانشين مدير مسوول و رييس شوراي سياستگذاري: بهروز بهزادي

سردبير : سيدعلي ميرفتاح معاون اجرايي: حجت طهماسبي

مشاور مدير مسوول: محمد حضرتي رئيس سازمان آگهي ها: علي حضرتي

نشاني:خيابان ستارخان، خيابان كوثر دوم، بن بست مينو تلفن خانه:66124025 - 66124024 نمابر:66124021

توزيع: نشر گستر امروز تلفن: 61933000 چاپ:نشر روزتاب تلفن:44545076

اذان ظهر:13/01 غروب آفتاب: 19/56 اذان مغرب: 20/15 اذان صبح فردا: 4/30 طلوع آفتاب فردا : 6/06

[email protected] www.etemadnewspaper.irآيين نامه اخالق حرفه اي روزنامه اعتماد را در سايت بخوانيد

[email protected]دوشنبه 17 ارديبهشت 1397، 20 شعبان 1439، 7 مه 2018، سال پانزد هم، شماره 4081

»گاردين« در فهرس��ت عكس هاي منتخب روز يكش��نبه خود اين عكس از س��فر حس��ن روحاني به س��بزوار را به عنوان يكي از عكس هاي منتخب روز خود انتخاب كرد و در توضيح يك خطي نوشت: »حس��ن روحاني، رييس جمهور ايران در سفر به سبزوار«. روحاني در س��فر خود به اين شهر پروژه »پارس فوالد س��بزوار« را افتتاح كرد و در جمع مردم اين ش��هر و درباره تهديدهاي امريكا براي خروج از برج��ام و در هفته آينده گفت: » م��ردم ايران بدانيد هفته آينده هر تصميمي كه گرفته شود در زندگي ما تغييري ايجاد نخواهد كرد. هر تصميمي كه ترامپ

بگيرد، در برابرش ايستادگي مي كنيم«.

عكس نوشت

تيتر مصور|به بهانه روز جهاني كارتونيستآنتونيو رودر گوئز

متن در حاشيه تأمالت نمايشگاهي كرگدن نامهنگاه آخر

»عصباني نيس��تم« بعد از ك��ش و قوس هاي ف��راوان اك��ران ش��د. نه آس��مان به زمين آمد، نه زمين لرزيد و نه آتش فشاني فعال شد. پنج سال حاشيه، پنج سال حرف و حديث و جنجال نتيجه اش شد اكران فيلمي كه

همان پنج سال پيش بايد اكران مي شد. بعضي ها گاه نمايش يك فيلم س��ينمايي را تا حد يك بحران امنيتي پيش مي برند؛ حتي بردن اسم آن فيلم مي ش��ود تابو. جوري وانمود مي كنند كه اكران ش��دن آن فيلم از مح��االت اس��ت و به اين ترتيب بر مس��ووالن وقت فرهنگ و س��ينما تاثير مي گذارند. مسوول مربوطه هم خيلي ساده، ترس برش مي دارد، توي دلش مي گويد س��ري كه درد نمي كند چرا دس��تمال ببندم. »مي��ز خدمت« را چرا با ي��ك حمله ف��ان روزنامه از دس��ت بدهم. جواب فيلمسازان را مي ش��ود راحت تر داد تا جواب آن ب��رادران را. آن وقت فيلم فل��ك زده همين طور باتكليف مي ماند. بي خياِل كيانوش عياري. او آنقدر محترم و دوست داشتني هست كه شلوغش نكند. تهش يك تابلوفرش به او هديه مي دهيم و از صبر و ادبش تشكر مي كنيم. تمام مي شود و مي رود. اينكه دوتا فيلم خوِب كيانوش عياري هم ديده نش��ود و

روي پرده نرود كه اصا مهم نيست. يادتان هست آنچه بر سر به رنگ ارغوان حاتمي كيا آمد؟ بيش از ۵ سال خاك خورد و چنان خطرناك و غيرقابل نمايش توصيف شد كه كسي جرات نكند نامش را بياورد. در حال��ي كه وقتي از توقيف درآمد و اكران شد، نه تنها زمين نلرزيد و آتش فشاني فعال نشد، بلكه كلي به آن جايزه دادند و به عنوان الگوي سينماي سياسي ايران معرفي كردند. ساده انگاري اس��ت اگر گمان كني��م او كه فيل��م حاتمي كيا را توقيف كرد و او كه از توقيف بي دليل درش آورد در ش��كل گيري ادامه راِه حرفه اي او بي تاثير بوده اند. همان طور كه مس��ير زندگ��ي حرف��ه اي و حتي شخصي بس��ياري از فيلمس��ازان كه در شرايطي مش��ابه قرار مي گيرند دس��تخوش تغيير ش��ده و مي ش��ود. بي شك مس��ووالن محترم نمي دانند با تصميم هاي شان چه بر سر امثال عياري و درميشيان و اميريوسفي و كاهاني و بقيه آورده اند. همه مي دانند همان طور كه »قصه ها« و »خانه دختر« و »عصباني نيس��تم« و خيلي فيلم هاي ديگر اكران ش��دند و آس��مان به زمين نيامد، »خانه پدري« و »كاناپه« و »رس��تاخيز« و »آشغال هاي دوست داش��تني« و »گزارش ي��ك جش��ن« و فيلم ه��اي كاهاني و »ش��يفتگي« زماني عصمتي و بقيه هم اگر اكران ش��وند، آب از آب تكان نمي خورد و اتفاقي مش��ابه خواهد افتاد. تم��ام اين فيلم ه��ا روزي به نمايش عمومي درخواهند آمد؛ دير يا زود و آنها كه فيلم ها را خواهند ديد سواالتي بي پاسخ در ذهن شان نقش خواهد بست كه غالبا بي جواب اس��ت. شمايلي از مسووالن وقت در ذهن شان نقش مي بندد كه طبعا تصوير جالبي نخواهد بود. حاال چه كسي پاسخگوي حقوق تضييع ش��ده فيلمس��ازان و س��ينماگران اس��ت؟ جواب س��رمايه هاي مادي تلف شده را چه كسي مي دهد؟ و كهنه شدن يك اثر هنري؟ طبعا هيچ كس. نكته اما همان عاق��ه بي اندازه به حفظ »ميز خدمت« از سوي مس��ووالن است و جمعي اندك كه نگراني ها و دلواپسي هاي ش��ان را- واقعي يا ساختگي- اهرم فشار بر تصميم گيري دوستان مس��وول كرده اند. بديهي اس��ت كه مدير مقتدر اج��ازه نمي دهد كار به جايي برس��د كه مجلس به مساله ساده اكران يك فيلم وارد شود و هنرمندانش مداوم به رييس جمهور نامه نگاري كنند. »تدبير« تنها يك كلمه اس��ت اما مفهومي اس��ت كه لوازم و ملزوماتي دارد تا آن را از حد يك ش��عار ساده فراتر ببرد. ش��جاعت، صداقت، ثبات ق��دم و ثبات راي، معنايش اقتدار مدير است و اينهاست كه منجر به تدبير مي شود. با دست و دل لرزان نمي شود فرهنگ

را مديريت كرد. نمي شود كه نمي شود.

»نمايش��گاه كت��اب؟! ك��ي م��ي ره اين هم��ه راه رو؟ تو اين ترافي��ك و گرم��ا، ميان كرور كرور آدم��ي كه اومدن تماشا. اون هم به خاطر صنار سي شاهي تخفيف. من وقتي مي رم نمايشگاه سردرد مي ش��م. به خصوص وقتي مي بينم ملتي كه س��رانه مطالعه شون يك دقيقه در هفته است، با فاميل شون اومدن پيك نيك و تفريح. توي سالن ها هم كه شلوغ و بوي عرق و تهويه خراب... عمرا برم. كتاب هاي داخلي رو از كتابفروش��ي محل مي خرم، كتاب هاي خارجي رو هم كه يا دانلود مي كنم يا سفارش مي دم برام بيارن.« اين واكنش رايج شمار قابل توجهي از روشنفكران، اصحاب مطبوعات و اهل فرهنگ است، وقتي مي پرس��يم كه آيا به نمايشگاه كتاب رفته اند يا نظرش��ان درباره آن چيس��ت. البته كه بس��ياري از اين انتقادات درست است اما در لحن و بيان اين منتق��دان، به وضوح طني��ن نخبه گرايي و برج عاج نش��يني و نگاه باال به ت��وده و عوام به گوش مي رسد. راستش اين است كه نمايشگاه كتاب با همه خوبي ها و بدي هايش جلوه گاهي براي آشكارشدن ابعاد كثير خلقيات ايرانيان اس��ت و حضور ميليوني آدم ها از هر قشر و دسته و گروه و شهر و روستا و سن و طبقه اي در آن اتفاقا مجالي بي همتا فراهم مي سازد براي كساني كه مي خواهند از نزديك و بي واسطه با روحيات مردم اين »مرز پر گهر« آشنا شوند. مدعيان روش��نفكري با عزلت گزيني و فاصله گيري از مردم، خود را از ارتباط مستقيم با جامعه محروم مي سازند و فرصت بي نظير مشاهده از نزديك مردم را از دست مي دهند. از اين منظر نمايش��گاه كتاب صرفا محلي براي خريد كتاب يا آش��نايي با تازه هاي نشر ديدن، ساده انگاري و سطحي انديشي اس��ت. در نمايشگاه كتاب، تنها كتاب به نمايش گذاشته نمي شود، بلكه جلوه هاي متنوعي از كنش جمعي ايرانيان آش��كار مي شود، رفتارها و گفتارهايي كه خوب يا بد، درست يا غلط، خلقيات ما را به نمايش مي گ��ذارد و پرده از

هزارتوي روح و روان مان بر مي گيرد.

چند هفته پيش مريضي عجيب��ي گرفتم و در بيمارس��تان بستري ش��دم. نظام درماني آلمان -برخ��اف ايران- چن��دان ميانه اي با دارو ندارد. پزش��كان آلماني كمترين ميزان دارو را ب��راي بيمار تجوي��ز مي كنند.يكي از آن روزها كه سردرد ش��ديدي داشتم، دو سه بار به خانم پرستارگفتم درد دارم وخواهش كردم بهم مسكن بدهد. نداد. بعدازظهر كه دكترم به ديدنم آمد، مثل بچه ها چغلي كردم. گفتم »من امروز خيلي درد داشتم. چند بار مس��كن خواستم. بهم ندادن. « پرونده را خواند و داد دس��ت سرپرس��تار بخش و گف��ت »دردتون اون قدري نيست كه مسكن الزم داشته باشين. « گفتم »هرچي... درد دارم. متوجه مي شين؟« گفت »االن دردتون شديد نيست قابل تحمله و اين نشونه خوبيه. اگه بهتون مسكن بديم، نمي تونيم به آرامش تون اطمينان كنيم. « موقع رفتن دست داد و گفت »يادتون باشه ُمسكن درمان نمي كنه. مصرف بي رويه ش هم، قواي جسماني تون رو تحليل مي ب��ره و بدن تون رو ضعي��ف مي كنه.«باالخره خوب ش��دم و حاال خوشحالم كه مس��كن به نافم نبستند. بايد رفت س��راغ ريشه درد؛ »مسكن درمان نمي كند.« بد نيست اين جمله را باالي سردر ورودي شوراي عالي نظارت بر فضاي مجازي هم نصب كنند؛ شايد بشود آن جا عوض »مسكن« بنويسند »فيلترينگ«. فيلترينگ محدود همه جاي جهان وجود دارد؛ مثًا براي كساني كه به سن قانوني نرسيده اند و البته اين توافقي عمومي است كه تا زماني كه فرد به سن قانوني نرسيده و قواي تصميم گيري و تشخيصش كامل نشده، بهتر است در معرض هر اطاعي قرار نگيرد. اما فيلترينگ نامحدود را سرزمين هاي كمي هس��تند كه تجربه مي كنند. ناكارآمدي اش هم ثابت ش��ده؛ چه در زندگي واقعي و چه در فضاي مجازي. مگر سال ها پيش فيس بوك و توييتر فيلتر نشد؟ چه اتفاقي افتاد؟ وايبر و تلگرام جاي شان را گرفتند. حاال بعد از تلگرام هم يك چيز ديگر مي آيد. مشكل، فيس بوك و توييتر و تلگرام نيس��ت؛ جاي ديگري است. چرا سياس��تگذاران اين حوزه، عوض فيلتر كردن ش��بكه ها به اين فكر نمي كنند كه اگر شفافيت در همه امور در دس��تور كار قرار بگيرد، اگر گ��ردش آزاد اطاعات - بي نگراني و سانسور- برقرار شود، ديگر اصا چه كسي كجا مي خواهد رازي مگو به گوش مردم برساند، سياه نمايي كند يا دسيسه بچيند؟ حضرت موالنا مي فرمايد »از همان جا كه رس��د درد، همان جاس��ت دوا«. غير از اين است كه تكنولوژي روز و شبكه هاي اجتماعي امكان فراگيري هستند تا مس��ووالن بتوانند مس��تقيم تر و سريع تر اخبار

خدمت رساني هاي شان را به مردم برسانند؟

مس��ال�]؛ آيا فروش��نده اي كه اجناس مغازه اش را با دالر چهار هزار تومن خريده، مجاز اس��ت، به تعبير دقيق كلمه آيا حق دارد و به لحاظ ديني و اخاقي آيا حال اس��ت كه يك ش��به دس��ت در ضرب و تقس��يم هايش ببرد و دالر ش��ش هزار و خرده اي را محاسبه كند و كاالي قديمي اش را به قيمت جديد بفروش��د؟ آيا اخروي و دنيوي هيچ نظارت و حس��اب و كتابي در كار نيست و دالل ها و تجار عمده و فروش��نده هاي خرد از هفت دولت آزادند كه به اس��م گ��ران ش��دن ارز هرچقدر كه تيغ ش��ان مي برد، ببرند و س��ود عليحده ببرند؟ آنهايي كه مومنند و عقيده ب��ه قيامت دارند البد جواب محكمه پسندي هم در آستين دارند تا فردا تحويل داور دادار بدهند و دلي��ل گران فروختن ارزان خريدش��ان را عرضه كنند. دهري مسلك ها هم كه از برك��ت اينترن��ت و ماه��واره و به لطف متصديان امور فرهنگي و زاهدان ريايي شمارشان رو به فزوني است، احتماال شرمنده حساب كشي وجدان عمومي نيستند، چه بسا در ذهن و ضمير خود حجت هاي موجهي دارند و بابت گرانفروشي نه تنها سرافكنده نيستند بلكه سرباال مي گيرند و كار خود را ضرورت بيزينس عنوان مي كنند و به هوش و ذكاوت خود نمره قبولي مي دهند و حتي چنين مي پندارند كه زرنگ ت��ر از بقيه اند و هوش تجارت دارند و ش��م اقتصادي ش��ان قوي است. ارواح عمه شان. دزدي و بي اخاقي و حرامخوري و بي اعتناي��ي به حق��وق ديگران ش��اخ و دم كه ندارد. از امريكا و مريخ كه نبايد بيايند و س��ر ما را دوال پهنا كاه بگذارند و برون��د. نه. ما خودمان به اندازه كافي قدرت داريم و كارخانه توجيه س��ازي و خودموجه پنداري م��ان پ��ر رونق و داير اس��ت و مي توانيم به راحتي و رس��مي و متمدنانه س��ر يكديگر ش��يره بماليم و جيب همديگ��ر را خالي كنيم. مثال بزنم. فروش��نده اي با دالر چهار هزار تومن گوش��ي موبايل وارد كرده، انب��ارش هم پر است از گوش��ي. دوتا تلفن به اين و آن مي زند، يا آن و اي��ن به او زنگ مي زنن��د و خبر مي دهند كه دالر باال كشيده. او هم بي آنكه وجدان درد بگيرد يا خدا و پيغمبر را در نظر بي��اورد، خيلي عادي و طب��ق روال روي قيمت ه��ا مي كش��د و متعاقبا تلگرامي و ش��فاهي نارضايتي خودش را از اوضاع اقتصادي به س��مع و نظر هموطنانش مي رساند. ش��ما به من بگوييد اس��م اين كار چيست؟ شما بگوييد اينكه گفته اند انس��ان، گرگ انسان است حقيقت دارد يا نه؟ قبح گرانفروشي چنان ريخته و به امري عادي بدل شده كه حتي فرهنگي ها هم كسر بودجه خود را از اين طريق تامين مي كنند. مثا در نمايش��گاه كتاب بعضي ناشران ارجمند كتاب هاي قديم��ي را از انبار بي��رون آورده اند و با يك برچس��ب س��اده، قيمت ها را به روز كرده اند. اينها كاغذ را با قيمت قديم خريده اند، حق التاليف را به قيمت پش��ت جلد حس��اب كرده ان��د، پول چاپخان��ه و كارگ��ر و كارمند را هم ب��ه نرخ قديم محاس��به كرده و احتماال پرداخت كرده اند. حاال بي آنك��ه كتاب زحم��ت تجديد چ��اپ را بر خود هموار كنند يك شبه قيمتش را دوبرابر مي كنند آب هم از آب ت��كان نمي خورد. به نظر ش��ما اين افزايش قيمت حال اس��ت؟ آيا اين كار اخاقي است؟ فقط چندتا ناش��ر و موبايل فروش نيستند كه انص��اف را خورده اند و يك آب ه��م روش. در ديگر صنوف ه��م انصاف يك گوهر ناياب اس��ت. قديمي ها در محاسبه »س��ود« حال دقت هايي مي كردند كه امروز اگر كس��ي بش��نود به نظرش مسخره نيايد، آن را نشدني مي پندارد. مي گفتند حتي تاجر بايد ميزان مس��افت پيموده شده را در نظر بگيرد و متناس��ب با زحمتي كه در واردات و صادراتش مي كشد، قيمت فروش را تعيين كند. ما امروز در قيمت گذاري بي مباالت ش��ده ايم، از آن بدتر، مترصد موقعيت هايي هس��تيم كه يك شبه ره صدساله بپيماييم و در بزنگاه هاي جهش دالر، بجهيم و از هيچ پول بسازيم. اينهايي كه در صف دالر مي ايستند و تمام دارايي خود را تبديل به پول خارجي مي كنند فكر مي كنيد چه سودايي در س��ر مي پرورانند؟ آيا جز اين است كه دل شان مي خواهد تقي به توقي بخورد و مثا ترامپ ديوانه سر برجام با بياورد تا در بازار دنيا دالر باال بكشد و اينها به حس��اب خودشان س��ود كنند؟ »زيان كسان از پي سود خويش« كه فردوسي مي گويد مگر غير از اين است؟ سودجويي شخصي تبديل به بدخواهي براي جمع مي شود. طرف با 10 هزار دالر از انسانيت دور مي افتد و در دل آرزو مي كند كه كار جهان تيره و تارتر از اين شود و دالر از اين هم باالت��ر رود. اينها ناخن به هم مي س��ايند كه جنگ راه بيفتد و دولت در مهار دالر ناتوان بماند و كار م��ردم به خن��س بخ��ورد. حاضرند جهاني به آتش كش��يده ش��ود و در عوض دو تومن اينها بش��ود 10 تومن. پس چه فرقي هست بين اينها با صاحبان كارخانه هاي اسلحه سازي؟ فرقي اگر هست به خاطر اين اس��ت كه اينها آب نمي بينند و زورشان جز به گرانفروشي و احتكار و خواباندن دالر نمي رس��د. اگر مي توانس��تند ب��اور كنيد از تاس��يس كارخانه بم��ب همه كس ك��ش هم ابا

نداشتند.

زيان‌كسان‌از‌پي‌سود‌خويشُمسكن،‌درمان‌نمي‌كند پيف‌پيف‌نمايشگاهتدبير‌با‌اقتدار‌مي‌آيدسيد علي ميرفتاحكاوه فوالدي نسبمحسن آزمودهكيوان كثيريان

هشتگ روز

گاهي هم اين ط��ور مي ش��ود؛ اهالي توييت��ر فارغ از جه��ان و خبرهايش، دل مي دهند به يك هش��تگ با موضوعي جذاب و درباره آن حرف مي زنند. هش��تگ تازه و مورد توجه در توييتر »غذاهاي فراموش شده« اس��ت. هش��تگي كه كاربران را دور هم جمع كرده تا در محفلي گرم و صميمي و ف��ارغ از هياهوي جهان، درباره آنچ��ه فرهنگ غذاي��ي خانواده و شهرش��ان هس��ت، ح��رف بزنند. اي��ن هش��تگ ب��ا حرف ها و خاطره هاي متنوع، دايره المعارفي از غذاهاي ايراني و غذاهايي ش��ده كه معموال در آشپزخانه مادربزرگ ها پخته مي ش��د و حاال جوان ترها تاش مي كنند آن را

زنده كنند و از نسلي به نسل ديگر منتقل. آنچه ك��ه مي خواني��د مجموع��ه اي از توييت هايي اس��ت كه در دو روز گذش��ته در اين هش��تگ جمع ش��ده و روايتي خواندني و جذاب را س��اخته است: »آناي من يه غذايي درس��ت مي كرد بهش مي گفت قاباماكب��اب. تكه ه��اي گوش��ت گوس��فند، دنبه و فلفل س��بز و گوجه فرنگي ه��اي كوچ��ك رو ب��ه ترتي��ب از توي نخ س��وزن رد مي ك��رد و مي پيچيد دورت��ادور قابلمه. هيچ آب��ي نمي ريخ��ت و زيرش

رو كم كم مي كرد و از ش��ب مي ذاش��ت بپزه تا فردا ناهار«، »مادربزرگ��م هزارجور آبگوش��ت بلد بود و غير از تابستون بقيه روزها آب گوش��تش به راه بود. آب گوش��ت س��يب، بادمجون، كلم قم��ري، بزباش و...«، »غذاي غذا كه نبود، يه جور خوراكي خوشمزه كه ب��ا مخلوط كردن آردنخودچي و ش��كر درس��ت مي شد. سال هاس��ت نخوردمش، اسمش فوتينا بود و گمونم از نس��ب يزدي به ما رس��يده«، »ما غذايي داريم به اس��م دوپيازه س��يب زميني. سيب زميني پخته له ش��ده رو با پيازداغ، فلفل، نمك و زردچوبه تفت مي ديم«،» اي��ن غذا فراموش نش��ده ولي من هيچ كجا نديدم به جز كرمانش��اه؛ برنج، سيب زميني و ش��ويد رو باهم دم مي كنيم، حاال با گوش��ت، مرغ يا گوجه خام مي خوريم و حقيقتا ش��گفت انگيزه«، »حتما مي دونين كه لوبياپلو امروزي كه با لوبيا سبز و گوشت پخته مي شه، لوبياپلو نيست. لوبياپلو اصلي با لوبيا چشم بلبلي و س��بزي پلويي پخته مي شه«، »مادربزرگم آشي درست مي كرد به اسم كوفته ريزه. تركيب برنج، ماست و گوشت قلقلي بود كه هيچ كجا ديگه نخوردمش«، »يك دس��ر خوشمزه هم هست،

كدو حلوايي رو تو تنور مي ذاشتن يا آب پز مي كردن و بعد با قاش��ق له مي كردن و با ك��ره و روغن محلي هم مي زدن. مرهم س��ينه س��رماخورده بود«، »يه غذايي هست به اس��م يرآلما پومادور كه مادربزرگم مي گه غذاي چوپون هاي ش��هرمون ب��وده. پيازداغ، گوجه رنده شده، س��يب زميني با كره محلي و دوغ و نون داغ؛ معركه و غريب«، »خرداد ماه كه هنوز برنج نرس��يده و س��بز رنگه، برنج رو مي چينن و دانه هاي س��بزرنگش رو با دوش��اب )ش��يره انگور( و عس��ل مخلوط مي كنن و صبحانه رو سرشالي مي خورن«، »مادربزرگ��م اهل زيربازارچه ش��اپور ب��ود. يه جور شامي مي پخت كه گوشت چرخ كرده رو با آب پياز و زردچوبه و آردنخودچي ورز مي داد و بعد در تركيبي از پي��ازداغ و رب ان��ار مي پخت«، »ملك الش��عراي بهار درباره تتماج نوش��ته: مي دانيم كه تتماج لغتي تركي اس��ت و ظاهرا تتماج غذايي است كه از خمير آرد گندم مي پزند و آن چنان است كه خمير را ورقه كرده و حش��و آن را از تره و س��ير آكنده، آن را البه ال كرده و به كارد مانند لوزينه بريده و با دوغ يا ماست و

روغن مي پزند.« و...

آشپزخانه‌مادربزرگ‌وسط‌تايمالين‌

# غذاهاي_فراموش_ شده

خبر شكايت شش وكيل دادگستري از بازپرسي كه حكم فيلترينگ تلگرام را صادر كرد، يكي از مهم ترين خبرهاي عصر روز يكش��نبه بود. كارب��ران در فضاي مجازي و همان تلگرامي كه حاال با فيلترش��كن ها از آن اس��تفاده مي كنند، فارغ از پيدا كردن نام و نشاني اين شش وكيل دادگس��تري، خبر را دست به دست كردند و با هيجان از آنها گفتند. ام��ا آيا واقعيت اين خبر هم به همان هيجان انگيزي است كه مخاطب ها در برخورد اوليه با آن داش��تند؟ آيا بدون دانس��تن نام و نش��ان وكايي كه لباس ش��كايت پوشيده اند، مي ش��ود به اين خبرها دل خوش ك��رد و اميدوار بود كه باالخره افرادي پيدا ش��ده اند تا حق��وق مردم را پيگيري كنند؟آيا رسانه ها هم در مواجهه با اين خبر، بايد ذوق زده ش��وند و آن را دس��ت به دست كنند و با تيترهاي خ��اص و پردازش ژورناليس��تي آن را در

كانون توجه قرار دهند؟ واقعي��ت اين اس��ت ك��ه در وهل��ه اول و ب��ا نگاهي هيجان زده، جواب تمام اين سوال ها مي تواند مثبت باشد. اما اگر كمي از خبرها و هيجانات روزمره فاصله بگيريم، چنين واكنش هايي يك جوزدگي رسانه اي بيشتر نيست. وقتي نام وكاي شاكي اعام نمي شود و تنها وكيلي كه ت��ا اين لحظه نام خ��ود را به عنوان ش��اكي اصلي اعام ك��رده در صفحه مج��ازي خود از همراهي ب��ا دولت بهار مي گوي��د و عكس هايش را

با محمود احمدي نژاد منتش��ر مي كن��د، برخورد با خبرهايي از اين دس��ت نبايد با هيجان و ذوق زد گي همراه باش��د. چون به هم��ان اندازه ك��ه فيلترينگ تلگرام در اين روزها احساسات عمومي را تحت تاثير قرار داده، ع��ده اي هم مش��غول اس��تفاده از همين فضاي احساسي شكل گرفته هس��تند و هرلحظه با پروژه اي و برنامه اي مي توانند از اين احساسات به نفع منافع گروه��ي و قدرت طلبي ه��اي جناحي در متن

جامعه استفاده كنند. بهترين راه و منش در اي��ن روزهاي پراز التهاب هاي س��اختگي و هياهوهاي خب��ري، فاصل��ه گرفتن از خبرها و هياهوه��اي اينچنيني و پرس��يدن »چرا« درباره رفتار چهره هاي مختلف اس��ت؛ همان قانون اولي كه سركاس هاي روزنامه نگاري به دانشجويان اي��ن رش��ته درس مي دهن��د و از آنه��ا مي خواهند هميش��ه و همواره دو كلم��ه »چ��را« و »چگونه« را فراموش نكنند تا گزارش ها و خبرها، ش��فاف، صادق و صحيح به دست مردم برسد و عاري از منفعت طلبي

جريان هاي خاص باشد.

به‌اصول‌اوليه‌خبري‌بازگرديمزير ذره بين

با ارزش تري��ن مي��راث هنرمند، هنر اوس��ت. م��ردم ه��م در گذر زمان آموختن��د كه ب��ه هنرمند بي��ش از پي��ش احت��رام بگذارند كه بسيار مباحث انس��اني اول به زبان هنر بيان ش��ده اس��ت. خانه و حتي خيابان هاي اط��راف خانه بتهوون يعني جاهايي كه او قدم مي زده اس��ت مكان هاي توريستي بسيار مهمي هستند و حتما بسياري از مردم با كنجكاوي اينكه او در س��ال هاي حياتش حين راه رفتن چه چيزهايي مي ديده كه چنين آثاري خلق كرده است، در آن جغرافيا حضور پيدا مي كنند. ميراث ما از هنرمندان و اهل سخن جز آثارشان اندك است. بزرگ ترين شاعران ما تنها با مقبره هاي شان شناخته مي شوند. حتي آنچنان ميراثي از معاصران ما باقي نمانده است. از بنان و خوانساري و دوامي چه چيزي جز آثارشان در دسترس است؟ سايه، ش��جريان، كدكني و... همگ��ي از مفاخر ب��زرگ معاصر ما هس��تند و ما هنوز نمي دانيم آنها دقيق��ا كجا و چگونه زيس��تند و خلق كردند. عجبا كه زندان ها و شكنجه گاه ها را موزه مي كنيم )كه اتفاقا كار درس��تي است( اما اهميتي براي خانه ص��ادق هدايت قائل نيس��تيم. كانون چاووش محفلي در زمان انقاب بود كه توليداتش همگام با مردم و حركت هاي اجتماعي پيش مي رفت. جرياني كه كانون چاووش ب��ه راه انداخت، مهم ترين جريان هن��ري دوران انقاب است. آيا براي كس��ي موضوعيت داشته تا ساختار ساختمان كانون چاووش به همان شكل باقي بماند؟ جاي

شكرش باقي است كه مكتبخانه ميرزاعبداهلل و انتشارات ماهور آنجا مستقر هستند تا حداقل چيزي باقي مانده باشد. خانه ش��هرام ناظري را مي خواهند ثبت ملي كنند. جالب اينكه دقيقا ديروز رسانه هاي امريكايي خبر دادند كه خانه دوران كودكي جاني كش در آركانزاس را ثبت ملي كردند و مي خواهند به ش��كل موزه در معرض ديد عاقه مندان بگذارند. جداي از تمام جوايز و مدال هايي كه به سينه اش آويختند و جداي از احترام شايسته اي كه همواره متوجه او بوده است، حاال 1۵ سال پس از مرگش خانه كودكي اش را هم به عنوان ميراث ملي محفوظ مي كنند. شهرام ناظري كه از مفاخر موسيقي است هنوز هم براي خواندن همان قطعات محبوب و ماندگارش پروسه مجوز را طي مي كند و هنوز هم تا لحظه اي كه خواندن را آغاز مي كند از به انجام رس��يدن اجرا اطمينان ندارد و هنوز هم صدا و سيما او را حين خواندن و با اركسترش نش��ان نمي دهد و هنوزهاي بسيار ديگر. حاال خانه او را ثبت ملي مي كنند دست شان درد نكند اي��ن حداقل كاري اس��ت كه در مقاب��ل رفتار ناشايست سال هاي گذشته مي توان در قبال هنرمنداني

چون ناظري كرد.

اين‌خانه‌زيباست

امير بهاري

در همين حوالي

تخته سياه حركات موزون

برايان تريس��ي در كتاب هدف مي گويد: »اگر هر شب به جاي تماش��اي تلويزيون، 1۵ دقيقه مطالعه كنيد، سالي حدود 1۵ كتاب را مي خوانيد. اگر روزي 1۵ دقيقه ادبيات كاسيك بخوانيد، در مدت هفت سال، صد كتاب بزرگ ادبيات كاسيك را خوانده ايد. اينگونه تبديل به يكي از باسوادترين افراد در نسل خود مي شويد. همه اين ها، با 1۵ دقيقه مطالعه قبل از خواب حاصل مي شود«. با اين نوش��ته كتاب خواندن و با سوادشدن كاري به مراتب راحت تر از دنبال فيلترشكن گشتن و وصل ش��دن به تلگرام و جهان مجازي و خواندن خبرهاي كوتاه و متن هاي كوتاه تر و يك جهان حرف اس��ت. نه اينكه نبايد اهل جهان مجازي بود و دور از اين جهان، اما اين 1۵ دقيقه ش��ايد بيشتر از همه زمان هايي كه به دنبال راه و مسيري براي وصل شدن به جهان هس��تيم، زندگي ما را تغيير دهد و اتفاق هاي

مهم تري براي آن بسازد.

فقط‌‌15دقيقه‌كتاب‌بخوان

درگير تلگرامم و فارغ ز جهانم/ يك ربع شوم وصل و سه ساعت خوش از آنمدر بي خبري غرقم و سرگرم تلگرام/ در مورد فيلتر بود آزاد بيانم

جز فيلتر و فيلترشكن و پورت و پراكسي/ يك جمله هم اصا نمي آيد به زبانمهي قطع شوم، وصل شوم، قطع شوم، وصل... / ديوانه اين سلسله پرهيجانم

وقتي كه شوم كاشف وي پي ان تازه/ مغرورم و شادم كه ز فيلترشكنانميك عمر رود از كف ام و غصه ندارم/ هر ثانيه خوشحالي ام اين است كه »آن«ام

روزگار‌قطع‌و‌وصل

مهدي استاد احمد شعر طنز

نازنين متين نيا