جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

29
١ ﮐﺒﯿﺮ ﺟﻮﺷﻦ» ﻋﺮﻓﺎﻧﯽ ﺗﻔﺴﯿﺮ و ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻋﻠﯽ اﻣﺎم از دﻋﺎﯾﯽ(ع) « ( ﻧﺎر وﻧﻮر) ***** The great armor worship ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ اﮐﺒﺮ ﻋﻠﯽ اﺳﺘﺎد

Transcript of جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

Page 1: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١

جوشن کبیر

»(ع)دعایی از امام علی ترجمه و تفسیر عرفانی«

(نور و نار)

*****

The great armor worship

استاد علی اکبر خانجانی

Page 2: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢

بسم اهللا الرّحمن الرّحیم

جوشن کبیرعنوان کتاب :

مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

ه.ش 1390تاریخ تألیف : رمضان

29فحه : تعداد ص

Page 3: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣

العلی الحکیم العلیم الکبیر بسم

مقدمه س�اختھ اس�ت و خودآموختیم کھ خداوند عاشق بر امام است و لذا او را جانشین عدعای سحر امام سجاد از

از دی�ده ھ�ا نھ�ان و خ�ود نم�وده و بدینگون�ھ انآن�ان را جانش�ین و ل�ذاامام ھم عاشق بر مؤمنان خویش است امامت امام را طلب کند یعنی ھمان چی�زی را ک�ھ خ�ود ستی شیعھ بای آموختیم کھ. از این دعا یب شده استغا

محضر حق کل حقش را مطالبھ کردیم و از امام زبان. در این دعا از طلب کرده و یافتھ است از خدایش امامھمانطور کھ خود در کتابش می . و نور و آیات و کلماتش را بھ کل از جالل و جمال و علم و قدرت و رحمت

ھم��انطور ک��ھ » بخواھی��د ت��ا اجاب��ت ک��نم ش��ما را و ھ��ر ک��ھ اجاب��ت کن��د م��را اجاب��ت ک��نم او رام��را «فرمای��د ک��ھ . از اسوه حسنھ خود تبعیت کنیمباید ھم و ما» پروردگارا مرا نور گردان«نیز فرمود صرسولش

ر بھ یکجا و کل�ی و ب�ھ اجم�ال طل�ب ک�رده ب�ودیم در کھ در دعای سحرا حال در دعای جوشن کبیر ھمھ آنچھ

. و بواسطھ اسمایش بھ ھزار ن�امطلب می کنیم اینجا ذره ذره و مو بھ مو و صفت بھ صفت و مقام بھ مقام ن�ھ ب�ھ نمی کنیم بلکھ از امام (علی) در خواست می نمائیم مطالبھ باید دانست کھ ما این اسماء را از خداوند

بلکھ بھ این دلیل ک�ھ ام�ام خ�ود مح�ل ،کھ استغفر هللا از این شرک عظیم واسطھ فیض است این دلیل کھ امامھ ام نیو س� تن من کرسی «ھمانطور کھ خود او فرموده کھ و تجلی و اراده و عرش اوست ظھور حضور و

دیدار عرش خداست و خداوند جز در وجود ما شناختھ و پرستیده نمی شود و ھر کھ مرا دیدار کند خدای را » .کرده است

ی و مطلق��اً تعری��ف و توص��یفی نش��ده ان��د یعن��ی اص��الً معن�� ک��ریم بای��د دانس��ت ک��ھ اس��ماء الھ��ی در ق��رآن ام��ا و

، رحیم و امثالھم چیست و بلک�ھ م�ا ای�ن اس�ماء را از وج�ود لطیف، قدوس ،مفھوم نیست کھ منظور از حکیمب�ھ دریاف�ت ای�ن ذا ج�ز از وج�ود مبارکش�ان ق�ادر ک�ھ مح�ل ظھ�ور ای�ن اس�ماء ھس�تند و ل�امامان فھم می کن�یم ا م�ا را در ت�خود عل�ی مرتض�ی خلیف�ھ مطلق�ھ خ�دا ی�اری م�ی طلب�یم مبارك . پس از وجود اسماء نخواھیم بود

. این ھزار اسم خداوند یاری فرمایددرک و دریافت

الغ�وث خلص�نا م�ن الن�ار الغ�وث« و اما می دانیم کھ ھمھ این اسماء الھی در دعای جوشن کبیر با ترجیع بند ؟از نار آمده اند. این یعنی چھ نجاتو یھمراه ھستند و گوئی این اسماء برای خالص» رب یا

ابدی منتھی می قیامت بھ نار عاقبتش ھم دربر نار و در نارست و چھ بسا با نار و نار و از آدمی موجودی ؟شود یعنی جھنم خلد

لوم جدید در فیزیک نظری و نجومی کل جھان ھستی از انفجار ب�زرگ ھم طبق معرفت دینی و قرآنی و ھم ع

. و در واق�ع ھ�ر موج�ودی ه است کھ ماده اولیھ موجودات استکھ آتشی بزرگ و جھانی بودآغاز شده است در عالم یک قطعھ آتش در بستھ و بھ ظاھر خن�ک ش�ده بواس�طھ خ�اک اس�ت و خ�ود خ�اک ھ�م آتش�ی منجم�د

. را کھ بشکافی آفتابیش در میان بینی! و انسان ھم چنین استھر ذره است و بھ قول موالنا دل

و از منظری دیگر طبق معارف قرآنی انسان قبل از خلقت خ�اکی اش ن�وعی ج�ن ب�وده و از ج�ن آفری�ده ش�ده .آتشین دارد کھ خاک اندود شده استاست کھ ماھیتی

خ وارد م�ی ش�وند و از آن عب�ور م�ی کنن�د و و باز از وجھی دیگ�ر طب�ق ق�ول قرآن�ی ھم�ھ انس�ان ھ�ا ب�ر دوز

. ابلیس است کھ خود از آتش ناب استدوزخ ھم جھان تماماً آتشین است کھ رھبری آن بر

Page 4: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤

ک�ھ منش�أ ارتک�اب ب�ھ گن�اه د ن�و از وجھی دیگ�ر ھم�ھ انس�ان ھ�ا در مع�رض اب�تالء و لم�س ش�یاطین ق�رار دارره ش�ده بواس�طھ م�ی زنن�د یعن�ی وج�ود محاص�یعنی ھمواره شیاطین در حول و حوش وج�ودش پرس�ھ .است

در خلقت جم�ادی و حی�اتی اش و نی�ز در خلق�ت وی�ژه و. پس انسان از درون و برون موجودات آتشین است .تیار بواسطھ آتش محاط و محیط استانسانی اش بعنوان موجودی صاحب اخ

وه ب�ر ای�ن در غای�ت و پس آتش اصل و اساس خلقت و پیدایش انسان است ھمچون ھمھ مخلوق�ات ول�ی ع�ال

را ش، آت�ش درون�تھدیدش می کنند ت�ا از طری�ق لمس�ش او کمال خلقتش ھم ھنوز موجودات آتشین از برون .و این ویژه انسان است. تحریک نموده و فعال سازند

ھ آتش بعنوان بنیاد و بستر پیدایش و خلق جھان حاصل تجلی وجود در عدم است ھمانطور ک�ھ م�ثالً وقت�ی ک�

نور وجود حق ھم چ�ون ب�ر ع�دم وارد م�ی ش�ود نگ آسمانی وارد جو زمین می شود مشتعل می گرددیک س . ھ ھبوت و سقوط نور می باشدابموجب اشتعال گردیده است و لذا نار از نور است و بھ مث

در حقیقت اص�ل و اس�اس ذات�ی و ھ�ویتی انس�ان و جھ�ان از ن�ور وج�ود ح�ق اس�ت و ل�ذا مب�دأ و مع�اد مطل�ق

و جھانیان و از جملھ انسان ھمان نور اس�ت و ن�ار مرب�وط ب�ھ فاص�لھ ب�ین ازل ت�ا اب�د اس�ت ک�ھ قلم�رو جھانم�ر . و ل�ذا ک�ل اطلق حق در عرصھ ظھور، ن�اری اس�ت. یعنی نور میدایش و ظھور و عرفات نور حق استپ

یعن�ی اس�ماء .یی اس�ت ب�ھ ی�اری اس�ماء الھ�ئ، رجعت بھ این نور ازلی و ھودین خدا جھت رھایی از این نارالھی وجود آدمی را بھ ازلیت نوری اش باز می گردانند و تأویل می کنند منتھی این تأوی�ل ن�ھ مک�انی بلک�ھ

رس�ول » پروردگ�ارا م�را ن�ور گ�ردان« .ھستی ناری انسان را نوری می کنندجوھری است یعنی اسماء الھی !صاکرم

برسد نور می شود و آدمی س�وار ب�ر بالھ�ای قدس�ی طبق نظریھ نسبیت انیشتن ھر جرمی کھ بھ سرعت نور

می رسد کھ البتھ سرعت ن�ور ح�ق بس�یار بیش�تر از ن�ور نج�ومی اس�ت و ش�اید سرعتياسماء الھی بھ چنین 2mc=Eنور نجومی باشد طبق فرمول معروف انیشتن سرعت ورذمترادف ھمان مج

ارت درون�ی و برون�ی آت�ش م�ی م�ی را از اس�این اسماء الھی بھ مثابھ فوتونھای نور وجود حق ھستند کھ آد

!رھانند: خلصنا من النار یا رب

ت�ش ب و در حال سوختن است و ای�ن آھآدمی آتشین ھستند و انسان در حین ارتکاب بھ گناه ملت ھمھ گناھان. و لم�س و وسوس�ھ ش�یطان ھ�م از بی�رون آت�ش نف�س او را تحری�ک و موجب تحری�ک انس�ان ب�ھ گن�اه اس�ت

دمیدن است ک�ھ ھ�وای ھمان . و اصالً یک معنای وسوسھو گوئی در این آتش درون می دمد دمشتعل می کن .عل و بیقرارش می سازدرا طوفانی ساختھ و لذا آتش جانش را مشتنفس آدمی

ح��رص، حس��د، ش��تاب، کین��ھ، ش��ھوت، دغدغ��ھ، نگ��اه کنی��د ک��ھ ھم��ھ ص��فات کف��ر بش��ری آتش��ین ھس��تند مث��ل

ح�االت ک�امالً ملتھ�ب و ی و امثالھم. یعنی آدم در حین ابتال بھ این صفات و، تجاوز گرانزجار، وحشت، خشمنج�ات ،نج�ات از ن�ار. بن�ابراین بات عذاب النار می باشند. جملھ عذاب ھا ھم آتشین ھستند و شعمشتعل است

گن��اه و ع��ذابی اس��ت و نج��ات از قلم��رو دوزخ م��ی باش��د و نج��ات و خ��روج از قلم��رو خلق��ت و ھس��تی از ھ��ر .مادی است -زمانی -ی مکان

. و ل�ذا آدم و ح�وا در بھش�ت ھنم درست در نقطھ مق�ابلش م�ی باش�دبھشت عرصھ خنکی و برودت است و ج

نزدیکی بھ شیطان بود کھ ُگر گرفتھ و ملتھب شده و آت�ش جانش�ان تحری�ک ش�د و ب�اال آم�د ک�ھ در از طریق .و لذا دیگر جایی در بھشت نداشتندواقع کفرشان باال آمد

ظھ�ور کف�ر و حی�ات جھنم�ی بش�ر ب�ر روی زم�ین ھمانطور کھ اصالً پیدایش و کشف آتش در تاریخ س�رآغاز

بھ اعماق آتشین جھان یاف�ت و آت�ش . یعنی بشر با این کشف روزنھ ای نعت استاست کھ عنصر پیدایش صاست ھمانطور کھ نھان زمین را استخراج نمود کھ امروزه صنعت نفت و اتم بھ مثابھ غایت استخراج دوزخ

شکوفایی انرژی ھای صر. و لذا شاھدیم کھ در عاده اصلی حیات دوزخیان نامید استسالم نفت را ماپیامبر تر و دوزخ�ی ت�ر و ملتھ�ب ت�ر م�ی ش�ود و فت و اتم بشر ھم روز ب�ھ روز ک�افرتر و گناھک�ارآتشین ھمچون ن

اوس�ت و ی�ا آت�ش گرفتگ�ی درون�ی و برون�ی . و ویژگی انسان مدرنع عذابھای دوزخی را تجربھ می کندانوا . ج از مدار خویش استگر اصالً کره ارض گوی آتش گرفتھ در کائنات است کھ در حال خروبھ قول ھاید

Page 5: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥

از زمانی کھ آتش کشف شد بشر بر خالف طبیع�ت و س�اختار گی�اھخواریش روی ب�ھ گوش�ت خ�واری نم�ود و

نم�ود و تب�دیل ب�ھ غ�ذاھای جھنم�ی یعن�ی س�قر و تفال�ھ پخ�تننی�ز ش�روع ب�ھ ھ�م وحشی شد و ھمھ گیاھان راشھوت ب�ارگی فتگی و عطش و احساس قحطی و سوء تغذیھ و حرص و شکم بارگی وگر -رساخت و دچار گُ

دیوان�ھ . و خالص�ھ بش�ر تب�دیل ب�ھ تنھ�ا حی�وان م�ریض و ب�ود» پزش«زشکی پدید آمد کھ حاصل علم پ شد وآتش برونی ھم موجب تحریک و جنبش و اشتعال آتش نفس�انی و . یعنی این روی زمین شد و خونریز گشت

د ک�ھ ج�ای جانی و جھانی انسان ش�د و ت�ا آنج�ا ک�ھ م�ذاھب مش�رکانھ آت�ش پرس�تی در سراس�ر جھ�ان پدی�د آم�ک�ھ و این ظھور آشکار و سرآغاز دوزخ پرستی و شیطان پرس�تی ض�منی ب�ود .مذھب نور پرستی را گرفت

است و امروزه برترین ارزشھا انرژیھای آتش�ین و در مح�ورش نف�ت ق�رار در عصر مدرن بھ کمالش رسیدهنف�ت م�اده اص�لی زی�را ب�ھ ق�ول رس�ول خ�دا تدارد کھ ھمھ جنگھا بر سر آن است و این جنگ اھل دوزخ اس

. حیات دوزخیان است

بیم و م�ی ی�ار واق�ع دع�ای رھ�ایی از آت�ش اس�ت دراینک تا حدودی معنا و ارزش دعای جوشن کبی�ر را ک�ھ دگوئی این دعا برای امروز م�ا ف�راھم آم�ده اس�ت ک�ھ عص�ر آت�ش پرس�تی و دوزخ پرس�تی جھ�انی اس�ت یعن�ی

!یطان پرستیعصر ش

الھی در خلقت ازلی آدم نھاده ش�ده اس�ت ول�ی آدم�ی در عرص�ھ ھس�تی آتش�ین خ�ود می دانیم کھ ھمھ اسماین�ور از . یعن�ی آدم�یش خ�ارج ش�ده اس�تسترس�آنرا بھ لحاظ وجودی (و نھ صرفاً ذھن�ی) از ی�اد ب�رده و از د

آن اس�مای بی�رون ب�ھ درون، ذاتش بیگانھ گشتھ است و اینک بواسطھ ذکر و بر زب�ان آوردن ای�ن اس�ماء ازو از اعماق ذات بھ عرصھ ص�فات ب�اال م�ی آورد ھمچ�ون آب�ی ذات را پیدا و بیدار و خالق و منور می سازد

. تش تن و دل و جان را خاموش کندآ اتکھ از عمق چاھی بھ باال می آید

ن اس�مای س�وادی و کالم�ی ای�. ای ذاتیعن�ی ب�ھ ی�اد آوردن آن اس�م بھ ھمین دلیل اسمای الھ�ی را ذک�ر گوین�د .موجب تحریک آن اسمای نوری و ذاتی ھستند ھمانطور کھ آتش برون موجب تحریک آتش درون می شود

. ودندنجات وج نشان این اسماء بھ لحاظی بھ مثابھ آتش

الھ�ام ش�د و ن�ام جوش�ن کبی�ر عبھ روایات تاریخی میدانیم کھ دعای جوشن کبیر بواسطھ فرشتھ ای ب�ھ عل�ی فاطمھ . و لذا علی ک�ھ فرمان�ده ابود جھت تأمین مراسم ازدواج ب عبواسطھ واقعھ فروش جوشن (زره) علی

و خداون�د ای�ن . نگی�د ب�ی زره مان�دو تن بھ تن م�ی جکل لشکر محمدی بود و در صف مقدم نبرد قرار داشت دعا را جای آن زره بھ علی ھدیھ فرمود و آنرا بھ جانش پوشاند پس این دعای الھی است کھ بھ بشر تلق�ین

. پس کس�ی و صفاتی است کھ در قرآن نقد نیستو قدرش ھمطراز قرآن است و بھ لحاظی حامل اسماء شده پ�س ن�د و ب�ی زره ب�ھ س�ویش ب�رود ت�ک و تنھ�ا و عری�ان ! اعتم�اد ک اوبھ این جوشن الھی می رس�د ک�ھ ب�ھ

آدمی بھ میزانی کھ در قبال خدا ، تک و تنھا و بی حفاظ و عریان و فقیر و حقیر و نابوده اس�ت ای�ن دع�ا را الیق می شود تا از ذاتش بر آی�د و ھم�ھ ای�ن اس�ماء را از اعم�اق ذات ب�ھ قلم�رو ص�فات و فع�ل و حی�ات دنی�ا

آورد .

. ھم�انطور ست ھم ب�ھ لح�اظ عرف�انی و ھ�م وج�ودیدعای جوشن کبیر دعای تأویل وجود بھ ازلیت ا نبنابرای آش�کارب�ھ ب�دعت و تحری�ف تھمبس�یاری م�ا را م� ک�ھکھ چنین واقعھ ای در ترجمھ دعای سحر ھم رخ نم�ود

ی�ا حکم�ت از رحم�ت ک�ھ و اما یک نکتھ بس ظریف معرفتی قابل ذکر است کھ ب�دانیم وقت�ی. متن دعا نمودندخدا (رحیم و حکیم) طلب حل مشکلی از زندگانی خود می کنیم در حقیقت ھم�ان رحم�ت ی�ا حکم�تش را طل�ب

بدیھی است کھ ترجم�ھ ی. با توجھ بھ این معناحل شودما مشکل واسطھ آنمی کنیم کھ بھ ما برسد و بدین م�ا آن را تأوی�ل ل اس�ت و ل�ذا دعای سحر نھ تنھا بدعت و تحریف نیست بلکھ ترجم�ھ ای ب�ھ فارس�ی و معق�و

. این مسئلھ درباره دعای جوشن کبیر و اسمای الھی آن ھ�م مص�داق دارد. وقت�ی ک�ھ داع�ی ترجمھ نامیده ایمدر ذات�ش بی�دار و من�ور و رااز روی اضطرار الغ�وث الغ�وث م�ی کن�د اس�مای ھم�راه آن� واین دعا جداً و قلباً

ن را روشن و خن�ک و افتد و ظلمات وجود را می روبد و جا و آتش نشانی حق بھ کار می سازد متجلی می ت�ک موض�وعی و ج�دی و قلب�ی : ن سھ رکن اجابت ھر دع�ائی اس�تیقی بھشتی می سازد. اخالص، معرفت و

یس�تی معن�وی . و اینکھ دعا باو اسماء و باور درباره اجابت دعااین دعا نیعلم بر حقانیت و معا ،بودن دعا . ر نمودن بایستی طلب بی نیازی کردمثالً بجای طلب ثروت بیشت .باشد نھ مادی و دنیوی

Page 6: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦

ت�رین زب�ان ترجم�ھ ک�رده ام . و در یترجمھ باید گف�ت اس�مای الھ�ی را ب�ھ خ�ودی ت�رین و عرف� ببا و اما در عآغاز ھ�ر بن�د از یکص�د بن�د ای�ن دع�ای کبی�ر ی�ک دع�ای عرف�انی و وح�دت وج�ودی از ج�نس دعاھ�ای عل�ی

ب�ھ ای�ن » رب سبحانک یا ال الھ اال انت الغوث الغوث خلص�نا م�ن الن�ار ی�ا«اما ترجیع بند . و ضمیمھ کرده امتو نیست اندر جان من . پس برس بر داد من تو اندرین زعاشق و معشوقی ج :سھ نیم بیت ترجمھ نموده ام

کن رھایم ز آتش ھجران من ! بزندان من . پس تو یار

العلی�ین اس�ت یعن�ی راه از جم�ادی و ياز درک اسفل السافلین تا عرش اعلن راه الی هللا پیمودکل طی طریق پ�س ای�ن. رفت سراس�ر آت�ش و طبق�ات دوزخ اس�ت نباتی و حیوانی تا نور و نور النور ھمانطور کھ شرحش

! یعن�ی ق از معشوق است کھ سراسر آت�ش اس�ت: آت�ش ف�راقفاصلھ و فراق و ھجران عابد از معبود و عاش. و اینست راز دعای جوشن کبیر ک�ھ است و انسان باید از آن عبور کندنسان و خداوند آتش کل فاصلھ بین ا

گذر آتشین خ�ود و ج�ود انس�ان . و ایناھد کھ او را از سوختن مصون دارداز خدا در این گذر آتشین می خو ! سان باید از خودش بگذرد تا نسوزد: عشقاست و ان

ي بشر در عرصھ این ھجران حاصل تالشھاي مذبوحان�ھ اش جھ�ت ھمھ معاصي و گناھان و فسق و فجورھا

ب�ھ ك�ھ جمل�ھ وصال است وصالھائي مكارانھ، جابرانھ، و شقیانھ با صور الھي (وجھ هللا) در عالم ماده اس�تشكست و بطالت و خیانت و عذابھاي گوناگون مي انجامد چرا ك�ھ جھ�ان ھس�تي ج�ز قلم�رو حض�ور و ظھ�ور

ول�ي خداون�د بواس�طھ پی�امبران و اولی�اي خ�ود راه و .ن اس�تآد انس�ان ك�املترین وجوه الھ�ي نیس�ت ك�ھ خ�وحقیقي و با عزت و شرف وصالش را تعلیم داده است ك�ھ در مح�ور ای�ن س�نت الھ�ي، تق�وا ق�رار دارد يروش

حاص�ل م�ي آی�د و م�ابقي تق�وا كھ مكتب اصالت فراق است پ�س وص�ال الھ�ي در ع�الم ارض از بط�ن ف�راق ب�ا جران آتشین تر است.فسق و ھ

و اما دعاي جوشن كبیر فقط تمنا و تضرع بدرگاه حق جھت رھائي از آتش ف�راق نیس�ت بلك�ھ اساس�ي ت�ر از

خداشناسي در بوتھ ھجران است و اینكھ چگونھ مي توان او را در غربت فراق ھم یافت و سآن سراسر دراس�ت. زی�را عرف�اني ن نور تماماً نور خداشناسي و با او ھمنشین گردید و نار فراق را نور وصال نمود كھ ای

وقتي كھ خود مي فرماید كھ در ھمھ حال با ماست و از رگ گردن بھ ما نزدیك تر است پس مشكل و حجابي نسبت بھ خودمان در كار نیست. در دعاي جوشن كبیر، خداشناسي عین خودشناسي ش�ده ما جز بي معرفتي

ن رین متون عرفان شیعي است كھ در دست م�ا ول�ي مھج�ور اس�ت. ای�جوشن كبیر یكي از ناب ت است. دعاي بین ما و این دعا بكاھد. ھزار سالھ اندكي از ھجران شاید خام دترجمھ عجوالنھ و ھرچن

کاملترین دع�ای ک�ل ت�اریخ اندیش�ھ و ایم�ان بش�ری ب�االخره در دس�ترس زب�ان و عالیترین و اینكھ امیدوارم

.ب الی هللا پدید آید. انشاء هللادر تقر یفارسی زبانان جھان قرار گیرد و جھشاحساس و اندیشھ

شمسی ١٣٩٠شبھای قدر رمضان

علی اکبر خانجانی

Page 7: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧

تأویل ترجمه دعاي جوشن کبیر

»در سوي توئیم اي خداوند اي هستی بخش و مهر آوند«

متعالال یبسم العلی العالی االعل

.تو می خواھم کھ نارم را کنی نورتالھی از -١ ای ،و م��ی م��انی در ج��انم ب��ی ادع��اتمن��ا ، ای ک��ھ م��ی بخش��ی ب��یای خ��دا، ای ھس��تی بخ��ش، ای مھ��ر آئ��ین«

».بزرگ، ای ازلی، ای دانا، ای بردبار و ای راز گشا

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

ھایم ز آتش ھجران من رپس تو یا رب کن الھی از تو می خواھم کھ اسمت را کنی رسمم! -٢ ه ، ای آمرزن�دھ�ا، ای ب�اال برن�ده مق�ام، ای ح�امی خ�وبی ھ�ارگواران، ای اجابت کننده تمنابز ای سرور ھمھ«

».داننده رازھا و ای دفع کننده بالای خطا، ای اعطا کننده مسائل، ای پذیرنده ندامت، ای شنونده نالھ ھا،

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من .من آتش بر اندازی از تو می خواھم زالھی -٣ ای برترین آمرزن�ده، ای برت�رین گشایش�گر، ای برت�رین ی�اریگر، ای برت�رین فرم�انروا، ای برت�رین روزی «

ای برت�رین نیک�ی ای برت�رین ف�رود آین�ده، ،دھنده، ای برترین وارث، ای برترین ستاینده، ای برترین یادآور ».کننده

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

:الھی بمن ھم ببخشا آنچھ ھستی -۴ ی ک�ھ ای کھ از اوست عزت و جمال، ای کھ از اوست قدرت و کمال، ای ک�ھ از اوس�ت مالکی�ت و ظھ�ور، ا«

ای ،، ای کھ اوست حسابرس سریعمحال شدید ، ای کھ اوستای آرنده ابرھای بارنده ،اوست عالی حضور ».ای کھ نزد اوست کتاب ازل، کھ اوست جزا بخش شدید، ای کھ نزد اوست پاداش عمل

عاشق و معشوقي جز تو نیست اندر جان من

Page 8: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من كن رھایم ز آتش ھجران منپس تو یارب

. می خواھم ھمھ قدر و صفاتت راالھی از تو -۵ ای ،، ای آم�رزشای مھر تابان، ای خود کننده جان، ای راه دھنده، ای روشن، ای سلطان، ای خوش�بختی«

».پاکی مطلق، ای یاری، ای صاحب خود و ای مالک سخن

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من بر داد من تو اندرین زندان من پس برس

پس تو یارب کن رھایم ز آتش ھجران من : الھی عدمم تو ھستی ام باش -۶ ، ای تس�لیم اس�ت از ق�درتش، ای کس�ی ک�ھ ک�ل جھ�ان کل جھان ھمانست کھ ھس�ت از عظم�تش ای کسی کھ«

س�ی ک�ھ ک�ل ای ک ،کل جھان در ھراس است از ھیب�تشکھ ، ای کسی کسی کھ کل جھان ذلیل است از عزتشپاس�ت آس�مانھا از ک�ھ بر ، ای کس�یای کس�ی ک�ھ بش�کافند کوھھ�ا از خ�وفش، جھان مطیع است از خش�وعش

».ھ تجاوز نتوان کرد بر اھل مملکتشای کسی ک، اش جاست کائنات بھ اجازه، ای کسی کھ براراده اش

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من دان من پس برس بر داد من تو اندرین زن

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من : لھی فقیر و حقیرم تو ده ِعّز جانا -٧ عطای��ا، ای دھن��ده بھت��رین ، ای بخش��ندهن��ده آرمانھ��ا، ای اثب��ات کنای آمرزن��ده خطای��ا، ای رف��ع کنن��ده بالی��ا«

ان، ای گ��ن��ده مرد، ای زن��ده کنھ��دایا، ای روزی بخ��ش خل��ق، ای ب��ر آورن��ده تمناھ��ا، ای ش��نونده ش��کوه ھ��ا ».رھاننده اسیران

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

: الھی تو نورم کن این نار من -٨ ، ای ص�احب ای صاحب حمد و ثنا، ای صاحب فخر و بھا، ای صاحب مج�د و والء، ای ص�احب عھ�د و وف�ا«

عفو و رضا، ای صاحب خویش و عطا، ای صاحب فض�ل و قض�ا، ای ص�احب ع�ز و بق�ا، ای ص�احب ج�ود و ».سخا، ای صاحب رحم و نوا

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

نامت را كني نامم.کھ مي خواھم تو زالھی ا -٩

Page 9: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩

اي منع كننده ش�ّر، اي دف�ع كنن�ده ب�دبختي، اي باالبرن�ده مق�ام خل�ق، اي ھنرمن�د ع�الم، اي س�ود بخ�ش، اي « »ظرفیت بخش عالمیان! ايشنونده، اي گرد آورنده كثرت، اي میانجي خلق، اي بي انتھا و

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

ندرین زندان من پس برس بر داد من تو ا پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

: جز تو مباشم الھی جز تو نیست -١٠ اي سازنده ھر سازه، اي آفریننده ھر تازه، اي روزي دھنده ھر روزي خورنده، اي مالك ھ�ر ممل�وكي، اي «

اي پوشاننده عی�وب، كاشف ھر بدبختي، اي گشایشگر اندوه، اي مھربخش ھر مھرجوئي، اي یار بي یاران، »اي پناه مطرودین

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

؟ الھی تنھایی! و تنھایم! دو تنھا چرا -١١ ، ای ی نعم��تم، ای دادرس بی��دادمای توش��ھ فق��رم، ای امی��د یأس��م، ای ھم��دم وحش��تم، ای ی��ار غ��ربتم، ای ول��«

» اه اضطرارم، ای یاور بی یاریم.، ای پنای حیرتم، ای ناز نیازممرھن

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

:الھی کھ قلبم بھ دست توست -١٢ ای برط�رف کنن�ده ،، ای آمرزنده آمرزش�گر گن�اهھر عیبپرده پوش و ، ای پرده داری غیبای دانای دانا«

، ای خل�وت دلھ�ا ، ای ی�اردلھ�ا، ای روشنی بخش ساز دلھا، ای طبیب داغ دلھا زبر، ای زیر و ھا بی چارگی » اندوه و ای روبنده غم.زداینده

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

من تو اندرین زندان من پس برس بر داد پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

.از نور اسمایت را می خواھم توالھی از تو -١٣ ، ای س�ازگارآش�کار و ای ھ�دف دلی�ل، ای ای زیبا، ای کارگزار و کارگشا، ای دل نم�ا و پ�ذیرا ی جلوه گرا«

»حال.کّرار و ای حیلھ گفتھ

یست اندر جان من عاشق و معشوقی جز تو ن پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

Page 10: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠

: قت برق و بارانتالھی آب رویم باش و -١۴ ای دلنمای پریشان دالن، ای دادرس ضجھ زن�ان، ای فری�اد رس فری�اد کش�ان، ای پن�اه دھن�ده پن�اه جوی�ان، «

پن�اه تب�اه ش�دگان، ای آمرزن�ده ن، ای آخ�ریب�اوران، ای دلب�ر ب�ی خانمان�ان - ، ای ب�اور دلای امان بی امانان » .درماندگان، ای پاسخ دھنده تبھکاران

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

. ب جانمالھی از تو می خواھم کھ باشی صاح -١۵ ابی و ب��، ای ص��احب زیای ص��احب ب��ذل و نیک��ی، ای ص��احب فض��ل و ھوی��ت، ای ص��احب آرام��ش و امنی��ت«

ای صاحب حجت و برھ�ان، ای ص�احب عظم�ت و ،پاکی، ای صاحب راز و بیان، ای صاحب مھر و خشنودی » .، ای صاحب عفو و غمگساریو یاری ، ای صاحب محبتسلطنت

در جان من عاشق و معشوقی جز تو نیست ان

ین زندان من رپس برس بر داد من تو اند پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

؟مھ جا وھمھ حال پس چرا نمی بینمتالھی کھ گوئی با منی در ھ -١۶ ، ای آنک��ھ اوس��ت آفرینن��ده ھ��رنک��ھ اوس��ت پروردگ��ار ھ��ر چی��زی، ای آنک��ھ اوس��ت محب��وب ھ��ر چی��زیآای «

بع�د از ھ�ر، ای آنک�ھ اوس�ت چی�زیر کھ اوس�ت قب�ل از ھ�، ای آنتگر ھر چیزیچیزی، ای آنکھ اوست صور نک��ھ اوس�ت توان��ای ھ��رآ، ای چی�زی ای آنک��ھ اوس��ت دان�ای ھ��رو چی�زی ، ای آنک��ھ اوس�ت ورای ھ��رچی�زی چیزی . و فنا شود ھربی چیزی ای آنکھ اوست کھ بماند و ، چیزی

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

ر داد من تو اندرین زندان من پس برس ب پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

.بیافرین تا خلیفھ بر حق تو باشم الھی مرا بھ حقایق اسمایت دگرباره -١٧ ورن�ده از ع�دم، و ای تلق�ین کنن�ده ب�ھ دم، آ، ای بوجود قرار، ای مصدر حمایت و اعتبار ای کانون امنیت و«

، ای عیان گر و ای تقسیم کننده سھممکن ساز محال و ای زینت بخش جمال، ای مای بیانگر و ای آسانگیر » .وجود ذرات و کرات و حیات و ممات

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

. بر جای تو باشم کھ تو را بشناسم ھی شناخت تو محال است اال اینکھال -١٨ های آنکھ اوئی کھ در جلو .آنکھ اوئی کھ در سلطنت خود ازلی ای .نکھ اوئی کھ در ملک خود مقیمیآای «. ای آنک�ھ اوئ�ی ک�ھ ای آنکھ اوئی کھ بھر چی�زی ع�المی . آی آنکھ اوئی کھ بر بندگانت مھربانی.ت عظیمیا

Page 11: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١

. ک�ھ اوئ�ی ک�ھ در ص�نعت خ�ود راز دان�ی. ای آنکھ بھ امی�دوارت کریم�ی نکھ اوئی. ای آبردباری تبر نافرمان »ای آنکھ اوئی کھ در اسرارت لطیفی. ای آنکھ اوئی کھ در لطفت ازلی.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

ذات ، ذات توست ومخلوقات تو صفات توست و صفات تو کھ کلمات تو مخلوقات توست و، ای آنالھی -١٩ ، من نیست اوست و او توئی .و من .تو جمال توست و جمال تو منم

نکھ انتظ�اری نیس�ت ج�ز عفو تو . ای آ. ای آنکھ خواھشی نیست جز فضل توای آنکھ امیدی نیست جز بھ «

ای آنک�ھ س�لطنتی نیس�ت ج�ز . ای آنکھ نپاید جز ملک ت�و .عدل تو زز . ای آنکھ ترسی نیست جاز نیکی تو آنک�ھ ای .. ای آنکھ پیش�ی گرفت�ھ مھ�ر ت�و ب�ر غض�ب ت�وآنکھ فراگرفتھ ھر چیزی را مھر تو. ای سلطنت تو

» .فراگرفتھ ھرچیزی را علم تو. ای آنکھ نیست احدی مانندش

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من اد من تو اندرین زندان من پس برس بر د

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ! ن آنچھ دوست میداریمن آنچھ دوست نمیداری و ببخشا بر م ان زت، بسالھی -٢٠ ، ای آفرینشگر خلق، ای آینده ب�ر ندامت، ای پذیرنده ای گشایشگر اھمیت، ای کاشف غم، ای آمرزنده گناه«

» کافنده بذر و ای روزی بخش مردمان.، ای شعھد، ای دانای رازوعده گاه، ای وفادار بھ

ست اندر جان من یعاشق و معشوقی جز تو ن پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من . رسمت را مھیایم بھ عصمتو ،ایم تو اسمتالھی کن مسمّ -٢١ . یاز، ای مھردان و مھرجانای علی، ای باوفا، ای بی ن«

ای پسندیده و ناب و اصل اصل ».صلی ودای قوی ای یاور وا

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

.و دیو و شیطان مران بھ نزد ددّ .مخوانجز بخویشت الھی مرا -٢٢ مت. . و ن�دّری پ�رده عص�ای آنکھ ظاھر کنی زیبایی را. و پنھان سازی زشتی را. و مؤاخذه نکنی بھ ن�احق«

اس��رار ، ای ص�احبوان آمرزن�ده، ای گش�اده دس�تان مھ�را، ای ف��رای عف�و کنن�ده ب�زرگ، ای بھت�رین گذرن�ده ».خلقت و ای نھایت ھر شکایت

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

برس بر داد من تو اندرین زندان من پس

Page 12: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من بھ اسمای حسنی یقین آفرین الھی مرا مھر دین آفرین -٢٣ رّ ای ص�احب س� ،ای ص�احب م�ن ازل�ی ،پایان وآغاز ای صاحب رحمت بی ،ای صاحب نعمت بیش از پیش«

ی ا ،ای صاحب عّزت ب�ی انتھ�ا ،ای صاحب کرامت ھویدا ،حق تجح، ای صاحب طلقمای صاحب قدر ،رسا »رمدی.صاحب قوت ابدی و ای صاحب عظمت س

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

. بھر صورتی سمت دیدار باشو ھمکار باش الھی مرا یار -٢۴ ای بنّای آس�مان. ای نھ�اده ظلم�ات ج�ان. ای مھ�ران اش�ک روان. ای عب�ور دھن�ده از ظلم�ت. ای پوش�اننده «

ات. ای مض�اعف کنن�ده نیک�ی. ای ن�ابود کنن�ده ب�دی. و ای . ای فرود آورن�ده آی�عورت. ای زنده کننده اموات »صاحب انتقام شدید.

ی جز تو نیست اندر جان من عاشق و معشوق

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

.ارم ده ای برقرار. بھ اسمت قرلیکن ندارم بھ جایت قرارتھ ای والھی مرا جانشین ساخ -٢۵ . ای روش��نی ه ھ��ر زنگ�ار. ای پ��اک کنن�دای ص�ورت بخ�ش ک��ّرار. ای ق�دّار ھ��ر مق�دار. ای متفک��ّر ھ�ر پن�دار«

»بخش شب تار. ای آسان ساز سختی کار. ای مژده دار. ای ھراس بار. ای قبل و ای بعد روزگار

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من زندان من نپس برس بر داد من تو اندری

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من .رسمت را و می خواھم بھ اسمت جملھالھی از ت -٢۶ ای خدای خانھ حرمت و احترام. ای خدای ماه حرمت و احترام. ای خدای شھر حرمت و احترام. ای خ�دای «

ح�رام. ای خ�دای ح�الل و ح�رام. ای خ�دای روش�نی و ال دی خ�دای مس�جا. رکن و مقام. ای خدای مشعرالحرام » ای خدای قدرت انسان. .تاریکی. ای خدای تحنیت و سالم

قی جز تو نیست اندر جان من عاشق و معشو

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

.جان را الھی از تو می خواھم کھ مطلق سازی این -٢٧

Page 13: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣

ای ص��ادقترین ص��ادقان. ای پ��اکترین پاک��ان. ای بھت��رین .ای حک��یم ت��رین حاکم��ان. ای ع��ادلترین ع��ادالن«سریعترین حسابرس. ای شنواترین ش�نوندگان. ای بین�اترین ن�اظران. ای ک�املترین ش�فیعان. ای آفریننده. ای

»کریم ترین کریمان.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من .من نبودم بودی. ھمھ بودم تو ا خودم را آزمودمخداوند -٢٨ خی�ره کس�ی ک�ھ ذ. ای اس�نامھ کس�ی ک�ھ شناس�نامھ ای ن�دارد. ای شنتکیھ گاه کسی کھ تکیھ گ�اھی ن�داردای «

ی پناه کسی کھ پناھی ندارد. ای دادرس کسی کھ دادرسی ندارد. ای فخ�ر کس�ی ک�ھ فخ�ری . اذخیره ای نداردارد. ای ان�یس کس�ی ک�ھ مونس�ی ن�دارد. ای ندارد. ای عزت کسی کھ عزتی ندارد. ای یاور کسی کھ یاوری ند

». امان کسی کھ امانی ندارد

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ! نامھایتتو ز نامھایاز تو می خواھم الھی -٢٩ گیرن��ده و ای ، ای مقس��م، ای ران، ای س��الم، ای ح��اکم، ای ع��المای مھ��ر ،، ای پابرج��ا، ای دائ��ماص��یل یا«

».دھنده

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

. یابم کسالھی از تو می خواھم کھ غیر تو ن -٣٠ ن�ده آنک�ھ آم�رزش از ز. ای آمری مھربان بھ ھرکھ مھ�ر از ت�و پوی�د. ایدوتو ج ای اصل کسی کھ اصالت از«

. ای بخش�نده ب�ی ح�افظ کس�ی ک�ھ حفاظ�ت ت�و جس�تجو کن�د ای. و طلب�دت�. ای یاور کسی کھ یاری از تو خواھدھ راه تو را می جوید. ای دادرس کسی کھ . ای راھنمای کسی کر کسی کھ کرم تو را دوست می داردمنت بھ

»د رس کسی کھ فریادش برای تو باشد.ای فریاو . و خواھد. ای حبیب کسی کھ حب تو پویدداد ت

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

!پیشھ ام باش ،الھی ای تو مطلق -٣١ . ای اب�دی ک�ھ آن�ی زی لطیفی کھ بازار نگردد. ای قیومی کھ ب�ھ خ�واب ن�رودای عزیزی کھ خوار نگردد. ا«

ای کھ نمیرد. ای شاھی کھ ن�زول نکن�د. ای ب�ودی ک�ھ نب�ود ن�دارد. ای ع�المی ک�ھ جھ�ل . ای زندهدست نشود » .توانایی کھ ضعف نپذیرد. ای ندارد. ای بی نیازی کھ طعام نخواھد

من عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان

Page 14: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٤

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! ای یگانھ پس مشو بیگانھ ام -٣٢ » و مّضر. دمفی. ای ای تنھا و یگانھ. ای شاھد و بزرگوار. ای ستوده و باال برنده. ای باعث و وارث«

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من داد من تو اندرین زندان من پس برس بر

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! الھی مرا خوار و رسوا مساز -٣٣ دانای�ان. ای . ای دان�اتر ازای بزرگتر از بزرگ�ان. ای بخش�نده ت�ر از بخش�ندگان. ای مھرب�انتر از مھربان�ان«

ای عی�ان ت�ر از .ر. ای لطی�ف ت�ر از لط�ایفحکیم ت�ر از حکیم�ان. ای ق�دیم ت�ر از ق�دیمان. ای کبیرت�ر از اک�اب »تر از عزیزان.عیان ھا. ای عزیز

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! الھی یگانھ کن این کثرتم -٣۴ من��د لطی��ف. ای داف��ع ر. ای ھنای فض��ل ق��دیم. ای لط��ف دائ��مای ایث��ار ک��ریم. ای م��ن عظ��یم. ای خی��ر کثی��ر. «

» .بدبختی. ای رافع ضرر. ای مالک ملک. ای قاضی بر حق

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

. ین جفای مراالھی نباشد وفائی مرا. تو خود کن وفا ا -٣۵ آنکھ بھ عھ�دش وف�ا کن�د. ای آنک�ھ در وف�ایش قویس�ت. ای آنک�ھ در ق�وتش عالیس�ت. ای آنک�ھ عل�وش ای «

ش لطیف است. ای آنکھ لطافتش شریف است. ای آنکھ ش�رافتش عزی�ز اس�ت. . ای آنکھ نزدیکنزدیک است »وب است.ای آنکھ عزتش بزرگ است. ای آنکھ، بزرگیش ستوده است. ای آنکھ ستایشش محب

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! الھی کافی ام باش -٣۶ اي آنكھ كفایت مي كني ھمھ نیازھاي بنده ات بي ھیچ واسطھ اي«

دوا و طبیبيبي ھیچ را اي آنكھ درمان مي كني ھمھ امراض بنده ات اي آنكھ وفا مي كني بھ عھدت بي ھیچ قید و شرطي

Page 15: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٥

اي آنكھ عفو مي كني ھمھ گناھان بنده ات را بي ھیچ منتي اي آنكھ ھدایت مي كني بنده ات بھ تنھائي اي آنكھ دعا مي كني بنده ات را بر زبانش اي آنكھ قضاوت كننده ھر محكمھ اي ھستي

اي آنكھ در ھمھ حال خشنودي كھ ھمیشھ برترینياي آن

»اي آنكھ باقي توئي و بس!

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! عاشقم کن الھی عابدم کن -٣٧ .ن بودست ب�ھ ب�ودش. ای کھ جھان خاشاک است بھ راھش . ای کھ جھاای کھ جھان خاک است بھ پایش«

س��ویش . ای ک��ھ جھ��ان م��ی ل��رزد زای ک��ھ جھ��ان موج��ود اس��ت ب��ھ وج��ودش . ای ک��ھ جھ��ان ب��از م��ی گ��ردد ب. ای ک��ھ جھ��ان تس��بیحش ب��ھ یش . ای ک��ھ جھ��ان م��ی چرخ��د ب��ھ ک��ویش. ای ک��ھ جھ��ان برپاس��ت ب��ھ پ��اھ��ویش » .رویش زنباشد جز . ای کھ جھان دستش

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

نی و خود منی و از من بمن من تری. پس تو باش تا من . و با منی و در مالھی کھ در ھمھ سوی منی -٣٨ ! نباشم جز تو

ای آنک��ھ ج��ز بس��ویش مقص��دی .ری نیس��تق��ھ ج��ز بس��ویش م. ای آنک��ای آنک��ھ ج��ز بس��ویش مف��ری نیس��ت«

ای آنک��ھ ج��ز از اوی��ش . نیس��ت. ای آنک��ھ ج��ز بس��ویش نج��اتی نیس��ت. ای آنک��ھ ج��ز بس��ویش ش��وقی نیس��تای آنکھ جز بھ اویش توکلی نیست . ای آنکھ جز اوی�ش .انگیزشی نیست. ای آنکھ جز اویش یاوری نیست

» یست.ای آنکھ جز اویش را پرستشی ن .امیدی نیست

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

بھترین بدیھا و اي خوبترین خوبیھاای -٣٩ اي مھربانترین وحشت آوران، اي بھترین رغبت شدگان، اي بھت�رین طل�ب ش�دگان، اي بھت�رین درخواس�ت «

ش�دگان، اي بھت�رین دوس�ت داش�تھ ھترین یادشوندگان، اي بھت�رین شكر، اي بھترین نیت شدگان، اي بشدگان »شدگان، اي بھترین دعوت شدگان و اي بھترین مأنوس شدگان

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

!طلب میکنم تو راالھی -۴٠

Page 16: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٦

اي بخش��نده گن��اه، اي پوش��اننده زش��تي ھ��ا، اي توان��اي ھ��ر مح��ال، اي قھ��ر كنن��ده از ظالم��ان، اي بن��ا كنن��ده «

فط��رت انس��ان از ذات خ��ویش، اي درھ��م ش��كننده جب��اران، اي مجب��ور كنن��ده ك��افران، اي بی��اد آورن��ده ب��ھ ی��اد »اري كنندگانآورندگان، اي نظركننده بر منتظران و اي یاور ی

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من . منپس تو یارب کن رھایم زآتش ھجران

! بھ آنیآتشم برھان الھی ز -۴١ ای آنکھ قدرت بخشید و ھدایت کرد. ای آنکھ کش�ف کن�د ب�ال را. ای آنک�ھ بش�نود .ای آنکھ آفرید و آراست«

. ای آنکھ نکھ شفا دھد بیمار راآ. ای ا را. ای آنکھ بیرون کشد غریق را. ای آنکھ نجات بخشد ھالک رانجو » .زوجھا را آفرید و نر و ماده راراند و ای آنکھ یمب، زنده کند و دبخنداند و بگریان

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من یارب کن رھایم ز آتش ھجران من پس تو

. ای راھنما راھم نما -۴٢ ای آنک��ھ در نش��انھ ھ��ا برھ��ان ای آنک��ھ در اف��ق ھ��ا نش��انھ نھ��اده. .نم��وده های آنک��ھ در آب و خش��کی را«

ش آشکار است. ای آنکھ در قیام�ت ھای. ای آنکھ در قبرھا عبرتای آنکھ در مرگ قدرت نمایی کرده .ھگذاشتمی��زان حک��م اوس��ت. ای آنک��ھ پ��اداش بھش��ت . ای آنک��ھ در حس��ابش ھیب��ت اس��ت ای آنک��ھ .س��لطنت م��ی کن��د

».. ای آنکھ جزا جھنم اوستاوست

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یارب کن رھایم ز آتش ھجران من

! بھشت و دوزخم باشی الھی -۴٣ . ای آنک�ھ توب�ھ گ�ران ھ گناھکاران بسویش پناه می جویند. ای آنکاسناکان بسویش می گریزندآنکھ ھر ای«

. کھ متحیران بدرگاھش پناه می برن�د. ای آنآنکھ زاھدان بسویش راغب می شوند . ایمی کنند بسویش میلعف��و او آنک��ھ خائن��ان ب��ھ. ای آنک��ھ اھ��ل محب��ت ب��ھ او فخ��ر کنن��د. ای گیرن��د ن ب��ھ او ان��سآنک��ھ مری��دا ای

» .و توکل می کنند. ای آنکھ اھل توکل بھ اکھ اھل یقین بھ او آرام می یابند. ای آنامیدوارند

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

ز آتش ھجران من پس تو یارب کن رھایم !الھی جان پناھم نامھایت -۴۴ ی��ب م��ن، اي ھمنش��ین و مراق��ب م��ن، اي حس��ابرس و پاس��بان م��ن، و اي خی��ر رس��ان و اي حبی��ب و اي طب«

»خبارم در نزد توست و در ھمھ حال مرا مي بینياجواب ھر سؤال من، اي آنكھ

Page 17: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٧

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یارب کن رھایم ز آتش ھجران من

! دوست ترالھی کھ از من بھ من -۴۵ ای آگاھتر از ھ�ر آگ�اھی. .ھر بینایی ز. ای بیناتر اعاشقی . ای عاشق تر از ھرای نزدیکتر از ھر نزدیکی«

ای شریف تر از ھر شریفی. ای باالتر از ھر بلندی. ای قویتر از ھر قدرتمن�دی. ای غن�ی ت�ر از ھ�ر بخش�نده » ی آنکھ خودی تر از ھرخودی.ی و اای سخی تر از ھر سخاوتمند .اي

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من داد من تو اندرین زندان من رپس برس ب

زآتش ھجران من کن رھایمپس تو یارب . مخواه زشتی نمایم پیش رویت.الھی کھ چھ زیبایم نمودی -۴۶ آنكھ ھر چیزي را زیبا مي سازي و ھیچ نكھ چیزي بر تو غالب باشد، ايآاي آنكھ بر ھمھ چیز غالبي بي «

چیزي تو را زیبا نمي كند، اي آنكھ مي آفریني و آفریده نم�ي ش�وي، اي آنك�ھ م�الكي ب�ر ھ�ر چی�زي و چی�زي اي آنك�ھ ارتق�اء مالك تو نیست، اي آنكھ قھر مي كني از ھرك�ھ خ�واھي و كس�ي را ق�درت قھ�ر از ت�و نیس�ت،

كھ حافظ ھر چیزي ھستي و ھ�یچ چی�ز ح�افظ ت�و نیس�ت، اي ی�ار ب�ي مي دھي و ارتقاء داده نمي شوي، اي آن ».یار، اي شاھد در ھمھ حال، و اي نزدیكي كھ دوري نداري

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

. را الھی نور گردان نار ما -۴٧ ھ��ر ن��ور. ای بر ن��ور. ای می��زان ن��ور. ای م��د. ای روش��نایی بخ��ش ن��ور. ای خ��الق ن��وررروش��نایی ن��وای «

. ای روشنایی قبل ھر روشنایی. ای روشنایی بع�د ھ�ر روش�نایی. ای ن�ور م�اورای ن�ور. ای ن�وری يروشنای » کھ مانندش نیست نوری.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

من تو اندرین زندان من پس برس بر داد پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! ای بستر و ای جریانپایان ای ای آغاز و -۴٨ ای آنکھ عطایش شریف است. ای آنکھ فعلش لطیف است. ای آنکھ لطف�ش دائ�م اس�ت. ای آنک�ھ احس�انش «

عف�وش فض�ل اس�ت. ای آنک�ھ کھ . ای آنتنکھ قولش حق است. ای آنکھ وعده اش راست اسآ. ای ازلیست »کھ یادش شیرین و فضلش ھمگانی است.، عدل است و ای آنعذابش

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

Page 18: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٨

الھی کن تو آسان امتحانت! -۴٩ .ای عط�ابخش. ای فض�یلت ب�ار .ر. ای ف�رود آوتبدیل گر. ای خف�ت س�از ای آسانگیر. ای جدائی انداز. ای «

» ای فخر آور. ای مھلت بخش. ای زیبا کار.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ! شو ھمنشینمالھی رخ نما -۵٠ ایت نش�وی. ای دای آنک�ھ ھ�دایت کن�ی و ھ� ھ آفرین�ی و آفری�ده نش�وی.. ای آنکینی و دیده نشویای آنکھ ب«

نکن�ی. ای آنک�ھ بخ�ورانی و نخ�وری. ای خواس�ت در . ای آنک�ھ س�ؤال ش�وی وآنکھ زنده کنی و زنده نش�وی. ای ای آنکھ قضاوت کنی و قضاوت نشوی. ای آنکھ حکم رانی و حک�م نش�وی .آنکھ پناه دھی پناھت ندھند

» .بی تاییی و ونکھ نزائی و زاده نشآ

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

زآتش ھجران من کن رھایم پس تو یارب . الھی خوشی و خوشی کن مرا -۵١ ي، و چھ خوش الھي كھ چھ خوش حسابي، و چھ خوش طبیبي، و چھ خوش مراقبي، و چھ خوش ھمنشین«

پاسخگویي، و چھ خوش حبیبي، و چھ خوش كفیلي، و چھ خوش وكیلي، و چھ خوش موالیي، و چھ خ�وش »یاري

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! را االھی شاد فرما جان م -۵٢ داران. ای امی�د . ای محبوب ت�وابین. ای رزاق آب�رو. ای تمنای عاشقان. ای ھمدم مریدانعارفان ای شادی«

گناھک���اران. ای ن���ور چش���م پرس���تندگان. ای گشایش���گر گرفت���اران. ای ف���رج غمزدگ���ان. ای معب���ود اول���ین و » آخرین.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

. الھی ھم خودم باش ھم خدایم -۵٣ . ای دلی�ل م�ا. ای . ای ح�افظ م�اای م�والی م�ا. ای ی�اور م�ا ای س�رور م�ا. . ای پروردگار ما. ای معبود م�ا«

»ھمکار ما. ای حبیب ما. ای طبیب ما.

Page 19: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٩

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من من تو اندرین زندان من پس برس بر داد

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ق. خالصم کن از شرک و نفاق. خالصم کن از ریب و ریا. خالصم ک�ن از االھی خالصم کن از کفر و فر -۵۴

خالص�م ک�ن از .ی�ت. خالص�م ک�ن از منّ ظن و زن�ا. خالص�م ک�ن از فس�ق وفج�ور. خالص�م ک�ن از کب�ر و غ�رور . معصیت

ی . اای پروردگ�ار ص�ادقان و نیکوک�اران. ای پروردگ�ار بھش�ت و دوزخ .پروردگار پیامبران و آزادگ�ان ای«

پروردگ��ار خردس��االن و بزرگس��االن. ای پروردگ��ار ب��ذرھا و می��وه ھ��ا. ای پروردگ��ار رودھ��ا و جنگ��ل ھ��ا. ای و ش�ب. ای پروردگ�ار پروردگ�ار روز ی. اخش�کی ھ�ا و دریاھ�ا. ای پروردگ�ار پروردگار ص�حراھا و بیابانھ�ا

» پنھان و آشکار.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من الھی کھ اراده نمی کنیم مگر بھ اراده تو. -۵۵ سلط است. آی آنکھ قدرتش بر ھر م ی آنکھ علمش بر ھر چیز. اھرچیزی نافذ است ای آنکھ اراده اش بر«

. ای ای آنکھ شکر خالیق بھ او نم�ی رس�د. گان توان شمارش نعماتش را ندارند. ای آنکھ بندچیزی رساستو . ای آنک�ھ عظم�ت نک�ھ فھ�م ھ�ا ب�ھ کن�ھ ذات�ش نم�ی رس�ند. ای آھ درک فھم ھ�ا ب�ھ جل�وه اش نم�ی رس�دآنک

ای آنکھ ملکی ج�ز مالکی�ت او نیس�ت. ای .یش را ندارندبندگان توان رد قضا . ای آنکھکبریایی ردای اوست »آنکھ عطایی جز عطای او نیست.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من زآتش ھجران من رھایم پس تو یارب کن

. شبیھ تو نیست مگر اینکھ خود توستای آنکھ کسی -۵۶ نک�ھ آ. ای راست آغ�از و پای�ان . ای آنکھ اوراست صفات عالی ای آنکھ او است مثال اعلی.ر ای آنکھ او« . ای آنکھ اوراست نامھای زیبا نکھ اوآ. ای راست نشانھ ھای بزرگتر نکھ اوآ. ای راست بھشت آسایش او

راس�ت . ای آنکھ اوراست عرش و فرش نکھ اوآ. ای راست ھوا و فضا . ای آنکھ اوراست حکم و قضاوت »ھای باال. سمانآ

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من . نکھ جملھ نامھایت بخشنده اندآای -۵٧ ف�ھ، و اي آنك�ھ اي عفو كننده كامل و اي آمرزن�ده، و اي ش�كیبا و اي ق�در ش�ناس، و اي ص�میمي و ب�ا عاط«

»ھمھ مسائل بھ نزد تو مي آید و اي دلسوز، اي پاك مطلق و اي زیباي مقدس

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

Page 20: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٠

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

. ستم بدار و بگذار کھ دوستت بدارمدوالھی -۵٨ ای آنکھ نشانھ ھایش در زمین است. ای آنکھ دالیلش در ھرچیزی اس�ت. .عظمتش در آسمانست ای آنکھ«

را اب�داع نم�وده و ب�از م�ی . ای آنکھ خلقنکھ خزائن او در کوھھاستآای آنکھ عجایبش در دریاھاست. ای آنک��ھ . ایآنک��ھ لط��افتش از ھرچی��زی آش��کار اس��ت. ای آنک��ھ ھم��ھ ام��ور ب��ھ او ب��از م��ی گ��ردد. ای گردان��د »چیزی نفوذ دارد.آنکھ قدرتش در ھر. ای زی را بھ بھترین وضعی آفریده استھرچی

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

!باشد ای دوستالھی جز تو دشمن -۵٩ ھ�یچ ك�س کس�ی ک�ھ كنن�ده. ای اجاب�ت د. ای طبی�ب کس�ی ک�ھ طبیب�ی ن�داردای عاشق کسی ک�ھ عاش�قی ن�دار«

اي مواف�ق كس�ي ك�ھ ھ�یچ م�وافقي . ھ�یچ دل�ي ب�ھ ح�الش نم�ي س�وزد. ای دلس�وز کس�ی ک�ھ جوابش نم�ي دھ�داي .ھ�یچ دلیل�ي ب�راي ب�ودنش ن�دارد. ای دلی�ل کس�ی ک�ھ كسي بھ دادش نمي رسد. ای دادرس کسی کھ ندارد

ھمص�حبت كس�ي . ای ھیچ كس بھ او رح�م نم�ي كن�دکسی کھ بھ . ای مھربان تھمنشین كسي كھ بي كس اس »كھ ھیچ كس با او حرفي نمي زند

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! الھی مکن امتحانم بھ عشق -۶٠ . ای راعی نکھ ھادیش داند. ای کل کسی کھ کلش جویدآ. ای ھادی برای کھ کافیش خواندای کافی برای آن«

ی. ای ب�ی نی�ازخواھ�د ای قاضی کسی کھ قض�ایش . طلبد . ای شافی کسی کھ شفایشش پویدتعایرکسی کھ نی�رویش کس�ی ک�ھ ی. ای نی�روکس�ی ک�ھ وف�ایش طل�ب کن�د . ای وف�ادارازیش را جس�تجو کن�دکسی ک�ھ ب�ی نی�

» ای ولی کسی کھ والیتش تمنا کند.و .جوید

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

زآتش ھجران من کن رھایمپس تو یارب را برانداز از زبان و دل تالھی نام غیر -۶١ اي جداكنن�ده، اي پ�اره كنن�ده و اي اي آفریننده و اي روزي دھنده، اي گوی�ا و اي راس�تگو، اي ش�كافنده و «

»پیوند دھنده، اي سبقت گیرنده و اي فرارونده.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

Page 21: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢١

! و رو کن بھ عشق الھی مرا زیر -۶٢ نک�ھ بی�افرینی س�ایھ آ. ای نکھ جعل کنی تاریکی و روشنایی را. ای آز رای آنکھ زیر و رو کنی شب و روا«

. ای آنکھ آفری�دی ای آنکھ مقدر نمودی خیر و شر را .آنکھ مسخر کردی خورشید و ماه را . ایو عطش راای آنک�ھ نیس�ت او را . زندگی را. ای آنکھ از اوست خلق و امور. ای آنکھ نگیرد ھمس�ر و فرزن�دی ومرگ

»ای آنکھ از روی ذلت دوستی نگیرد.. ر ملکشریکی د

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ! الھی مرا پاک از غیر کن -۶٣ کھ م�ی ش�نود نال�ھ مس�تمندان نآرا. ای ن. ای آنکھ می داند نھان خاموشاای آنکھ می داند مراد مریدان را«ای آنک�ھ م�ی پ�ذیرد .آنکھ حاجات بی چی�زان در ن�زد اوس�ت. ای آنکھ می بیند گریھ ھراس زادگان را. ای را

ی آنک�ھ . اض�ایع نکن�د اج�ر نیکوک�اران راک�ھ ن. ای آآنکھ اصالح نکن�د اعم�ال فاس�دان را. ای عذر نادمان را » دگان.. ای سخی ترین بخشندور نیست از دلھای عارفان

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

لھی نامھایت را دوای جان من گردان.ا -۶۴ یب�ا ثن�ا. مرزنده خطا. ای بانی باال. ای نیک�و ب�ال. ای زآ. ای ای شنونده دعا. ای فراوان عطا. ابق ای جاوید«

» ای سنت اولی. ای کثیر وفا. ای شریف جزا.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من .الھی کھ جز تو نباشد کسی -۶۵ مطل��ق رھ��ائی. ای گش��اینده و ای . ای مطل��ق بردب��اری و . ای قھ��ار و ای جب��ارای پ��رده پ��وش و آمرزن��ده«

»مختار. ای دمنده دم و ای خوش نفس.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

ایم زآتش ھجران من کن رھپس تو یارب . باشم من ھم با تو کھ ای ھمدم من کھ با منی بگذار -۶۶ .. ای آنکھ غذایم خورانی�د و آب نوش�انیدو پرورید روزی دادمرا . ای آنکھ تآراسبرآفرید و مرا ای آنکھ«

نکھ مرا آ. ای . ای آنکھ مرا نگاھداشت و کفایت نمودنشاند را بھ سوی خود کشاند و پھلوی خودای آنکھ م

Page 22: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٢

ی ا .فی�ق داد و ھ�دایت نم�ودو. ای آنک�ھ م�را تز س�اختا. ای آنکھ مرا عزیز ک�رد و ب�ی نی�حفظ و حمایت کرد »ای آنکھ مرا بمیراند و زنده کند.. آنکھ مرا مونس شد و منزل داد

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! الھی کھ می بینی ام پس کی ببینمت -۶٧ ی آنکھ حائل ش�ود ب�ین ظ�اھر . انکھ بپذیرد توبھ را از بندگانشآ ی. اکلماتش محقق كند حق را باای آنکھ «

گم�راه ش�ده . ای آنک�ھ بھت�ر م�ی شناس�د کس�ی را ک�ھشا. ای آنکھ س�ود ندھ�د ش�فاعتی اال ب�ھ اج�ازه و باطنان ب�ھ ھ�. ای آنک�ھ مطی�ع اس�ت جندارد حکمش. ای آنکھ رد کردنی نیس�ت قض�ایشباز گشتی . ای آنکھ است

»ه رسان رحمتش.نکھ بفرستد بادھا را مژدآ. ای نھا پیچیده شد بھ دستانشسماآ. ای آنکھ امرش

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ! ی پس مگذار کھ بازی کنم در محضرتالھی مرا بھ بازی نیافریده ا -۶٨ ک�ھ خورش�ید . ای آنوھھا را میخ ھای استوار ساختھ ای. ای آنکھ کزمین را آغوش قرار داده ای آنکھ ای«

. ای آنک�ھ ش�ب را لب�اس راح�ت م�ا ق�رارب�ان ش�ب ک�رده ای. ای آنکھ ماه را ن�ور تارا چراغ جھان نموده این را رو ان�داز ما. ای آنکھ خواب را مستی ما ساختھ ای و ای آنک�ھ آس�داده ای و روز را عرصھ معیشت ما

».تش دوزخ را کمینگاه قرار داده ای. و ای آنکھ آچیزی را جفت نموده ایای آنکھ ھر. و ما گسترانیده ای

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ! الھی بھ اسمت مرا نام کن -۶٩ . ای و بنیانگ��ذار. ای بزرگ��وار و ص��احب ق��در س��ریع. ای ای ش��نوا و می��انجی. ای بلن��د مرتب��ھ و ف��را رون��ده«

» بر و جزابخش.باخ

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من .نده مرا زنده ساز بھ زندگانیتکن ای زنده و زندگی و زنده -٧٠ زن�ده ای ک�ھ . ای کس�ی در زن�دگی . ای زنده ای کھ ش�ریکش نیس�تاو زنده چوکسی نیست ای زنده ای کھ«

. ای زن�ده ای را گیرا. ای زنده ای کھ روزی دھ�د زن�د . ای زنده ای کھ بمیراند زندگینیازی ندارد بھ زندگی. ای زن�ده ای ک�ھ پاین�ده اس�ت و زن�ده ای ک�ھ زن�ده کن�د م�رده را ای .ارث نم�ی ب�رد زن�دگی را از زن�ده ایک�ھ

» گیردش چرت و خوابی.ن

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

Page 23: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٣

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یارب کن رھایم زآتش ھجران من

د تو باشم یعنی عاشق تو.ار کھ خو. پس بگذودن محالست و غیر تو بودن محالترالھی شریک تو ب -٧١ ای آنک�ھ نعم�اتش ش�مارش .نی نیس�ت. ای آنک�ھ ن�ورش خ�اموش ش�دای آنکھ یادش فراموش شدنی نیست«

اش نکھ جل�وهآ. ای زوال یافتنی نیست. ای آنکھ ثنایش حساب شدنی نیستتش . ای آنکھ سلطنشدنی نیستنک�ھ ص�فاتش آ. ای رد ش�دنی نیس�تنک�ھ قض�ایش آ. ای چگونگی ندارد. ای آنکھ کم�الش درک ش�دنی نیس�ت

»ابد.. ای آنکھ القابش تغییر نمی یتبدیل شدنی نیست

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ! تو حضور توست بر حضورت بینایم کنای آنکھ یاد -٧٢ گان. ای یابن�ده . ای حامی پناھن�دده جھانیان. ای صاحب روشنایی دین. ای نھایت جویندگانای پرورش دھن«

آنک�ھ ب�ر ی. اای دوس�تدار نیک�ان .. ای دوستدار پاک�انگریختگان. ای دوستدار صابرین. ای دوستدار توابین » ھدایت یافتگان از ھمھ داناتر است.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

بر داد من تو اندرین زندان من پس برس پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! الھی مرا مستحق حقت نما -٧٣ ع�زت . ای آورنده نیاز و ای فریاد رس فری�ادای بر در آغوش گیرنده.ای . ای حافظ وای رفیق وای شفیق«

ت آفرین » .. ای آغاز گر و ای رجوع کنندهبخش و ای ذلّ

قی جز تو نیست اندر جان من عاشق و معشو پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من . ی با تو رھایی یافت جز بھ عشق توای یگانھ چگونھ توان از دوگانگ -٧۴ ی��ب و عخ��ود کف��ائی . ای آنک��ھ ی و ھمت��ا ن��دارید. ای آنک��ھ منحص��ر بف��رای آنک��ھ یگان��ھ ای و ض��د ن��داری«

آنک��ھ پرورن��ده ای و اری. ایقض��اوت کن��ی و خالف��ی ن��د. ای آنک��ھ تنھ��ایی و ت��ن ن��داری. ای آنک��ھ ن��داریذلت�ی ن�داری. ای آنک�ھ ب�ی نی�ازی و فق�ری ن�داری. ای آنک�ھ س�لطانی و و . ای آنک�ھ عزی�زیمشاوری نداری

. عزلی نداری. ای آنکھ موصوفی وشباھتی نداری

ان من عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر ج پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! یاد آورد در حالیکھ دیده نشده ایالھی کیست جز تو کھ تو را بھ -٧۵

Page 24: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٤

میابی شاکران اس�ت. ای آنک�ھ ستایش�ش ع�زت ا. ای آنکھ شکرش کد کنندگان استاای آنکھ یادش شرف ی«

. ای ب�ھ روی جوین�دگان ب�از اس�ت درب�ش ای آنک�ھ. نکھ طاعتش نجات مطیع�ان اس�تآ. ای ن استاستایشگرنک��ھ آ. ای نش��انھ ھ��ایش ب��رای ن��اظران روش��ن اس��تای آنک��ھ آنک��ھ راھ��ش ب��رای توب��ھ ک��اران واض��ح اس��ت.

. ای آنک�ھ رحم�تش ن�زدزق�ش ش�امل فرم�انبران و یاغی�ان اس�ت. ای آنک�ھ راس�تور پرھیزکاران آکتابش یاد ».است خوبان

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یارب کن رھایم زآتش ھجران من

!الھی درک توحیدت را میسر فرما -٧۶ . ای آنک��ھ عالیس��ت ج��دیتش. ای آنک��ھ غی��ر او پرس��تیدنی نیس��ت . ای آنک��ھپربرک��ت اس��ت ن��امش ای آنک��ھ«

. ای مقدس است نامھایش. ای آنکھ ابدیست بقایش. ای آنکھ عظیم است بھایش ثنایش. ای آنکھ آشکارست » ای آنکھ بھ عدد نیاید نعماتش.. ای آنکھ قابل شمارش نیست ھدایایش. کبیر است ردایشھ آنک

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

ھجران من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش !سالمت است و ما بیماردر ھمھ ھستی الھی -٧٧ . ای س��توده و ص��احب و ص��احب کم��المک��ان ا. ای ص��احب ای ی��اور و ام��ان بخ��ش. ای آش��کارگر و مت��ین«

» شکوه. ای شدید و شاھد در وجود.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

ا رب کن رھایم ز آتش ھجران من پس تو ی !رش مرا عرش خویش کن و بر من نشینای صاحب ع -٧٨ ش باشکوه. ای صاحب سخن استوار. ای ص�احب ک�ار فراگی�ر. ای ص�احب غی�رت ش�دید. ای رای صاحب ع«

ای آنک�ھ نزدی�ک . چ�ھ خواھ�د کن�د. ای آنکھ حامی و ستایش شونده است. ای آنک�ھ ھرصاحب وعده و وعید » . ای آنکھ نیست بر بندگانش ستمگردوری ناپذیر. ای آنکھ در ھرچیزی شاھد استاست و

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

.ھمھ ای عینلی تو الھی کھ چیزی شبیھ تو نیست و -٧٩ . ای ب�ی نی�ر. ای خ�الق خورش�ید و م�اه مش�بیھ و نظی�رین�دارد . ای آنک�ھ ک و وزی�ریش�ریندارد ای آنکھ «

نیاز ساز مستمند و فقیر. ای روزی بخش طفل صغیر. ای مھربان بر کھنسال پیر. ای پیون�د کنن�ده اس�تخوان چی���زی . ای آنک���ھ ب���ر ھرگ���اه و بیناس���تآ. ای آنک���ھ ب���ر بن���دگانش ه. ای نگھ���دار ترس���ویان پناھن���دشکس���تھ

».استتوان

Page 25: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٥

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! ت و من بی صفتالھی تو راست اینھمھ صف -٨٠ ای .و قل�م. ای آزادی�بخش مورچ�ھ و آدم. ای خ�الق ل�وح ص�احب فض�ل و ک�رم. ای جود و نعمتای صاحب «

. ای س�ر و ض�میر . ای دان�ای. ای کاش�ف زی�ان و درد. ای الھ�ام بخ�ش ع�رب و عج�منتق�اماش�دت و صاحب » لق اشیاء ازعدم.ا. ای آنکھ خحرمخانھ و خدای

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یارب کن رھایم زآتش ھجران من

. تی ام بھ من باز آور ای خود آھس قدرالھی -٨١ وص�ل . ایای کننده ھ�ر ک�اری. ای ق�رار بخ�ش ھ�ر ق�راری. ای پ�ذیرای ھ�ر ف�راری. ای کم�ال ھ�ر تک�راری«

».ی طالب. ای جالب. اکننده و طالق دھنده ھر یاری. ای عادل. ای غالب

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من من پس برس بر داد من تو اندرین زندان

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! ای آنکھ خودی و من بی خود -٨٢ خ�ود. ای ای آنکھ ج�ود کن�د ب�ھ لط�ف .ود خود. ای آنکھ کرم نماید بھ جفضل خودای آنکھ نعمت بخشد بھ «

. ای د. ای آنکھ حکم کند ب�ھ ت�دبیر خ�وت خودمبھ حک بخشد ت. ای آنکھ قدرخود تآنکھ عزیز نماید بھ قدرای آنکھ . ای آنکھ نزدیک است بھ بزرگی خود. ای آنکھ بگذرد بھ بردباری خودآنکھ تدبیر کند بھ علم خود » برتر است در نزدیکی خود.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

! ویی و من بی توای کھ ت -٨٣ زد ھرکھ خواھ�د اخواھد و گمراه س کھای آنکھ بیافریند ھرچھ خواھد و بکند ھرچھ خواھد و ھدایت کند ھر«

. کھ خواھ�د و ذلی�ل س�ازد ھرک�ھ خواھ�دکھ خواھد و ببخشد ھرکھ خواھد و عزیز گرداند ھر و عذاب نماید ھر »ود نماید ھرکھ خواھد.مختص رحمت خ نکھ صورت بخشد در رحمھا ھرچھ خواھد وآای

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

Page 26: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٦

. و من بی من ای کھ منی -٨۴ آنک�ھ ش�ریک . ای اس�ت. ای آنکھ برای ھرچیزی قدری مق�رر نم�وده آنکھ ھمسر نگیرد و فرزند نپذیرد ای«

آس�مانھا برجھ�ایی . ای آنک�ھ درھ مالئ�ک را رس�والن خ�ود نم�وده اس�ت. ای آنک�نگیرد در حکمش اح�دی را. ای آنک�ھ آنک�ھ از آب آفری�ده اس�ت انس�ان را. ای آنکھ زمین را پایگ�اھی س�اختھ اس�ت . ایبرپا داشتھ است

نک�ھ ش�مارش ھم�ھ . ای آآنک�ھ علم�ش ب�ر ھ�ر چی�زی احاط�ھ دارد. ای برای ھرچیزی مھلت�ی ق�رار داده اس�ت » چیزھا در نزد اوست.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یارب کن رھایم ز آتش ھجران من

:نور اسمایت را تسماالھی از تو درخواست میکنم بھ -٨۵ ».و ای بی نیاز و ای ابد ای تنھا و یگانھ.ای اول ای آخر. ای ظاھر و ای باطن. ای خوب و ای حق. «

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یارب کن رھایم زآتش ھجران من

!بھترم باش يالھی بھترین -٨۶ رین . ای متجل�ی ت�هش�وند شن پرس�تیده ھ�ای پرس�ت. ای برت�ریرین شناختھ شده ھای شناختھ ش�وندهای بھت«

. ای ع�الیترین س�توده بھ یاد آورده ش�ده ھ�ای ی�اد ش�ونده ترین. ای عزیزشکر گزاری شده ھای شکر شونده. واالت�رین وص�ف ش�ده ھ�ای وص�ف ش�ونده . ایشونده. ای قدیم ترین موجودات طلب شده شده ھای ستایش

. ای ی در خواس��ت ش��وندهدرخواس��ت ش��ده ھ��ا . ای ک��ریم ت��رینبزرگت��رین قص��د ش��ده ھ��ای قص��د ش��ونده ای »باشرف ترین دوست داشتھ شده ھای دوست شونده شناختھ شده.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

!الھی کجائی -٨٧ ھ�ان. ای ح�امی م�ؤمنین. ای ھم�دم ذاک�رین. ای ای عاشق سوگواران. ای س�رور مت�وکلین. ای ھ�ادی گمرا«

».عالمان. ای معبود خلق عالمیان . ای عالمترینپناه دلسوختگان. ای ناجی صادقان. ای تواناترین توانایان

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من ! دم من، ی ھمدمی و ھملھا -٨٨ نک�ھ پرس�تیده آ. ای . ای آنکھ نھان اس�ت و ب�ا اخب�ارر. ای آنکھ مالک است و قداای آنکھ اعالست و قھار«

ای آنکھ نافرمانی شود و آمرزشگار. ای آنکھ جای نگیرد در افکار. ای آنکھ درک نشود . شود و شکرگزار » قدر ھر مقدارای رزاق بشر و . ای آنکھ پنھان نماند بر او آثار .در انظار

Page 27: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٧

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

قدر من کو ! ھستمالھی ھیچ -٨٩ ن بق��ا. ای پی��روز. ای کاش��ف حج��اب و ض��ام . ای گ��ره گش��ا و. ای ب��انی و خ��وش آوازهای ح��افظ و رھانن��ده«

»فرمان بخش وای دافع فنا.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من با من. » تو«. پس کی شوی الھی کھ اوئی -٩٠ . ای ی آنکھ خلق نکند خلق را جز اوای آنکھ بر نگرداند بدی را جز او. ا. د جز اوراای آنکھ علم غیب ند«ی . اای آنک�ھ منقل�ب نکن�د قل�ب را ج�ز او. عم�ت را ج�ز اونکھ کامل نکن�د نآ. ای نکھ نیامرزد گناه را جز اوآ

. ای ی آنکھ نازل نکند باران را جز او. ای آنکھ بسط ندھد رزق را جز او. اآنکھ تدبیر نکند امری را جز او » او.نکھ زنده نسازد مرده را جز آ

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من زآتش ھجران من کن رھایم پس تو یارب

الھی جز تو ام با من نباشد ! -٩١ برن�ده آس�مان. ال. ای بادوس�تان. ای چی�ره ب�ر دش�منان ور. ای ی�اای ھمکار ضعیفان. ای ھمصحبت غریبان«

». ای کریمترین کریمان.بی نیازان. ای معبود زیدگان. ای حبیب پرھیز کاران. ای گنج فقیرانای انیس برگ

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من من نباشد ! اندرالھی جز تو -٩٢ ای جز او . ای آنکھ در جھان ارادهیدار ھرچیزی. ای آنکھ مانندش نیست چیزیای کفایت ھرچیزی. ای پا«

ز خزان�ھ ھ�ایش چی�زی. ای آنک�ھ نیس�ت ام نش�ود ک�. ای آنک�ھ از او پنھان نیس�تچیزی یچ . ای آنکھ ھنیستن��رود از قلم��رو علم��ش چی��زی . ای آنک��ھ از ھم��ھ چیزھ��ا ب��ا خب��ر اس��ت . ای آنک��ھ . ای آنک��ھ ق��بلش چی��زی

» است رحمتش ھرچیزی را . گرفتھ افر

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

Page 28: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٨

الھی جز توئی ھم من نباشد: -٩٣ . ای فن�ا ق�وی س�از . ای ب�ی نی�از ک�ن و ایاھداکنن�ده . ای نعم�ت بخ�ش و ایای غ�ذا دھن�ده و کننده ای کرم«

»خش.نجات ب ای . ای مریض کن وکننده و ای زنده ساز

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

!من ھمی دانم کھ نمی دانمالھی -٩۴ ای ق�بض کنن�ده .پرورنده و صانع ھرچیزی اي .یی ھرچیزا. ای معبود و فرمانروای اول و آخر ھرچیزی«

ی آغاز گر و بازگرداننده ھ�ر چی�زی. ای پدی�د آر و ق�در س�از ھرچی�زی. ای ھس�تی . اه ھر چیزیو بسط دھند »ث ھر چیزی.را. ای خالق و وبخش و محرک ھر چیزی. ای زنده کن و میراننده ھرچیزی

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

ر داد من تو اندرین زندان من پس برس ب پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

!قلب من را خانھ ات کنالھی -٩۵ ای بھترین ذاکر و م�ذکور. ای بھت�رین ش�اکر و مش�کور. ای بھت�رین حام�د و محم�ود. ای بھت�رین ش�اھد و «

س و م��ونس. ای بھت��رین و م��دعو. ای بھت��رین مجی��ب و مج��اب. ای بھت��رین ان��ی ی. ای بھت��رین داع��مش��ھود ».عاشق و معشوقای بھترین ی بھترین مقصود و مطلوب.ا مصاحب و ھمدم.

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من کن رھایم ز آتش ھجران من پس تو یارب

ی کن بھ جانم!ئخود دعای لھا -٩۶ ویش است. ای آنکھ رفیق دوس�تدار یش است. ای آنکھ حبیب اطاعت کننده خای آنکھ مجیب دعا کننده خو«

ای آنکھ مراقب پناه جوی خویش است. ای آنکھ کریم امی�دوار خ�ویش اس�ت. ای آنک�ھ بردب�ار . خویش استای آنکھ در عظمت خود مھربان است. ای آنکھ در حکمت خود عظیم است. ای آنک�ھ . گناھکار خویش است

».خود علیم است. ای آنکھ در اراده یم استدر احسان خود قد

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من پس برس بر داد من تو اندرین زندان من

پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من !الھی ھستی ام کاشانھ ات کن -٩٧ برح�ذر . ایه. ای خ�وف آوردامنگیر. ای ترتیب دھند. ای ای سبب ساز. ای شوق انگیز. ای انقالب افروز« ».كننده. ای دگرگون ساز. ای تسخیر دآور. ای بھ یانما

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

Page 29: جوشن کبیر از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٩

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

الھی چشم من پروانھ ات کن ! -٩٨ است. ای آنکھ لطف او آشکار است. ای آنکھ امر او عده او راست . ای آنکھ وای آنکھ علم او پیش است«

ای آنک�ھ قض�ای او محق�ق اس�ت. ای آنک�ھ ق�رآن او مجی�د اس�ت. . ای آنکھ کتاب او محکم است .غالب است ».است و ای آنکھ عرش او عظیم است فراگیر. ای آنکھ فضل او ای آنکھ سلطنت او قدیم است

در جان من عاشق و معشوقی جز تو نیست ان

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

الھی این فراقم را بر انداز ! -٩٩ . ای اری او را از ک�ار دیگ�ر من�ع نس�ازدای آنکھ ک. و را از شنیدن دیگرش باز نمی داردای آنکھ شنیدنی ا«. او را از خ�واھش دیگ�ر مش�تبھ نس�ازد. ای آنک�ھ خواھش�ی ی او را از سخن دیگر مش�غول نس�ازدنکھ سخنآ

ای آنک�ھ آرم�ان نھ�ایی .نکھ بیزارش نس�ازد اص�رار مردم�انآ. ای آنکھ چیزی حجاب چیز دیگرش نباشد ایذره ای در . ای آنک�ھ مریدان است. ای آنکھ غایت ھمت عارف�ان اس�ت. ای آنک�ھ منتھ�ای طل�ب طالب�ان اس�ت

».جھان از او پنھان نیست اشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من ع

پس برس بر داد من تو اندرین زندان من پس تو یا رب کن رھایم ز آتش ھجران من

:الھی قدر ما را مطلق انداز -١٠٠ ای بردبار بی شتاب. ای بخشنده بی حساب. ای راستگوی بی خط�ا. ای دھن�ده ب�ی م�الل. ای قھ�ار شکس�ت «

. ای عادل ب�دون حی�ف. ای ت�وانگر ب�دون ک�اھش. ای ب�زرگ ب�دون حق�ارت. شدنی نام وصف . ای عظیناپذیر ».ای نگھبان بدون غفلت

. یار ای ش فراقآتکھ سوختم خالصم کن از این !ای پاک کھ بی تو پرستش نیست، فریاد! فریاد! فریاد

عاشق و معشوقی جز تو نیست اندر جان من

منپس برس بر داد من تو اندرین زندان پس تو یارب کن رھایم زآتش ھجران من

شمسی١٣٩٠رمضان ٢٣

علی اکبر خانجانی